˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

شگرد اصلی نیروی انتظامی در طرح جمع آوری خانه های مجردی

شگرد اول: 

 

 

زینگ


- کیه؟  

 

+ ببخشید &$#@تون تشریف دارند؟  

 

- متوجه نشدم، با کی کار دارید؟  

 

+ با &$#@تون  

 

- صداتون درست نمیاد. فکر می‌کنم اشتباه زنگ زدید، من تنها هستم.  

 

+ اتفاقا درست زنگ زدیم! تا 5 دقیقه دیگه خونه رو جمع می‌کنی میاری دم در!  

 

  

_____________________________

 

شگرد دوم: 

 

 

زینگ


- کیه؟  

 

+ منم مادرتون 

 

- دروغ نگو مادر ما شهرستانه 

 

+ تا 10 می‌شمرم بعدش خونه جمع میشه!.. 1...2...3...

اولین بار که اسم فیلم سو**پر به گوشم خورد !!!

 خاطرات کودکی: اولین بار که اسم فیلم سو**پر به گوشم خورد !!!

 


والا اون زمان که فنچ بودیم نمیدونستیم که نصف عالم تو مسائل جن*سی‌ خلاصه می‌شه… فکر کنم اول راهنمایی‌ بودم.. زیاد تو خط اینچیزا نبودم.. مدرسم کمی‌ لات خونه بود ولی‌ من سرم تو لاک خودم بود… 

 

 

اولای سال که سعی‌ کردم با بچه‌ها رفیق شم …دوست پیدا کنم.. یه تلاش‌هایی‌ کردم.. تو حرفا و صحبت‌ها شرکت می‌کردم… یادم میاد یه بار که داشتم با بچه ها صحبت می‌کردم.. یهو حرف سو**پر و این حرفا شد.. اون موقع که من نمیدونستم سو**پر معنی های زیادی داره.. فکر می‌کردم همون بقالی مشت حسنه خودمونه.. نگو معنی‌‌های دیگه ایی‌ هم داشته… به به D:

 

 

خلاصه حرف فیلم سو**پر شد.. یکی‌ از دوستام برگشت به من گفت فیلم سو**پر می‌خوای؟ گفتم این که میگی‌ مربوط به سو**پر مارکت می‌شه؟ دیدم زد زیر خنده.. بد به همه گفت!!

 

 

خلاصه ما شدیم سوژه جمع که فلانی‌ نمیدونه فیلم سو**پر چیه.. و این حرفا.. هرکی‌ یه تیکه ایی مینداخت… فلانی‌ برو از مامانت بپرس فیلم سو**پر چیه.. یا برو بقالی سر کوچتون بگو فیلم سو**پر دارین یا نه.. اگه می‌شه تازشو بدین.. و از این جور تیکه ها.. منم واقعا اصلا فکر نمیکردم که ممکنه چیز بدی باشه … خلاصه حدود ۶ ماهی‌ ما بازیچهٔ جمع بودیم تا آخر یه روز تصمیم گرفتم از مامانم بپرسم… قاطی‌ کرده بودم… با خودم گفتم هرچی‌ شد شد… ولی‌ اصلا فکر نمیکردم در مورد مسائل جن*سی‌ باشه… خلاصه یه روز بعده مدرسه به مامانم گفتم.. 

 

مامان.. دوستام تو مدرسه میخوان به من فیلم قرض بدن… می‌تونم بگیرم؟ گفت چه فیلمی؟ من با کمی‌ من و من گفتم فیلم سو**پر… یه نگاهی‌ بهم کرد گفت… از اول میدونستم که نباید این مدرسه ثبت نامت می‌کردم.. باید با بابات صحبت کنم … برو از آشپزخونه بیرون… و دیگه این کلمه رو به زبونت نیار…

 

 

من بازم نفهمیدم جریان چی‌ بوده و فیلم سو**پر چیه… تا اینکه آخره سال یکی‌ از دوستام بهم گفت… و من حسابی‌ جا خوردم… البته اون موقع نمیدونستم مثلا چیکار می‌کنن تو این فیلما که می‌شه فیلم سو**پر… خلاصه همون سال هم مامانم مدرسمو عوض کرد… و به یه مدرسه دیگه رفتم.. فقط بخاطر فیلم سو**پر :))

وقتی‌ که با اولین دوست دخترم مکانیکی بازی ‌کردم...

خاطرات کودکی: وقتی‌ که با اولین دوست دخترم مکانیکی بازی ‌کردم … 

 


یادم میاد وقتی‌ که به خونه جدید وقتی‌ 5-6 سال سن داشتم اثاث کشی کردیم یه روز یه دختر کوچولوی خوشگل با مامانش اومد خونمون که مثلا با ما آشنا شن… 

 

 

خلاصه من با اون دختر دوست شدم.. الان که فکر می‌کنم بنظرم اولین دوستم بوده که من هنوز اسمش یادمه.. اسمش نیلوفر بود .. با هم خیلی‌ بازی‌ میکردیم.. هم تو حیاط هم تو خونه ما.. من از همون بچگی‌ زیاد کنجکاو بودم یادم میاد یه بار که تو حیاط مشغول بازی‌ بودیم… من نظرم به اینکه نیلوفر دامن پوشیده جلب شد… کنجکاو شدم که زیر اون دامن چه خبره… فکر کردم...... شیطونم کمک کرد یه کلکی سوار کنم… این شد که بهش گفتم.. خوب یادمه.. من یه بازی باحال بلدم..  

 

 

بهش گفتم نیلوفر تو بشو ماشین مثلا بنز… من هم میشم مکانیک … بد تو میای پیشم منم تعمیرت می‌کنم… بنده خدا گفت باشه… حالا فکر می‌کنید من چجوری سعی‌ کردم تمیرش کنم؟ شرمسارم ولی‌ میگم بازیه دیگه … دراز کشیدم رو کمرم رو زمین… بد بهش گفتم خوب تو هم پاهاتو باز کن و بیا بالا سر من وایسا و من تعمیرت می‌کنم (مثل ماشینی که میره رو چاه مکانیکی ) دو سه بار هی‌ نمیفهمید اشتباه انجام میداد… منم دستشو گرفتم اوردمش رو چاه … و چشمم افتاد زیر دامنش… 

 

 

یه لحظه موندم بابا اینجا که هیچ خبری نیست… اون دور دستا یه پارچه سفید رنگ میبینم ولی‌ اینجا که هیچ چیز جالبی‌ نیست… سریع بازی رو تموم کردم... گفتم این بازی‌ خوب نیست همون بازی قبلیو بکنیم… بنده خدا تعجب کرده بود که این چرا اینجوری می‌کنه.. هنوز بازی ‌نکرده تموم کرد.. بنده خدا نمیدونست که اگه من یه چیز جالب پیدا می‌کردم دیگه مجبور بود همش این بازی رو بکنه… شانس اورد..! 

 

 

الان فکر می‌کنم میبینم چه فکرایی به سرم میزده…

شیطونی در خاله بازی بین دختر و پسر! (خاطره باحال)

یادم میاد کلاس ۴ دبستان بودم ...یه دختر خاله دارم که یه سال از من کوچکتر بود ( الان آلمانه ) هر هفته با خالم و شوهر خالم میومدن خونه ما چون خونمون فاصله چندانی با هم نداشت. ما هم هر بار می نشستیمو خانه بازی می کردیم بدین صورت که من بابا میشدم و اون مامان .ولی چون خیلی ریخت و پاش میکردیم از طرف مامان و خالم این بازی برای ما ممنوع شده بود ولی ما که دست بردار نبودیم و این بازی رو یواشکی بدور از چشم اونا انجام می دادیم. 

 

 

 یه روز  که ما داشتیم توی اتاق بازی می کردیم یهو فهمیدیم که خالم داره میاد. تندی اسبابارو ریختیم زیره تخت و هر دو مونم رفتیم توی کمد قایم بشیم ولی چون جا کم بود دختر خالم رفت تو منم اونو از پشت محکم چسبیدم که جامون بشه!!!  

 

 

خالم وارد اتاق شد نگاهی انداخت و رفت ولی من که دختر خالمو محکم چسبیده بودم یه احساس عجیبی بهم دست داده بود اصلا قابل بیان نیست یه احساس عجیب که الان می فهمم که اون احساس با چسبیدن به دختر خاله بوده که بهم دست داده  ولی من نمی دونستم . 

 

 

خلاصه چون خیلی از اون احساس خوشم اومده بود از اون به بعد بجای خانه بازی دختر خالمو مجبور می کردم با اینکه زیاد خوشش نمیومد ولی همیشه بریم تو کمد و من از پشت محکم فشارش بدم کارمون شده بود همین....... ولی چون دختر خالم بعد از بورسیه شدن رفت آلمان دیگه نشد اون خاطره رو براش تعریف کنم یا زنده بشه یا.......!!!  پایان

شومبول سازی ناموفق (خاطره خنده دار)

چهار یا پنج سال بیشتر نداشتم  که با چند همبازی دختر و پسر اوقاتمون رو با بازیهای مختلف می گذروندیم . یه روز ایده دکتر بازی و نقش مریض رو بازی کردن و نهایتن آمپول زدن به ذهن یکی خطور کرد و بازی رو شروع کردیم. پسرها بیشتر نقش دکتر رو بازی می کردند و دخترها پرستار بودند. درحین بازی کشف عجیبی کردیم که برای پسرها خیلی تعچب آور بود و اون اینکه چرا دخترها شومبول ندارند و این شد یه مشکل فکری برای پسرها.... 

 

 

سوال پیش اومد که پس اینها چطور جیش می کنند. بعد به این نتیجه رسیدیم که بیاییم با گل برای دخترها شومبول درست کنیم. اومدیم و دست به کار شدیم و یکی دو نمونه اولیه درست کردیم و جالب بود که دخترها هم همکاری می کردند. وفتی اومدیم اولین شومبول مصنوعی رو کار بذاریم یهمو چشمتون روز بد نبینه از طرف مادر یکی از دخترها غافلگیر شدیم. غائله ای به پا شد و خبر به همه پدر و مادر ها رسید. یه کتک مفصل نوش جان کردیم و از اون به بعد هم دیگه اجازه نمیدادند دخترها با ما همبازی بشند! این هم عاقبت خیر خواهی کودکانه ما! 

 

 

ماجرای کشف کانـدوم در دوران کودکی (خاطره خنده دار)

دهه شصت بود و اوج گرمی روابط خانواده ها. در میهمانی هایی که کل فامیل دور هم جمع میشدند،ما کودکان فامیل – که به تعداد زیاد و اکثرن همسن و سال بودیم-‌ در حیاط یا کوچه بازی میکردیم اما اگر هوا خوب نبود صاحب خانه فضای دیگری مثل یکی از اتاق های خانه، حیاط خلوت مسقف یا پارکینگ و امثالهم را در اختیار کودکان فامیل قرار میداد.  

 

در یک میهمانی در منزل عمه ام، خاطرم نیست چه شد که اتاق خواب عمه و شوهرش محل بازی ما مقرر گردید. چندی نگذشت که پسر عموی فضولم از زیر تشک تخت – به زعم خودش- تعدای شکلات خارجی یافت که در واقع بسته های کاندوم بودند. به زحمت بسته ها را باز کردیم و در آن نه شکلات بلکه بادکنک یافتیم. چرب بودن آنها و شکل عجیبشان رغبت به دهان بردن و باد کردنشان را به ما نداد و بجایش به پیشنهاد یکی از بچه ها به سوی دستشویی ای که کنار اتاق خواب قرار داشت رفتیم و کاندوم ها را یک به یک زیر شیر آب گرفته و پر از آب کردیم.  

 

به یکی از بچه ها بادکنک کاندومی نرسید  و داد و دعوا راه انداخت و خلاصه ما یکی یک کاندوم به دست – که بعضی شان سنگین بودند و بزحمت حمل میشدند- وارد پذیرایی شدیم که در آن بزرگترها نشسته و احتمالا مشغول بحث داغ سیاسی بودند. 

 

اینکه چطور قضیه رفع و رجوع شد خیلی مهم نیست، مهم سوالی بود که بعدها که بزرگتر شدم در ذهنم نقش بست و هنوز جوابی برایش نیافته ام:

شوهر عمه ام که- بنظر می آید از قبل از انقلاب کاندوم مصرف میکرده!- دارای شش فرزند شد؛ اگر کاندوم مصرف نمی کرد –بقول پدرم- چند تیم فوتبال  راه می انداخت!؟……… 

 

 

چند خاطره دیگر نیز هست که تیتر وار خدمتتان عرض میکنم:

…….

بچه که بودم دو خصوصیت داشتم که مادرم را خیلی نگران میکرد: یکی اینکه با انگشتم در فضا می نوشتم و دیگر اینکه روی نوارهای کاست ترانه، سخنرانی های خودم را ضبط میکردم! یادم نیست چه میگفتم، آن نوارها نیز از بین رفته اما مادرم میگوید بیشترش در مورد جنگ و صدام و لزوم پیروزی اسلام بر کفر و اینها بود! 

 

……… 

دانش آموز مقطع راهنمایی  بودم که اولین دستگاه های ویدیوی قاچاق وارد بازار شد. عموی کوچک ترم نخستین عضوی از فامیل بود که آنرا خرید. یادم نمیرود فامیل جمع میشدیم در منزل عمو و فیلم هندی یا ایرانی قدیمی میدیدیم. عمو نیز آن جلو، کنترل به دست مینشست و  دو جور سانسور اعمال میکرد: صحنه های رختخوابی را قطع میکرد و جلو میزد و بوسه ها (French kiss) را با دور تند جلو میزد!  

 

علیرغم همه این سانسورها حتی صحنه های رقص های هندی و دور هم چرخیدن هنرپیشگان زن و مرد تا حد مرگ مرا خجالت میداد! اگر یک صحنه بوسه عادی از دست عمویم در میرفت دلم میخواست زمین دهان باز کند و مرا ببلعد آنقدر که شرمگین می شدم! 

  

نویسنده: یوزپلنگ

 

 

نظرات خوانندگان وبلاگ: 

 

توی دبیرستانهای نروژ از زمانی که ایدز گسترش پیدا کرده، مدتی بود کاندوم مجانی به دانش آموزان می‌دادند. بعضی دانش آموزان که برای کاندوم ها استفاده بهینه نداشتند آنها را در روزهای گرم با آب پر می‌کن و جنگ آبی/کاندومی راه می‌نداختند.

داستان ویزا گرفتن ما ایرونیا (طنز)

داستان ویزا گرفتن ما ایرونیا به لطف ملیتمون از اون داستانهای خوندنیه. امروز اتفاقی یه نگاه به این سفارت رفتن‌های خودم انداختم و دیدم واقعا این برخورد با سفارت های مختلف چقدر برام درد سر ساز و شاید تا حدودی هم خاطره ساز شده. فک کردم بد نیست اینجا یه گذری به این خاطرات بزنم.


----

سفارت آمریکا:

- از یه ماه قبل برا سفارت وقت میگیری

-۱۰۰۰تا فرم آماده میکنی‌ که همه همون سوالهای فرم قبلی‌ رو می‌پرسن. اما جالب ترین هاش اینه که باید به سفارت قول بدی که تروریست نیستی و نمی خوای تو قاچاق آدم و دزدیدن هواپیما شرکت کنی!

-تو فرمها باید از پدربزرگه بابت و مامانت نشونی بدی که چی‌ کاره بودن تا نوه و نتیجهٔ نداشته.

-میری دم در و خیلی‌ شیک وا میستی تو صف. یه هو دربون سفارت میاد و اول از همه به تو گیر میده وخیلی زننده باهات برخورد می کنه. تو هم که حس شهروند بودن داشتی تا چند دقیقه پیش، فکر میکنی‌ خیلی‌ به شخصیتت توهین شده، اما چون می‌ترسی‌ اگه باهاش کل کل کنی‌ بهت ویزا ندن، سرتو میندازی پایین و هرچی می گه گوش می کنی.

-به نامهٔ در بسته ات گیر میدن و بهت میگن برو بیرون، درو پشت سرت ببند و بازش کن و بمالش به خودت و بعد بیا تو. تو هم که مطمئنی نامه ات سیاه زخم نداره با شرمندگی میری بیرون و نامه رو باز میکنی‌ و میکشی به سر و صورتت و بر میگردی

-از ۲۰۰۰تا سکیوریتی چک رد میشی‌. هی‌ بوق می‌زنه و تو هی‌ یه لنگه کفش و کمربند و لباس وا میکنی‌ می ذاری زمین تا این بوق لعنتی صداش بیفته

-وارد ساختمون که میشی‌ از چشمت گرفته تا انگشت و گوش و گلاب به روتون ؟؟؟؟ عکس میگیرن ازت.

-بالاخره میرسی‌ به افسراصلی‌. همهٔ فرمهایی که با ۱۰۰۰ بدبختی پر کردی میدی بهش. یه نگاه می‌کنه و میندازه یه کنار.

-ازش می پرسی کی ویزات میاد. بهت میگه برو دعا کن که سر وقت باشه ... تو هم که نزدیک ۲۰۰۰۰۰ تومان پول بی زبون دادی برای کارای ویزا و بلیط خریدی و هتل رزرو کردی، دمت رو میذاری رو کولت و میای بیرون و دست به دعا بر میداری 

 


سفارت کانادا از ایران:

- کاشف به عمل میاد که، اصغر آقا دربون سفارت، پدر شاگرد پسر عموی خاله ی بابات تو بازاره و خلاصه آشناست! تو ساعت ۹ صبح شیک میری سفارت و ملت بدبخت رو میبینی‌ که از ۳ صبح تو سرما لرزیدن و وایسادن تو صف.

-یه لبخند غرور آمیز میزنی‌ و اصغر آقا هم تا تو رو میبینه‌ اولین شماره رو میده بهت و بعد هم یه چش غره به نفر بعدی میره که یعنی‌ این بابا از ۲ روز پیش تو صف بوده.

-نوبتت که می‌شه میری از پشت یه شیشهٔ ۲۰ جداره با یه یارو اون ور شیشه حرف میزنی‌. اول یه کم انگلیسی حرف می زنی که بگی منم از شماهام. بعد چون کلمه کم میاری تمرکز می کنی و سعی میکنی یه کم فک کنی، که متوجه می شی اون آدم اون طرف شیشه هم ایرانیه. یه ژست میگیری یعنی که می خواستی انگلیسی حرف بزنی اما چون این طرف ممکنه نفهمه ایرانی حرف می زنی. مدارک رو میدی و انشاا... که کامله

-موقع گرفتن پاسپورت هم باز اصغر آقا میاد کمک و نفر اول اگه نشه دوم پاسپورت رو میگیره و میده بهت. بعد هم در گوشی بهت می گه به علی آقا (همون پسر عموی خاله ی بابات) بگو هوای این غلام رضای ما رو داشته باشه.

-بعد سوار ماشین می شی و می پیچی تو تخت طاووس و با اینکه یه طرفه هست، فلاشر می زنی و تا ولیعصر دنده عقب می ری که سریعتر برسی! 

 

 


سفارت کانادا از کانادا:

-همهٔ مدارک رو میذاری تو یه پاکت، یه قل هولله میخونی‌ که همه چی‌ کامل باشه

-پست فدکس به مقدار خوبی‌ روزگارت رو سیاه می‌کنه اما میفرستی مدارک رو

-میشینی‌ و دعا میکنی‌ که همه چی‌ کامل باشه

-پاسپورتت با ویزا ۳ هفته بعد بر میگرده. گاهی‌ هم ۴ هفته بعد. گاهی‌ هم ۸ هفته بعد.

 

 


سفارت آلمان:

-لیست مدارک روی وب سایت هست

-لیست رو جمع میکنی‌ و یه ضرب میری پیش افسر. افسر هم نه بادی گارد داره و نه هیچی‌

-حس میکنی‌ که باید یه عملیات تروریستی اینجا انجام بدی چون کسی باهات کاری نداره و همه فکر می‌کنن آدم محترمی هستی‌ و باید خودتو نشون بدی. اما بی‌خیال میشی‌.

-مدارک رو میدی و بهت میگن هفتهٔ دیگه بیا بگیر

-هفتهٔ دیگه میری و همون افسر نشسته. ویزا رو بهت میده و میای بیرون 

 


سفارت ایتالیا:

-بازم خیلی‌ خبری از امنیت و این چیزا نیست

-میری در میزنی‌ و میری تو.

-افسر میاد و مدارک و ازت میگیره و میگه برو هفتهٔ دیگه بیا

-هفتهٔ دیگه میای و همون افسر بهت میگه که وقت نکرده کارت رو انجام بده و باید هفتهٔ بعدش بیای‌

-هفتهٔ بعد میری و پاسپورت رو میدن بهت.

-نگا میکنی‌ میبینی‌ بهت یه روز ویزا کم دادن

-به افسر نگاه میکنی‌ و میگی‌ که اشتباه شده.

-بهت میگه خودت اشتباه نوشتی‌ و کاریش نمی‌شه کرد

-اصرار میکنی‌ که تواشتباه نکردی و اون میره مدارکت رو میاره که بهت ثابت کنه اشتباه کردی. اما تو اشتباه نکردی و افسر اشتباه کرده.

-بهت میگه باشه برو هفتهٔ دیگه بیا

-هفتهٔ دیگه باز میری میبینی‌ بهت میگه وقت نکرده کارت رو انجام بده. می‌خوای افسرو خفه کنی‌ اما چون تروریست نیستی‌ این کارو نمیکنی‌

-هفتهٔ بعدش دوباره میری و بالاخره ویزا رو میگیری 

 


سفارت پرتغال:

-میری دم سفارت و خبری از امنیت نیست

-میشینی‌ منتظر که درو باز کنن

-دربون میاد و میگه خانوم سفیر حالش بده و الان دلش نمیخواد ریخته هیچ کس رو ببینه

-دربون به تو نگاه می‌کنه و میگه خانوم سفیر گفته به اون که نشسته بود ویزا نمیدم

-می‌پرسی‌ چرا؟

-میگه چون خانوم سفیر از قیافت خوشش نمیاد

-۳ روز بعد میری و خانوم سفیر حالش خوبه

-مدارک رو میدی و بهت میگن هفتهٔ بعد بیا ویزا بگیر

-هفته بعد میری و ویزا حاضره 

 


سفارت ژاپن:

-میدی مدارک رو بر و بچ برات ببرن سفارت. حضور خودت خیلی لازم نیست. بروبچ هم می گن که خیلی مشکلی نبوده و همه چی خوب پیش رفته.

-هفته بعد خودت میری که ویزا رو بگیری

-از دم در سفارت تاکیشی بهت چند بار تعظیم میکنه تا بری تو

- خانوم ناکامورا، افسر سفارت، پاسپورت رو میاره و بهت تعظیم می کنه و میده یهت. میگیری و میای بیرون.

-باز هم دم در تاکیشی بهت تعظیم می‌کنه، تو هم فکر می کنی اومدی رستوران، می خوای یه پنجاه تومنی بذاری کف دست تاکیشی که دوزاریت می افته که اینجا جاش نیست.

-تو با ویزا از سفارت میای بیرون 

 


سفارت عربستان:

-کلا مدارک زیادی نمی‌خوای

-یه دونه عکس میذاری تو یه پاکت با یه قبض پرداخت پول هزینهٔ سفر پیش پیش، که از همه چی مهم تره

-مدارک رو میدی به حاجی که با مدارک بقیه ی ببره ویزا بگیره. حاجی هم فقط ازت می پرسه که فیش بانکی داری و تو هم می گی بله.

-یه هفته دیگه حاجی زنگ می زنه و بهت نرفته زیارت قبول می گه! 

 


سفارت امارات:

-برا ملت کلی کلاس می ذاری که داری عید می ری دبی کنسرت شماعی زاده! و فردا وقت سفارت داری

-می ری سفارت و بهت می گن می خوای خونه بخری؟ می گی نه!

-می گن می خوای سرمایه گذاری کنی؟ می گی نه!

-می گن پس می ری چه غلطی بکنی؟ می گی می خوام برم کنسرت شماعی زاده و بعد برم ارض الهدایا و دی تو دی ...

