شعارهای انتخاباتی یک لر:
1- انتقال برج میلاد به خرم آباد
2- لوله کشی نوشابه به درب منازل
3- افزایش امامزاده ها به سه برابر
4- مسقف کردن کل شهر
5- احداث اتوبان خرم آباد به نیویورک
6- افزایش شبهای جمعه
دیوید مرلینی نفسش را 21 دقیقه و 29 ثانیه در یک محفظه آب کریستال بر روی پیست اتومبیل رانی نگه داشت و رکورد جهان را شکست – منامه، بحرین
آب رادیاتور ماشین بخور محتاج نامردان نباش!
آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است!
اتوبوس من غصه نخور،منم یه روز بزرگ میشم!(ژیان)
اگر از عشقت نکنم گریه و زاری*****به جهنم که مرا دوست نداری!
اگه الله کند یاری*****چه اف باشد چه سوسماری!
اگر خواهی بمیری بی بهانه*****بخور ماست وخیار وهندوانه!
التماس2A!
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم*****تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!
ای روزگار*****با ما شدی ناسازگار!
باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم*****من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!
بحث30یا30 ممنوع!
بخور و بخواب کارمه*****الله نگهدارمه!
به مادرت رحم کن کوچولو!
بهتر ازمن چه کسی
جواب :به تو چه فزولی؟
تا جام اجل نکردم نوش*****هرگز نکنم تو را فراموش!
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی*****تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!
تاکسی نارنجی*****از من نرنجی!
تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود میگذاریم!
جرم به دنیا آمدن**شهرت =پشیمان**نشانی=بی نشان!
جون من داداش*****یه خورده یواش!
جهان باشد دبستان و همه مردم دبستانی*****چرا باید شود طفلی ز روز امتحان غافل؟!!
داداش مرگ من یواش*****امان از دست گلگیر ساز و نقاش!
دختر ار بهر عفت میکند چادر به سر*****نامه را از زیر چادر میدهد دست پسر!
درخت مکر زن صد ریشه دارد*****فلک از دست زن اندیشه دارد!
در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای*****سر پیچ سبقت نگیر جانا مگر دیوانه ای!
دلبرا دل به تو دادم که به من دل بدهی*****دل ندادم که به من ساندوچ و دلمه دهی!
دلبری دارم چو مار عینکی*****خوشگل وزیبا ولی کم پولکی!
دنبالم نیا آواره میشی!
.دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ*****ای هیچ تر از هیچ تو بر هیچ مپیچ!
دودوتا هفتا کی به کیه!
حالا که خر تو خره ماهم پیرایدم(ژیان)
رخش بی قرار!
رفیق بی کلک مادر!
رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد*****رنج دختر مادر کشید و لذتش داماد برد!
رود میرود اما ریگذارش میماند!
زندگی بدون عشق مثل ساندوچ بدون نوشابه هست!
زندگی بدون عشق مانند شلوار بدون کش هست!
«zoor nazan farsi neveshtam»
ژیان عشقت مرا بیچاره بنمود*****ز شهر و خانه ام آواره بنمود!
سر پایینی نوکرتم*****سر بالایی شرمندتم(ژیان)
شب و روز رانندگی در جاده ها کار من است*****از خطر باکی ندارم جون خدا یار من است!
شکر بترازوی وزارت برکش*****شو همره بلبل بلب هر مهوش!(اینو برعکس هم که بخونی همین میشه)
عشق میکروبی است که از راه چشم وارد میشود و قلب را عاشق میکند!
قربان وجودی که وجودم ز وجودش بوجود آمده است!
کوه از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد*****جاده از افتادگی از کوه بالا میرود!
گاز دادن نشد مردی*****عشق آن است که بر گردی!
(گدایان بهر روزی طفل خود را کور میخواهند*****طبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند!
تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم*****بنازم مطربان را که خلق را مسرور میخواهند!)
گلگیرم ولی گل نمیگیرم!
نوکرتم ننه!
یه بار پریدی موتوری دو بارپریدی موتوری آخر می افتی موتوری!
شگرد اول:
زینگ
- کیه؟
+ ببخشید &$#@تون تشریف دارند؟
- متوجه نشدم، با کی کار دارید؟
+ با &$#@تون
- صداتون درست نمیاد. فکر میکنم اشتباه زنگ زدید، من تنها هستم.
+ اتفاقا درست زنگ زدیم! تا 5 دقیقه دیگه خونه رو جمع میکنی میاری دم در!
_____________________________
شگرد دوم:
زینگ
- کیه؟
+ منم مادرتون
- دروغ نگو مادر ما شهرستانه
+ تا 10 میشمرم بعدش خونه جمع میشه!.. 1...2...3...
یک جوان یاسوجی به علت علاقه به سوسانا شخصیت زن سریال افسانه جومونگ و مخالفت پدرش جهت ازدواج با سوسانا اقدام به خودکشی کرد.
به گزارش دنانیوز، پدر این جوان که در بیمارستان بستری شده است افزود: پسرش از وی خواسته بود تا با فروش گوسفندانش هزینه سفر وی را جهت یافتن سوسانا و ازدواج با وی تأمین کند که پس از مخالفت پدر اقدام به خوردن قرص کرده است.
