نمی توانی جلوی پریدن آنها(مگس ها) را بگیری، اما می توانی خودت را از گزندشان حفظ کنی
یا چتر حجاب را برسر بکش، یا به تو هجوم خواهند آورد!!
به امید روزی که هنرمندان ما نیز این گونه خلاقیت ها را نه تنها در تبلیغ محصولات صنعتی و رفاهی و ... که در تبلیغات دینی نیز به کار ببرند!
کلیپ جالب و خنده دار از حادثه ای هنگام پخش زنده تلویریونی
کلیپ خنده دار از فردی که می خواد حرکت نمایشی انجام بدهد ولی بد جور ضایع می شود
کلیپ زیبا و دیدنی از هنرنمایی فردی که با دهان خود آهنگهای تکنو رو بطور جالبی می زند
کلیپ جالب و خنده دار و همچنین هماهنگ شده برای ترساندن یک فرد
کلیپ بسیار جالب و دیدنی هنرنمایی فردی با دستان خود و با سرعت بالایی می تواند طبل بزند
این گوشی که روکشی از طلا روی آن کشیده شده است به درخواست بزرگترین جمعیت بودایی چین ساخته شده است و شامل آهنگهای سنتی و باستانی بودایی و فیلمی از بودای بزرگ می باشد.
همان طورکه در شکل ملاحظه می کنید روی باطری آن تصویری از بودا مزین شده است و با نرم افزارهای شگفت آور نیز طراحی شده است!
این تکنولوژی می تواند پل ارتباطی بین بودا با دیگر کشورها باشد.
واقعا طراحی خلاقانه و بی نظیره!
اگه چادرها هم توی ایران اینجوری بود خانومها با میل و رقبت چادر می پوشیدند و آقایون از دیدن چادر لذت می بردند.
برای دیدن سایز اصلی عکسها روی عکس کلیک کنید.
توی این عکس ها می تونید ببیند که شرکتی فرانسوی، شراب شیراز رو تولید میکنه و به همین اسم هم می فروشه! که البته مربوط می شه به سال2004
برای دیدن عکس به صورت بزرگتر روی آن کلیک کنید
واقعا این عکس یه شاهکاره هنریه و واقعیتی تلخ رو به زیبایی هر چه تمام همراه با طنز نهان بیان می کند!
چهره ها در این عکس همه حرف می زنند و بیننده را وادار می کند که از ته دل لبخندی پر معنا را داشته باشد!
پدر سفید پوست که با نگاه متعجب خود بچه سیاه خودش را مشاهده می کند و دکتر که تا حالا نظیر این صحنه روهرگز ندیده و مادر که می شه همه چیز رو از چهرش خوند و البته من خیلی دوست داشتم چهره شکارچی این واقعیت رو ببینم که البته پشت دوربینه!!!
این نوشته که در تاریخ 8 دسامبر 2006 در روزنامه ایی چاپ شده است و واقعیتی تلخ را با زبانی طنز و ساده بیان کرده است:
یک تبلیغ هوشمندانه که گوشه سمت راست اون نوشته: ” برای ناخانهای بسیار بلند و بسیار قوی “
برای دیدن عکس در سایز اصلی روی آن کلیک کنید:
یک نقاشی بسیار زیبا که در آن می توان چهره ها رو دید:
من که 10 تا چهره تونستم ببینم توی این نقاشی، شما چطور؟
همه هم سن و سالهای من باید بازی محبوب و مشهور مدال آف هونور رو بشناسند و بازی کرده باشند، این بازی همیشه جز پرفروش ترین بازی های دنیا محسوب می شه!
این تبلیغ که مربوط می شه به ریلیز نهایی بازی می خواد نشون بده کیفیت بازی فوق العاده بالاست طوری که شما نمی توانید آنرا از واقعیت تشخیص دهید!
نکته جالب این پوسترهای خلاقانه تبلیغاتی اینه که اونا رو در شهر دوحه قطر به نمایش گذاشتند و حالا ما تو ایران چطور تبلیغ می کنیم؟! اصلا این عربها بازی هم می کنند که این پوسترهارو واسه اونجا ساختند؟!
برای دیدن عکسها با کیفیت اصلی روی آن کلیک کنید
یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟
دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما” یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!
دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا” منظور منم همین بود!
نتیجهء اخلاقی: هیچوقت در مورد چیزی که مطمئن نیستی نتیجهء کار خودته ادعا نداشته باش!
این تبلیغ طنز گونه که مربوط می شه به آدامسی به نام هوبا بوبا و به زیبایی نشون می ده که می شه راحت بادش کرد!
البته شعارش هم اینه: برای باد کننده ها
شرکت بزرگ و معروف SFR که در کشور فرانسه خدمات مخابراتی و موبایل را عرضه می کند، این تبلیغ جالب و خلاقانه را انجام داده است و همانطور که ملاحظه می کنید شعار تبلیغاتیش اینه : ” پیشنهادات نا محدود ، شما هرگز موبایلتان را زمین نخواهید گذاشت “
شاگردی از استادش پرسید: ” عشق چیست؟ “
استاد در جواب گفت: ” به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! “
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: “چه آوردی؟ “
و شاگرد با حسرت جواب داد: ” هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم .”