-می گن برو بشین تو هواپیما و برو، ما تو سفارت فقط به امور اقتصادی رسیدگی می کنیم 

 



سفارت ایران:

-اصل پایان خدمت یا نامه معافیت از خدمت رو حتما باید داشته باشی‌

-رضایت همسر، مادر همسر، پدر همسر، مامان خودت، بابای خودت، عمه، عمو، خاله، دائی ضروریه

-فتوکپی همهٔ صفحات شناسنامه، کارت ملی، پاسپورت، قباله ازدواج، نامه کفن و دفن و ....

-فرم الف-۱، الف-۲، الف-۳ باید پر بشن. من موندم چرا همشون با الف شروع میشن. خوب میذاشتن ۱، ۲، ۳.

-عکس باید پشتش سفید باشه. اما حتما گوشات معلوم باشه. گوش کلا برا سفارت ما خیلی‌ مهمه. آخه همهٔ برانداز‌های نرم و سفت گوش دارن و ازش برا براندازی استفاده می کنن

-خانوم‌ها ۲تا گوش بچسبونن رو مقنعه یا دوتا سنجاق بزنن زیر گوشاشون که از زیر مقنعه مشخص باشه.

-امنیت و بازرسی بدنی در حد یه قلقلک انجام می‌شه

- میری دم اتاق افسر، اما این هفته افسر نیست

-هفته دیگه هم افسر نیست. می فهمی افسر پاره وقت مسافر کشی می کنه!

-هفته بعدش، افسر رو بالاخره پیدا می کنی، غافل از این که خرج خونه اش مونده و اعصاب نداره. به همه مدارکت گیر میده

-هفته بعدش ۵۰۰۰۰ تومان (خوانده شود ارز رایج کشوری که توش هستین) میذاری تو پاکت. میدی به افسر، همه چی‌ ظرف یه بعد از ظهر حل میشه

 


خلاصه که دوستان، سفارت هر دولتی، خوب به مملکتش میاد! 

 

خوب باشین! 

 

 

نویسنده: نیما 

 

 

-------------- 

  

 

نظرات یکی از خوانندگان وبلاگ: 

 

کلی خندیدم . یادم میاد یه بار به عنوان مترجم با یه حاجی مسن و محترمی رفتیم سفارت آمریکا . افسر مربوطه خیلی جدی یکی یکی سئوال می کرد : سابقهء عضویت توی گروههای تروریستی رو داری؟ تا حالا عضو یه گروه جنایتکار بودی؟ بچه بازی کردی ؟ به عنوان کلاهبردار تحت تعقیب نیستی؟ ویزات اگه تموم شد توی آمریکا غیبت نمی زنه؟ تا حالا متهم به آدم کشی شدی؟ قصد نداری یواشکی توی آمریکا یه مغازه باز کنی؟ به جرم تجاوز به کسی توی زندان بودی؟ و ..
پیرمرد بیچاره هم رنگش سرخ شده بود ولی مثل یه بچهء خوب یکی یکی جواب میداد . وقتی اومدیم بیرون دوست ما گفت فلانی آخه این درست بود که چنین حرفهایی رو به ما بزنی؟ گفتم بابا اینا رو که من نمی گفتم . افسر سفارت می گفت منم فقط ترجمه می کردم . گفت حالا اون منو نمی شناخت و داشت یه غلطی می کرد . تو که بیست سال با ما نون نمک خوردی دیگه چرا داشتی تکرارشون می کردی؟!
دوست ما داشت میرفت تا یکی از این دکترهایی که توی تلوزیون حمید شب خیز برنامه میذاشت قلبش رو معاینه کنه . ویزاش رو هم گرفت خوشبختانه!

مخ زنی در طول تاریخ (طنز)

دوره هخامنشی

 در این عصر زن و مرد زبون همدیگه رو می فهمیدند ولی هنوز ساعت مچی اختراع نشده بود که بشه با گفتن جمله عزیزم ساعت چنده مخ یه دختر خانوم رو بزنی! و اصولاً زن های این دوره دو دسته بودند یکی زن های اشراف زاده و درباری بودند که کافی بود یه تیکه ناقابل بشون بندازی تا حسابت با کرام الکاتبین و شخص داریوش و کورش کبیر باشه و دسته دیگه زن های رعیت بودند که تنها کاری که بلد بودند آشپزی و آوردن آب از چاه بود!برای همین در این دوران برای اینکه یک زن خوب رو برای خودت برداری باید اول کلی زحمت می کشیدی و روش های شمشیر زنی و … رو یاد می گرفتی.بعد میرفتی توی جنگ شرکت می کردی.بعد اگه احیاناً زنده می موندی میتونستی یکی از زن های دشمن رو واسه خودت به غنیمت ببری!پس می بینیم که باز هم علی رغم اینکه انسان بسیار پیشرفت کرده بود(نسبت به عصر حجر) اما بازم مخ زنی یکی از کار های شاق بود!اما برای زدن مخ زنان درباری باید ویژگی های زیر رو مد نظر قرار میدادند:
*حداقل یکی از اجداد پدری و مادری باید یه ربطی به دربار داشته باشه تا مثلاً خون پادشاهان در رگ اون مرد جاری باشه(به اصطلاح امروزی آقازاده باشه!!!)
*داشتن شمشیر از جنس طلا و سپر از جنس نقره و نیزه از جنس برنج
*داشتن ریش بلند
هدف از مخ زنی: بر اساس کتیبه های به جا مانده از تخت جمشید هدف از مخ زنی داشتن نوکران و کنیزان زیاد و خوردن شراب بوده!

lmp.blogfa.com


دوره قاجار:
در این دوره یه پادشاهی بوده به اسم آقا (آغا) محمد خان قاجار که همه میدونیم چه مرگش بوده! آره دیگه خلاصه به خاطر این بلای خانمان سوزی که این جناب بش دچار شده بودند(و ایشالله خدا نصیب هیچ مردی نکنه) یه کمی زیاد عقده ای شده بودند و به همین دلیل نمی تونستند ببینن که یه مردی برای اینکه زن دلخواهش رو به دست بیاره عملیات مخ زنی انجام بده و هر کسی که این کارو می کرد چشماش رو در می آورد تا عبرت بقیه شه!و کلاً اون عملیات قدغن و غیر قانونی بوده. به همین دلیل در اون زمان به دلیل این محدودیت فوق العاده روش مخ زنی زیاد پیشرفتی نکرد و به دلیل زیر زمینی بودن! اطلاعات دقیقی از چگونگی انجام آن در دست نیست.البته بر اساس یک نوشته تاریخی تأیید نشده در این دوران برای مخ زنی بی بی صغرا و ننه سکینه پس از شناسایی دختر مورد نظر(یا همون طعمه) به حمام می رفتند (در روزی که طعمه هم به حمام می رفت ) و بدن وی را در حمام دید می زدند و در صورت تأیید این عزیزان و زدن مهر استاندارد و ایزو ۹۰۰۲ ادامه عملیات در خانه پدر دختر و تحت عنوان خواستگاری انجام میشد و نه پسر دختر رو می دید و نه دختر!(به نظر من که خیلی باحال بوده.فکرشو بکنید یه روز مامانتون بیاد بتون بگه عرشیا جان عزیزم امروز ساعت ۵ برو کافی شاپ هویج دوست دخترت اونجا منتظرته!)
هدف از مخ زنی: داشتن پسر جهت ادامه شغل پدر! 

 

دوره پهلوی

در این دوره مردم یه کمی زیاد سیاسی فکر می کردند و اصولاً زیاد توجهی به دختر و مخ و این حرفا نداشتند و به غیر از شهرام شب پره و ابی و فردین بقیه مردا تو فکر براندازی نظام بودند! برای همین حکومت هم برای این که بیاد کار مردا رو آسون تر کنه و باعث بشه اونا دیگه به سیاست فکر نکنن یه مکان های تفریحی –بی فرهنگی! رو درست کرد به اسم کاباره که مردا می رفتن توش و یه کار های بدی رو انجام می دادن که من الان عرق شرم بر پیشانیم نشسته و نمی تونم بگم!خلاصه در این دوران هم به دلیل سهولت بیش از حد دسترسی به داف! عملیات مخ زنی چندان پیشرفتی نداشت . اما خوب بر اساس نسخه های به جا مانده از فیلم های فارسی آن دوران چند تا کار سخت برای مخ زدن باید انجام میشده که عبارت بودند از:
*فقیر بودن و بی خانمان بودن پسر!(جهت زدن مخ دختران مرفه و بی درد این امر بسیار لازم بوده است)
*داشتن زور زیاد و توانایی دریبل زدن چند نفر به طور همزمان….نه چیز ببخشید منظورم توانایی کتک زدن چند نفر به طور همزمان بود(امان از دست این عادل فردوسی پور!)
*شباهت ظاهری به محمد علی فردین و بهروز وثوق
*کشیدن سختی های بسیار در دوران کوردکی.
*داشتن شلوار دمپا گشاد و کت چهار خانه و ریش مدل داریوشی
*توانایی خواندن آهنگ سلطان قلب ها به صدای بلند!
*داشتن ویژگی مردانه در حد دعوت شدن به تیم ملی!(به طور مثال اون دوران یکی از نشانه های مردانگی بوی عرق و بوی نئشه آور! توالت بعد از خروج مردان بود! در حالیکه امروز این دو تا بو نشانه آبرو ریزی و بی کلاسیه)
هدف از مخ زنی:رسیدن به پول و پله ی پدر پولدار دختر و داشتن زندگی راحت و مرفه!

 


دوره انقلاب تا چند سال پیش

 در این دوره روش های مخ زنی تغییری کرد اساسی و به نام خواستگاری تغییر نام داد.یک آقا پسر گل باقالی با یک دسته گل و شیرنی همراه مادر و پدر به خانه دختر مورد نظر رفته و بعد از انجام کار های اداری لازم! از قبیل تعیین مهریه و شیر بها و …. دختر و پسر به صورت رسمی دوست دختر و دوست پسر می شدند که بهش زن و شوهر می گفتند!لازم به ذکر است که در انتهای این دوره نقش تکنولوژی در مخ زنی نمایان شد و سوال حیاتی و سرنوشت ساز عزیزم ساعت چنده توسط یکی از پیشگامان عرصه مخ و مخ زنی جناب آقای الف .ی اختراع گشت.و اما ویژگی های لازم برای مخ زدن دختر خانوم ها:
* سر به زیر بودن آقا پسر(که واقعاً خیلی شرط سختی بوده)
*داشتن سابقه زندان(حداقل ۶ ماه) در رژیم شاه
*داشتن سیبیل جهت نمایش مردانگی
هدف از مخ زنی:تشکیل خانواده و داشتن ارتش ۲۰ میلیونی!

تفاوتهای بین مردان و زنان (طنز)

آینده
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود.



موفقیت
یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.



ازدواج
یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند، ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند.



روابط
اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان ''همه مردها نادانند'' می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد. مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: ''فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده.

'' نام این کار تماس تلفنی ''ازت متنفرم/عاشقتم'' است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند.



بلوغ
زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند.



فیلم کمدی
فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال نقطه چین شروع می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای بامشاد را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.



دست خط
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش ''خرچنگ غورباقه'' استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به ''ی'' ها و ''ن'' ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.



حمام
یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.



خواروبار
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد.



بیرون رفتن
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی برای بیرون رفتن حاظر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.



گربه
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.



آینه
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان...



تلفن
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.



یافتن یک نشانی
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: ''فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،'' و ''میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم.''



پذیرش اشتباه
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.



فرزند
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.



جامه شیک پوشیدن
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.



شستن لباسها
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.



عروسی
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد ''مراسم جشن'' صحبت میکنند، مردان درباره ''میهمانی های دوران مجردی.''



اسباب بازی
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.



گل و گیاه
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.



سبیل
بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.



نام مستعار
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.



پرداخت صورتحساب میز
وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند.



پول
یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد.



بگو مگوها
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود

می‌دونید کارتن‌هایی که دوست داشتیم عاقبتشون چی شد؟

آخرین سوتی سال 87 صدا و سیما

لحظاتی قبل فرزاد حسنی در برنامه ۱۵-۱۳-۳۹ که از شبکه سوم سیما به صورت زنده پخش می شد. 

به افراد پشت صحنه گفت یا گاو رو  پخش کنید یا جومونگ رو و بعد از اون  احسان خواجه امیری به روی صحنه رفت و شروع به خواندن کرد!!!!!!!!!!

انشاء یک دانش آموز - طنز

۵۰ سال بعد، خبر ساعت ۲۰:۳۰

 

* با سلام و صلوات بر محمد وال محمد... (و بعد از قراءت سوره بقره) اخبار امشب را به سمع و نظرتان میرسانیم 

 

* قیمت هر سکه طلا امروز در بازار با ۶۰ میلیون تومان کاهش به یک میلیارد و چهل میلیون تومان رسید.  

 

* ایران خودرو: هفتاد و نهمین مدل پژو با نام پژو XD-870-PL Q آماده عرضه به بازار است که نسبت به مدل قبلی تحول زیادی داشته. طول آنتن آن ۱۰ سانتی متر افزایش داشته چراغ ترمز آن هم پررنگتر شده و فقط ۴۵ میلیون تومان گران تر است. 

 

* برای اولین بار ایران به دور دوم مسابقات جام جهانی راه یافت. علی دایی: هلوز قثد ندالم که از دنیای فوتبال خداحافثی کنم و شلایط خوبی بل تیم ملی حاکم اثت …… به قولی…… 

 

* دولت موفق شد نرخ تورم را کاهش داده و آنرا از ۶۳% به ۶۲/۵% برساند. 

 

* یکصد و شصت و سومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید. در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصد و سی و دومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود. 

 

* به علت اتمام ذخایر نفت و گاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایران خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند. 

 

* یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد. وی گفت دولت با تدابیر صحیح و اصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از ۵۰ سال به ۴۵ سال کاهش دهد. همچنین وی گفت در نظام طبیعت اصولا مرد نیز مانند زن حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دارد. 

 

* نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد و دیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند. 

 

* شورای نگهبان ۲۹۹۹ نفر از ۳۰۰۰ کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد. 

 

 

* به علت برخی مشکلات و نواقیص، چشم انداز ۲۰ ساله باز هم تمدید شد. 

 

* قیمت هر کیلو مرغ به هفت میلیون تومان رسید. جالب است بدانید در ۵۰ سال قبل مردم با هفت میلیون می توانستند یک اتومبیل بخرند. 

 

* روئسای جمهوری اسلامی انگلیس و جمهوری اسلامی آلمان از عمل نشدن و عدم اجرای صحیح اسلام در ایران ابراز نگرانی کردند. 

 

* امسال مراسم سالروز پیروزی انقلاب از ۴ ماه به ۵ ماه افزایش می یابد. 

 

* ۷۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند این در حالیست که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد. 

 

* از این به بعد صدا و سیما برای انتخاب مجریان زن، مسابقه ملکه زیبایی برگزار می کند. 

 

* نیروگاه اتمی بوشهر به زودی به بهره بر داری می رسد. 

 

* مدیرعامل سایپا: با تکیه به دانش بومی تانک و تراکتور پراید را طراحی کردیم. 

 

* شرکت ایرباس، طی شکایتی به سازمان ملل خواستار آزاد سازی هواپیماهایش از دست ایران شد و خاطر نشان کرد که این هواپیماها ۷۰ سال پیش از رده خارج شده اند. 

 

  

* دیروز برای اولین بار یکی از خوانندگان این وبلاگ نظر خود را نوشت در این حال تعداد بازدید کنندگان به 2عدد رسید که در 15 سال گذشته بی سابقه بوده.

گزیده ای از احمقانه ترین سوالهای مشاهده شده در Yahoo Answers

قوانینی که نیوتن از قلم انداخت

قوانینی که نیوتن از قلم انداخت 

 

قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.                


قانون تلفن:

اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود    


قانون تعمیر:

بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.


قانون کارگاه:

اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.


قانون معذوریت:

اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.


قانون حمام:

وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.


قانون روبرو شدن:

احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد.


قانون نتیجه:

وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.


قانون بیومکانیک:

نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.


قانون تئاتر:    

کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند.

تقدیم به اونایی که خودشون جواهرند ولی پرشیا ندارند(طنز)

-الو سلام.  

 

-سلام جانم بفرمایید.  

 

-مرکز همسر یابیه؟  

 

-بله عزیزم.  

 

-من یه زن میخواستم.  

 

-چشم فدات شم. دادم الان با پیک بیاد در خونه! مرتیکه مگه زنگ زدی پیتزا فروشی؟ 

 

- خوب چی باید بگم؟ 

 

- بابا یه کم مقدمه چینی کن بعد برو سر حرف اصلی. 

 

- آهان .عرضم به حضور شما که از آنجایی که در دین مبین اسلام تاکید خاصی بر اهمیت ازدواج و نکاح گردیده و بنده هم جوانی مایل به تشکیل خانواده میباشم لذا برآن شدم که با مساعدت شما قدم به وادی تاهل بگذارم. خوبه؟ 

 

- حالا شد یه چیزی. حالا پسرم شما چند سالته؟ 

 

- 37 سال ! 

 

- زکی.همچین گفت جوون فکر کردیم 20 سالشه.عمرت از مال خر هم درازتر شده تازه یاد زن گرفتن افتادی؟ 

 

- خب دیگه.امکانات ما الان جور شده. 

 

- میترسم اون یکی امکاناتت دیگه بدرد نخوره! 

 

- فعلا که داره کار میکنه.حالا من باید چیکار کنم؟  

 

- هیچی عزیزم. ما برات یه همسر خوب جور میکنیم. 

 

- حالا اونجا چه جور همسرایی دارین؟ 

 

- بگو چجور نداریم؟ عرض کنم که یه مورد داریم تووپ! یه دختر ناز 20 ساله هلو! دور کمر 40.دور سینه 85 !!!! ببینیش آب از دهنت راه میفته! واسه شما میکنه به عبارتی 4000 سکه مهریه و یه پنت هاوس طرفای الهیه. ماشینم کمتر از مرسدس و ب.ام.و قبول نیست. 

 

- آقا مگه داری با پسر بیل گیتس حرف میزنی؟ این دری وریا چیه؟ 

 

- خب داداش چرا جوش میاری؟ یه مورد دارم خوراک ! یه خانوم 25 ساله. لیسانس نانوشیمی صنعتی و اولترا سونیک مدار بسته! قد و هیکل و قیافه هم که ماشا ا...ایشون چون فرهنگی و تحصیل کرده هستن 3800 تا سکه و یه خونه تو جردن خرجشونه! ماشین هم در حد آزرا و کمری قبوله! 

 

- داداش مگه سر گردنه است؟ 

 

- خب عزیزم گرفتن این مدرکا و ساختن اون هیکلا خرج داره دیگه. تازه بقول کنفسیوس اون بدنو نساخته که مفت بده دست هر عمله ای! 

 

- آره خوب. حالا بیا پایینتر ببینیم چی میشه. 

 

- باشه.یکم صبر کن.... آهان این دیگه اکازیونه. یه خانوم 33 ساله.کارمند بانکه و از هر انگشتش فکر کنم چند تایی هنر بریزه! اونو میتونم با 2800 تا سکه و یه آپارتمان حوالی ستارخان واست قولنامه کنم. یه پرایدی. پژویی هم باشه چه بهتر. 

 

- راستش من ماشین یه کم برام سخته.... 

 

- خب بابا فهمیدم. یه خانومی هست 38 سالشه. قیافش بدک نیست. فقط یه 40 کیلویی اضافه وزن داره. عوضش اعتقاد راسخ داره که مادیات در زندگی مهم نیست و عشق مهمه ! 1400 تا سکه و یه خونه حوالی میدون خراسون هم واسش کافیه! با تاکسی هم حال میکنه حسابی!  

 

- راستش اگه یکم دیگه بیای پایین ممنون میشم.... 

 

- لا ا....  صبر من این زیرو ببینم. آهان. این دیگه راسته کار خودته. یه خانوم نجیب و اصیل و بساز .45 سالشه .البته نباید اونقدر ظاهر بین باشی که از قیافش بترسی! چیزای مهمتری هم تو زندگی هست. یه آلونکی حوالی پاکدشت و یه لقمه نون براش ایده آله. تازه چون میخواد وزن کم کنه اهل ماشین نیست. از اینجا تا چابهار هم پیاده ببریش صداش در نمیاد! اگه اینم رد کنی یا باید بری یه کارتن شامپو داروگر بگیری واسه بقیه عمرت یا بیای ننه بزرگ منو عقد کنی! 

 

- خیله خب. گویا چاره ای نیست. ببینم من کی بیام برای صحبت با ایشون؟ 

 

- صحبت واسه چی؟ 

 

- واسه تفاهم و این حرفا دیگه. 

 

- بخواب بابا ...مرد حسابی گویا تو باغ نیستیا. این حرفا واسه تو فیلماست. 

 

- راست میگیا. خب پس من فردا با شناسنامه میام واسه عقد! 

 

- مبارکه انشا....

علائم راهنمایی رانندگی در دنیا و ایران (طنز)

همه ما میدونیم علائم راهنمایی و رانندگانی علائمی بین المللی هستند و از آمریکا گرفته تا ته قبائل آفریقا ، این علائم یه معنی مشترک میدهند. اما همه ما یه چیز دیگه هم میدونیم و اون هم اینکه این علائم شامل ایران نمیشه و علائم راهنمایی و رانندگی برای ما یه معنی خاص دیگه ای میده. امروز تصمیم  داریم   این علائم رو بررسی کنیم تا از این به بعد با خیال راحت تری به رانندگی در خیابان های کشورمون بپردازید :



1- چراغ راهنمایی و رانندگی

در سایر نقاط دنیا :
چراغ سبز: حق تقدم با شماست حرکت کنید
چراغ زرد:احتیاط کنید. سریعتر از چهار راه خارج شوید
 چراغ قرمز:ایست

در ایران:
چراغ سبز: ببین داداش تو که از چهار راه رد میشی.پس تا میتونی آروم تر حرکت کن که اون عقبیا بمونن پشت چراغ قرمز تا حالشون گرفته شه!
 چراغ زرد: اهوی اسکول پاتو بذار رو گاز! نکنه میخوای کلی پشت چراغ علاف شی؟بدو دیگه!سریعتر گازشو بگیر و برو، بزغاله!!!
چراغ قرمز: حق تقدم عبور با شماست!


2- چراغ راهنمای ماشین:

در سایر نقاط دنیا: یعنی ماشینی که پارک کرده است یا در لاین بغلی شماست قصد تعویض لاین خود را دارد سرعت خود را کم کنید و به او اجازه بدهید تا لاین خود را عوض کند
در ایران: اوهوی گوسفند!مگه نمیبینی میخواد بپیچه جولوت؟اون گاز لامسبو فشار بده و نذار بیاد جلو راهتو بگیره.از حق خودت دفاع کن بدبخت!!!


3-گذرگاه عابر پیاده

در سایر نقاط دنیا :
یعنی عابران میتوانند با خیال راحت و به دور از هرگونه خطر از محلی که این تابلونصب شده است عبور کنند و خود را به پیاده رو طرف دیگر خیابان برسانند. درجایی که این تابلو نصب شده است حق تقدم با عابر پیاده است.

در ایران :
 رانندگان محترم اگر به هر کدام از اهداف متحرکی که مشاهده میکنید تصادم نمایید به مرحله بعد صعود میکنید و در صورتی که وی را به صورت فجیعی له نمایید امتیاز ویژه نیز دریافت خواهید کرد.


4-محل عبور اطفال:

در سایر نقاط دنیا:
 یعنی نزدیک مدرسه یا زمین بازی بچه ها هستید و ممکن است کودکان از آنجا عبور کنند. رانندگان با دیدن با دیدن این تابلو باید سرعت خود راکم کنند وبا احتیاط به حرکت خود ادامه دهند.

در ایران:
 رانندگان محترم.مانند مورد بالا باید باید اهداف متحرک را نشانه بگیرید.فقط فرق این اهداف با مورد قبلی این است که اینها کمی سایزشان کوچکتر است و به طبع امتیاز کمتری نصیب شما میشود!