پدر این جوان که شغلش کشاورزی است با اشاره به اینکه هزینه فروش کل گوسفندانش کمتر از یک میلیون تومان است گفت: به هیچ طریقی نتوانستیم وی را از این تصمیم منصرف کنیم و نهایتا اقدام به خودکشی کرد.
البته حال جوان رو به بهبود است و از خطر مرگ نجات یافته است.
نظرات خوانندگان:
-حالا اول تلفنی رضایت عروس خانوم رو می گرفت بعد می رفت اونجا !
در ادامه مطلب توضیح علمی این موضوع رو بخونید.....
ختنه دختران کابوس آفریقاست
بیش از ۷۹ درصد دختران در کشور هاى آفریقایى قربانی ختنه می شوند
ختنه دختران با چه اهدافى در کشور هاى آفریقایی انجام مى شود؟
اهداف غلط آن را بدین صورت مى توان جمع بندى کرد :
١- براساس ادعاى مسلمانان آفریقایى طبق دستور اسلام
۲- مفید بودن از لحاظ بهداشتى !!!
۳- نگهدارى از باکرگى دختران جوان تا زمان ازدواج
۴- کنترل تمایلات جنسى دختران تا قبل از ازدواج براساس سنت قدیمى آفریقایى _ آسیایى
۵- اطمینان دادن به شوهر آینده از جنبه پاک بودن دختر !
۶- پیدا کردن روح پاک
طبق آخرین آمارگیرى سازمان جهانى بهداشت تقریباً بیش از صد و شصت میلیون نفر از زنان (اعم از کودک، نوجوان و جوان) در بیش از سى کشور آفریقایى و آسیایى ختنه شده اند .
به جرات مى توان گفت روزانه تعداد زیادى از دختربچه هاى بى گناه بین سنین ۴ تا ۱۰ ساله در کشور هاى ذکر شده ختنه مى شوند. در آفریقا این سنت قدیمى توسط افراد مسن و مذهبى در روستا ها یا نقاط دورافتاده از شهر ها انجام مى گیرد .
طبق گزارش ها گاهى توسط پرستاران، ماما ها و حتى پزشکان با مخارج بالاتر و بهداشتى تر به طور غیرقانونى انجام مى شود. چندین مورد در کلینیک هاى خصوصى در کشور انگلستان توسط پزشکان سودانى و سومالیایى گزارش شده که تحت تعقیب پلیس هستند .
بیش از ۷۹ درصد دختران در کشور هاى آفریقایى و ۱۲ درصد در کشور هاى آسیایى قربانى این مسئله مى شوند .
این در حالى است که در تعدادى از کشور ها نظیر سودان و سومالى بیش از ۹۸ درصد است.طبق آخرین آمار در گامبیا به ۸۹ درصد رسیده است. این عمل در ۹۱ درصد موارد بر روى دختران سنین ۴ تا ۱۰ ساله انجام مى گیرد .
در بین یهودیان و مسیحیان این عمل نادر است، به طورى که در دو قبیله در کشور اتیوپى و دو قبیله در کشور نیجریه به سازمان جهانى بهداشت گزارش شده است که در یک قبیله نیجریه اى ختنه زنان قبل از ازدواج انجام مى شود و در قبیله دیگر در همین کشور ختنه به پس از زایمان اول موکول مى شود .
قابل ذکر است تحقیقات گسترده و جامعى توسط محققین و متخصصین اطفال، زنان و زایمان، روان شناسان به خصوص استادان ادیان مختلف (اعم از مسیحى، یهودى و مسلمان) پیرامون مسئله ختنه زنان از طرف سازمان جهانى بهداشت صورت گرفته است .
طبق این بررسى ها در هیچ یک از آ یات قرآن و قسمت هاى مختلف کتاب انجیل و یا سایر کتاب هاى آسمانى ختنه زنان توصیه نشده است .
هر کسى که دستور اسلام را منبع انجام این عمل وحشیانه قرار مى دهد با عدم اطلاع از دستورات مذهبى، عوام فریبى و یا عقاید شخصى و سنت عقب افتاده آنها مرتبط است .
سازمان جهانى بهداشت سنتى بودن قضیه را تنها دلیل این عمل ذکر مى کند و آگاهى کامل از غیرمذهبى بودن انجام این عمل را به تمام کشور هاى عضو سازمان ملل ابراز داشته است .
ختنه زنان چه عوارض و خطراتى را به دنبال دارد؟
۱- این عمل در بیش از ۳۰ کشور جهان انجام مى شود و در ۷۰ تا ۸۰ درصد موارد با وسایل آلوده و غیربهداشتى بدون استفاده از هیچ داروى موضعى انجام مى شود در نتیجه خطر مرگ و شوک وجود دارد .