استاد گفت: ” عشق یعنی همین! “
شاگرد پرسید: ” پس ازدواج چیست؟ “
استاد به سخن آمد که : ” به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! “
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: ” به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.”
استاد باز گفت: ” ازدواج هم یعنی همین!!
پی نوشت: این حکایت در حالی که بسیار قدیمیست اما آموزنده و زیباست و من بارها در اجتماع به این حکایت فکر می کنم و درستی اون رو در فکرم تایید می کنم !!!
تصور کنید دارید داخل بزرگراه دارید رانندگی می کنید که یه دفعه یه تصادف وحشتناک جلوی شما رخ میده. اولین کاری که می کنید چیه؟
خوب مسلمه سریع موبایلتون رو در می آرید. که چه کار کنید؟ زنگ بزنید برای کمک؟ نه! که سریع چند تا عکس توپ و دست اول از صحنه بگیرید.
شما هم حتماً تا حالا با این جور صحنه ها برخورد کردید که به محض اینکه اتفاقی میافته همه گوشی هاشون رو درمیارن و شروع به عکسبرداری یا فیلمبرداری می کنند.
عکس ها رو خودتون ببینید و قضاوت کنید:
مراسم خاکسپاری خسرو شکیبایی.
یه کنسرت موسیقی.
حضور احمدی نژاد در جمع مردم خانی آباد (همین دیروز).
تو مراسم تدفین به جای احترام به مرده و بازمانده هاش فکر عکسبرداری با موبایلمونیم
به جای اینکه مثل یه آدم متمدن حرفمون رو به رئیس جمهور بزنیم، فکر عکسبرداری با موبایلمونیم.
به جای لذت بردن از کنسرت، فکر عکسبرداری با موبایلمونیم.
تو لحظات ناراحتی و مشکلات مردم ….
پی نوشت:
باور کنید فرهنگ ما رو کسی جز خودمون نمیتونه درست کنه. بیایید اول خودمون و بعد جامعه مون رو اصلاح کنیم.
ریش تراش برون دیگه فکر کنم اینقدر معروف باشه که احتیاجی به معرفی نداره!
ما انواع تبلیغات تلویزیونی و ماهواره ایی از برون دیدم که کاملا می شناسیمش و خدایش هم مارک معروفیه و ریش تراشش هم معرکست!
در این تبلیغ همانطور که ملاحظه می کنید شما با استفاده از ریش تراش برون تازه به یک مرد تبدیل می شوید(اینم شعار تبلیغاتیشه!)
فقط در عرض 5 دقیقه این تغییرات بوجود آمده !
نیما بهنود طراح مد ایرانی (fashion designer) که پیش از این طراحی تی شرت هایش توسط جوانان ایرانی و حتی خارجی مورد توجه قرار گرفته بود، پس از چاپ طرح ها بر روی کیف زنانه، این بار طرحی با عنوان The Long را رونمایی کرده است که همان حال و هوای قبلی را در تجربه ای جدید یعنی لنگ ایرانی دارد! پیش از این شخصا خلاقیت خاصی در کارهای نیما بهنود نمی دیدم. اما با ین ابتکار تازه اش، به نو آوری و تفکر خلاقش ایمان آوردم. این طرح شاید بتواند باطرح های جدید شال گردن های موجود در بازار و حتی دستمال گردن های ملوانی کهمدتی است باب شده، مغابله کند!
اگر چنین اتفاقی بیوفتد جای امیدواری است که برای طرح های مدرن هم از سنت های قدیمی کشورمان استفاده کنیم.
البته مانعی در اول را است... که عدم راه یابی اجناس نیما بهنود به ایران است. در مورد تی شرت ها هم پیش از این با قیمت های بالا (قریب به 60000 تومان) مواجه بودیم.
چند عکس از طرح های جدید نیما بهنود:
حتما شما هم تا به امروز تی شرتهای خلاقانه و بی نظیر نیما بهنود رو دیدید و برای معدود بارها در دلتون به ایرانی بودنتون افتخار کردید!
همانطور که می دونید آقای نیما بهنود که تی شرتها و شالهای زیبایی رو با نوشته های نستعلیق ایرانی طراحی کردند و در دنیا هم با استقبال و فروش فراوانی مواجه شدند ، سری جدید تی شرتهای خود رو یک ماهی می شه که روانه بازار کردند و در فروشگاه آنلاین سایت محبوب نیمانی بفروش می رسند.
برای دیدن سایز اصلی لطفا عکس هارو توی کامپیوترتون ذخیره کنید
کلیپ جالب و دیدنی از ترن هوایی که آخر ترس و هیجان است
کلیپ دوربین مخفی خنده دار و جالب
کلیپ کوتاه و خنده دار از یک خوک آبی
کلیپ جالب از تکنولوژی ال اچ سی (همون آزمایشگاه سرن) بزرگترین شتاب دهنده ی ذرات در دنیا
برنامه ای بسیار ساده و کارآمد میباشد که امکان باز کردن فایلهای 3GP را که مخصوص گوشیهای موبایل میباشد در ویندوز میدهد.