5-عبور ممنوع:

در سایر نقاط دنیا:
این تابلو به رانندگان وسایل نقلیه موتوری اعلام می کند از جهتی که تابلو نشان می دهد عبور نکنند و تنها عابرین پیاده اجازه دارند که در این جهت رفت و آمد کنند.

ایران:
الاغ! مگه نمی بینی اگه از اینجا بری راهت کلی نزدیکتر میشه؟!پس همین راهو برو!


6-ایستگاه اوتوبوس

در سایر نقاط دنیا:
این تابلو در جایی نصب می شود که اتوبوسها برای سوار و پیاده کردن مسافرها توقف می کنند .

در ایران:
 پارکینگ!!!


7-حداکثر سرعت مجاز 70 کیلومتر بر ساعت

سایر نقاط دنیا:
 در صورتی که با سرعتی بیش از 70 کیلومتر در ساعت برانید علاوه بر اینکه جان خود و سایرین را به خطر انداخته اید ،تخلف کرده اید و مشمول جریمه می شوید.زیرا در این مسیر حداکثر سرعت 70 کیلومتر در ساعت است.

ایران:
کاری به تابلو نداشته باش.واسه قشنگیه! اگه زیر 110 تا بری اینقدی واست چراغ و بوق میزنند تا خودت شرمنده شی!پس مثل یچه آدم پدال گازو ته ته فشار بده.


8-بوق زدن ممنوع

سایر نقاط دنیا:
 در این محل بوق زدن ممنوع است

در ایران:

بوق بوق بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق

"ساسی مانکن" دستگیر شد!

"ساسی مانکن" دستگیر شد! 

 

 

یک به اصطلاح خواننده ایرانی به نام "ساسی مانکن" دستگیر شده است و هم اکنون در قرنطینه به سر می‌برد.

معاون فرهنگی وزارت بهداشت ضمن اعلام این خبر به خبرنگار گاف‌نیوز گفت: «فردی که با انتخاب نام ساسی مانکن به فعالیت‌های ضد فرهنگی و ضد بهداشتی می‌پرداخت، با شکایت وزارت بهداشت توسط همین وزارتخانه دستگیر شده است و تا پایان مراحل لازمه و اعتراف به ماموریت براندازی نرم کثیف از سوی اصلاح‌طلبان، در قرنطینه این وزارتخانه خواهد ماند.»

به گزارش گاف‌نیوز پیش از این یک روزنامه‌ اصولگرا در سر مقاله خود نوشته‌بود: «اکنون که تلاش‌ها و مجاهدت‌های دولت نهم در راه ارتقای وضع بهداشتی مردم باعث شده است نام کشور ما در صدر فهرست تمیزترین کشورهای جهان بیاید، افتادن نام "ساسی مانکن" بر سر زبان‌ها حکایت از توطئه‌ای مخوف دارد که توسط واماندگان سیاسی که در پوشش ابتذال فرهنگی به فاسد کردن جوانان در راستای وظایف به اصطلاح اصلاح‌طلبانه خود مشغولند، کلیدزنی شده است.»

سرمقاله‌نویس این روزنامه پس از آن ضمن برشمردن خیانت‌های هشت ساله‌ اصلاح‌طلبان در بین سال های 76 تا 84 و اثبات وابستگی آنها به آمریکا و رژیم صهیونیستی در طی یک پاراگراف، نوشته‌بود: «عرصه‌ بهداشت و خدمات درمانی کشور که به حول و قوه الهی می‌رود تا در سایه مجاهدت‌های شبانه‌روزی وزارت بهداشت و درمان و به خصوص خانم دکتر عصمت باروتی، به جایی برسد که هیچ میکروبی در کشور وجود نداشته باشد؛ یکی از آن عرصه‌هایی‌ست که اصلاح‌طلبان برای آن نقشه کشیده‌اند و یکی از کارهای اخیر آنها در راستای براندازی کثیف خود، مطرح کردن نام مجهول‌الهویه‌ای به اسم"ساسی مانکن" به عنوان جوان ایرانی است.

اما همه‌ می دانیم که ساسی یک اسم مستعار منسوب به "ساس" است و ساس یکی از حشراتی است که نشان‌دهنده‌ رواج کثیفی و پایین بودن سطح بهداشت در یک جامعه است. اصلاح طلبان می خواهند با این حقه کثیف، با یک تیر دو نشان بزنند: هم  دستاوردهای بهداشتی دولت نهم را زیر سوال ببرند و هم اباحه‌گری فرهنگی را تحت لوای "مانکن" ترویج کنند؛ اما دست آنها رو شده است و در روزهای آینده خواهیم دید که وزارت بسیار موفق بهداشت، درمان و آموزش پزشکی که تحت معاونت دانشمندانه‌ دکتر باروتی است، جواب این کژاندیشان را چگونه خواهد داد.»

به گزارش گاف‌نیوز، دکتر عصمت باروتی همسر حسین شریعتمداری، سردبیر آتشی روزنامه‌ کیهان است که مدتی پیش به معاونت فرهنگی وزیر بهداشت منصوب شده بود.

وی در کنفرانسی مطبوعاتی در حالی که به تصویر حسین شریعتمداری که بر روی میزش قاب شده بود خیره مانده بود و اشک می‌ریخت گفت: « در تحقیقات به عمل آمده مشترک توسط معاونت فرهنگی وزارت بهداشت و صفحه‌ بهداشت روزنامه کیهان؛ فرد فوق واقعا وقاحت را به حدی رسانده که علاوه بر انتخاب نام غیر بهداشتی، در اشعار هم از مضامین ضد بهداشتی استفاده کرده و حتی در یکی از آنها می‌گوید: "- وای خاک عالم دیدی،..دیدی به تو گفتم که چقدر رنگ چشاش توپه! خوشگل و با تریپه،  ... ، ادکلنش جوبه.  " آیا یک فرد خارجی، به خصوص اگر از برادران و خواهران آمریکای جنوبی باشد که ما را هم به عنوان نماد ایران و نفت و پول می‌شناسند، با شنیدن این ادعاها با خود نخواهد گفت سطح بهداشت در ایران چقدر پایین است که جوب‌ آب پر از آشغال به عنوان ادکلن معرفی و تبلیغ می‌شود؟ یا در آنجا مردم چه شکلی هستند که یک ساس نه فقط خوش تیپ بلکه مانکن محسوب می‌شود؟!»

صفار هرندی وزیر ارشاد در حاشیه کنفرانس خبری خود در پاسخ به پرسش خبرنگار گاف نیوز در این باره اعلام کرد هرچند وظیفه با هر پدیده در حوزه فرهنگ و هنر وظیفه ارشاد است، اما چون این کار را همسر برادر حسین خودمان انجام داده از آن صرف نظر می کنیم و به جای آن سی پزشک متخصص را بازداشت می کنیم.

همچنین در پی اعلام این خبر، حزب اعتماد ملی در سرمقاله مجله‌ ایران‌دخت به قلم محمد قوچانی، ضمن تبری از ساسی مانکن، مانکن‌ها را قشر شریف و زحمتکشی خواند که به آنها همچون سایر ملت ایران در کیهان اهانت شده و خواستار تجمع اعتراض آمیز این افراد در اعتراض به اهانت‌های کیهان و در حمایت از ریاست جمهوری آیت الله کروبی شد.
 
خبرگزاری ایرنا نیز به نقل یک وبلاگ گمنام خبر داد که  ساسی مانکن به زودی تواب شده و پس از تغییر نام به "بلبل نورانی" سرودی را در حمایت از موفقیت‌های فرهنگی و بهداشتی دولت خواهد خواند که از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.

غضنفر مانکن و هوشنگ مخته!!!

هوشنگ : سلام غضنفر چطوری ؟

غضنفر : چاکرم حاجی ! تو خوبی ؟

هوشنگ : فدات ! غلامم ! ... آقا این چه وضعیه ؟ هیچ زید و دافی ندارم !

غضنفر : دست رو دلم نذار که خون ِ ! نه اینکه من دارم ؟؟؟!!

هوشنگ : چی کار کنیم حاجی ؟ کسی که سوار پیکان جوانان ما نمی شه که !

غضنفر : من یه فکر بکر دارم !
...

چند روز بعد...

غضنفر : هوشنگ هوشنگ ! حاضر شو می خواهیم بریم یه جایی !

هوشنگ : کجا حاجی؟

غضنفر : مگه نگفتی چرا هیچ دختری پا نمی ده بهمون ؟

هوشنگ : خب ؟ که چی ؟

غضنفر : من یه آهنگ ساختم !! شعرشم با کمک ننه سمیه گفتم ! بیا بریم استدیو بخونیمش , می ترکه و دیگه دافا از سر و کولمون می رن بالا!

هوشنگ : بابا من که بلد نیستم که!

غضنفر : بیخیال بابا ! کاری نداره که ...بلدی نمی خواد که ... اصلا موسیقی کشور به من و تو نیاز داره !


هوشنگ : آره !راست می گیا ! من هی با خودم می گم یه استعداد نهفته دارم که کفش نشده !! نگو موسیقی و این صوبتاس ؟

غضنفر : آره حاجی ! من می شم غضنفر مانکن , تو هم هوشنگ مخته !! دختر عمه عقدس هم میاد اون وسط پاپ می خونه ! بعد می گیم : ما رو هر آهنگی می تونیم رپ بخونیم ! بندری , افغانی , کردی , ... کارمون می گیره ها !

هوشنگ : آره آره ... معروف می شیم ! اگه ما وارد موسیقی نمی شدیم واقعا بشریت دو تا مخ رو از دست می دادا !

غضنفر : صد در صد ! بدو بریم ... سر ساعت باید استدیو باشیم ها ! بگیر این شعر تو ... اینم شعر من ... آهنگ هم از چند تا آهنگ بندری و خارجی و اینا بریدم چسبوندم بهم !!محشر شده ...

هوشنگ : چه جوری پخشش کنیم تو ایران که معروف شیم؟

غضنفر : یکی از بچه ها هست ! کارتون خواب بوده! بعد تو استدیو ها می خوابیده ! الان دو روزه یه سایت رپ زده ! باهاش صحبت کردم آهنگمونو بنویسه : کار جدید و فوق العاده و بمب و تانک و توپ و مسلسل و ویران کننده غضنفر مانکن و هوشنگ مخته و عقدس باربی !! پخش ویژه !

هوشنگ : ایول ! ایول !

و این بود که دو ستاره جوان موسیقی بوجود آمدند

همه با هم رپر می شویم! (طنز)

اصولا هر پدیده ای که تازه وارد کشور ما می شه ملت همه عین چی هجوم میارن بهش تا ببینن این تازه وارد چیه؟از کجا اومده به چه دردی می خوره ؟اصلا به درد می خوره یا نه؟
یکی از این پدیده های تازه وارد سبک موسیقی رپه.رپ تو زادگاه خودش یعنی کوچه پس کوچه های تاریک شهر نیویورک به cnn سیاه ها معروفه چون سیاه پوست ها از رپ به عنوان یه ابزار برای گفتن مشکلات خودشون استفاده می کنند. 

 


بی خیال این روزا همه رپ می خونن شما چطور؟
اگه شما هم می خوای رپر شی باید به این دستورالعمل عمل کنی شاید یه روز تونستی با یاس هم feat کنی! 

 

فاز اول(مقدمات رپ خوندن)

1-مرحله ی اول رپر شدن گوش کردن چند تا آهنگ تو این مرحله گوش کردن آهنگ های یاس یا زدبازی پیشنهاد می شه
لطفا اول کار از گوش کردن آهنگای خارجی به شدت پرهیز کنید چون به غیر از گیج شدن از شنیدن یه سری اراجیف هیچی دستگیرتون نمی شه!
2-مرحله ی دوم اینه که باید حداقل چند شب رو تو خیابون ها خوابیده باشی.بالاخره شما که نمی خوای از این رپ خون های زپرتی باشی که می خوای؟ شما می خوای خبرنگار خیابون ها باشی(ر.ک دیس شوک از عرفان)
دلیل دیگه ی این کار اینه که اگه ایشالا بعدا خواستی آهنگ اجتماعی بخونی حداقل حرفت راست باشه که با درد جامعه آشنایی.

فاز دوم(آماده سازی)

3-شما باید استایل خودتون رو انتخاب کنید. یا لباس گشاد به سبک رپر های آمریکایی یا لباس مانکنی و تنگ تنگ به سبک رپر های تازه از تخم در اومده ی خودمون!
4-مهمترین بخش انتخاب یه اسم درست درمونه. این اسم می تونه مرکب باشه یعنی بخش اول اسم خودتون و بخش دوم یه اسم چرت و پرت(ر.ک امیر تتلو!) بخش دوم اسم هرچی ضایع تر باشه بیشتر به دانلود آهنگاتون کمک می کنه. اسم های پیشنهادی ما واسه این بخش:کامبیز داغون,اصغر آس و پاس,سامان فاضلاب,کامران غولتشن و…
5-حالا تمام عزم خود رو برای کش رفتن یه بیت درست و درمون جزم کنید. بیت های 50CENT یا 2pac به شدت پیشنهاد می شه. بعد از بیت نوبت یه تکسته.لطفا تو این مبحث از کش رفتن تکست های دیگران خودداری کنید.
تکست هرچی مزخرف تر باشه بهتر(ر.ک تکست های آهنگ های ساسی مانکن) از هرچی دم دستتون اومد واسه قافیه سازی استفاده کنید(باز هم ر.ک آهنگای ساسی مانکن)
6-حالا یه استئدیئ خوب پیدا کنید تا بتونید استعداد خودتون رو تو اون شکوفا کنید. اگه هیچ استودیویی به صدای پر مغز ! شما بها نداد سر خورده نشید بالاخره با یه می کروفون و یه کامپیوتر هم کارتون حل می شه فقط بدون میکس و مسترینگ!!
7-تو آهنگای اولتون سعی کنید یکم بیشتر پول خرج کنید و با یه رپر یه کم مشهور تر feat کنید. تو این مرحله فیت کردن با ساسی مانکن به شدت زیاد پیشنهاد می شه!
8-بهتون تبریک می گم شما اولین آهنگتون رو فرستادی صفحه اول سایت رپفا!

فاز سوم(مراحل حرفه ای کار)

9-تو دو سه تا آهنگ بعدی هم سعی کن آویزون یه نفر بشی و باهاش بخونی این جوری بهتره بیشتر شنیده می شی.
10-حالا که یکم سرشناس شدی راه خودت رو مشخص کن ببین می خوای چی بخونی: اجتماعی یا 6.8 یا پارتی یا دیس لاو
11-حالا وقتشه باید شجاعت به خرج بدی و اولین آهگ مستقل خودت رو بدی بیرون.این یه ریسکه یا بین رپ گوش کن ها پذیرفته می شی یا باید رپ رو ببوسی بذاری تاقچه بالا
12-تو آهنگا از دیس کردن رپر های دیگه به شدت پرهیز کن چون اولا دیگه دیس کردن قدیمی شده .
13-یه مدتی آهنگ نخون این جوری معروفیتت بیشتر می شه(ر.ک حسین ابلیس یا فلاکت)
14-حالا باید با برو بکس محلتون یا بکس فامیل یه گروه تشکیل بدید اسمش هم هرچی خواستی می تونید بذاریدمثل: اسم محلتون شماره پلاک ماشین بابات,اسم یه جونور,کد شهرتون و…

15 - بهتون تبریک می گم شما بعد از پشت سر گذاشتن این 15 مرحله رو قله ی رپ فارس ایستادی فقط بپا کله پا نشی داداش!

مطالب بالای 18 سال برای بچه های زیر 7 سال




باخودم گفتم بد نیست یه سری مطالب بالای 18 سال برای بچه های زیر 7 سال بنویسم چون جای خالی یه سری مطالب برای این قشر زحمت کش و انقلابی در وبلاگهای ما خالیه. 

 

 

بچه های عزیز شاپاسگامبالی و دوست داشتنی سعی کنین به حرفهای من مو به مو عمل کنین تا از کودکیتون نهایت استفاده رو ببرین. 

 

 

اولین چیزی که همه شما باید بدونین اینه که هر کی گفته اگه شما کار بد کنین خدا میندازتون جهنم گه خورده! بنابراین هر کاری دوست دارین انجام بدین مخصوصا آمپول بازی و دکتر بازی با دختر همسایه (و یا پسر همسایه) اصلا هرکیو میبینین بهش پیشنهاد آمپول بازی بدین.هیچی مثل بازی کردن با جیغ و سروصدای سر ظهر وقتی همه خوابن حال نمیده پس سعی کنین خودتون به خواب بزنین و وقتی مامان بابا خوابیدن فرار کنین(من همیشه بچه بودم خودم این کارو میکردم). 

 

 

سعی کنین شبها (مخصوصا شبهای جمعه)به بهانه ترسیدن از تاریکی بین مامان باباتون بخوابین وهمه برنامه هاشونو بهم بزنین، اگه هم نذاشتن اینقدر گریه کنین تا تسلیم شن چون دیگه وقتشه که شما به این رابطه کثیف پایان بدین، از همه مهمتر میدونین اونها اگه از روشهای جلوگیری با خبر نباشن ودرس تنظیم خانواده رو پاس نکرده باشن برای شما یه سرخر میارن که اونوقت هیچکی به شما محل گه هم نمیده! 

 

 

از این امتیاز که کوچولو هستین و ورود شما به استخرها و حمامهای زنانه اشکالی نداره نهایت استفاده رو بکنین حتی سعی کنین که هر وقت از اینجور مکانها برمیگردین تمام چیزهایی که میبینین رو با جزئیات کامل نقاشی کنین شاید این نقاشیها از سن 13 سالگی به اونطرف خیلی بدرتتون بخوره. 

 

 

توی یه مهمونی که همه نشستن موبایل باباتونو بگیرین و برین یکی از اون فیلمای بی ادبی که بابا تو گوشیش قایم کرده رو باز کنین و از خاله بپرسین که این زنه و مرده دارن چیکار میکنن ؟ 

 

 

اگر در اتوبوسی یا هر جای دیگه یه شیخ ویا بچه شیخی گفت"چه بچه قشنگی بیا رو پام بشین و بهم بگو چند سالته؟" اصلا به حرفش گوش نکنین و تنها کاری که میکنین این باشه که مشتتونو گره کنین و انگشت شستتون رو بهش نشون بدین-شاید معنی اینکارتون رو نفهمین اما بزرگ که شدین این حرکت جزیی از زبان گفتاری شما میشه- من مطمئنم که اگه به حرفام گوش بدین بزرگ که شدین روزی هزار بار دعام میکنین میگین نه امتحان کنین!

شباهت های خدمت سربازی و زندگی زناشویی (طنز)

چه در خدمت سربازی و چه در زندگی زناشویی ، چه بخواهی و چه نخواهی کچل خواهی شد و یا بعبارت بهتر ، کچلت خواهند کرد !  البته این کچلی در خدمت سربازی توسط ماشین اصلاح و در زندگی مشترک توسط عواملی چون: استرس شدید ، سوء تغذیه ، کندن بصورت لاخ لاخ توسط همسر، چپ شدن ماهیتابه روغن داغ روی سر و … صورت می گیرد! نا گفته نماند که این کچلی در آقایان به نسبت نوع مو ، جنس ریشه مو ، عوامل ارثی و … متفاوت است ولی به هر حال به قول معروف : دیر و زود داره ولی بالاخره هممون کل پا می شیم 

 


شباهت بعدی در زمینه داشتن فرمانده و بعبارتی، فرمانبردار شدن است ! به محض ورود به پادگان و یا منزل مسکونی مشترک ( خانه بخت ) ، هر مردی یک فرمانبردار بی چون و چرا محسوب می شود که اگر طالب جان و سلامتی جسمی و روحیش می باشد،باید تمام فرامین فرمانده و یا همسر خود را بر روی تخم چشمانش بگذارد و هر گونه تخطی از دستورات فرمانده و همسر، پاسخی جز گلوله، حبس ، اضافه خدمت ( در خدمت سربازی ) و افتادن توی سماور پر از آب جوش ، هدف قرار گرفتن با ساتور،رفتن دست توی چرخ گوشت ، پرت شدن از پنجره طبقه هفتم به بیرون ، گشنگی و تشنگی کشیدن و … ( در زندگی زناشویی ) نخواهد داشت

آسیب شناسی یک شعر: نیناش ناش!

لطفا قبل از گفتن شعر قرص هایتان را میل کنید! 

 

 

ارژنگ حاتمی

 

- آقایون، خانوما! یکی تون به من سریع بگه که، این خانومه که با ما [...]، یه کمی از ما دوره، موهاش طلایی و صاف و بوره، من عاشقشم و قبوله؟  

 

آقایون، خانوما! یکی تون به من سریع بگه که: جوان مربوطه که کمی تا قسمتی احساس شاعر بودن هم به وی دست داده است، به دلیل آنکه هر لحظه احتمال می داده که از طرف چند مأمور از نوع وظیفه شناس مورد این پرسش قرار بگیرد که شما با این خانوم چه نسبتی دارید از آقایان و خانم هایی که هویتشان برای ما آشکار نیست خواسته است « سریع» به سؤالش پاسخ بدهد.  

 

این خانومه که با ما [...‍]، یه کمی از ما دوره: در ادامه وی احتمالاً تحت تأثیر قرص های روانگردان به داشتن روابط غیر اخلاقی با خانوم مربوطه اعتراف می کند، اما بعد از این اعتراف و وقتی حالش کمی جا می آید به نقص جمله قبلی خود پرداخته و می گوید «یه کمی از ما دوره»، در ادامه شعر نیز مشاهده می کنیم او با ضد و نقیض گویی های بسیار سعی در گمراه کردن مخاطب دارد.  

 

موهاش طلایی و صاف و بوره: با توجه به اینکه این خانوم یه کمی از شاعر مربوطه دور بوده است، اما شاعر مربوطه اطلاعات بسیار محرمانه ای از قسمتهای فوقانی خانوم مربوطه دارد، آگاهان هیچ اظهار نظری نکردند که اگر همین یه کم دوری هم در میان نبود، شاعر مربوطه برای دادن نشانی چه مشخصاتی می داد!  

 

من عاشقشم و قبوله؟: انگار جوان عاشق پیشه ما فراموش کرده است که برای گرفتن پاسخ مثبت باید پدر،مادر، عمو، عمه، زن عمو، شوهرعمه، بابابزرگ، بابای بابابزرگ، مادربزرگ و ... پاسخ مثبت بدهند تا پروژه به مرحله نهایی که همانا رسیدن به جمله معروف :«هر چی دخترم بگه» و یا «خود دخترم باید تصمیم بگیره» برسد، و اصولاً نظر افراد دیگر پشیزی نمی ارزد.  

  

 

- همونی که خیلی نایسه، عمراً سر کوچه وایسته، حالا راه میره آسه آسه، بگو ببینم قبوله؟!  

 

همونی که خیلی نایسه، عمراً سر کوچه وایسته: از این بیت شعر معلوم می شود خانوم مربوطه که شاعر قصد ازدواج با وی را دارد، از آن دست مرفهان بی درد است که هیچ زمانی سر کوچه برای اتوبوس شرکت واحد منتظر نشده و علاف نمی گردد، طبق تحقیقات به عمل آمده، وی برای مسافرتهای درون شهری همیشه تاکسی تلفنی می گیرد.
البته با توجه به مقدار درجه آی کیویی که از شاعر مربوطه دستگیرمان شده است و با توجه به معیارهای غلط انتخاب همسر در جوانان امروزی، یحتمل منظور از نایس بودن دختر مربوطه همان جراحی بینی و انجام عملیاتهای مختلف جراحی زیبایی بوده است (که این نیز گواهی است به مرفه بی درد بودن عروس خانم آینده!) و نه زیبایی های درون!  

 

حالا راه میره آسه آسه : راه رفتن آسه آسه ایشان نیز تأیید کننده جمله فوق بوده، کسی که از اتوبوس شرکت واحد استفاده نکند، هیچ وقت سر کوچه ها زمانش به هدر نمی رود و برای رفتن به سر کار، قرار و...، دیرش نمی شود و مجبور نیست به مانند ما زیر خط فقرنشینان هی بدود.  