۲- خونریزى هاى شدید و گاهى غیر قابل کنترل که منجر به مرگ مى شود
۳- عفونت هاى موضعى و عمومى بدن که اغلب به درمان هاى پزشکى احتیاج دارند
۴- درگیرى ها و بیمارى هاى روانى حاصل از این امر
۵- ایجاد جوش گاه (اسکار) در قسمت بریدگى ها با طول و گستردگى زیاد
۶- عفونت هاى حاد و مزمن دستگاه تناسلى و ادرارى
۷- احساس درد هاى غیرقابل تحمل در صورت قادر بودن به رابطه جنسى
۸- مشکلات نازایى، خطرات و مشکلات ناشى از حاملگى و به خصوص زمان زایمان
این عمل از طریق روش هاى مختلفى انجام مى شود. با توجه به نوع انجام این عمل شدت عوارض متفاوت است. وحشیانه ترین روش در کشور هاى سومالى، سودان و همچنین اتیوپى به کار مى رود .
۵/۷۸ درصد زنان در کشور هاى مذکور به علت برش هاى طولانى و عمیق و جوش گاه هاى (اسکار هاى) زخمى حتى قادر به رابطه جنسى با شوهران خود نیستند و تا پایان عمر رابطه جنسى ندارند و یا در صورت انجام این امر و حامله شدن قادر به زایمان طبیعى نخواهند بود .
در این صورت زایمان آنها با جراحى انجام شده و یا در نقاط دورافتاده به علت خطرات ناشى از زایمان طبیعى خود و نوزادانشان فوت مى کنند .
به گزارش ایونا ، آمار مرگ ومیر این زنان و نوزادان آنها نزدیک به یک میلیون در سال تخمین زده شده است .
در مقام مقایسه ختنه پسران با ختنه دختران چه ارجحیت هایى دارد؟
ختنه پسران در تمام ملل مسلمان و نیز بین یهودیان رایج است .
به گزارش ایونا ، براساس آمار هاى اخیر در ده سال گذشته مسیحیان نیز با ختنه پسران خود موافقت کرده و اقدام به انجام این عمل مى کنند .
از جمله مزایاى ختنه پسران بنابر تحقیقات علمى مى توان به این ها اشاره کرد:
۱- پسران ختنه شده از بهداشت بالاترى برخوردارند .
۲- از عفونت هاى ادرارى و کلیوى پیشگیرى مى کند .
۳- از بیمار هاى مقاربتى و احتمالاً سرایت فورى HIV جلوگیرى مى کند .
۴- سرطان دستگاه تناسلى در مردان ختنه شده کمتر از سرطان در مردان بدون ختنه است .
۵- زنانى که شوهرانشان ختنه شده اند کمتر در معرض ابتلا به سرطان دهانه رحم هستند .
۶- لذت بردن بیشتر از رابطه جنسى .
در کشور آمریکا که یک کشور مسیحى است در هر بیست و شش ثانیه یک نوزاد پسر اعم از مسیحى، یهودى و مسلمان ختنه مى شوند .
آخرین آمار سالیانه نشان داده است در سال گذشته در آمریکا تعداد یک میلیون و دویست و پنجاه هزار نوزاد پسر ختنه شده اند که ۷۴ درصد توسط متخصصین زنان و زایمان انجام شده است .
طبق آمار ها در کانادا حداقل بیست درصد و در استرالیا پانزده درصد از نوزادان پسر ختنه مى شوند .
ختنه زنان از طرف سازمان ملل و سازمان جهانى بهداشت و طبق قوانین تمام کشور هاى اروپایى، آمریکایى و اغلب کشور هاى آسیایى غیرقانونى است.
در این کشور ها افرادى که به این کار مبادرت مى ورزند توسط دولت مورد تعقیب قرار مى گیرند .
به گزارش ایونا ، تجربه نشان داده است هرگز شخصى یا اشخاصى که در این کشور ها به این کار دست مى زنند مورد تعقیب قانونى قرار نگرفته اند .
محققان سازمان جهانى بهداشت در معنى لغاتى نظیر ختنه دختران یا قطع عضو در دختران فرقى نمى گذارند و آن را یک عمل با دو معنى مشابه تلقى مى کنند و این عمل را از جمله سنت هاى بسیار عقب ا فتاده و خطرناک مى دانند .
محققان از هر زن یا مردى در هر کجاى دنیا خواسته اند که:
۱- به غیرقانونى بودن این عمل حتى در کشور هایى که این عمل انجام مى شود توجه کنند .
۲- صد درصد آن را با حق و حقوق در سلامتى اطفال، دختران و زنان مغایر بدانند .
۳- انجام این عمل مغایرت کامل با حقوق بشر، در هر نقطه از دنیا دارد .
توصیه سازمان جهانى بهداشت این است که افراد با هر وسیله ممکن ابراز تنفر خود را در انجام این عمل به گوش مسئولان و سیاستمداران و هر انسان دیگر در هر کشورى که زندگى مى کنند برسانند و براى عدم انجام آن از هر راهى مبارزه کنند .
به گزارش ایونا ، هر سال دو میلیون دختر در جهان ختنه میشوند .
این عمل به دلیل انجام آن در خانهها و با وسائل آلوده جان دختران خردسال را تهدید میکند .
خاطرات «واریس دیری» او متولد افریقاست .
نماینده سازمان ملل
برای مقابله با ختنه دختران :
ختنه ام کردند
و من هرگز فراموش
نمی کنم
۶ هزار دختربچه هر روز ختنه میشوند
«واریس دیری» شاید زیباترین و درعین حال غمگین ترین دیپلمات مستقر در سازمان ملل در نیویورک باشد .