دانلود نرم افزار با حجم ۷.۷ مگابایت
پسورد فایل: www.kamyabonline.com
یکی از معضل های بازیگری در ایران این است که بازیگران خردسال به یک آن چون ستاره می درخشند، سپس پای ثابت هر فیلم شده و ناگهان در هیاهو گم می شوند،اما در هالیوود یک بازیگر بااستعداد خردسال کم کم با سنش پیش می رود و راهش را تا آنجا که توانش را دارد، ادامه می دهد. مثلاً «الیزابت تیلور» 10 ساله با سینمایی «جین ایر» مشهور می شود و تا 75 سالگی هم ادامه می دهد و در زمان حال، بازیگری چون «دروباریمور» که با «ئی تی» درخشید به یک بازیگر موفق جوان بدل شده یا نابغه یی چون «واکوتافانینگ» که در فیلم «من سام هستم» پا به پای «شون پن» و به همان توانمندی هنرنمایی کرده، اینک به یک بازیگر نوجوان و موفق تبدیل شده است. نیکی نصیریان هم از جمله استعدادهایی است که می تواند آینده خوبی در زمینه بازیگری داشته باشد، به شرط آنکه برنامه ریزی مناسبی برای او صورت بگیرد.
-نیکی جان، چطور شد برای نقش درسا انتخاب شدی؟
یعنی چی؟
-یعنی چطور شد که آقای عطاران گفتند شما دختر خوبی هستی، باهوشی، حرف گوش کنی و می تونی در سریال بزنگاه نقش دختر من (درسا) رو بازی کنی؟
شکلش رو بگم؟
(منظور نیکی از شکلش رو بگم، تعریف ماجرا با بیان موقعیت است، یک چیزی شبیه فیلمنامه.)
اول رفتیم پیش آقای ارک. آقای ارک یک پیرهن آبی تنشون بود. بعد آقای عطاران آمدن. آقای عطاران هم یک پیرهن تنشون بود با یک شلوار کرم. سفید نبودا، کرم بود. آقای عطاران از من تست گرفت و من درسا شدم.
-آن روز به جز شما فرد دیگری هم برای تست آمده بود؟
اون روز نه، فقط خودم بودم.
-الان شما بلدی بنویسی و بخونی؟
نه هنوز، بلدم فقط امضا کنم.
-این از همش مهم تره. آدم های موفق فقط امضا می کنند. اما شما که هنوز بلد نیستی بخونی و بنویسی، پس دیالوگ ها رو چه کسی باهات تمرین می کنه؟
آقای عطاران و خانم نظری.
-از روز قبلش تمرین می کنی؟
روز قبلش که نه، همون موقع.
-نیکی جانم، شما چند سالته؟
من پنج سالمه.
-امسال میری پیش دبستانی؟
بله، من مهدکودک هم می رفتم اما از وقتی آمدم اینجا دیگه نرفتم.
-شب ها که شبکار هستی، خسته نمی شی، خوابت نمی گیره؟
مثلاً وقتی یک سکانس خواب دارم، واقعی دیگه می خوابم. اون وقت دم در وقتی مامانم منو بغل می کنه بیدار می شم.
-پس این مدت خیلی خسته شدی؟
نه، خسته نشدم. یه کمی خسته شدم.
-وقتی کار تموم بشه چی؟ دلت تنگ می شه؟
چرا دیگه. مثلاً می رم خونه آقای عطاران که بلدم. می رم خونه «خانم نظری».
-آقای عطاران وقتی کمکت می کنه تا دیالوگ هاتو یاد بگیری و جلوی دوربین بازی کنی، مهربونه یا گاهی هم بداخلاق میشه؟
نه، آقای عطاران بداخلاق نمی شه. گاهی که من بازیگوشی می کنم، یا میرم بیرون، شروع می کنن ادای من رو درمیاره و مثل من حرف می زنن. (نیکی اینجا خودش رو جای عطاران می گذارد.) حتی بعضی وقت ها تو دیالوگ ها هم ادای من رو درمیاره و من می خندم و می گم ای کاش آقای عطاران بچه بودن و من باهاشون بازی می کردم.
-نیکی جان، این مدت دوستات که شما رو تو تلویزیون می بینند چطور باهات برخورد می کنند، خوشحالند که دوست شمان؟
(آهی می کشد) از وقتی که سر این کارم، هیچ کدوم از دوستامو ندیدم، دلم براشون یه ذره شده. فقط یه روز که OFF بودم، رفتم سرزمین عجایب. آنقدر خوش گذشت.
-(با خنده) چی بودی؟
OFF بودم دیگه.
-یک خاطره از این مدت که نقش درسا رو داری میگی؟
چی بگم.
-یعنی یک اتفاق خوب که همیشه یادت می مونه.
آهان، یه روز تولدم بود. آقای مهام می خواست برام کیک بخره اما مامانم قبلاً خریده بود. بعد تولد من شد، همه به من کادو دادن، یک حموم (BaBY Born) اینقدری (دستاشو تا اونجا که می تونه باز می کنه).