 

بگو ببینم قبوله؟!: شاعر از دوباره اشتباه قبلی خود را تکرار می کند و از افرادی که حق رأی و حتی حق اظهار نظر در مورد ایجاد و یا قطع روابط مربوطه ندارند، پرسشی می کند که طرحش در فضای زمانی و مکانی فوق هیچ تأثیر مثبت و منفی ای نداشته است!  

 

 

 

- وای خاک عالم دیدی، چشاشو دیدی و پسندیدی، دیدی به تو گفتم که چقدر رنگ چشاش توپه! خوشگل و با تریپه،  ... ، ادکلنش جوبه.  

 

ابیات فوق از زبان خواهر عروس جاری شده است، او، دختر مذکور را برای برادرش انتخاب کرده است، و الکی سعی در تعریف و تمجید از خصوصیات ظاهری و غیرظاهری دختر مربوطه دارد تا به طریقی سر برادرش را گول مالیده و دختر مربوطه را به او قالب کند؛ زیرا بر اساس برخی از شنیده های تأیید و ایضاً تکذیب نشده، پدر و مادرش به او گفته اند تا داداشش داماد نشود، او را عروس نمی کنند!
البته از همین اوایل دخالتهای بی مورد خواهر داماد و تجسسهایش و نقض حریم خصوصی عروس به شدت نمایان است، به طریقی که خواهر داماد حتی مارک ادکلن عروس را هم می داند. آگاهان پیش بینی کردند، روابط خواهر داماد و عروس روز به روز پر تنش تر و دیوار بی اعتمادی بین آنها روز به روز بلندتر خواهد شد.  

 

 

 

- ای وای که چشاش مانکن و کشتش، قربونش برم که فقط با خودم میگذره خوش بش! ناخونهای مصنوعی اش هم اصله، بدجور به دل ما وصله! قیافه خوب زیباش ناش، حالا بدو بکن نیناش ناش!  

 

ای وای که چشاش مانکن و کشتش: طبق برخی تحقیقات، مانکن نام خواستگار قبلی خانوم مربوطه بوده است که وی با استفاده از سلاحهای کشتار فردی توانسته خواستگار خویش را از پای در بیاورد. 

 

 قربونش برم که فقط با خودم می گذره خوش بش: از این بیت در می یابیم آقای داماد دست فرمون توپی دارد و هنگامی که با دختر مربوطه بوده است، اقدام به کشیدن لایی و انجام حرکات مارپیچ با ماشین می کرده است، همه اینها را از اینجا فهمیدیم که این دو نفر وقتی با هم بوده اند، بهشان خوش گذشته است، به نظر شما با توجه به قیمت بلیت سینما، بالا بودن خرج کافی شاپ و پیتزا و 5، غیر از ماشین سواری، دو جوان دم بخت چه تفریح دیگری می توانسته اند انجام دهند که بهشان خوش هم گذشته باشد؟! 

 

 ناخونهای مصنوعی اش هم اصله، بدجور به دل ما وصله: آثار سوء مصرف قرصهای روانگردان بار دیگر اینجا نمود پیدا می کند، به طوری که او با علم به اینکه ناخنهای نامزدش مصنوعی است، آنها را اصل می پندارد. در ادامه هم برای نامزد مربوطه پرتقال پوست گرفته و از همین حرفهایی که از شش ماهه اول نامزدها خیلی به هم می گویند، می گوید. 

 

 قیافه خوب زیباش ناش، حالا بدو بکن نیناش ناش!: بالاخره تمام مشکلات مربوطه حل شده است و پدرعروس اجازه برگزاری مراسم عروسی را داده است و عروس خانوم در لباس عروس است، با توجه به شادمانی داماد، احتمال می دهیم وام مسکن و ازدواج هم گرفته باشد که این گونه به جشن و پایکوبی پرداخته است، ان شاا... خدا برای شما هم قسمت بکند!  

 

 

چی شده؟ کسی نگا مگا کرده تو رو؟! برم بکنم ادبش؟
- دکتره!
برم دم مطبش؟!
- قلدره!
بزنم تو دهنش؟!
  

آقای داماد پس از آن همه خرج در مراسم عروسی و هزینه هایی که به خاطر یک شب نیاش ناش پرداخت کرده بود، دچار کمی عصبانیت شده است و به طریقی می خواهد عصبانیتش را سر یک نفر خالی کند!  

  

- آها بزن زنگ رو، بگو ببینم خانم می شناسی ارژنگ رو؟! بین غذاها چطور؟ دوست داری خرچنگ رو؟! آخ فقط می خوام [...] !

 ارژنگ طنزنویسی معروف و مشهور بوده است که شاعر خواسته است با آوردن نام این طنزنویس در میان اشعار خود، به شعرش اعتبار ببخشد (چیه؟ چرا این طوری نگاه می کنید؟! توی طنزی که خودم نوشتم که می تونم به خودم حال بدم و به تعریف و تمجید از خودم بپردازم!)، هر چند شاعر مربوطه با قافیه قرار دادن «ارژنگ» و «خرچنگ» نیت پلید خود را آشکار می کند و سعی در تخریب این طنزنویس محبوب و مردمی می کند!
در پایان ابیات نیز شاعر به مواردی اشاره کرده است که مربوط به روزهای پایانی هفته بوده و کلاً نه به من ربطی دارد و نه به شما!  

 

 

- دوتا خونه درن دشتو، پول چکهای بی برگشتو، بدم بزنی تو رگ و یه آب روش؟، به من میکنی یه بار گوش؟!

 داماد مربوطه پس از آنکه خرش اقدام به گذشتن از روی پل نموده و « بعله» معروف را از عروس خانوم گرفته است، کم کم ذات پلید خود را نمایان می سازد، به طوری که مشخص می گردد وی یکی از زمین خواران بزرگ بوده است و دارای پرونده های عظیم مفاسد اقتصادی است، حتی وی قصد داشته دو تا خونه بزرگ و یه عالم پول برای حل کردن مشکلات حقوقی اش رشوه بدهد، اما عمراً که بتواند، اینجا که کسی رشوه و زیرمیزی و حتی خشکه نمی گیرد!  

 

 

- یه بار بوش، زنگ زد و گفت این خانومه که خیلی دلبره، از جنیفرلوپز ما بهتره، نیاش ناش هم بلده؟!

همان طور که گفته شد، داماد مربوطه که قبل از عروسی، خودش را به عنوان فردی شایسته در نزد خانواده عروس جا زده بود، پس از انجام امر خیر معلوم شد علاوه بر زمین خواری با افراد مشکوکی نیز در ارتباط است، البته نه از اون مشکوکای بد بد، بلکه از این مشکوکای خیلی بد بد!
این آقای به اصطلاح داماد حتی با بوش نیز ارتباطات تلفنی داشته و با وی در مورد مسائل فوق محرمانه صحبت کرده است. امید است از این پس با هوشیاری همگان و انجام فرهنگ سازی های مربوطه مانع از رسیدن اطلاعات محرمانه به دست این گونه افراد شویم!  

 

 

- بیا پیش ما بشین پادشاه این منطقه خواستت، تو یه ملکه فوق العاده ای می گیرم دنیا رو واست!  

 

بیا پیش ما بشین پادشاه این منطقه خواستت: وی در اینجا پرونده سیاهش را سیاه تر و قطورتر نموده، به طوری که معلوم می شود وی یکی از اراذل و اوباش های معروف منطقه است که بر اثر همان سوء مصرف قرصهای روانگردان گمان می کند یک منطقه را تحت کنترل دارد. 

 

 تو یه ملکه فوق العاده ای می گیرم دنیا رو واست: از کسی که دمخور بوش بشود، از این بیشتر هم نباید انتظار داشته باشیم، تفکرات بوش روی او تأثیر گذاشته و او نیز به مانند بوش سعی در تصاحب دنیا دارد، اما زهی خیال باطل!  

 

 

نتیجه گیری پایانی: خانواده های محترم باید قبل از مراسم «نیناش ناش» (عروسی سابق) تحقیقات تکمیلی از آقای داماد به عمل آوردند تا به مانند این مورد دخترشان گیر یک زمین خوار، مفسد اقتصادی، جاسوس (از نوع مخملی)، اراذل و اوباش نیفتد.  

 


در ضمن به شاعران محترم توصیه می شود، قبل از گفتن شعر قرصهای خود را میل کنند تا شعرهایشان تبدیل به معر(!) نشود.

شرایط مختلف ازدواج در استانهای مختلف کشور

 

شرایط مختلف ازدواج در استانهای مختلف کشور

 

 

در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از: 

*داشتن باشگاه بدنسازی

*داشتن حداقل یک مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران

*داشتن عکس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی

*بازگرداندن کمک های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!!

*نکته:در صورتی که عضلات شکم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز)

2-شهر تبریز شرایط عبارتند از:

*تلفظ حرف ق

*ادای کلمات قلقلک و قوز بالای قوز بدون کوچکترین اشتباه!

*دانستن جواب مسئله 2X2 از لحاظ مختلف 

*بلد بودن جک های متعدد درباره بچه های تهران

*داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به کمر و منفجر کردن

کامیون حامل جک های صادراتی تبریز به استان های همجوار.

3-شهر زاهدان از استان سیستان و بلوچستان.شرایط عبارتند از:

*توانایی قورت دادن سه کیلو تریاک

*توانایی عبور 20 کیلو محموله مواد مخدر از جلوی مأموران مرزبانی

*داشتن مزرعه خشخاش

*آشنایی دیرینه با عبدالقمر خان قاچاقچی پاکستانی

*دارای رفت و آمد خانوادگی با جمشید هاشم پور!

4-شهر رشت از استان گیلان.شرایط عبارتند از:

*داشتن رو حیه مهمان نوازی!

*داشتن روحیه مهمان نوازی!

*داشتن روحیه مهمان نوازی!

*.......

5-شهر قزوین از استان قزوین.شرایط عبارتند از:

*نداشتن چشم طمع به برادر همسر!

*توانایی خم شدن و استقامت در وسط شهر قزوین!

*[...] و [...] 

6-شهر اصفهان از استان اصفهان.شرایط عبارتند از:

*خوردن موز به صورت دو بار در هفته!  

*دست و دلباز بودن

*داشتن حداقل سه بار سابقه دعوت دوستان به شام یا نهار و یا یکبار برگزاری مهمانی فامیلی

*ننازیدن به سی و سه پل و سایر ابنیه تاریخی!

*راستگویی و صداقت!!!

7-شهر های سنندج و کرمانشاه از استان های کردستان و کرمانشاه.شرایط عبارتند از:

*توانایی پوشیدن شلوار استرج و تنگ به مدت 24 ساعت

*نداشتن سیبیل 

*تعهد به خاک ایران و نداشتن ادعای استقلال طلبی!

*نداشتن سابقه دعوا و قلدری

*نبریدن سر نویسنده این مطلب!!!

8-شهر آبادان از استان خوزستان.شرایط عبارتند از:

*کوتاه کردن پشت مو و استفاده از عینک آفتابی فقط در صورت لزوم و زیر آفتاب!

*پوشیدن پیراهن و شلوار سفید

*نداشتن هیچ گونه ادعا نسبت به همنشینی با راکی-رامبو-جکی چان-بروسلی و بیل کلینتون

*نداشتن هیچ گونه ادعای مالکیت نسبت به برج ایفل â €"برج پیزا-مجسمه آزادی و برج میلاد!

*داشتن روحیه راستگویی و حقیقت طلبی(یعنی زیاد لاف نیاد)

9-شهر یزد از استان یزد.شرایط عبارتند از:

*توانایی زیستن در آب و هوای خوش.

*آشنایی با اشیائی چون چمن-سبزه-قناری و سایر موجودات زنده ساکن مناطق خوش آب وهوا

*نداشتن روحیه آب زیر کاه و رندی

*ادای حرف های خ و ق بدون تشدید

10-شهر تهران از استان تهران.شرایط عبارتند از:

*داشتن تنها دو دوست دختر

*آشنا نبودن با معنی و مفهوم کلمات دودره-تلکه-تیغیدن و ....

*داشتن روحیه جوانمردی

*مرد بودن!

نمایش حاج‌خانوم و حاج‌آقا در روز والنتاین

-حاجی ‌آقا ناز والنتانتون
هرچی والنتانه به قربانتون

والنتاناتون بی بلا ایشالله
سال دیگه کرب و بلا ایشاللا

چه خوبه اینِ چاردهم ِ فوریه
میگن روز عاشق و عشاقیه

دلم میخواست جمعی‌رو مهمون کنم
والنتانتونو چراغون کنم

خواستم بیان شادی کنن بخندن
به والنتانتون دخیل ببندن

اما دیدم بهتره با ما باشین
با صیغه‌ها تو خونه تنها باشین

شاید بخواین کلی والنتان کنین
لازم که نیس به همه اعلان کنین

- ممنونم از تبریک تو ضعیفه
حموم میرم لنگ بیار و قدیفه

من که سه تا عیال عقدی دارم
سه چار تا هم صیغه‌ی نقدی دارم

والنتانم طول میکشه سه ساعت
بعدش میرم برای استراحت

- بیوه‌های شهید ولی چی میشه؟
منتظر والنتانن همیشه

- بیوه‌های شهید که دیگه پیرن
اونا باهاس روزه‌ی عشق بگیرن

بگو والنتان بی والنتان بابا
از کمر افتادم به قرآن بابا

والنتان اومد دل مارو شاد کرد
در عوضش این فتق کوفتی باد کرد

نیستم دیگه مثل قدیما راغب
والنتانم داره چقد عواقب

- حاجی آقا بازم ناشکری کردین
ماشالله بازم شوما خیلی مردین

جوونای امروزی‌رو ببینین
و یا پای صحبتشون بشینین

انگار اگه عمل کنن میمیرن
فقط نامه میدن و کارت میگیرن

هپی والنتان میگن از راه دور
انگار دیگه نه بنیه دارن نه زور

یه عده هم خیلی که باشن سمج
بند میکنن به ایمیل و تکث مسج

- من حاج خانوم خیلی انرژی داشتم
چقد والنتان همه جا میکاشتم

وقتی میرفتم مثلاً زیارت
توی حرم دست میزدم به غارت

هرچی در اون گوشه کنارا زن بود
انگار واسه پیشرفت کار من بود

توی حرم برای هر سلیقه
پیدا میشه خانوم برای صیغه

اول سلامی به امام میکردم
بعدش به اون خانوم سلام میکردم

بیخ گوشش: خواهر والنتان میشی؟
وقت ندارم. الساعه ، الان میشی

کجا؟ مسافرخونه پشت صحنه
بدو همینجور بیا پابرهنه

یه مشتی پول توی ضریح میریختم
سوی مسافرخونه میگریختم

والنتانم رو نقشه و اصول بود
زیارتم هم این وسط قبول بود

- حاجی‌آقا قربون شیر پاکت
نگو نگو که شد دلم هلاکت

جون شوما منم والنتان میخوام
دبه نکن همینجا الان میخوام

- آخ ضعیفه رحم بکن به جونم
والنتانم زد به فشار خونم

محرمه ماه عزاست خانوم جون
عزای سید شهداست خانوم جون

سینه زنی خوبه والنتان چیه
مرده‌شور چاردهم فوریه

- باشه حاج‌آقا دستتونو خوندم
خوبه به امید شوما نموندم!

در حاشیه روز ولنتاین و کادوی ولنتاین

پسر اولی: پسر بازم امسال خل نشی و یه شبه کل حقوق یه ماهت رو براش خرج کنی‌ها!!! از من یاد بگیر! هر سال یه هفته قبل از ولنتاین باهاش قهر میکنم که خرج رو دستم نیفته! دو روز بعد از ولنتاین هم دوباره بهش زنگ میزنم و باهاش آشتی میکنم!!! 


پسر دومی: آخه نمیشه که مهدی جون! حداقل یه دسته گل باید براش بخرم و شام ببرمش بیرون! اگه امسال گردنبند براش نخرم که تا دو سال باهام حرف نمیزنه! گردنبد بدون گوشواره هم که خوبیت نداره!


 

* * *


 

دختر اولی: ای بخشکی شانس!! ولنتاین رسید و من هنوز هیچکی رو پیدا نکردم که خرش کنم تا برام کادو بخره!! امسال خوردم به پیسی!! 


دختر دومی: نگران نباش بابا! ماشالله خر زیاده! از من یاد بگیر! هر سال دو تا دو تا کادو میگیرم!! بهت قول میدم یه خورده زرنگ بازی در بیاری تو هم امسال مثل من دوتا کادو میگیری!


 

* * *


 

شاگرد رستوران: اوسا؟ این غذاهایی که اضافه مونده چیکار کنیم؟
صاحب رستوران: بذار تو یخچال دو سه روز دیگه که ولنتاین میشه اینجا شلوغ میشه استفاده میکنیم!


 

* * *


 

شاگرد گلفروش: آقای گلزاری؟ این گلها داره پلاسیده میشه! ‌بریزمشون دور؟
گلفروش: چی چی بریزیشون دور؟؟! همین ها رو یکی دو روز دیگه مردم تو صف وامیستن که دو سه برابر قیمت بخرند!!


 

* * *


 

سرباز اولی: حسینی؟ جناب سروان بهت مرخصی داد بالاخره؟
سرباز دومی: نه! هرچی بشش التماس کِــردُم که باید برُم شهرستون عروسی خالومون، تو جلدش نرفت که نرفت! گفت که بایـِــد بُمونی این هفته سرمون شلوغه! باید عشاق رو بگیریم بندازیم تو مینی بوس!


 

* * *


 

طلافروش اولی: آقای جواهریان؟ به نظر شما این همه جنس بنجل توی انبار داریم چیکارشون کنیم؟
طلافروش دومی: کاری نداره که عزیز من! همه رو بیار بزار تو ویترین.. بهت قول میدم دو روزه آبشون میکنی!!


 

دو روز بعد از ولنتاین:


 


 

شاگرد گلفروش: آقای گلزاری! راست میگفتی ها!
شاگرد رستوران: اوسا! شما راست میگفتین ها !
طلاساز دومی: آقای جواهریان! راست میگفتی ها!
سرباز دومی: جناب سروان راست میگفت ها!


 

*‌‌‌ * *


 

پسر دومی: مهدی‌جون راست میگفتی ها! عجب خریتی کردم!


 

* * *


 

دختر دومی: دیدی راست میگفتم ! خر زیاده !!!


بزرگترین سوتی روزنامه جام جام

اشتباه خنده دار روزنامه جام جم...!!! عکس زیر در روز بیست و سوم فروردین در ویژه نامه دانش و پزشکی روزنامه جام جم چاپ شد... عکس، آلبرت اینشتین را در حال نوشتن مطلبی روی تخته سیاه نشان می دهد که از این جهت کاملا با موضوع مطلب که درباره نظریه های این دانشمند بزرگ است تناسب دارد.... حال به نوشته روی تخته سیاه توجه فرمایید...

روی تخته به زبان شیرین فینگلیشی نوشته شده است:‌ « عجب غلطی کردم این اتمو راه انداختما!!...بابا محمود جون بی خیال شو جون من!!!». ... و اینگونه بود که برای اولین و شاید آخرین بار جام جم از سیاست های هسته ای احمدی نژاد انتقاد کرد!...البته اشتباها و آن هم از زبان انیشتین

آموزش زبان ترکی در 3 ثانیه......طنز

آموزش زبان ترکی در 3 ثانیه

1-هرگاه حرف ب ساکن قبل از ر بیاید جای آنها عوض می شود

مثال :

کبریت  ................. کیربیت

تبریز  ................. تربیز 

 

2- حرف گ در اول کلمه ق و در سایر موقعیتها  ج   ادا میشود

مثال :   

گازوئیل ............ .......  قازوئیل

تگرگ  ............ .......   تجرج

کامپیوتر  ............ ......   قامپیوتر 

 

3- گاه حرف  ه  در آخر کلمه به  ی  و در برخی انواع گویش به صدای او تبدیل می شود

مثال :

گوجه فرنگی ............ ....... قوجی فرنجی

ماهی تابه ............ .......  مایتابو 

 

4- صدای ق به صدای گ و حرف گ در اول کلمه با صدای ق ادا می شود ، در برخی موارد ق حذف میشود

مثال :

قند ............ .....  گند

گلابی ............ .....  قلابی

آقای رئیس ............ ..... آی رئیس 

 

5- گاه حرف   ی   بعد از حرف با صدای کسره با صدای   و   تلفظ میشود

مثال :

مدیر ............ ..... مدور 

 

6- بعد از حروفی که در کلمه با صدای کسره ادا میشوند یک   ی   اضافه میشود

مثال :

مثال ............ ..... میثال

ابتدا ............ ..... ایبتدا

چراغ ............ ..... چیراگ 

 

7- حرف ک هیچگاه با صدای ک ادا نشده و بسته به موقعیت حرف در کلمه، موقعیت کلمه در جمله، نوع وضع عصبی گوینده، محل تولد گوینده، وضع آب و هوا و ... با صدای ش خ چ ق ادا شده و گاه اصلا ادا نمی شود

مثال : من به تک تک سوالات شما پاسخ خواهم داد  ............ ..... من بی تشتچ سوالات شما پاسخ خواهم داد

مرتیکه کثافت درست رانندگی کن  ............ .....  مرتیچه چثافت درست رانندجی قن

سلام آقای دکتر  ............ ..... سلام آی دتر

زبان بیسیک  ............ .....  زبان بیسیخ

چکار می کنی؟  ............ .....  چخار موقونو ؟ 

 

8- معمولا افعال در حالت اول شخص به صورت دوم شخص بیان میشوند

مثال :

من با شما نبودم  ............ .....  من به شما نبودی 

 

9- ضمیر ملکی متصل دوم شخص به صورت سوم شخص بیان میشود

مثال :

حالت خوبه ............ .....  حالش خوبه

ایرانی های مقیم خارج که میان ایران...

 

travel-resources.jpg 

 

تا حالا به این فکر کردین کسایی که یه مدت حتی خیلی کوتاه مثلا دو ماه خارج از کشور زندگی کردن وقتی که بر میگردن چجوری رفتار میکنن؟؟  

 

 

 

 هر جایی که خرید میکنن اول کارت اعتباری میدن ..بعد یه دفه انگار که تازه یادشون افتاده ایرانن ..میگن اااا قبول نمیکنین؟؟؟

به جای نوشابه همیشه آب معدنی سفارش میدن و همیشه هم راجع به تغذیه سالم سخنرانی میکنن

اولش که میان حتی اگه ۳ ماه بیشتر از ایران دور نبوده باشن میگن ..وای شما چه جوری این جا زندگی میکنین
(بابا همون جوری که شما ۳۰ سال زندگی میکردین و مث بچه خوب صبح میرفتین سر کار ..عصری میومدین )

به جای هوی ..میگن ..اووپس ..
به جای سلام میگن ..های
به جای تلویزیون میگن .تی.وی
عصبی که میشن میگن رو nerve من راه نرو
و الا آخر

مدام از هوای آلوده و ترافیک گله میکنن

وزن رو به پوند و مسافت رو به مایل حساب میکنن

همه قیمت ها رو وقتی میگی به دلار و یورو حساب میکنن ..بعد میگن مفتـــــــــه

رو شیر و ماست و بقیه چیزها حتما میزان چربی و کالری رو میخونن ..حتی اگه از لاغری در حال شکستن باشن

راجع به همه چیز تو ایران ایراد میگیرن دقیقا انگار که بار اوله که با این مسائل روبرو شدن
 


از چمدون هاشون حتی تا یه سال بعد از برگشتنشون برچسب هواپیما رو در نمیارن و با اون همه جا میرن

همیشه جملات خودشون رو با این جمله شروع میکنن:
تو اون جا.. که من بودم ……



 

رژیم گرفتن دخترا با پسرا چه فرقی داره؟

برای دیدن سایز اصلی روی عکس کلیک کنید 

 

 

داستانکی خنده دار!!