از صحراهای سومالی آمده است. کتاب خاطراتی دارد به نام «گل صحرا» . دراین کتاب فاجعهای را شرح میدهد که قربانیان آن دختران کم سن و سال اند. آنها که در این سن و سال ختنه میشوند، چند سال بعد به خانه بختی که برای آنها جز شوربختی نیست فرستاده میشوند .
۵ ساله بود که ختنه اش کردند و ۱۳ ساله بود که مرد ۶۰ سالهای خواستگارش شد. تن به این ازدواج نداد و از خانه گریخت. نمی خواست هم سرنوشت خواهرش شود. ختنه او را به چشم دیده بود و خود قربانی این توحش و سلاخی بود .
«واریس دیری» بعدها خود را به لندن رساند و مدل شد. دراین حرفه موفق بود، اما شهرت امروزی او نه به دلیل مدل بودن، بلکه به دلیل سمتی است که در سازمان ملل متحد دارد. او سفیر سازمان ملل برای مبارزه با ختنه زنان در سراسر جهان است. جنایتی که طبق آمار منتشره سازمان ملل، هر روزه روی ۶۰۰۰ دختر بچه عرب و افریقایی و برخی کشورهای آسیائی دیگر انجام میشود .
کتاب خاطرات او را با نام «گل صحرا» شهلا فیلسوفی و خورشید نجفی ترجمه کرده اند و نشر چشمه در تهران، درپاییز ۱۳۸۳ آن را منتشر ساخته است .
بخشی از خاطرات «واریس دیری» :
«…آن شب، هیجان زده بیدار ماندم. ناگهان مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده است.هوا هنوز تاریک بود، قبل از سحر، زمانیکه تاریکی کم کم جای خود را به روشنایی می داد و سیاهی آسمان به خاکستری میگرایید. او با اشاره به من فهماند که ساکت باشم و دستش را بگیرم. من پتوی کوچکم را پس زدم و خواب آلود، تلو خوران، به دنبال او راه افتادم. حالا میدانم چرا دختران را صبح زود با خود میبرند .
میخواستند قبل از آنکه کسی بیدار شود، آنها را ببرند تا صدای فریادشان شنیده نشود. در آن لحظه، هر چند گیج بودم و به سادگی آنچه میگفتند انجام می دادم.
ما از محلی که زندگی میکردیم دور شدیم و به سمت دشت رفتیم. مادرم گفت: «اینجا منتظر میمانیم»، و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن میشد؛ به سختی اشیاء را می شد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ و لخ صندلهای زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت:«خودت هستی؟»
« بله اینجایم»
هنوز هیچ چیز نمی دیدم، فقط صدایش را شنیدم. بدون اینکه نزدیک شدنش را بینم، ناگهان او را در کنار خود حس کردم. او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت:«آنجا بنشین».
نگفت چه اتفاقی میخواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد.
مادرم پشت سرم نشست و سرم را به سینه اش چسباند. پاهایش را دور بدن من احاطه کرد. ریشه درختی را که در دست داشت بین دندانهای من گذاشت .
گفت:«گازبزن».
از ترس خشک شده بودم…
من به میان پاهایم خیره شدم و دیدم زن کولی -شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود- با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود، همراه با یک پیراهن سبک پنبه ای- با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت. نگاهش ماننده نگاه مردهای بود که هنوز چشمهایش را نبسته باشند .
دستهایش داخل کیف دستی اش که از جنس گلیمهائی بود که روی آن میخوابیدیم در جستجو بود. چشمانم روی کیف دستی میخکوب شده بود. میخواستم بدانم با چه چیزی میخواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم میکردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش تراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازهای بود که رنگها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شدهای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد. همچنان که آن را به لباسش میسابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت .
چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن اره وار را بر روی پوستم میشنیدم .
وقتی به گذشته فکر می کنم، نمی توانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است. همیشه فکر میکنم درباره کس دیگری سخن میگویم. نمی دانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساس ترین بخش بدن است .
من حتی کوچکتری حرکتی نکردم، زیرا «امان» [ خواهرم] را به یاد داشتم و میدانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر میکردم اگرتکان بخورم درد بیشتر میشود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم…
وقتی بیدار شدم گمان میکردم تمام شده است، ولی بدتر از زمان شروع بود. چشم بندم کنار رفته بود و من زن جلاد را دیدم که یک مقداری خار درخت اقاقیا را کپه کرده بود. او از آنها برای ایجاد سوراخهایی در پوستم استفاده کرد. سپس نخ سفید محکمی از سوراخها رد کرد تا مرا بدوزد. پاهایم کاملا بیحس شده بود، ولی درد بین آنها آنچنان شدید بود که آرزو میکردم بمیرم. مادرم مرا در بازوانش گرفته بود- برای آنکه آرام بگیرم به او تماشا میکردم…
چشمانم را باز کردم. آن زن رفته بود. مرا حرکت داده بودند و بر روی زمین نزدیک صخره خوابانده بودند. پاهایم از مچ تا ران با نوارهایی از پارچه به هم بسته شده بود، به طوریکه نمی توانستم حرکت کنم. من اطراف را به دنبال مادرم نگاه کردم، ولی او رفته بود. سنگی را نگاه کردم که مرا روی آن خوابانده بودند. از خون من خیس بود. مثل اینکه مرغی را در آنجا سر بریده باشند. تکههایی از گوشت تنم، آلت تناسلیم، آنجا افتاده بود، دست نخورده، زیر آفتاب در حال خشک شدن بود .