سحر، دختر ده ساله سرشام ناگهان چیزی یادش آمد که توی دفترچه اش نوشته بود، از سر سفره بلند شد و رفت اتاقش با دفترچه برگشت و از پدرش پرسید: "بابا فقره یعنی چی؟" 
 

پدر که لقمه رابرده بود نزدیک دهنش، با دهن بازخیره شد به دختر و لقمه را گذاشت توی بشقاب و خشمگین زیر لب گفت لا اله الا الله ... پسر بزرگش که میدانست پدر هروقت چنین کند بلافاصله قشقره ای راه میاندازد! بلافاصله گفت: "این کلمه دربازار بین تجار و کاسبکارها بیشتر رواج دارد. مثلا چند فقره جنس از خارج وارد شده. دولت اجازه داده که چند فقره میوه و سبزی صادر شود. معنای فقره بیشتر شامل تعداد میشود. مثلا خان دایی ازخارج چند فقره سوغاتی آورده بود! همانطور که گفتم فقره را به جای دفعه و عدد بکار میبرند. مثلاعوض اینکه بگوییم دوسه مرتبه به جمکران نامه نوشتم پولم هدررفت، میگوییم چند فقره نامه نوشتم نتیجه نداد. و خلاصه بهت بگویم که فقره جایگزین عدد و دفعه دراین قبیل اصطلاحات ... " مجید که این حرف ها را میزد زیر چشمی مواظب پدربود، وقتی دید لقمه را برداشت وشروع کرد به غذا خوردن، نفس راحتی کشید و روبه مادرش گفت :
" راستی شنیدید که حمید آقا به زودی داماد میشود؟" 
 

دختر که سراپاگوش بود وازشنیدن حرفهای برادرش قانع نشده بود یک مرتبه داد کشید "داداش همونه دیگه. خوب شد که گفتی. پس تو هم شنیدی. اصلا فقره ازآنجا درآمده. توی کلاس پیچیده که حمید فقره اش تصادفی ست! خواهرش حمیده زده تو گوش ملیحه که فقره بابات تصادفییه! دعوا را افتاده سر فقره! حالا من این فقره را میخواستم ازبابا بیرسم نه اونا را که تو گفتی و بیخودی پریدی وسط حرف نذاشتی بابا درست توضیح بدهد!" 
 

این بار پدر که از وراجی دخترش به خنده افتاده بود گفت :
"آنهایی که مجید گفت هم درسته و هم نادرست، معنای دیگری هم دارد که نگفت. دخترم: فقره بین عوام، یعنی آلت مردانگی!" (اصلش را گفت.) مادر زد تو صورت خودش "خاک عالم این حرفهاچیست سرسفره میزنین شماها!؟" سحر پرید وسط حرفش: مثل اهلیل! 
 

چشمان مادر گرد شد خواست فریاد بکشد، سحر ادامه داد:
"اصلن این داداش مجید همیشه آدرس غلطی به من میده. آن روزهم که ازش پرسیدم: داداش «کاندوم» یعنی چی؟" گفت: "پوشش، مثلن، یعنی مثل پتو یا ملافه!" گفتم: "داداش مطمئنی؟"گفت:" آری." گفتم: "پتو و ملافه که تو کیف مامان جا نمیگیره!"

کارهایی که میشه تو آسانسور انجام داد (ته خنده)

کارهایی که میشه تو آسانسور انجام داد: 

 


وقتی در اسانسور بسته میشه با صدای بلند بگین :نترسین.. نگران نباشین ..لازم نیست خونواده هاتون رو خبر کنین چند لحظه دیگه در باز میشه.  

 

 

وقتی همه سوار شدید و در بسته شد بلند بگید برای سلامتیه آقای راننده صلوات!!

 


وقتی از آسانسور پیاده میشین دگمه همه طبقات رو بزنین… مخصوصا اگه یه عده هنوز تو آسانسور هستن. 

 


یه دوست خیالی تون رو جوری که انگار همراه شما هست به همه معرفی کنین و شروع کنین الکی باهاش حرف زدن. 

 


رو به دیوار آسانسور در حالی که پشت تون به همه هست بایستین…اگه شما نفر اولی باشید که سوار شدین به احتمال زیاد بقیه هم همین کارو میکنن. 

 


یه دفه بگین : ای وای ..نه .. بارون گرفت… بعدش چترتون رو باز کنین. 

 


از همه آدرس ای- میلشون رو بپرسین و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنین. 

 


توی یه دستمال فین کنین سپس به بقیه نشون بدین. 

 


در کیفتون رو باز کنین و انگار یکی اون تو هست یواش بگین ..هوای کافی داری؟؟؟ 

 


هر کسی که وارد میشه باهاش دست بدین و یه سلام علیک حسابی بکنین و بگین میتو نه شما رو جناب تیمسار صدا کنه. 

 


هر از چند گاهی صدای گربه در بیارین. 

 


به یکی از مسافر ها خیره بشین بعد یه دفعه بگین ..ا وه تو که یکی از اون هایی…بعد تا میتونین ازش فاصله بگیرین. 

 


یه عروسک خیمه شب بازی دستتون بکنین و با بقبه مسافر ها از طرف اون حرف بزنین. 

 


هر طبقه که میرسین ..صدای دینگ در بیارین..بعد به یکی از مسافر ها بگین نوبت تو هست …خدا بیامرزتت. 

 


یه صندلی (تا شو) با خودتون بیارین یه دوربین با خودتون بیارین و از بقیه مسافر ها عکس بگیرین.
البته اگه دیدین همون پایین تحویلتون دادن به بیمارستان از ما به دل نگیرین. 

  

وقتی چند نفر پشت سرتونن و می خوان سوار آسانسور بشن .. وقتی دستگیره ی درب آسانسور رو گرفتید تا باز کنید سریع دستتون رو بکشید انگار که برق گرفتتون !!
فکر کنم بقیه با پله برن !! 

 

 
وقتی آسانسور به هر طبقه رسید ، اعلام کنید ، مثلا بگید طبقهههههه پنجـــــــــــــــــــم 
 

زیر لب این شعر رو باصدای آروم بخونید دارم میرم به تهرون ...دارم میرم به تهرون ....(همزمان بشکن هم بزنید) دادادا دیدام دیمدام دام .. .. بعد هرکی نگاتون کرد ساکت شید تا روشو برگردوند دوباره از اول !!!! 
 

تا سوار آسانسور شدین یه هات داگ نیم متری از تو کیفتون در بیارین شروع کنید با ولع بخورید همزمان ملچ ملوچ هم بکنید  
 

وقتی همه داشتن پیاده میشدن بگید: مسافرین عزیز کاپیتان با شما صحبت میکنه به امید دیدار شما در پرواز های بعد...

موضوع انشاء: فواید کامپیوتر را توصیف کنید

کامپیوتر چیز بسیار خوبی میباشد و برای ما خیلی لازم داریم . پدرم به من قول داده که که برای

هر نمره بالای ۱۲ در کارنامه ام یک تکه از آن را برای من بخرد ! فعلا پدرم یک موس خریده

و قول داده ماه به ماه سیستم را آپدیت کند ! پدرم در کامپیوتر خیلی میفهمد و حتی توانسته

یک بار به اینترنت وارد کند ! مادرم در برخورد با کامپیوتر خیلی شاس میباشد و روزی دوبار

موس من را با جارو و بیل میزند ! حتی تازگیا در خانه تله موش هم کار گذاشته است به همین

علت انگشت شست هر دو پای پدرم قطع شده میباشد ! پدرم شب ها به کافی شاپ میرود و

داخل میکند و چت میکند‌ ! مادرم و پدرم همیشه در حال چک و لقد میباشند و مادرم به پدرم

میگوید تو مگه خودت خواهر و مادر نداری که میری با دخترای خارجکی چت میکنی ! من هم

در این مواقع حرف نمیزنم چون میدانم مادرم به من میگوید : کپو اوغلو ! اوشاخ پیس !

بیشین مشقاتو بینویس !

پدر من تازگیها در اورکات میباشد و من میدانم که اورکات خیلی بی ناموس میباشد و شنیده ام

که خیلی دختر دارد و خیلی بد حجاب میباشند ! پدرم چند روزی است که موس من را قایم کرده

و میگوید مزاحم درس خواندن من میباشد‌ ! خواهرم خیلی وقت است شوهرش را کرده است

و الان هم خیلی بچه دارند ! من گاهی وقت ها به خانه آنها میروم و از آنجا کانتکت میکنم

و با یک آیدی دخترانه با پدرم چت میکنم و لاو میترکانم ! پدرم خیلی دوروغ میگوید و در کامپیوتر

میگوید بچه جردن بوده است و یک روز صبح بلند شده است و دیده در جوب دروازه دولاب است

او میگوید آب زده ما رو آورده پایین ! من هر روز در چت با پدرم قرار میگذارم و سر قرار نمی روم

پدرم شبها وقتی به خانه می آید عصبانی است و من را کتک میزند و فحش میدهد شاید به

این خاطر که در سر قرار هیچ کس نمی آید . پدرم دیگر کمتر آب و ماست خیار با چیپس

میخورد چون شبها دیگر وقت ندارد و به کافی شاپ میرود و وارد می کند کامپیوتر بسیار مفید

میباشد و من آن را خیلی دوست دارم !

و این بود انشای من ... !

چگونه زید خود را کله(دودر) نمایید

بعضی وقتا یه زیدایی گیر ما میفتند(چه پسر چه دختر) که خیلی سیریش میشن و هر کاری بخوای بکنی که اونا رو بپرونی نمییشه!خوب آخه همه که مثل منو شما تو این زمینه کارکشته نیستند که! طرف اولین دوست دختر یا دوست پسرییه که گیر اورده و واسه همین هم مثل کنه میچسبه بش!من اول چند تا از ویژگی های این پسر و دخترای بی جنبه رو بتون میگم تا بفهمید که اصولاْ زید حال حاضر شما از این آدما هست یا نه....

اگر شما دخترید و یه BF دارید و این BF شما کارهای زیر رو انجام میده پس بدونید که به این زودی ها از شرش خلاص نمیشید و به این سادگی نمیتونید طرف رو کله کنید جون کلی سیریش هست :

۱-اگر ۲ بار در روز بتون زنگ میزنه(صبح و شب)و و هر بار ۴ ساعت باتون فک میزنه که از اون ۴ ساعت هم ۳ ساعتش هی میگه <<خوب چه خبر عزیزم>>!!!در این صورت بدونید که زید شما کاملاْ تازه کار و ندید بدیده و حتی نمی دونه چه حرفی بزنه واسه همین هل کرده و هی میگه چه خبر؟؟!!!!!

۲-اگر هر بار که باش قرار میذارید برید بیرون میبینید طرف هر بار یه لباس میپوشه و هیچ وقت با یه لباس تکراری نمیاد سر قرار بدونید که:زید شما بسیار تازه کاره و احتمالاْ شما اولین دوست دختر اون هستید(حتی اگر هی بیاد و پیش شما از زیدای قبلیش بگه بدونید که مثل سگ داره دروغ میگه!)چون هنوز طرف فکر میکنه که اگر با لباس تکراری بیاد سر قرار شما دچار یأس فلسفی میشید و دیگه ازش خسته میشید!

۳-اگر میبینید که زیدتون همیشه بتون احترام میذاره و هر چی که شما بش میگید رو گوش میکنه و واستون چپ و راست هدیه میخره بدونید که: اولا! زید شما بسیار آدم احمقیه پس تا میتونید تیغش بزنید .ثانیاْ اولین باریه که با یه دختر دوست شده.ثالثاْ فوق العاده آدم بی جنبه اییه و از الان به این فکر افتاده که اسم بچه هاتون رو چی بذاره!




اما اگر شما پسرید و GF دارید و این GF شما به شکل زیر هستش پس بدونید که طرف میخواد با شما تیریپ لاو بیاد و از این حرفا:

۱-اگر دیدید که هر چی که بش میگید ناز میکنه و سه ساعت باتون قهر میکنه و ولی تا بش میگش عزیز دلم ببخشید؛ میپره تو بغلتون پس فکر نکنید که عجب آدم زرنگی هستید که تونستید به این راحتی دل یه دختر رو به دست بیارید و گولش بزنید بلکه بدونید که شما خیلی آدم احمق و بدشانسی هستید که چنین دختری گیرتون اومده!

۲-اگر دیدید که زیدتون از این شلوار برموداهای مشکی رنگ پاچه گشاد میپوشه پس بدونید که-->طرف خیلی دهاتیه و فقط واسه اینکه به شما نشون بده که اهل مده رفته یکی از شلوارای بابابش رو با قیچی و چرخ خیاطی کوتاه کرده-->طرف خیلی خز تشریف دارند-->شما اولین بوی فرندش هستید-->طرف از الان به فکر سفر ماه عسلش هست که با تو کجا بره....

۳-اگر دیدید که طرف همش حرف ازدواج میزنه پس بدونید که.....

۴-اگر طرف بچه پاسداران و آریاشهر و زعفرانیه و هفت حوض هست پس بدونید که واقعاْ تیریپ لاوه....(این مورد کاملاْ تجربه شده!!!)

۵-اگر طرف هیچ وقت نمیاد خونتون .......

حالا که ویژگی های این جور زیدان! آشنا شدیم چون بحث خیلی استراتژیک و مهمه ابتدا به شیوه تبلیغ های تلویزیونی بحث را با سوال آغاز میکنیم:

-آیا شما از زید خود خسته شدید؟
-آیا دیگر با زید خود نمی حالید؟
-آیا زیدتان خیلی بسیار زیاد!سیریش می باشد؟
-آیا می خواهید زیدتان را کله کنید ولی نمی دانید چه جوری؟
-آیا...... 


خوب ما در اینجا به شما یاد می دهیم که چگونه به به طور عملی جواب سوال های بالا را بیابید:
اگر می خواهید بوی فرند خود که خیلی بی جنبه و سیریش هست و تازه به دوران رسیده(اگر دیدید که طرف بار دومی که شما رو دید تیریپ لاو اومد و اینا پس میتونید اون جملات قبل از پرانتز رو نتیجه بگیرید) را کله بنمایید کار های زیر را انجام دهید:

الف-با او جوری رفتار کنید که مثلاْ برای شما یک دوست معمولی هست و نه یک زید!این جوری طرف خودش در عرض سه سوت می فهمه که داره اسکول میشه و خودش رابطه رو سرد میکنه و یواش یواش به هم میزنه.

ب-اگر طرف اومد و واستون حرفای عاشقانه زد (با اینکه می دونم ته دلتون کلی قند اب میشه) اصلاْ به روی مبارک خودتون نیارید و تازه با یه نگاه عاقل اندر اسکول بهش بگید: وا! چت شده تو امروز یا بگید: برو بابا دلت خوشه یا از ته دل بخندید و به طرف بگید: ای ول خیلی بامزه ای!

پ-اگر دیدید طرف داره بد جوری سیریش و تیریپ لاو میشه واسه کله کردنش هی از رابطه های سکسی خود و زید قبلیاتون بگید و هی هم به طرف بگید که: بابا پس کی ما رو خونتون دعوت میکنی؟(یه چشمک خفن و شیطنت بار هم چاشنی کارتون کنید)

نکته: این روش توصیه نمیشه چون ممکنه پسره واسه اینکه بتون ضد حال بزنه(به خاطر اینکه بی رحمانه احساسات اون رو زیر پا گذاشتید) شما رو ببره خونشون و اونوقته که دیگه شما وقتی از خونه میاید بیرون تبدیل میشید به یه خانم کاکل زری!

ت-به طرف بگید ایدز دارید......!!!

مسئله مهم: هیچ پسری نمی تونه تحمل کنه که از یه دختر ضد حال بخوره واسه همین ۹۹ درصد پسرایی که کله میشند در صدد انتقام بر میاند و انتقامشون هم واقعا!خفنه پس واسه اینکه به عواقب این انتقام دچار نشید توصیه مکنم که اولا به هر پسری که خوش تیپ بود پا ندید چون بی جنبه بازی خوش تیپ و بد تیپ حالیش نیست و برید با پسرایی دوست شید که می دونید در آن واحد ۳-۴ تا دوست دختر دارند (لطفاْ این لوس بازی ها رو که میگید زید من باید فقط با من باشه و این جور حرفا بذارید کنار)چون این پسر ها معمولا سیریش نستند و عاشق و بی جنبه هم نیستند یکیشون خود من! ثانیاْ اگر سوتی دادید و با یه پسر بی جنبه دوست شدید پس بهترین راه حل اینه که باش ازدواج کنید چون چاره دیگه ای ندارید آخه طرف بی جنبه است دیگه....



اگر می خواهید گرل فرند خود را - که بسیار آویزان شما میباشد-بپرونید باید:

صبر کنید تا طرف بتون بگه: کامبیز من بدون تو نمی تونم زندگی کنم . پس بیا منو بگیر.اون وقت شما باید بهش بگید: باشه عزیزم حتماْ!!!!

نگران نباشید چون دختر ها از روی احساسات تصمیم می گیرند پس وقتی یه دختری این جوری بتون گفت باید قبول کنید تا بدین وسیله اولا بساط تیغ زدن طرف فراهم بشه ثانیاْ خود طرف بعد از چند هفته که رفتار احمقانه شما(چون پسری که با چنین دختر دوست بشه مسلماْ یه احمق تمام عیاره) رو دیدخودش ازتون زده میشه.اینو بتون قول میدم!!!

امیدوارم که با این میل مشکل ازدواج های اجباری در جامعه از بین بره در نتیجه نتیجه آمار طلاق و خودکشی و قتل بیاد پایین!!! حالا بازم فحش بدید!(راستی کسایی که این دفعه بد و بیراه بگن معلومه خودشون از اون آدمای بی جنبه هستن و من اسم و فامیلشون رو در اختیار انظار(شایدم انضار ...نمیدونم آخه دیکته من ضعیفه!) عمومی میزارم تا دیگه کسی بشون پا نده! حالا اگر جرأت داری فحش وده جیییییییییییگر! لول!)

چگونه از کادوی ولنتاین فرار کنیم

 

 

خوب خیلی خوبه که بشه از این کادو فرار کرد خدا شاهده بعد از تولد و روز زن و روز کودک و روز ملی شدن صنعت نفت و روز مبارزه با دخانیات و ... این یکی هم کادو دادن خیلی زوره . قربون ملت انقلابی و همیشه در صحنه هم برم که اینروزا یه آب نبات که شکله قلبه خدا تومنه . پس خیلیا تو فکرن چه طوری زیدیه رو بپیچونن و پولی که از سال پیش پس انداز کردن بزنن به بدن . خوب من کمکتون می کنم فقط قول بدید اگه مشکلی پیش اومد منو یخه نکنید که تو گفتی کادو نده عشقم رفت و از این حرفا این روش ها تست نشده.   

 

اگه شما دخترید که روشتون همونه که خودتون می دونید بهتره از کوچکترین موقعیتی استفاده کنید که آب رو گل آلود کنید جمله ی دیگه دوست ندارم آخر دعوا فراموش نشه وگرنه حلال حروم می شه دیگه اگه دیدید پسره هیچی سوتی نمی ده گیر بدید بهش خلاصه خودتون خوب بلدید من توضیح بیشتری نمی دم (می بینید دیگه هیشکی واسم نظر نمی ده می خواد کادو نده قهر کرده احتمالا) 

 

فقط یادتون باشه طرفتونو خوب بشناسید وگرنه کار خراب می شه! 

 

اما اگه شما پسرید اوضا خیلی فرق می کنه آخه از شما بر نمی اد دعوا راه بندازید با دخترا البته همه معتقدان از رو معرفته ولی من معتقدم از رو بی عرضگی هست به هر حال کار شما به این سادگی نیست ولی راستشو بخوای واسه شمام راه حل دخترا بهترین راهه اما اونی که رفته دنبال دوست دختر عمرا بتونه این کارو بکنه . پس سعی کنید یکی از راه حل های پیشنهادی زیر رو انتخاب کنید: 

 

- راه اول اینه که وقتی سوتی دادی و دختره آب رو گل آلود کرد و گفت دیگه دوست ندارم عوض منت کشی و زنگ زدن بهش بعد 15 ثانیه با زدن دو سه تا بشکن زنگ بزنید به رفیقاتون و برنامه ی شمال بریزید با پولای کادوی ولنتاین . منت کشی و این کارا رو می شه به بعد موکول کرد و با یه شاخه گل و مقداری چرب زبانی اوضاع رو سامان داد تازه قیمت گل اون موقع نصف شده . 

 

- راه حل دوم غیب شدنه خیلی ساده دو سه روز قبل ولنتاین خیلی ریلکس قرار بزارید و برنامه بچینید و این مقدمات ولی از فرداش غیب شید سعی کنید خیلی تو خیبانوهایی که ممکنه خود طرف یا دوستاش ( خبر رسانی دخترا فوق العادس) ببیننتون همون شمال خوبه . بعدشم می تونید مثلا پاتون بشکنه راستی انفولانزای جدید هم اومده. 

 

- راه حل سوم چون خیلی رمانتیکه من نمی تونم بگمش میمیرم خدای نکرده دور از جون . اما خلاصش اینه که مگه عشق و علاقه ی بین شما اونقدر کمه که یه کادو نشونش بده ؟ باقیشو به خودت میسپرم... 

 

- راه حل چهارم در واقع راه حل نیست ولی یه پیشنهاده واسه اینکه کمتر تو خرج بیافتید شما سعی کنید قبل از طرف یادتون باشه ولنتاین رو ( می دونم سخته پس همین الان تو تقویمتون علامت بزنید ) اونوقت با یه تلفن تبریک به مناسبت این شب عزیز عیالو به یه کافی شاپ دعوت کنید اینجوری کلی جلویید تازه خیلی ها می رن تو همون کافی شاپ تا کادو هارو بدن اونوفت هم باید کادو بدید هم میزو حساب کنید . 

 

راه حل پنجم هم اینه که بیخیال دختره شید...

این کارارو روزانه انجام بدید تا رستگار بشید !

قبل از ورود مهمونها یک دور همه قاشقها رو دهنی کنید.

قبل از ورود به دستشویی عمومی به بقیه تعارف کنید.

تو آلبوم کنار عکس بچتون چندتا از پوشکهای نازنینشون رو هم بچسبونید.

سر میز غذا مدام جوکهای کثیف دبلیوسی ای تعریف کنید.

سر میز با آفتابه برای مهموناتون آب پرتقال سرو کنید.

توی راسته ی خیابون روی شیشه ماشینهایی که پارک کردند تف کنید.

از زیر شلواری پدربزرگتون به عنوان هدیه ولنتاین استفاده کنید.

برای بستن در سامسونتی که توش هندونه گذاشتید تلاش کنید.

از مامورین زن طرح ارتقای امنیت اجتماعی شماره بگیرید

با کراوات ابریشمی شوهرتون در دبه ی ترشی رو پلمب کنید.

صندل پاشنه 5 سانتی رو با جوراب مچی بپوشید.

به برادر یا خواهرتون(هر کدوم که بیشتر فاز میده )زنگ بزنید و با صدای بریده بریده و نگران بگید بابا .. بابا...بابا ... آب داد درسشو یادته ؟

برای معافیت از سربازی همه دندوتاون رو بکشید.

کرم ضد آفتاب رو به کف پاتون بمالید.

با سنگ پا صورتتون رو تمیز کنید.

صفحه ازدواج و طلاق شناسنامه تون رو با خودکار آبی پیشاپیش پر کنید.

با موبایل دوستتون به خونه شون زنگ بزنید و بگید از بخش حوادث بیمارستان مزاحم میشید و این موبایل توی جیب جانباخته بوده.

از انتظامات پارک بپرسید این همه میگفتن تو پارکها کلی مواد فروش داره پس کوشن ؟

به جای قناری مرغ و خروس تو قفس بذارید و از سقف اتاق آویزون کنید.

هر جا زنبورگاوی دیدید با دست بگیرید و اینقدر فشارش بدبد تا شیرش دوشیده بشه.

در یک شب شعر شرکت کنید و شعر تبلیغ مای بیبی رو با احساس بخونید.

مسئولیت یک عملیات تروریستی رو به عهده بگیرید.

وسط ظهر در ماه رمضان برید جلوی دادگستری یه سفره مفصل پهن کنید و شروع کنید به خوردن.

برای اینکه بدونید لذت تولد دوباره چقدره معتاد بشید و بعد از چند ماه ترک کنید.

به نوزاد دوماهه تون کباب بره بدید تا یه کم جون بگیره .

روز تولد همسرتون گلاب رو داخل شیشه عطر بریزید و به عنوان یک عطر فرانسوی گرانقیمت به او هدیه بدید.

خلعت آخرت رو بعد از خرید پرو کنید.

سر کلاس توی یقه ی همکلاسیتون کرم خاکی خیس بندازید.

به منظور صرفه جویی پوشکهای بجه تون رو بعد از تعویض بذارید تو آفتاب خشک بشه و بعد به عنوان دستمال سفره استفاده کنید.

 

برید بقالی کلی جنس سفارش بدید بعد که یارو گذاشت تو کیسه ، فرارکنید  

 

تو سینما وسط فیلم از جاتون بلند شید شروع کنید به دست زدن  

 
وقتی رفتید خونه همسایتون برید تو دستشویی کل خمیر دندون رو خالی کنید رو آینه! 

 
تو کفش تمام مهمون ها نوشابه بریزید جوری که تا لب کفش برسه 


برید تئاتر وسط اجرا بپرید تو صحنه شروع کنید به رقصیدن ، همزمان هم بگید آی بیییییاااااااا بیییییااا وسط.... 

 

وقتی رسیدید به چراغ قرمز برید وسط 4راه ماشین رو خاموش کنید قفل و زنجیرش رو بزنید

زنگ بزنید به شماره های 110 و 118 ، گنجشک لالا بخونید

برید تو قسمت عمیق استخر ادای غرق شدن در بیارید، نجات غریق که اومد با سرعت شنا کنید

تو فروشگاه شهروند بشینید تو چرخ دستی تو فروشگاه بچرخین

پنج قانون طلایی دختربازی

آیا در برقراری ارتباط با دخترها مشکل دارین؟ آیا دخترباز ناموفقی هستین و یا اساسا گروه خونتون به امورات شریفۀ دختربازی نمی خوره؟ آیا هر روز با دیدن دوستان موفقتون که سه سوته هر لعبتی رو شکار می کنن خون به جگر میشین و حسرت عالم به دلتون می شینه؟ تا به حال با خودتون فکر کردین چرا این قدر بی عرضه و بدبخت هستین؟ دلیلش اینه که خیالتون می تونین همین طوری سرتون رو بندازین پایین و برین با اون دختره که چشتون رو گرفته دوست شین. زهی خیال باطل! دوستان ناموفق من، چارۀ درد بی درمون شما چیزی جز عمل به 5 قانون طلایی دختربازی نیست؛ تا حالا به گوشتون نخورده؟ طبیعیه! چون این قانون ها رو خودم وضع کردم و در حقیقت ثمرۀ یک عمر تجربیات گرانبهای خودم رو دارم مفت و مسلّم در اختیارتون می ذارم. بخونین و یاد بگیرین: 

 

قانون اول (قانون دلون - لورن): اعتماد به نفس داشته باشین! اگه شما آلن دلون نیستین، طرفتون هم سوفیا لورن نیست! کی بهتر از شما؟ 

 

توضیح برای کوچولوها: اگه آلن دلون و سوفیا لورن رو نمی شناسین، به جاش از مثال براد پیت و آنجلینا جولی یا دانیل کریگ و لیندزی لوهان استفاده کنین. 

 

توضیح برای بینندگان محترم فیلم های پور.نو.گراف.یک (سوپ.ررر): می تونین از مثال استاد بزرگ همۀ بازیگران پو.رنو.ی عالم جناب آقای پوسی من و خانم جنا جیمسون (یا سیلویا سَنت، یا برایانا بنکز) استفاده کنین. پیشنهادهای دیگه: جیانا مایکلز، ویندی لی، لینزی داون مک کنزی، راشل آزیانی، آنینا اوکاتیس، تیفانی تاورز، سارنا لی، کلی مدیسون؛ بازم بگم یا کافیه؟ 

 

/پی نوشت (1): ای وای آخر رمضونی ماهیت پلید و منحرف خودمو لو دادم! همۀ عباداتم سوخت شد (هفتاد سال عبادت/یک شب به باد میره!!) خاک بر سرم برم یه دست نمازی بگیرم! 

 

/پی نوشت (2): واقعا به گروه خون من می خوره اهل نماز روزه و این صحبتها باشم؟! نه، خودتون کلاهتونو قاضی کنین ببینین قیف ما به این قاف ها میاد؟!  

* * * 

  

قانون دوم (قانون چخوف): با دخترها حرف بزنین! 

 

من اسم این قانون رو گذاشتم قانون چخوف چون در دنیای ادبیات، نخستین بار چخوف فقید در یکی از داستان های کوتاهش به این مسئله اشاره کرد: همین طوری مث شلغم نشینین یه گوشه منتظر قضا و قدر بمونین؛ برین با دختره حرف بزنین! تا جسارت به خرج ندین و نرین طرفش، اون از سر قبر جدّش بفهمه که شما رفتین تو کارش؟ 

 

یه نکته رو هم فراموش نکنین: اگه دختره ناز کرد و قمیش اومد مث خمیر وا نرین و ناامید نشین. شما در هر حال باید مث سیریش بهش بچسبین و ولش نکنین تا کِرم عشوه و قمیشش بخوابه. شک نکنین که کِرم از خودِ درخته و بالاخره وا میده، فقط باید کمی صبر و حوصله به خرج بدین و به قول گفتنی نازش رو بخرین. اگه نتونین این کار رو انجام بدین، همون بهتر که اصلا طرف دختربازی نرین چون عمرا به جایی برسین. 

* * * 

 

 

قانون سوم (قانون پلنگ صورتی - 1): شخصیت داشته باشین! 

 

زیاد جلف بازی درنیارین؛ یادتون باشه: دخترها از پسرهای جلف خوششون نمیاد. ممکنه باهاشون تفریح کنن ولی به عنوان پارتنر (شریک عاطفی/جن*سی) انتخابشون نمی کنن. 

 

/تبصره (1): اگه مث من بیش از حدّ متعارف شیطنت می کنین، بدونین کی و کجا نمک بریزین. 

 

/تبصره (2): فقط شما نیستین که در این زمینه باید جوانب کار رو رعایت کنین؛ اگه طرف مقابلتون نمی تونه روحیۀ بازیگوش و شیطون شما رو درک کنه، همون بهتر که سر به تنش نباشه! در چنین مواقعی زن ذلیل نباشین و سعی نکنین دلش رو به دست بیارین (مگه اینکه زیاده روی کرده باشین و به طرف حق بدین که خیال کنه واقعا بهش توهین شده و حسابی از دستتون شکار باشه). 

 

* * * 

 

 

قانون چهارم (قانون حلیم): از هول حلیم نیفتین توی دیگ! 

 

تا با دختری دوست شدین سریع نپرین کولش (حتی اگه خودش بخواد) یادتون باشه: تا از خصوصیات اخلاقی دوست دخترتون مطمئن نشدین هیچ وقت همچین غلطی نکنین. فراموش نکنین که یک دختر در درجۀ اول به شما، به عنوان کسی که احساسات و عقایدش رو درک می کنین نگاه می کنه و بعد به چشم پارتنر س.ک.س.ی! پس تا به روتون خندید سریع بحث خونه خالی و… رو پیش نکشین چون به محض تماس جن*سی، بلافاصله برای شما تعهد اخلاقی درست میشه و دیگه خر بیار و باقالی بار کن. گوشی دستتونه که؟! 

 

* * * 

 

قانون پنجم (قانون پلنگ صورتی - 2): یک جنتلمن واقعی (بهترین نمونه اش خودم) از ترکیب این دو کلمه ساخته میشه؛ شعور+ظرفیت: 

 

/یک. شعور: طرف مقابل شما هم یک انسانه؛ شعور و شخصیت داره و قرار نیست مث (…) آلت دست شما قرار بگیره. به خواسته ها و سلیقه هاش احترام بذارین و سعی کنین یاد بگیرین که زن و مرد به معنای دقیق کلمه با هم برابر هستن. اگه از من می شنوین بهتون توصیه می کنم حتی دوست دخترتون رو قدری بیش از دوست پسرهاتون تحمّل کنین چون یادتون باشه که دخترها به لحاظ عاطفی و عصبی عمدتا شکننده تر از پسرها هستن؛ پس حتی وقتی از دستشون حسابی کلافه شدین هم سعی کنین با رفتار گرمتون تسکینشون بدین و بهشون احساس آرامش و عشق بدین (اگه هدفتون ازدواج نیست بهشون احساس فرو رفتن در آغوش گرم یک دوست واقعی رو بدین؛ برای اینکه اشتباه نکنین و به کاهدون نزنین به کلماتی که در گفتگو باهاشون به کار می برین کاملا دقت کنین و مواظب باشین بیش از حدّ لازم گرم نگیرین که احساس کنن واقعا خبریه). 

 

 

/دو. ظرفیت: لارج و روشنفکر باشین! عقاید کهنه و پوسیدۀ هزارون ساله رو به زباله دون تاریخ بریزین! زمونۀ ما زمونه ایه که انسان باید، باید و باید شبانه روز و در همه جا با جنس مخالفش ارتباط داشته باشه؛ چه بخواین، و چه نخواین! پس همون طور که به خودتون حق میدین با وجودِ دوست دختر/پارتنرتون، با خانم های دیگه ارتباط دوستانه داشته باشین، برای طرف مقابلتون هم همین حق رو قائل شین. مطمئن باشین که اگه دوست دخترتون شما رو واقعا بخواد باهاتون می مونه ولی اگه ولتون کنه چه غم؟ بالاخره که باید می رفت، حالا امروز یا فردا چه فرقی می کنه؟! 

 

 

نویسنده: پلنگ صورتی

راه هایی برای گند زدن به اولین قرار !

دیر کنید

هیچ چیز دیگه ای به غیر از دیر کردن بی خیالی شما رو نشون نمیده! امکان داره که زود رسیدنتون این مزیت رو داشته باشه که قبل از اینکه طرف ببیندتون شما ببینیدش، در صورتیکه دیر کردن نشون میده که مهمتر از اونی هستید که مودب باشید.

کیف پولتونو جا بگذارید

با گفتن “کیفمو جا گذاشته ام” بلافاصله تبدیل به یک آدم گدا گشنه می شوید. مرد و زن هم ندارد! آقایون توجه کنند که اگر قرارتون کافی شاپه، خیلی افته که برای اینکه آدم خوبی به نظر بیاین هر دو فنجان را حساب کنید. خانومها هم توجه کنند که آقایون حواسشون هست که شما می خواهید میز را حساب کنید حتی زمانی که ظاهراً می خواهند هر دو فنجان رو حساب کنند.

با موبایلتون صحبت کنید

موبایلو روشن کنید و بذارین رو میز، بین خودتون و طرف. همه تماسها رو جواب بدین و هر چقدر که دلتون خواست صحبت کنید و طرف هم انگار نه انگار که وجود داره! دلیل اصلی جنگ و دعواها موبایله و سر قرار، به جز موارد اضطراری، کاملاً اضافی است.

خالی ببندید

مامان بزرگا معمولاً نصیحت می کنن: “چاخان نکن!”. چقدر هم راست می گن. مخصوصاً سر قرار.

با این وجود اگه نمیتونین طاقت بیارین، از ماشین گرونقیمت یا ساعت رولکستون صحبت کنین. آنقدر آدم مهمی هستید که سرِ کار، ملت به دست و پاتون میوفتن! به واکنش طرفتون دقت کنید…البته اگر تا حالا نرفته باشه

غر بزنید. نق بزنید. ناله کنید

از اینکه هیچ کس به حرفتون گوش نمی ده صحبت کنید و بگید که دنبال یک گوش شنوا هستید. از بیماریها و مخصوصاً غذاهای عجیب و غریبی که می خورید صحبت کنید. اونموقع متوجه می شید که طرفتون چقدر دمغ شده. حالا در همین مورد ناله سر بدید و این قرار رو هم به لیست قرارهای نافرجام اضافه کنید.

گستاخ باشید

هم نسبت به طرفتون و هم دوروبریها! با پیشخدمت بد صحبت کنید و انعام ندهید. به خاطر سرویس دهی ضعیف به مدیریت شکایت کنید. از طرفتون بپرسید که آخرین بیماری مقاربتیش چی بوده و عقیم شده یا نه؟! اگر جداً میخواهید تعارف رو بگذارید کنار تا نبوغتون فوران کنه، بهتره آروغ بزنید، گاز صادر کنید، با زخماتون ور برید، انگشت تو دماغتون بکنید یا تو مشتتون فین کنید.

جوکهای ناجور بگوئید
آدم با نمکی هستید و شنیدین که مردم از جوکهای ناجور خوششون میاد، پس بسم ا… . حتماً طرفتون هم از این جور جوکها خوشش میاد. بالاخره شریک زندگیتون باید جنبه جوک داشته باشه! نه؟!

مقایسه اجمالی مابین عشق و ازدواج (( طنز ))

عشق یعنی گرفتن دست یکدیگر در خیابان و خودنمایی کردن
ازدواج یعنی دعوا کردن در خیابان و توجه همه را جلب کردن 

عشق یعنی خوردن غذا در بهترین رستوران
ازدواج یعنی خوردن غذای آماده در خانه

عشق یعنی صحبت کردن درباره بچه دار شدن
ازدواج یعنی صحبت کردن درباره چطور خلاص شدن از دست بچه ها

عشق یعنی زود به رختخواب رفتن
ازدواج یعنی زود خوابیدن

عشق باعث از دست رفتن اشتها میشه
ازدواج باعث از دست رفتن قیافه میشه

عشق یعنی داشتن وقت
ازدواج یعنی نداشتن وقت

عشق یعنی برنامه ریزی برای آینده
ازدواج یعنی خراب شدن آینده

عشق یعنی سحرخیز بودن
ازدواج یعنی خواب آلود بودن

عشق یعنی دادن اولین الویت به معشوق
ازدواج یعنی دادن آخرین الویت به معشوق

عشق یعنی بلند پروازی
ازدواج یعنی شکستن پر و بال 

http://i41.tinypic.com/2rwrmg8.jpg

ف ی ل ت ر ی ن گ جدید مخابرات!!

مشترک بی ادب

خجالت بکش ! به مامانت بگم؟!؟ !

طنز شیرین خواستگاری دانشجوئی

بعد از این که مدت ها دنبال دختری باوقار و باشخصیت گشتیم که هم خانواده ی اصیل و مؤمنی داشته باشد و هم حاضر به ازدواج با من باشد، بالاخره عمه ام دختری را به ما معرفی کرد.وقتی پرسیدم از کجا می داند این دختر همان کسی است که من می خواهم، گفت:راستش توی تاکسی دیدمش.از قیافه اش خوشم آمد.دیدم همانی است که تو می خواهی.وقتی پیاده شد، من هم پیاده شدم و تعقیبش کردم.دم در خانه اش به طور اتفاقی بابایش را دیدم که داشت با یکی از همسایه ها حرف می زد.به ظاهرش می خورد که آدم خوبی باشد.خلاصه قیافه ی دختره که حسابی به دل من نشسته بود،گفتم: من هر طور شده این وصلت را جور می کنم.
ما وقتی حرف های محکم و مستدل عمه مان را شنیدیم.گفتیم: یا نصیب و یا قسمت! چه قدر دنبال دختر بگردیم؟از پا افتادیم، همین را دنبال می کنیم.ان شاء الله خوب است.این طوری شد که رفتیم به خواستگاری آن دختر.
پدر دختر پرسید: آقازاده چه کاره اند؟
-دانشجو هستند.
-می دانم دانشجو هستند.شغلشان چیست؟
-ما هم شغلشان را عرض کردیم.
-یعنی ایشان بابت درس خواندن پول هم می گیرند.
-نخیر، اتفاقاً ایشان در دانشگاه آزاد درس می خوانند:
به اندازه ی هیکلشان پول می دهند.
-پس بیکار هستند.
-اختیار دارید قربان! رشته ایشان مهندسی است.قرار است مهندش شوند
پدر دختر بدون این که بگذارد ما حرف دیگری بزنیم گفت: ما دختر به شغل نسیه نمی دهیم.بفرمایید؛ و مؤدبانه ما را به طرف در خانه راهنمایی کرد.
عمه خانم که می خواست هر طور شده دست من و آن دختر را بگذارد توی دست هم، آن قدر با خانواده ی دختر صحبت کرد تا بالاخره راضی شدند.فعلاً به شغل دانشجویی ما اکتفا کنند، به شرط آن که تعهد کتبی بدهیم بعد از دانشگاه حتماً برویم سرکار، این طوری شد که ما دوباره رفتیم خواستگاری.
پدر دختر گفت:و اما . . . مهریه، به نظر من هزار تا سکه طلا. . .
تا اسم«هزار تا سکه طلا» آمد، بابام منتظر نماند پدر دختر بقیه ی حرفش را بزند بلند شد که برود؛اما فک و فامیل جلویش را گرفتند که: بابا هزار تا سکه که چیزی نیست؛ مهریه را کی داده کی گرفته . . . بابام نشست؛ اما مثل برج زهر مار بود.پدر دختر گفت:میل خودتان است.اگر نمی خواهید، می توانید بروید سراغ یک خانواده ی دیگر.
بابام گفت:نخیر، بفرمایید. در خدمتتان هستیم.
-اگر در خدمت ما هستید، پس چرا بلند شدید؟
بابام که دیگر حسابی کفری شده بود، گفت:بابا جان! بلند شدم کمربندم را سفت کنم، شما امرتان را بفرمایید.
پدر دختر گفت:بله، هزار تا سکه ی طلا، دو دانگ خانه…
بابا دوباره بلند شد که از خانه بزند بیرون؛ ولی باز هم بستگان راضی اش کردند که ای بابا خانه به اسم زن باشد، یا مرد که فرقی نمی کند.هر دو می خواهند با هم زندگی کنند دیگر.
و باز بابام با اوقات تلخی نشست.پدر دختر پرسید: باز هم بلند شدید کمربندتان را سفت کنید؟بابام گفت: نخیر! دفعه ی قبل شلوارم را خیلی بالا کشیده بودم داشتم میزانش می کردم!
پدر دختر گفت:بله، داشتم می گفتم دو دانگ خانه و یک حج.مبارک است ان شاء الله
بابام این دفعه بلند شد و داد زد: برو بابا، چی چی را مبارک است؟مگر در دنیا فقط همین یک دختر است.و ما تا بیاییم به خودمان بجنبیم،کفش هایمان توسط پدر آن دختر خانم به وسط کوچه پرواز کردند و ما هم وسط کوچه کفش هایمان را جفت کردیم و پوشیدیم و با خیال راحت رفتیم خانه مان.
مگر عمه خانم دست بردار بود.آن قدر رفت و آمد تا پدر او را راضی کرد که فعلاً اسمی از حج نیاورد تا معامله جوش بخورد.بعداً یک فکری بکنند.
پدر دختر گفت:و اما شیربها، شیربها بهتر است دو میلیون تومان باشد…
بعد زیر چشمی نگاه کرد تا ببیند بابام باز هم بلند می شود یا نه.وقتی آرامش بابام را دید ادامه داد:به اضافه وسایل چوبی منزل.
بابام حرف او را قطع کرد.منظورتان از وسایل چوبی همان در و پنجره و این جور چیزهاست؟
پدر دختر با اوقات تلخی گفت:نخیر، کمد و میز توالت و تخت و میز ناهارخوری و میز تلویزیون و مبلمان است.
بابام گفت:ولی آقاجان، پسر ما عادت ندارد روی تخت بخوابد.ناهارش را هم روی زمین می خورد.اهل مبل و این جور چیزها هم نیست.
پدر دختر گفت:ولی این ها باید باشد،اگر نباشد، کلاس ما زیر سؤال می رود.
و بعد از کمی گفتمان و فحشمان، کفش های ما رفت وسط کوچه.
دوباره عمه خانم دست به کار شد.انگار نذر کرده بود هر طور شده این دختره را ببندد به ناف ما! قرار شد دور وسایل چوبی را خط بکشند؛و ما دوباره به خانه ی آن دختر رفتیم.
بابام تصمیم گرفته بود مسأله ی جهیزیه را پیش بکشد و سنگ تمام بگذارد تا بلکه گوشه ای از کلاس گذاشتن های بابای آن دختر را جواب گفته باشد.این بود که تا صحبت ها شروع شد،بابام گفت: در رابطه با جهیزیه… !
پدر دختر حرف او را قطع کرد و گفت:البته باید عرض کنم در طایفه ما جهیزیه رسم نیست.
بابام گفت:اتفاقاً در طایفه ی ما رسم است.خوبش هم رسم است.شما که نمی خواهید جهیزیه بدهید، پس برای چی از ما شیربها می خواهید؟
- شیربها که ربطی به جهیزیه ندارد.شیربها پول شیری است که خانمم به دخترش داده.او دو سال تمام شیره ی جانش را به کام دختری ریخته که می خواهد تا آخر عمر در خانه ی پسر شما بماند.بابام گفت:خب می خواست شیر ندهد. مگر ما گفتیم به دخترتان شیر بدهید؟اگر با ما بود می گفتیم چایی بدهد تا ارزان تر در بیاید.! مگر خانمتان شیر نارگیل و شیرکاکائو به دخترتان داده که پولش دو میلیون تومان شده است؟!
پدر دختر گفت: دختر ما کلفت هم می خواهد.
بابام گفت:چه بهتر.یک کلفت هم با او بفرستید بیاید خانه ی پسرم.
- نه خیر کلفت را باید داماد بگیرد.دختر من که نمی تواند آن جا حمالی کند.
- حالا کی گفته دخترتان می خواهد حمالی کند؟
مگر می خواهید دخترتان را بفرستید کارخانه ی گچ و سیمان؟کفش های ما طبق معمول وسط کوچه!!!
در مجلس بعد پدر دختر گفت:محل عروسی باید آبرومند باشد.اولاً، رسم ما این است که سه شب عروسی بگیریم. ثانیاً باید هر شب سه نوع غذا سفارش بدهید، در یک باشگاه مجهز و عالی.
بابا گفت:مگر دارید به پسر خشایار شاه زن می دهید؟اصلاً مگر باید طبق رسم شما عمل کنیم؟
کفش ها طبق معمول وسط کوچه!!!
دیگر از بس کفش هایمان را پرت کرده بودند وسط کوچه، اگر یک روز هم این کار را نمی کردند، خودمان کفش هایمان را می بردیم وسط کوچه می پوشیدیم.
بابای دختر گفت:ان شاء الله آقا داماد برای دختر ما یک خانه ی دربست چهارصد متری در بالای شهر می گیرد.
بابام گفت:خانه برای چی؟زیر زمین خانه ی خودم هست.تعمیرش می کنم.یک اتاق و یک آشپزخانه هم در آن می سازم، می شود یک واحد کامل.پدر دختر گفت:نه ما آبرو داریم، نمی شود یک دفعه عمه خانم جوش کرد و داد زد: واه چه خبرتان است؟بس کنید دیگر، این کارها چیست؟مگر توی دنیا همین یک دختر است که این قدر حلوا حلوایش می کنید؟از پا افتادیم از بس رفتیم و آمدیم.اصلاً ما زن نخواستیم مگر یک دانشجو می تواند معجزه کند که این همه خرج برایش می تراشید؟
این دفعه قبل از این که کفش هایمان برود وسط کوچه، خودمان مثل بچه ی آدم بلند شدیم و زدیم بیرون.
و این طوری شد که ما دیگر عطای آن دختر را به لقایش بخشیدیم و از آن جا رفتیم که رفتیم.
یک سال از آن ماجرا گذشت.من هم پاک آن را فراموش کرده بودم و اصلاً به فکرش نبودم.یک روز صبح، وقتی در را باز کردم تا به دانشگاه بروم، چشمم به زن و مردی خورد که پشت در ایستاده بودند.مرد دستش را بالا آورده بود تا زنگ خانه را بزند، اما همین که مرا دید جا خورد و فوری دستش را انداخت.با دیدن من هر دو با خجالت سلام دادند.کمی که دقت کردم، دیدم پدر و مادر آن دختر هستند.لبخندی زدم و گفتم:بفرمایید تو.
پدر دختر گفت:نه. . . نه. . . قصد مزاحمت نداشتیم.فقط می خواستم بگویم که چیز، چرا دیگر تشریف نیاوردید؟ما منتظرتان بودیم.
من که خیلی تعجب کرده بودم، گفتم:ولی ما که همان پارسال حرف هایمان را زدیم.خودتان هم که دیدید وضعیت ما طوری بود که نمی خواستیم آن همه بریز و بپاش کنیم.
پدر دختر لبخندی زد و گفت: ای آقا. . .کدام بریز و بپاش؟. . . یک حرفی بود زده شد، رفت پی کارش.توی تمام خواستگاری ها از این چیزها هست.حالا ان شاء الله کی خدمت برسیم،داماد گُلم؟
من که از این رفتار پدر دختر خانم مُخم داشت سوت می کشید،گفتم:آخه. . . چیز. . . راستش شغل من. . .
-ای بابا. . . شغل به چه درد می خورد.دانشجویی خودش بهترین شغل است.من همه جا گفته ام دامادم یک مهندس تمام عیار است.
-آخه هزار تا سکه هم. . .
-ای بابا. . . شما چرا شوخی های آدم را جدی می گیرید.من منظورم هزار تا سکه ی بیست و پنج تومانی بود.
ولی دو دانگ خانه. . .
پدر عروس:بابا جان من منظورم این بود که دو دانگ خانه به اسمتان کنم.
-سفر حج هم. . .
-راستی خوب شد یادم انداختید.اگر می خواهید سفر حج بروید همین الان بگویید من خودم اسمتان را بنویسم.
-دو میلیون تومان شیربها هم که. . .
-چی؟من گفتم دو میلیون تومان؟من غلط کردم.من گفتم دو میلیون تومان به شما کمک کنم.
-خودتان گفتید خانمتان به دخترتان شیر داده، باید پول شیرش را بدهیم. . .
-ای بابا. . . خانم من کلاً به دخترم چهار، پنج قوطی شیر خشک داده که آن هم پولش چیزی نمی شود.مهمان ما باشید
-در مورد جهیزیه گفتید. . .
-گفتم که. . . اتاق دخترم را پر از جهیزیه کرده ام.بیایید ببینید.اگر کم بود، بگویید باز هم بخرم.
-اما قضیه ی آن کلفت. . .
-آی قربون دهنت. . . دختر من کلفت شماست.خودم هم که نوکر شما هستم  داماد عزیزم!. . . خوش تیپ من!. . . جیگر!. . . باحال!. . .
وقتی دیدم پدر دختر حسابی گیر داده و نمی خواهد دست از سر من بردارد، مجبور شدم حقیقت را بگویم.با خجالت گفتم: راستش شرایط شما خیلی خوب است.من هم خیلی دوست دارم با خانواده ی شما وصلت کنم.اما. . .
پدر دختر با خوشحالی دست هایش را به هم مالید و گفت:دیگر اما ندارد. . . مبارک است ان شاء الله.
گفتم:اما حقیقت را بخواهید فکر نکنم خانمم اجازه بدهد.
تا این حرف را زدم دهن پدر و مادر دختر از تعجب یک متر واماند.پدر دختر گفت: یعنی تو. . . در همین موقع خانمم از پله های زیرزمین بالا آمد.مرا که دید لبخندی زد و گفت: وقتی که از دانشگاه برگشتی، سر راهت نیم کیلو گوجه بگیر برای ناهار املت بگذارم.
با لبخند گفتم:چشم، حتماً چیز دیگری نمی خواهی؟
-نه، فقط مواظب باش.
-تو هم همین طور.
خانمم رفت پایین، رو کردم به پدر و مادر دختر که هنوز دهانشان باز بود و خشکشان زده بود و گفتم: ببخشید من کلاس دارم؛ دیرم می شود خداحافظ.
و راه افتادم به طرف دانشگاه..!