دراز کشیدم، به خورشید که حالا دیگر بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. هیچ سایهای اطراف من نبود و موجی از گرما به صورتم سیلی میزد. تا اینکه مادرم همراه با خواهرم برگشت. مرا به سایه یک بوته کشاندند. این یک سنت بود. یک سر پناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملا خوب شوم.
فکر کردم عذاب
تمام شده، اما هر بار که خواستم ادرار کنم درد شروع میشد. حالا میفهمیدم چرا مادرم میگفت زیاد آب و شیر ننوش. مادرم اخطار کرده بود که راه نروم. بنابراین نمی توانستم طنابهایم را باز کنم. چون اگر زخمها از هم باز میشد، کار دوخت و دوز باید دوباره انجام میگرفت .
اولین قطره ادراری که از من خارج شد، انگار اسید پوستم را میخورد. وقتی زن کولی مرا دوخت، فقط سوراخی به اندازه سر چوب کبریت برای ادرار و خون- در زمان پریدی- باز گذاشته بود. این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جن*سی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است .
هر هفته مادرم معاینه ام میکرد تا ببیند کاملا بهبود یافته ام. وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست کاملا هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ کاملا بسته شده بود. آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد…زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم میدرید
این شرت ها تا ۸۰ درصد از بوی بد گوز کم می کنند. الیاف این شورت دارای ذرات سرامیکی و یون های فلزی است. هرچند هنوز این شرکت کاری برای صدای گوز نمی تواند بکند ( که مشکلی بدتر از بو است!) ولی اگر چند سالی تحمل کنید سیرن راه حلی هم برای آن خواهد یافت.
نظرات خوانندگان:
-تا 30 ثانیه بشه که ملت خفه شدن!!
-یعنی 30 ثانیه وقت داری از محلکه خارج شی!
-برای ما 1 دقیقه طول می کشه
یعنی باید دو تا بپوشیم؟ آره خوب فکریه باید بگم برای من یه دونه دو لایه با آستر کتان بدوزند
-در طرح توسعه اش می خواهند یک عدد سوت بلبلی روش نصب کنند
-این سوت بلبلی نقش هواکش و داره یا برای شادی اطرافیان نصب می شه؟
-راستی من یه سوالی برام پیش اومد !
تا اونجا که ما یاد گرفتیم ، گوز صدا داره ! بو نداره ، این چُس که بو داره !
-تو خوابگاه بودیم ، یکی از بر و بچ چُسید ! ملت از بوش شاکی شدن شروع کردن به فحش دادن ! ما یه دوستی داشتیم از سعادت شهر (استان فارس) ، خیلی جدی و با تحکم بهش گفت :
خــــــــــــاک بر سرت ! مرد باید بگوزه ، چُس برای دخترهاست !! :))
آقا من از خنده دل درد گرفتم !
-حالا من یه دختری رو می شناسم.. وقتی می رفت دستشوئی به بچه های خوابگاه می گفت گوشتونو بگیرین می خوام بگوزم!
در صورت درخواست نیروی انتظامی تهران بزرگ، بنگاههای املاک شهر تهران برای شناسایی آدرس و محل خانه های مجردی همکاری خواهد کرد.
رئیس اتحادیه بنگاههای املاک شهر تهران در گفتگو با خبرنگار مهر با اعلام این مطلب گفت : از طرف بنگاههای املاک ضمن حمایت و تشکر از طرح نیروی انتظامی تهران بزرگ اعلام می کنم که در صورت درخواست و داشتن اطلاعات مورد نیاز همه همکاریهای لازم را با این نیرو خواهیم داشت.
مصطفی قلی خسروی افزود: در حد امکان بنگاههای املاک شهر تهران به جز در مواردی که خود مالک پذیرفته باشد و یا اینکه والدین فرد مستاجر برای اجاره خانه اقدام تا مورد شناسایی و تایید قرار گیرند به افراد مجرد خانه اجاره نخواهند داد .
روز گذشته سردار عزیزالله رجب زاده فرمانده انتظامی تهران بزرگ از جمع آوری خانه های مجردی منطقه 12 تهران در ادامه اجرای طرح انضباط اجتماعی در این منطقه خبر داد و گفت: یکی از برنامه هایی که قرار است در طرح انضباط اجتماعی اجرا شود، جمع آوری خانه های مجردی است چرا که یکی از کانونهای جرم در این منطقه که عامل اصلی تجمع تبهکاران است همین خانه های مجردی است و به همین علت پلیس امنیت درحال شناسایی این اماکن است و از روز آینده کار پاکسازی آنها آغاز می شود.
رئیس اتحادیه بنگاههای املاک شهر تهران با تاکید بر اینکه منطقه 12 دارای شرایط خاصی است گفت: در این منطقه به دلیل وجود بازار و حضور افراد مجرد خانه های زیادی به این شکل اجاره داده شده است و البته بخشی از این خانه ها نیز قبل از اینکه به بنگاهها داده شده باشد توسط این افراد خریداری شده است.
خانه هایی که در اجاره این افراد مجرد است اگر به این وسیله دوباره به چرخه بازار مسکن شهر تهران وارد شود قیمتها را به مقدار قابل توجهی پایین خواهد آورد
رئیس اتحادیه بنگاههای املاک تهران
طرح جمع آوری خانه های مجردی منطقه 12 از صبح شنبه آغاز شده است.
رئیس اتحادیه بنگاههای املاک شهر تهران همچنین در ادامه گفتگوی خود با خبرنگار مهر با تاکید بر اینکه اجرای این طرح کار مناسبی است، گفت: خانه هایی که در اجاره این افراد مجرد است. اگر به این وسیله دوباره به چرخه بازار مسکن شهر تهران وارد شود تاثیر بسیار زیادی بر قیمت فروش و اجاره خانه ها دارد و قیمتها را به مقدار قابل توجهی پایین خواهد آورد.
قلی خسروی با اعلام اینکه هیچ مالکی مایل نیست خانه اش محل فساد و فحشا قرار گیرد، افزود : این مسئله در واقع خواست خود مالکین است و ما نیز چون کاسب هستیم دنبال حاشیه و دردسر نمی گردیم به همین دلیل هم در حد امکان از اجاره دادن خانه به افراد مجرد خودداری می کنیم.
نظرات خوانندگان:
-عجب پارادوکسیه ها!
می ری زن بگیری، ازت می پرسند خونه داری؟
می ری خونه بگیری، ازت می پرسند زن داری؟
من چه کنم؟؟؟!!!
-زن و خونه رو همزمان باید تو محضر به نام بزنی!
- از این به بعد از همسایه هام باید ترسید!
-مثل اینکه شوخی شوخی مجرد بودن هم داره به عنوام جرم شناخته میشه ! اگه چند وقت دیگه مجرد ها رو توی خیابون چرخوندن و یکی یه قالب صابون گردنشون آویزون کردن زیاد تعجب نکنید !
-دیگه مجردم نمی تونیم زندگی کنیم، زنم که نمی تونیم بگیریم رسما باید خودکشی کنی!
-باید همه ازدواج کنن بعدم به دلایل مختلف ۱ سال نشده طلاق بگیرن که اینا خیالشون راحت باشه دیگه نگن مجرد! آخه یکی نیست که بگه این جوونای بدبخت با اون محدودیتی که تو این کشور هست اگه شرایطشو پیدا کنن حتما ازدواج میکنن.
فرمانده انتظامی تهران بزرگ از جمع آوری خانه های مجردی منطقه 12 تهران در ادامه اجرای طرح انضباط اجتماعی در این منطقه خبر داد.
سرتیپ عزیزا... رجب زاده در گفتگو با خبرنگار مهر با اعلام این خبر گفت: یکی از برنامه هایی که قرار است در طرح انضباط اجتماعی اجرا شود، جمع آوری خانه های مجردی است چرا که یکی از کانونهای جرم در این منطقه که عامل اصلی تجمع تبهکاران است همین خانه های مجردی است و به همین علت پلیس امنیت درحال شناسایی این اماکن است و از روز آینده کار پاکسازی آنها آغاز می شود.
طرح انضباط اجتماعی از روز پنجشنبه در منطقه 12 تهران به اجرا گذاشته شده است و با اطلاع رسانی خوبی که از چند روز گذشته در این منطقه انجام شد، مردم همکاری خوبی با نیروهای پلیس داشته اند. فرمانده انتظامی تهران بزرگ در ادامه با اشاره به تراکم حضور فروشندگان و قاچاقچیان مواد مخدر در این منطقه گفت: پلیس مبارزه مواد مخدر از یک ماه پیش اقدام به شناسایی و جمع آوری اطلاعات از این افراد کرده است و از روز آینده در یک عملیات ضربتی تمام منطقه مرکزی بازارتهران از وجود فروشندگان مواد مخدر پاک خواهد شد. بر اساس برنامه ریزیهای انجام شده در ادامه اجرای طرح انضباط اجتماعی روز گذشته 13 ایستگاه پلیس در منطقه 12 تهران تاسیس شد و با تاسیس و راه اندازی این ایستگاهها دسترسی مردم به پلیس آسان تر خواهد شد. سرتیپ رجب زاده با اشاره به وجود دو سوم موتورسیکلتهای پایتخت در منطقه 12 تهران گفت: در حال حاضر از موتور سیکلت در این منطقه برای باربری مسافرکشی استفاده می شود و همین موضوع باعث ایجاد بی نظمی در معابر منطقه بازار شده است و به همین دلیل کار ساماندهی موتور سواران از روز شنبه آغاز می شود و امیدواریم با ساماندهی موتور سواران چهره معابر این منطقه از حالت کنونی خارج شود. فرمانده انتظامی تهران بزرگ درباره حضور متکدیان و دستفروشان در این منطقه اظهار داشت: با همکاری خوب شهرداری تهران، کار جمع آوری تمام متکدیان و دستفروشان در این منطقه از روز گذشته آغاز شده است.