هماهنگی (آخر خنده)

هماهنگی

 

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
 

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

قضاوت مردم در مورد پولدارها و پول ندارها

اگر لباس تنگ و چروک و بیریخت بپوشن :

در مورد پولداره : ایول عجب لباسی معلوم نیست از کجا خریده .... اصل مارک داره  .... فکر کنم خودش از خارج خریده

در مورد بی پوله : عجب لباس جیغی .... احتمالا" بهش صدقه دادن شایدم دست دوم خریده

 

 

 

 اگر مد خفن مدل هچل هفتی بزنن

در مورد پولداره : اوه ببین چه تیپی زده ... از سیخای سرش معلومه ژلش ایستوریای اصل ایتالیاست ... فکر کنم تیریپی که زده همین دیروز انریکو زده ... اونجا هر چی شلوارت پاره تر باشه محبوبیت بیشتره ..

در مورد بی پوله : اه چه شپل ... فکر کنم با صابون دست و صورت سرش میشوره که انقدر سیخ واستاده ... تو خونشونم که سوزن نخ پیدا نمیشه یک کوک به این پاره پوره ایاش بزنه ...

 

 

 

اگر تند تند غذا بخوره :

در مورد پولداره : ببین چقدر گرفتاره که مجبوره انقدر تند غذا بخوره یا هواپیماش داره میپره یا جلسه مهمی داره!

بی پوله : اوووووو انگار از قحطی فرار کرده

 

 

 

اگر آروم و کم غذا بخوره :

پولداره : احتمالا" این غذا تو رژیم غذاییش نیست و باید آهسته بخوره که معدش نفهمه !!!!!!

بی پوله : اینو ببین فکر کنم تا حالا همچین غذایی ندیده بلد نیست بخوره ...

 

 

 

  اگر با جنس مخالف صحبت کنه :

پولداره : عجب روابط عمومی بالایی ... مرسی فرهنگ .... دختر و پسر براش یکیه .... آی اینطوری حال میکنم ......

بی پوله : این سیرابی رو ببین .. چه ذوقی میکنه طرف بهش پا داده ... بفرما لاس ... ندیده دیگه .. بپا نخوریش

 

 

 

 اگر درس بخونه :

پولداره : احسنت به این تدبیر و اندیشه .... این تو ایران نمیمونه ..... مطمئنم تو لیست فرار مغزهاست

بی پوله : خر خونیم اندازه داره دیگه .... انقدر میخونی آخرش چی ؟!! بپا عینکت نیفته ...

 

 

 

اگر درس نخونه :

پولداره : پول داره درس میخواد چیکار .... درس برا بچه بی پولا و بیکاراست

بی پوله :بد بخت  نون نخورده نمیتونه درس بخونه

 

 

 

در مورد خانوما >>> از نوع محجبه و چه بسا چادری

پولداره : آفرین به این تربیت صحیح  ... معلومه خالصانه مسلمونه ... این دختر نیست فرشتست که تو این جامعه خراب خودشو اینطوری میپوشونه

بی پوله : اوهوک .... چقد امل ... کی به تو نگاه میکنه حالا ؟!؟!؟

 

 

 

درمورد پسرهای جوون ››› مدل ابرو قشنگ و زیر ابرو گوگول

پولداره : بابا مایکل جکسون ... لئوناردو .... گاتوسو ... برم زیر ابروهای شیطونیتو !

بی پوله : مرتیکه خجالت نمیکشه .... آرایش میکنی ؟! این روزا دیگه دختر پسرا از هم تشخیص داده نمیشوند ... وانگهی چی شده داداشمون .....

 

 

 

ازدواج :

پولداره : یکی دو تا کمه ..... من جای این بودم اصلا" ازدواج نمیکردم ... این همه حور و پری دور و برش – بیخیال ازدواج ..... تیر تپرش

بی پوله : آخی حیوونی تا دیروز عنکبوت تو جیبش یکی بود حالا دو تا شد ( ضرب المثلی شد برا خودش !! )

 

 

 

 پیاده روی :

پولداره : زنده باد سلامتی و تناسب اندام .... هیچ چیزی از ورزش و مخصوصا" پیاده روی برای تندرستی انسان بهتر نیست حتی میگن اشتها رو هم زیاد میکنه .

بی پوله : کفشاشم مالی نیست که حالا بگیم پیاده بره ... قربونش برم که همیشه بلیت خط 11 رو داره .

 

 

 

تعویض ماشین :

پولداره : بابا تنوع .... آخرین مدل ...  سنت اگزوپری ... پارکینگ دیگه جا نداره

بی پوله : دبیا ... تا دیروز دنبال الاغ پدر بزرگش میدوید حالا واسه ما ماشین خریده

 

 

 

تعویض کار :

پول داره : شکمه پره ... چه این بشقاب چه اون بشقاب ....... پول تولید میکنه دیگه چه این کار چه اون کار ... میباره براش

بی پوله : فقط مونده بود این به یه جایی برسه ... از فردا جواب سلام ما رو هم نمیده

 

 

 

رانندگی :

پولداره : فکر کنم عادت به رانندگی نداره آخه همیشه راننده داشتن اما استیل فرمون گرفتنشو داشته باش ... انصافا" شوماخرم اینطوری فرمون نمیگیره

 بی پوله : عمو جون ترمز اون وسطیست ... الاغا رو کجا بستی ؟! گوسفندا رو چه کردی ؟!!؟

 

 

و اما کاریکاتوری در راستای همین مطلب:

 

1228154191.jpg 

 

روی عکس کلیک کنید!

ما انسانها از کجا آمده ایم ! (داستانک)

روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید:

 

 'مامان؟ نژاد انسان ها از کجا اومد؟

 

 مادر جواب داد: 'خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد.'

 

 دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید.

 

 پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد.'

 

 دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت: 'مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!'

 

 مادرش گفت: 'عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات در مورد خانواده ی خودش!!!

شستشوی مکانیزه اموات (آخر خنده!)

اصفهان- خبرنگار کیهان:


با فتوای مراجع دینی برای اولین بار در کشور، شست و شوی و تغسیل اموات در اصفهان به صورت مکانیزه انجام خواهد شد.
مهندس «محسن رنجبر» مدیرعامل آرامستان باغ رضوان شهرداری اصفهان با اعلام این خبر و بابیان اینکه غسالی یکی از مشکل ترین شغل هاست گفت: با کسب اجازه از مراجع دینی از سال آینده شست و شوی اتوماتیک متوفا در این آرامستان آغاز خواهدشد.
وی هدف از اتوماتیک کردن شست و شوی متوفی  را ....

 

 

 

 - -بفرمائید!
- -
ببخشید از پریروز که پدر بزرگمونو آوردیم اینجا هنوز شسته نشده!......

- - چند سالش بودس؟
- -
چه فرقی میکنه آقا؟
- -
آخه به ترتیبسن میشوریم. اول بزرگترها.
- -
نود و سه سالشون بوده.
- -
پس تأخیر فوت هم داشتن!
- -
بله؟
- -
هیچی. عرض کونم اشکالی فنی پیش اومدس.  خدمت همه صاحاب مرده ها معروضم که تسمه پروانه ی دستگاه بریدس. تا ماشین راه نیفتد یدونه هم مرده نیمیشد شست.
- -
خب با دست بشورین مثل سابق.
- -
اهه . دیگه چی؟ مکانیزش کردیم که با دس بشوریم؟ ایولله بابا.
- -
پس کی درست میشه؟
- -
نیمیدونم. فعلاً که مسئول خریدش رفتس سوریه.
- -
مگه از سوریه میخرین؟
- -
نه جونم. رفتس زیارت. از اونجا که اومد میرد منچستر میخرد برمیگردد.
- -
چند روز طول میکشه؟
- -
والله ماگزیمم فوقش از منچستر که رسید دوهفته میکشد از تهرون بیاد دفتر صنایع معادن اینجا که تحویل شهرداری بشد و مهندس بیاد نصبش کوند.
- -
مهندس هم باید از تهران بیاد؟
- -
نه خیر دیگه. مهندس از آبادان میاد. مهندس حفاریس اماخب اینجور دستگاه هارم واردس.
- -
تکلیف پدربزرگ ما چی میشه؟
- -
هیچی. نشسته میموند تا دستگاه راه بیفتد.
- -
آخه این درست نیست.
- -
چرا درست نیست؟ مگه وقتی زنده بود چند وقت به چند وقت میرفت حموم؟
- -
راه دیگه ای نداره؟
- -
نه به امامزمون. ما اجازه نداریم با دس بشوریم. حتماً باهاس اتوماتیک باشد. البته روز اول که دستگاه خراب شد ماشین موکت شور آوردیم ولی عملی نبود. ضمناً از حالا طی کنم هرشب اضافه توی سردخونه بموند اضافه چارج دارد ها.
- -
دستگاه شما خرابه ما باهاس اضافه چارج بدیم؟
- -
میتٌتون بیمه خرابی دستگاه دارد؟
- -
نه. کسی چیزی به ما نگفت. ما هم حاضر نیستیم اضافه چارج سردخونه بدیم.
- -
ندین. میٌتا با خودتون ببرین خونه. هروقت دستگاه درس شد خبرتون میکنیم. اصلاً بگین خودش به ما زنگ بزند!
- -
چرا مسخره میکنی؟!
- -
مسخره نیست. جوکس. تازه میخواستم با بابا بزرگتون یک جمله هم بسازم.
- -
چی شد که مرده شوری مکانیزه شد؟
- -
والله. از قزوین شروع شد... کسی جرأت نمیکرد میتٌشا دس مرده شور قزوینی بدد. اینه که دستگاه سفارش دادن. دستگاه نجیبی س. اصلش مرده را پشت و رو نمی کوند. تو قزوین ساختن!
- -
چقدر طول میده تا بشوره؟
- -
بستگی دارد چقذه پول بدین. کم بدین با دور تند میشورد در 2 دقیقه. دور معمولی هم داریم. خوب پول بدین با اسلوموشن میشورد یکدفه هم ری وایند میکوند.
- -
چی شد که دستگاه خراب شد؟
- -
واله یک بابابزرگ دیگه آورده بودن. این کیسه که کشیده بود مرده را. وقت برگشت، گیره ی اهرم کیسه کش گیر کرده بود به دماغ میٌت؛ تسمه پروانه برید!
- -
چرا؟
- -
میٌت رشتی بود. دستگاه در قزوین دیزاین شدس. قزوینی ها دماغشون کوفته ایس. دماغ رشتی پیش بینی نشده بود.
- -
پس چرا تسمه پروانه اش باید از منچستر بیاد؟
- -
نیمیدونم. هروقت این دستگاه یک واشر کوچیکم میخواد یک هیئت از جمهوری اسلامی میرد به منچستر. چند تا مأمور امنیتی هم همراشونس.
- -
شاید برای برنامه دیگه ای میرن.
- -
نیمیدونم. من اینجا مسئول مرده شوری مکانیزه ام. کاری به برنامه ریزی های تروریستی رژیم ندارم. اصلاً از من نشنیده بگیرین. مرگ این میٌتتون فراموش کنین چی گفتم.
- -
یک دستگاه یدکی ندارین واسه وقتی این خراب میشه؟
- -
مرده تونو کفن کردین چیزی به کسی نگین.
- -
زاپاس ندارین؟
- -
داریم. این خودش زاپاسس. اصلیه اصلاً از کار افتادس. مراجع دینی هم صلاح نمیدونن دوباره راه بیفته چون با استانداردهای مذهبی مغایرت داشت.
- -
اینو شما نمیشه یک جوری تعمیرش کنی؟
- -
والله میشد. با جوراب نایلون زنانه می بندمش ولی خوب کار نمیکوند. لنگر میندازه. سطل  آبو که خالی میکوند روی میٌت موقع برگشتن شپلاق سطلو میکوبد توی مغز اون مرحوم.
- -
یا مرحومه.
- -
نه. دستگاه زنشوریمون درست کار میکوند. مال مردونه ایراد دارد.
- -
نمیشه از همون دستگاه ...
- -
نه. معصیت دارد. میٌت از همینجا صاف میرد جهنم. بدون محاکمه و محشر.
- -
پس هر وقت دستگاه درست شد به ما خبر بدین.
- -
اطاعت. اما خیالتون راحت باشد. میت شما میرد به بهشت.
- -
چطور؟
- -
آخه روز اول که آوردینش، اینقذه این دستگاه  اتوماتیک سطل را توی ملاجش کوبید که میباس تمام گناهانش بخشوده شده باشه.

داستان طنز خواستگاری ...

 اوایل شب بود. دلشوره عجیبی تمام بدنم را فرا گرفته بود. بعد از اینکه راه افتادیم به اصرار مادرم یک سبد گل خریدیم. خدا خیر کسانی را بدهد که باعث و بانی این رسم و رسومهای آبکی شدند. آن زمانها صحرای خدا بود و تا دلت هم بخواهد گل! چند شاخه گل می کندن و کارشان راه می افتاد، ولی توی این دوره و زمونه حتی گل خریدن هم برای خودش مکافاتی دارد که نگو نپرس!!! قبل از اینکه وارد گلفروشی بشوی مثل «گل سرخ» سرحال و شادابی ولی وقتیکه قیمتها را می بینی قیافه ات عین «گل میمون» می شود. 

 

بعدش هم که از فروشنده گل ارزان تر درخواست می کنی و جواب سر بالای جناب گلفروش را می شنوی، شکل و شمایلت روی «گل یخ» را هم سفید می کند!!! البته ناگفته نماند که بنده حقیر سراپا بی تقصیر هنوز در اوان سنین جوانی، حدود ای «سی و نه» سالگی بسر برده و اصلاً و ابداً تا اطلاع ثانوی نیز نیازی به تن دادن به سنت خانمانسوز ازدواج در خود احساس نمی نمودم منتهی به علت اینکه بعضی از فوامیل محترمه خطر ترشی افتادگی، پوسیدگی روحی و زنگ زدگی عاطفی اینجانب را به گوش سلطان بانوی خاندان مغزّز «مقروض السلطنه» یعنی وزیر «اکتشافات، استنطاقات و اتهامات» رسانده بودند فلذا برای جلوگیری از خطرات احتمالی عاق شدگی زودرس و بالطبع محروم ماندن از ارث و میراث نداشته و یا حرام شدن شیر ترش مزه نخورده سی و هشت سال پیش و متعاقب آن سینه کوبیدن ها و لعن و نفرین های جگرسوز نمودن و آرزوی اشّد مجازات در صحرای محشر و از همه بدتر سرکوفت فتوحات بچه های فامیل و همسایه مبنی بر قبول شدن در رشته های دانشگاهی؛ نانوایی سنگکی اطاق عمل،تایتانیک پزشکی، مهندسی فوتولوس و متلک شناسی هنرهای تجسمی، صلاح را بر آن دیدم که حب سکوت و اطاعت خورده و به خاطر پیشگیری از بمباران شدن توسط هواپیماهای تیز پرواز «لنگه کفشهای F14» و موشکهای بالستیک «نیشگون ها و سقلمه های F11» و غش و ضعف های گاه و بیگاه «مادر سالار» به همراه از خانه بیرون کردنهای «پدر سالار» و تهدیدات جانی و مالی فوق العاده وحشتناک همشیره های مکرّمه با مراسم خواستگاری امشب موافقت به عمل آورده و خود را به خداوند منان بسپارم.

 

خلاصه کلام به هر جان کندنی که بود به مقصد رسیدیم. بعد از مدتی در باز شد و قیافه پدر و مادر عروس خانم از دور نمایان شد. چشمتان روز بد نبیند! پدر عروس که فکر می نمود من بوده ام که ارث بابای خدا بیامرزشان را بالا کشیده ام، چنان جواب سلامم را داد که دیگر یادم رفت به او بگویم مرا به غلامی بپذیرد، از همین حالا معلوم بود که بیشتر از غلامی و نوکری خانواده شان چیزی به من نمی ماسد!! مادر عروس خانم نیز چنان برو بر به چشمانم خیره شده ورانداز می نمود که اولش فکر کردم قرار است خدای نکرده با ایشان ازدواج کنم، فقط مانده بود بگوید که جورابهایت را هم در بیاور ببینم پاهایت را سنگ پا زده ای یا نه!!! بعدش هم نوبت خواهر ها و برادرها عروس رسید. معلوم بود که از حالا باید خودم را روزی حداقل یک فصل کتک خودرن از دست برادرهای عروس آماده می نمودم. به خاطرهمین هم با خودم تصمیم گرفتم که اگر زبانم لال با عروسی ما موافقت شد سری به اداره بیمه «فدائیان راه ازدواج» زده و خودم را بیمه «شکنجه زناشوئی» و بیمه «بدنه شخص ثالث» کنم! علی ایحال، بعد از مدتی انتظار و لبخند ها و سرفه ها و تعارف های مکش مرگما تحویل هم دادن، عروس خانم هم با سینی چای قدم رنجه فرمودند. 

 

عروس که چه عرض کنم، دست هر چی مامان گودزیلا را از پشت بسته بود! بعد از اینکه چای جوشیده دست خانوم خانوما را میل کردیم، پدر عروس خانم شروع به صحبت نمود. ایشان آنقدر از فواید ازدواج و اینکه نصف دین در همین عمل خیر گنجانده شده است و بعدش هم بایستی ازدواج را ساده برگزار کرده و خرج بالای دست داماد نباید گذاشت، گفت و گفت که به خود امیدوار شدم و کم کم آن رفتار خشن اولشان را به حساب ظاهر بینی و قضاوت ناعادلانه خودم گذاشتم. پس از اینکه سخنان وزیر ارشاد، پدر زن آینده به پایان رسید وزیر جنگ، مادر زن عزیز شروع به طرح سوالات تستی به سبک کنکور سراسری کرد. ابتدا مادر عروس با یک لبخند ملیح و دلنشین واز شغل اینجانب سوال نمود. من هم با تمام صلابت خودم را کارمند معرفی کردم. کفر ابلیس عارضتان نگردد!! مادر عروس که انگار تیمور لنگ قرار است دوباره به ایران حمله کند چنان جیغی زده و به گونه ای مرا به زیر رگبار ناسزاهای اصیل پارسی رهنمون ساخت که از ترس نزدیک بود، دو پای داشته را با دو دست دیگر به هم پیوند زده و چهار نعل از پنجره اطاق پذیرایی طبقه پنجم ساختمان به بیرون پریده و سفر به ولایت عزرائیل را آغاز نمایم. در ادامه جلسه بازجویی (ببخشید خواستگاری) خواهر بزرگتر عروس از من راجع به ویلای شمال و اینکه قرار است تعطیلات آخر هفته را با خواهر جانشان به ماداگاسکار تشریف برده یا سواحل دلپذیر شاخ آفریقا، سولات بسیار مطبوعی را مطرح نمودند. خانمم نیز از فرصت بدست آمده استفاده ابزاری کرده و مدل ماشینی را که قرار بود خواهر فرخ سرشتشان را سوار آن بنمایم از من جویا شد. بنده ندید بدید هم که تا حالا توی عمر شریفم بهترین ماشینی که سوار شده ام اتوبوس شرکت واحد بوده است از اینکه توانایی حتی خرید یک روروک یا سه چرخه پلاستیکی اسباب بازی را نیز نداشته و نمی توانستم همراه با خواهر دردانه ایشان سوار بر «اپل کوراساو» و «دوو سیلویا» و «پیکان خمیری» در خیابانهای «شهرک شرق و میر عروس و خوشبخت آباد» ویراژ داده و دلم دیمبو و زلم زیمبو راه بیندازم کمال تأسف و تأثر عمیق خویش را بیان نمودم. بابای عروس هم که در فواید ساده برگزار کردن مراسم عروسی یک خطبه تمام سخنرانی کرده بود از من برای دخترشان سراغ خانه دوبلکس با سقف شیبدار، آشپزخانه اپن و دستشویی کلوز و خلاصه راحتتان کنم کاخ نیاوران را می گرفت. هر چند که حضرت اجل نیز بعد از اینکه فهمید داماد آینده شان خانه مستقل نداشته و قرار است اجاره نشینی را انتخاب نماید نظرشان در مورد دامادهای گوگولی مگولی برگشته و به من لقب «گدای کیف به دست» را هدیه نمودند! 