نظرات خوانندگان:
-بدبخت شدیم رفت!
کجا بریم تو خیابون بخوابیم؟
-طرح بعدیشون حتمن قفل و زنجیر زدن به آلت تناسلی جوونهاست!! کلیدشم می مونه دست خودشون ... وقتی خواستی خدایی نکرده استفاده کنی باید یک سرباز هم همرات باشه !
-این طرح در راستای ترویج سنت حسنه ازدواجه! یا زن میگیری یا کارتون خواب میشی، انتخاب کن!
-خونه های دانشجویی چی میشه ؟
-خوبه اینها تکنولوژی دستشون نیست وگرنه می گفتند آقایون بیان آلت تناسلی شون رو پرتابل کنند بصورت پیچی و تقه ای بعد هر وقت زن گرفتن با عقد نامه بیان تحویل خانم هاشون می دیم شبها install کنن صبح ها uninstall
-هه هه ... بخندید... حال کنید... عصبانی بشدید...
اصلا شما چی می فهمید؟؟
شما اصلا می دونید منطقه 12 کجاست؟؟ ها... می دونید؟؟
من بدبخت رو بگو که تو منطقه 12 خونه مجردی دارم...
-آقا من نمیتونم این خبر رو هضم کنم. یکی برای من توضیح بده لطفا؟ چی کار قراره بشه؟ یکییکی خونهها رو میگردن، از صاحبخونه شناسنامه و سند یا قولنامه میخوان؟ بعد تو شناسنامه رو نگاه میکنن که طرف زن داره یا نداره؟!
لینک ها رو در صفحات جدید باز کنید
پسری با روسری در خیابان ولیعصر تهران برای حمایت از حقوق زنان
نقش دوست پسر در بهداشت خانم ها
سال 1388؛ سالی که در آن از بینالتعطیلین خبری نیست
آمار لحظه به لحظه جهان - خیلی باحاله
تفاوت سلف دانشگاه هاروارد و دانشگاه آزاد!
موقع خواب موبایل رو کنارتون نذارید (حادثه+عکس)
تقدیم به اونایی که خودشون جواهرند ولی پرشیا ندارند(طنز)
کاریکاتورهای زیبا از آشنایی تا ازدواج (آخر خنده)
دانلود آهنگی به یاد ماندنی از مهستی به نام "شاید"
هنرپیشه و رقاصه زن ترک با چادر در خیابان های تبریز (عکس)
داستان شنل قرمزی (خیلی خنده داره)
اسامی ستارگانی که جراحی بینی کرده اند
پیامدهای ارضا نشدن زن و خیانت به شوهر - مطلب
باورتون میشه این مرد شده زن؟!!!!!!!!
عکس شادمهر عقیلی و همسرش میامسا
صحنه هایی که فقط در ایران رخ میدهد - خیلی باحاله
این دختر چرا راه احمدی نژاد را بست؟
تراژدی تلخ خودکشی دختر و پسر عاشق در محمود آباد(عکس)
دوس داری اینا بیان استادیوم آزادی پیشت بشینن؟
خانه خالی هست در خِدمَت باشم آبجی …!
خدا مگه تو لولو خور خوره ای که ازت بترسیم…!
یک وعده غذا در برج میلاد: ۵۰ هزار تومان
مطالب جالب دیگر
لینک ها رو در صفحات جدید باز کنید
اس ام اس های جدید رو در اینجا بخونید یا در وبلاگ عضو بشید تا براتون ارسال بشه
دیگر نگران مجالس عروسی خود نباشید، رقص کنعان رقصی نوبن رای رقاصان هی دددهی
-----------------
ادکلن یوزارسیف با برد 100 کیلومتر به بازار آمد !
------------------
در راستای اهداف مسکن مهر، خانواده بنی اسرائیل بالاخره خانه دار شدند
--------------
و اینگونه بود که بعد از اسکان دادن یوزارسیف به برادرانش اولین پارتی بازی تاریخ رقم خورد
------------------------
دلیل امتناع زلیخا از ازدواج با یوزارسیف مشخص شد !
خبر داده بودند جومونگ زنده است !!!
-------------------
معافیت سربازی مشمولین از بابت ضعیف بودن چشم با آمدن پیراهن یوسف لغو شد
---------------
از پیست موتور سواری مزاحمتون میشم !
میتونم یه دور رو لبات بزنم !!!؟؟
--------------------
دعای مردانه جدید !
خدایا به مردان ما عبای یوزارسیف و به زنان ما شعور بانو آسنات عطا بفرما !
آمین !!!!
-------------------
اگه ایرانسل داری این کد رو وارد کن. تمام تماسهات، اس ام اسهات با تمام خطوط رایگان میشه:
*140*zereshk#
----------------------
میدونید سریعترین راه به چنگ آوردن قلب یک مرد چیه؟ پاره کردن سینه اش با یک کارد آشپزخانه!
------------------
به ترکه میگن: درو ببند هوای بیرون سرده! میگه: مثلا اگه درو ببندم هوای بیرون گرم میشه؟!