بعد از تمام این صحبتها نوبت به سوالات عروس خانم رسید. اولین سولا ایشان در مورد موسیقی بود و اینکه بلدم ارگ و گیتار و تنبک بزنم یا نه؟ واقعاً دیگر این جایش را نخوانده بودم. مثل اینکه برای داماد شدن شرط مطربی و رقص باباکرم نیز جزء واجبات شده بود و ما خبر نداشتیم! دومین سوال ایشان هم در مورد تکنولوژی مخابرات خلاصه می شد، عروس خانم تلفن موبایل را جزء لاینفک و اصلی زندگی آینده شان می دانستند، من هم که تا حالا بهترین تلفنی که با آن صحبت کرده ام تلفن عمومی سر کوچه مان بوده توی دلم به هر کسی که این موبایل را اختراع کرده بود بد و بیراه گفته و از عروس خانم به خاطر نداشتن موبایل عذر خواهی نمودم. بعد از این که عروس خانم فهمید که از موبایل هم خبری نیست سگرمه هایش را درهم کرده و مرا یک «بی پرستیش عقب افتاده از دهکده جهانی آقای مک لوهان» توصیف نمود، البته داغ عروس خانوم هنگامه که متوجه شد بنده بی شخصیت از کار با اینترنت و ماهواره هم سر در نیاورده و نمی توانم مدل لباس عروسی ایشان را از آخرین «بوردهای مد 2000 افغانستان» بیرون بیاورم، تازه تر شده و چنان برایم خط و نشان کشید که انگار مسبب قتل «راجیو گاندی» در هندوستان عموی بنده بوده است و لاغیر! 

در ادامه سوالات فوق، علیا مخدره از من توقع برگزاری مراسم عروسی در باشگاه یا هتل را داشتند، چون به قول خودشان مراسم عروسی که توی باشگاه برگزار نشود باعث سر شکستگی جلوی فامیل و همسایه ها می شود! والله، اینجایش که دیگر برایم خیلی جالب بود ما تا حالادیده بودیم که باشگاه جای کشتی گرفتن و فوتبال و والیبال بازی کردن است ولی مثل اینکه عروس خانم ها جدید زمین چمن و تشک و تاتامی را با محضر ازدواج اشتباه گرفته اند، الله اعلم! سوال چهارم هم به تخصص بنده در نگهداری و پرستاری از «گربه ها و سگهای ایشان» در منزل آینده مربوط می شد که این بار دیگر جداً نیاز به وجود متخصصین باغ وحش شناسی و انجمن دفاع از حقوق بقای وحش احساس می گردید تا برای به سرانجام رسیدن این ازدواج میمون و خجسته کمی فداکاری به خرج و راه و روشهای «معاشرت دیپلماتیک» با آن موجودات زبان بسته را نیز به داماد فدا شده در راه عشق «هاپوها و میو میوها» آموزش می دادند، بعد از تمام این وقایع ناخوشایند نوبت به مهریه رسید. خواهر کوچکتر عروس به نیت صدو دوازده نفر از یاران «لین چان» در سریال «جنگجویان کوهستان» اصرار داشت که صدو دوازده هزار سکه طلا مهریه خواهر تحفه اش باشد و به نیت اینکه در سال هزار و سیصد و چهل نه به دنیا آمده، هزار و سیصد و چهل و نه سکه نقره هم به مهریه اش اضافه شود! باز جای شکرش باقی بود که سال تولد در ایران «شمسی » می باشد اگر «میلادی» بود چه خاکی به سرم می کردم! بعد از قضیه مهریه نوبت شیربها شد. مادر عروس به ازای هر سانتیمتر مکعب از آن شیر خشکی به دختر خودش داده بود برای ما دلار، یورو، سپه چک، عابر چک و سهام کارخانجات پتروشیمی کرمانشاه و تراکتورسازی تبریز را حساب کرده به طوریکه احساس نمودم که اگر یک ربع دیگر توی این خانه بنشینیم خواهند گفت که لطفاً پول آن بیمارستانی را که عروس خانم در آنجا بدنیا آمده و پول قند و چایی مهمانهایشان را هم ما حساب کنیم!  

بعد از تمام این حرفها مادر بخت برگشته ما یک اشتباهی کرده و از جهیزیه ننه فولاد زره، عروس ترگل ورگلشان سوال نمود. گوشتان خبر بد نشنود! آن چنان خانواده عروس، مادرم را پول دوست، طماع، گدای هفت خط، تاجر صفت، دلال، خیانتکار جنگی و جنایتکار سنگی معرفی کردند که انگار مسبب اصلی شروع جنگ جهانی دوم مادر نئونازی بنده بوده است، نه جناب هیتلر! به هر تقدیر در پایان مراسم بعد از کمی مشورت خانواده عروس جواب «نه» محکم و دندان شکنی را تحویلمان دادند و ما هم مثل لشکر شکست خورده یأجوج و مأجوج به خانه رجعت نمودیم، پس از آن «دفتر معاملات ازدواج» با خودم عهد بستم که تا آخر عمر همچون ابوعلی سینا مجرد مانده و عناصر نامطلوبی به مانند خواستگاری و ازدواج و تأهل را نیز تا ابد به فراموشی بسپارم، بیخود نیست که از قدیم هم گفته اند؛ آنچه شیران را کند روبه مزاج، ازدواج است، ازدواج!!!

اطلاعات سفر به ایران (طنز)

اگه مدت زیادیه که ایران نبودین و حالا قصد دارین بعد چندین سال بیاین ایران باید خدمتتون عرض کنم که ما دچار تحولات بزرگی شدیم و در طول این مدت پیشرفتای زیادی کردیم بطوریکه خیلی چیزا دیگه اون کاربری سابق رو ندارن، پس برای اینکه بعد از بازدید از وطن دچار اصحاب کهف زدگی نشین بهتر یه سری از تغییرات زیر رو بخونین تا به نوآوری و شکوفایی ملی این ملت همیشه در صحنه افتخار کنین!!  

 


1-ایستگاه اتوبوس: مکانی که مردم در آن می ایستند و به شرکت واحد فحش خواهر و مادر میدهند هر از گاهی هم یک اتوبوس پر یا خالی بدون توقف رد میشود تا ک... شما بیشتر بسوزد. 

 

 
2-چراغ راهنمایی: یک نوع رقص نور سه رنگ که برای زیبایی در چهار راه ها نصب میشود! 

 


3-استادیوم فوتبال: جایی که شما در آن به ارتباط منطقی بین "شیرسماور،اگزوز خاور وک... داور پی خواهید برد" که به دنبال آن زندگیتان متحول خواهد شد!! 

 


4-خانه خالی یا مکان: خانه ای که پدر و مادر و یا همسر و بطور کلی "سر خر" برای مدتی در آن تشریف ندارند و شما هر غلطی که فکرش را بکنید می توانید انجام دهید!  
-پی نوشت:مواظب
110 و همسایه های فضول باشید! 

 


5-کامپیوتر: وسیله ای مناسب برای گوش کردن mp3 وچت کردن! 

 

 
6-موبایل: ابزاری که میشود فیلمهای
س.ک.س.ی و خانوادگی دیگران را در آن نگهداری کرد و با دیگران نیز به اشتراک گذاشت، بعضی وقتها هم از آن برای صحبت کردن استفاده میشود! 

 


7-علی دایی: (با لهجه بخوانید)خیلی ببخسشید آقای فلدوسی پول، تیم ملی مال بابامه هرکاریم دلم بخواد میکنم! 

 


8-و اما تعارفات در پشت تلفن یا موبایل: 


کجایی پدرسگ: یعنی تو این مدت که ندیدمت دلم برات تنگ شده بود! 


کجایی خواهر فلان: یعنی دلم برات خیلی خیلی تنگ شده! 


تو معلوم هست کجایی مادر فلان: یعنی تو نفس من بیدی! زندگی بدون تو معنی نداره! 

 
خداحافظ مادر...ِ پدرسگ: بازهم به ما سر بزن!

 

و.....

آیا مطمئن هستید فارسی امروزی را خوب می دانید؟!!

تپل : یعنی خوب یعنی همان چیزی که فقط فکرش را می کردی یعنی دوست داشتنی

فطیر : یعنی خیلی یعنی خیلی زیاد یعنی اونقدر که نشه فکرش را کرد

گرخید : گرخیدن یعنی ترسیدن یعنی کپ کردن یعنی کم آوردن یعنی قافیه رو باختن

آجر : یعنی سیب زمینی! یعنی 1000کیلومتر اون طرف تر از بی احساسی

شوخی افغانی: یعنی هر مدل شوخی که حال طرف روا تا حد سکته پیش ببرد

زاق : یعنی ضایع یعنی زاقارت یعنی یه کامیون کار اشتباه

سگ برگر : احتمالا غذایی است که خورده شده و باعث شده دهان طرف بوی یک کامیون پیاز بدهد و همراه با بو های دیگر

شاسی: اشاره به قد دارد

ترکوندن : یعنی حال پخش کردن اساسی یعنی فراهم کردن یعنی رسوندن یعنی خوب و اساسی رفتار کردن یعنی بون نقص بودن

پیاز : یعنی خنگ یعنی مشنگ یعنی تو که عین بز نگاهم میکنی وقتی میگویم دوستت دارم

شیمبل:معمولا به جاسازی کردن یا مخفی کردن میگن

چنیم:وقتی میحواهی از چیزی تعریف کنی از این اصطلاح استفاده میکنی

بشقل : تغییر داده شده بقل(قل دادن) به معنی بده بیاد

گون به آدمی میگن که هر چی بهش میگی نمیفهمه و در کا آی کیو ش پایینه

گولاخ : گولاخ به ترکی یعنی گوش و در کل به آدم درب و داغون و نخراشیده میگن

تهران51: آدم دولتی کارمند

ملی شد: همه فهمیدن

میرزا مقوا: کنایه از آدم لاغر و لق لقو

اوپدیس کردن: صدای ضبط را تا آ خر بلند کردن

چریدن: به معنی داشته باش

چوخلصیم: یعنی خیلی مخلصیم

بی سیمچی رو زدن: وقتی با موبایل ی هویی قطع میشه گفته میشه

نبشی دادن: سوتی دادن گاف دادن

دوومنگل: ماتیز

ژولیت: مامور کلانتری

خسته: یه صفت به معنی حرفه ای و کار کشته

اونجا هیچی آنتن نمیده: در توصیف جاهای خیلی پرت گفته میشود

چلاسیدن: ترکیب ماسیدن و چسبیدن و پلاسیدن کنایه از آدمی که دپ شده

سی جی: به معنی آدم خز موتور باز

بدن کار: یعنی بدن ساز یعنی ارنولد یعنی زیبایی کار

اوشکول: غربتی گیج معادل پیه

برو جلو بوق بزن: زیاد حرف نزن

چلغوز: عقب مانده گیج

چمنتیم: مخفف چاکرتیم نوکرتیم مخلصتیم

خیالی نیست: مهم نیست مساله ای نیست

جیک ثانیه: زود سریع

دودره: کلک زدن حقه بازی کلاه گذاشتن سر کار گذاشتن کسی

دیفار: دیوار

سیریش: سمج

سوتی دادن: ضایع کردن خراب کردن انجام دادن کاری بر خلاف قاعده معقول

سیابازی: حقه بازی شارلاتان بازی

شاسکول: مسخره خل

شاسی بلند: قدبلند

قات زدن:قاتی کردن جوش آوردن آشفته و عصبانی شدن

قزمیت: آدم عقب افتاده

آخرشه تهشه اندشه: پایان نهایت در کار مورد نظر خبره و تمام بودن

آلبالو: تقریبا معنای خاصی ندارد و برای ضایع کردن طرف مقابل به کار برده میشود

آنتی حال زدن:ضد حال زدن حال طرف را در شرایط خاص گرفتن

آواکس: خبرچین

آینه بغل اتوبوس: به گوش های پهن و ایستاده و بزرگ گفته میشود

آیکیو:باهوش زرنگ یا برای مسخره کردن هوش طرف به کار میرود

اتو کشیده: آدم شق و رق

اجمالتیم:کوچک شده شما هستیم

اخرابتیم:خرابتیم

ارجینال: اصیل منحصر به فرد

اشتب : مخفف اشتباه

افتض: مخفف افتضاح

افقی شدن : مردن

اوت: پرت

با اتیکت: با شخصیت

باتری قلمی: لاغر مردنی

با حال: با معرفت با مرام

با دنده سنگین رفتن: عجله نداشتن آرام و با طمانینه راه رفتن

بچه راکفلر: بچه پولدار

بچه مثبت:آدم سر به راه

بچه پاستوریزه: بسیار تمیز و مرتب

بروبچ: مخفف بر و بچه ها

پسی: پسر

دخی: دختر

بیلبورد: نهایت تابلو شدن

پاچه خوار :چاپلوس

پارازیت: اختلال مزاحمت

تگری شکوفه:حالت تهوع بالا آوردن

پایه:اهلش هست همراهی میکند

پیچ پلیسی: کشیدن ترمز و دور زدن ماشین

تابلو:انگشت نما مشهور

تریپ: قیافه سبک شیوه

تی تیش:به کسانی گفته میشود که خیلی وسواس دارند و در هر کاری خیلی حساس هستند

جوات: بی کلاس

جیرجیرک: پر حرف

چراغ خامش:مخفیانه

حسش نیست: حوصله اش را ندارم

خالی بند: دروغ گو

خبرگذاری: سخن چین

خفن:بی نقص خوب و تحسین برانگیز یا برای هر نوع اغراق به کار میرود

دور سه فرمان: کسی که خیلی مشکل دارد بسیار قاطی

کره: خیلی باحال

رادار: جاسوس

سه: مایه شرمندگی

شیرین عسل: چاپلوس بادمجان دور قاب چین

سیرابی: توهینی قدیمی از دوره برادران آب منگل

بروبکس(یافقط بکس):همان بر و بچ

نمور(نموره):جزئی کوچک کمی

نک و نال: ناله و زنجموره

بریدن:کم آوردن ناتوان شدن

فک زدن:خیلی حرف زدن ایضا چانه زدن

فنچ(فنچول): دختر کم سن و سال

هاگیرواگیر:گیر و دار شلوغی و پلوغی

قزل قورت: گرسنگی شدید

شله زرد: شل وارفته

صفاسیتی: کنایه از لذت زیاد بردن

قه ثانیه:فورا

کل کل کردن: لجبازی کردن

گرخیدن: ترسیدن

گیر سه پیچ: سماجت بسیار

کف و خون بالا آورد(قاطی کرد):خیلی تعجب کرد خیلی هیجان زده

آمپر چسبوند:عصبانی شد

مگسی شد: عصبانی شد

ریلیف(ریلیفش کن): آماده(آماده اش کن)

آنتن:آدم فروش خبر چین

یول :گیج مراجعه کنید به شاسکول

شلخک: همین جوری اله بختکی

خز: آخر جوات بی کلاس بالای شهری

خز و خیل(خز و پیل): خز و دوستان اجتماعی چند خز

زاخار:مزاحم چیز ضعیف و بی کلاس

تریپ مرگ:بسیار بد حال و ایضا بسیار باحال

خط خطی ام: اعصابم خورد است

سیستم: هر چیز الکترونیکی که به هر وسیله ای سوار میشود

تابیل: نوعی تابلو ضایع کردن

زابیل: تابلو بودن ضایع

خالتور: موسیقی جوات

زابلو: تلفیقی از تابیل و زابیل با اشاره به ریشه کلمه

ببینیم با: بگیر بنشین سر جایت بی خیال بابا این طور ها هم نیست

آژیر باش: حواست جمع باشد

کیشمیشی: در هم و بر هم قاتی

بزنگ بتلف: تماس بگیر تلفن کن

تیلیف: شماره تلفن تلفن  

آویزون: به کسی گفته میشود که به کسی وابسته است، انگل

 

نامه یک زن به زلیخا !!!!

بانو زلیخا ما که فقط یک زن سان می باشیم و نه زنی کامل, نیک می دانیم که برای مراوده با یک مرد باید بیشتر از یک روبند را وا کرد. آن هم از رخی که طرف از بچگی دیده.
در این حالت اگر خودتان نمی گفتید که من خود را برای تو آماده کرده ام ما هم که داستان را بلد بودیم نمی فهمیدیم جریان چست. 

 


  

 

ای قربان آن دماغ عملیتان بشوم آن حجاب اسلامیتان ما را کشت.


 تازه بد نیست بدانید که هیچ مردی را نباید حبس کرد. مردها بر عکس زنهایند - که نباید راه دررو داشته باشند تا بگویند که مجبور بودیم و وجدان درد نگیرند- باید مردها را در دشت و دمن برد تا فکر کنند که می توانند بروند و فرصت از کف دهند.
در ضمن ما هم مغروریم و هیچ مردی را عددی حساب نمیکنیم . اما وقتی یک بی پدری دلمان را برد, غرور را تف می کنیم و برتری را قی, و نمی آییم به طرف بگوییم تو برده مایی و باید ما را چیز کنی … چیز … مراوده کنی.

ما کاری می کنیم که فکر کند خودش ما را اغفال کرده. اول کمی از دنیای خودمان می گوییم که چه زندگی پوچ و بی عشقی داریم که دلش به حال ما بسوزد, بعد ازش تعریف می کنیم. نه از قیافه اش که: آه یوسف تو چقدر زیبایی! که بعد بگوید: هر آینه تو زن شهوترانی هستی که برایم نقشه چیده ای. بلکه از درونش تعریف می کنیم و می گوییم تو روح زیبایی داری و من عاشق خدای تو شده ام و از این حرفها که بگوید: وای چه زن فهمیده و با ایمانی و ما را از تو خوش آمد.


بعد به گونه ای که تابلو نشود مثلا به هوای خاراندن تنمان یقه مان را یکمی عقب می دهیم و پا روی پا می اندازیم به گونه ای که ران مبارکمان از شکاف دامن قلمبه بیفتد بیرون. بعد ضعیف می شویم و اشک ریزان که نقطه ضعف مردان, که همانا حامی و قویتر بودن است, تحریک شود و بیاید نازمان کند و بغل.

و کم کم گرمای تنمان کارساز شود و خفت طرف را بگیرد. بعد تازه ماجرا را اینجا تمام نمی کنیم. یک لب عاشقانه می گیریم و با نگاهی معصوم و غمگین می گریزیم. بدین گونه او که این بار در کف مانده خود مترصد فرصتی شده می آید و ترتیبمان را می دهد که اگر هم لو رفتیم دیگر واقعا” مقصر اوست و لازم نمی شود یک نی نی بیاید بگوید پیراهنش را از پشت دریده ای و آبرویمان نابود شود.



 


البته ما مطمئنیم که بانو زلیخا بهتر از ما این ها را بلد است.

 اما چون مملکت اسلامیست و می شود به یوسف ماتیک زد ولی به زلیخا نه, درک می کنیم که همان برداشتن رو بند هم خیلی حرکت انقلابیی بوده, و واقعا” یوسف مرد با ایمانی بوده که فریب نخورده و در رفته.
راستی زلیخا جان شما نسبتی با قالی کرمان ندارید ؟  

جسارت نشود بانو جان ولی نظر ما را بخواهید این یوسف شما شبیه نقاشی این شهید فلسطینی ها بود. به ما باشد آن شیطان را ترجیح می دهیم که هم انقدر ناز ندارد هم خیلی هات است.

روشنفکری در 5 دقیقه!!!!

اگر جوات هستید، اگرآخرین مطلبی که مطالعه کرده اید تصمیم کبری بوده است، اگر قدرت تحلیل شما در حد پت و مت است ،اگر فرق اگزستانیالیسم و هویج را نمی دانید، نگران نباشید بسته های آموزشی " روشنفکری در 5 دقیقه " به بازارآمد!

اولین اصل، یادگرفتن تعدادی لغت پرملاته! هرچی بیشتر بدونید بهتره اما اگر مغزتون زیاد کشش نداره همین چهارتا رو حفظ کنید: سیناپس ، پارادایم، نوستالژیک و دیالکتیک .معنی اش زیاد مهم نیست فقط کافیه هر چند جمله در میون مقداری از این کلمات- به میزان دلخواه- بکار ببرید البته موظب باشید دز آن را زیاد بالا نبرید که تابلو می شود!

ریش پرفسوری گرچه اپیدمی شده ولی هنوز هم جواب می ده! ریش پروفسوری می تونه یک کارگر افغانی رو به یک شهروند فرهیخته تبدیل کنه!

غر بزنید! غر زدن به وضع مملکت یکی از ارکان مهم و شاید مهمترین رکن روشنفکری باشه. به هر چیزی که فکرتون می رسه غر بزنید مهم نیست به چی فقط غر بزنید مثال:
اگر بارون نمیاد از بارونهای لندن تعریف کنید و بر پدر مملکت بی آب و علفمون لعنت بفرستید!
اگر بارون میاد از هوای صاف و آفتابی تگزاس تعریف کنید و بگید :" تف به این مملکت گل وشل"!


مدام از پیشرفت خارج تعریف کنید! طوری که انگار 80 سال توی لس آنجلس زندگی کرده اید .مثلاً بگید اونجا نون بربری تو بسته بندی های استریل عرضه میشه!


کراوات خیلی مهمه حتی اگه می خواهید تا سبزی فروشی سرکوچه بروید کراوات بزنید. حتی اگر می خواهید با پیژامه بروید باز کراوات را بزنید! برای اینکه در ذهنتان ملکه شود می توانید شبها با کراوات بخوابید!


اگر در مهمانی خواستید دستشویی بروید و آنجا دستشویی فرنگی نداشتند به شدت از صاحبخانه گلایه کنید و خودتان را ناراحت نشان دهید. البته اگر دستشویی فرنگی داشتند هول نکنید! دستشویی فرنگی هم مثل دستشویی های خودمان همان دو مرحله را دارد: 1 -شلوارمان را پایین می کشیم 2-پی پی می کنیم .
مواظب باشید مراحل را جابجا انجام ندهید!

پیتزا دیگه دمده شده، سعی کنید اسم غذا هایی رو حفظ کنید که بقیه حتی نمی تونند تلفظش کنند.
مثال: فوندی بورگینیون، تاوزند آیلند و...البته اگر توی رستوران بودید قبل از به زبان آوردن این کلمات ابتدا دستتون رو داخل جیبتون کنید ویک چرخ بدهید اگر به چیزی برخورد نکرد احساس تشنگی کنید ویک لیوان آب سرد سفارش بدهید!


داشتن یک وبلاگ ضروریه . البته اگر هنوز فرق بین کیس و مانیتور رو نمی دونید بروید به پاراگراف بعدی!
قالب وبلاگ باید حتماً سیاه باشه. سیاه نمادی است از خفقان ژرفنای درونی و فریادی از فراسوی فراخنای تاریکی های ظلمانی! اسم وبلاگ هم باید یکی از این ها باشد: فریاد بی صدا، اسیر حجم خلوت بی کسی، غریب غروب غربت غارغار! برای مطالب توش هم میتونید یک کتاب از احمد شاملو بگذارید بغل دستتون و هر هفته یه صفحه ازش رو تایپ کنید بریزید تو حلق وبلاگ!

از زمان قدیم خیلی تعریف کنید. مخصوصاً بگید اون موقع همه چیز خیلی ارزون بوده مثلاً تویوتا کمری 3 قرون بوده! البته سعی کنید به مغزتون یه مقدار بیشتر فشار بیاورید و مثال بهتری بزنید.

سعی کنید عینکی شوید. عینک سمبل مطالعه ی زیاده ! اگر حوصله مطالعه ندارید یک روش سریعتر هم وجود داره: 2 دقیقه به جوشکاری با دقت نگاه کنید!


اگر کاندیدای مورد نظر شما رای آورد، دمکراسی را مثل عقد دخترعمو پسرعمو عهدی آسمانی بدانید.
اگر کاندیدای مورد نظر شما رای نیاورد بگویید: ملت شعورشون همینقدره! حقشونه بیسوادها!

ترانه های خارجی گوش بدهید. هرچی غیر مجاز تر باشه بهتره! اگر نانسی گوش میدید نشون میده که تمام مراحل روشنفکری رو با موفقیت پشت سر گذاشته اید!

وقتی در مورد ریس جمهور های خارجی صحبت می کنید بگویید: " آقای بوش" یا " پرزیدنت بوش"


یک سگ بخرید. اصولاً معاشرت با سگ جماعت تاثیر زیادی در ارتقای سطح روشنفکری داره!

اگر دختر هستید باید مانتوی شما تنگ باشد! تنگ تر از بقیه ! خیلی تنگ! اونقدر که موقع غذا خوردن مجبور شوید دکمه های جلوی آن را به صورت موج مکزیکی به ترتیب باز و بسته کنید تا لقمه پایین برود!