-------------
یه روز یه مورچه با فیل ازدواج میکنه، بعد از چند ماه زندگی بینشون شکراب میشه! فیله میاد با پا مورچه را له کنه، مورچهه داد میزنه: آخه به من رحم نمیکنی لااقل به بچه فیل تو شکمم رحم کن
------------
اصفهانیه برای بچه اش اسمارتیز میخره، روش می نویسه هر 8 ساعت یکی!
--------
دم هرچی رفیقه گرم، کمر هرچی نا رفیقه خم، روی هرچی بی مرامه کم، برای دشمنات آرزوی زلزله بم، زیر چشم دشمنات نم، ایشالا نبینی غم . . .
---------
افغانیه میره خونه زنه دزدی زنه میترسه میگه بیا این طلاها اینم پول! افغانیه میگه خودتو به اون راه نزن
نون خشکا کجان؟
----------
شرکت پفیلا یه تعدادی فیل چسو نیازمند است! هرچه سریعتر خودت رو معرفی کن!
-----------
اگه هشت بارم ایزوگامت کنن بازم معرفت پس میدی ی ی !!!
--------
رفع هرگونه ضعف بینائی، بدون عمل و لیزر به طور سرپایی، ظرف 3 دقیقه با لباس یوزارسیف، در کلینیک سیما فیلم
---------
رئیس جمهور: در سال اصلاح الگوی مصرف رای گیری مجدد لازم نیست رای دفعه قبل را بشمارید !!!
---------
زین پس بجای اس ام اس میتونید از کاروان برادران یوزارسیف کمک بگیرید
طرح اس ام اس رایگان (ستاد اصلاح الگوی مصرف!)
------------
آخرین پیام زلیخا به سوسانو: جومونگ گم گشته بازآید به بویو غم مخور!!!
---------------
مخترع اولین پیامک صوتی پیدا شد:
فرستنده: یعقوب گیرنده: یوزارسیف
متن اولین پیام: یوسف زود بیا کنعان کارت دارم
-----------
الهی فندق بشی ، سنجاب بشم گازت بگیرم !
-----------
سلام خوبی ؟
امروز رفتم دکتر ، گفت رگهای قلبت بسته شده !
شرمنده دیگه راهی برای بیرون اومدنت نیست !!!
-------------
بچه از باباش میپرسه: بابا تو بهشت زن ها از شوهرشون جدا زندگی میکنن یا با هم هستن؟ بابا میگه: بچه جون اگه زن ها با شوهرشون یه جا باشن که دیگه اونجا بهشت نمیشه !!!
---------------
از شبه جمعه ی این هفته طرح زوج و فرد در تخته خواب یوزارسیف اجرا می شود !!
----------
فرمان الهی به یوزارسیف: موتور زلیخا تازه تعمیره تخته گاز نرو !!
---------
به دنبال جوان شدن زلیخا اولین کاروان پیر زنان ایران در قالب راهیان نور رهسپار مصر شدند!
----------------
دعای مردان در سال ۱۳۸۸:
خدایا به مردان نا شال یوزارسیف (جوان کننده پیر زنان) و به زنان ما شعور آسنات (زن یوزارسیف) عنایت بفرما…!!!
-----------------
از لره می پرسن آرزوت چیه؟ میگه: دکتر بشم از اتاق عمل بیام بیرون بگم: متاسفم!!!
--------------
در وفا هیچ کس استاد نیست اما در بی وفایی همه استادن، چطوری استاد؟
-----------
هموطنان عزیز توجه کنند هرشبی که فرداش تعطیل بود شب جمعه نیست...... ستاد اصلاح الگوی مصرف
-----------------
در یک موفقیت بزرگ برای جامعه ایرانی، پارلمان فدرال کانادا به اتفاق آراء اولین روز بهار هر سال را به عنوان نوروز ، عید ملی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد.
به گزارش ایرانتو، متن مصوبه پارلمان که به شماره C-342 منتشر شده به شرح زیر است:
"گرامیداشت نوروز"
"از آنجا که «نوروز» به معنی «روز نو» در زبان فارسی و همچنین آغاز بهار و سال نوی پارسی در تقویم نجومی ثبت شده است، و از آنجا که چنین روزی، از دیرباز از سوی بسیاری از اقوام و کشورهای مرتبط با امپراتوری ایران و تمدن بین النهرین، جشن گرفته می شود و همچنین با توجه به گرامیداشت این روز توسط بسیاری از کانادایی ها، بدینوسیله اعلام می دارد، برمبنای موافقت اعضای پارلمان و مجلس سنا، اولین روز بهار در کانادا، به عنوان «نوروز» (Nowruz Day) نامگذاری می شود."
اضافه می شود این فرایند به دنبال رایزنی و تلاش های فعالان اجتماعی جامعه ایرانیان مقیم کانادا، بویژه آقای دکتر مریدی ،نماینده ایرانی پارلمان انتاریو و همچنین همکاری رهبر جدید حزب لیبرال، آقای مایکل ایگناتی یف به نتیجه رسید.
هم اکنون، علاوه بر ایرانیان، جوامع مختلف افغانی،تاجیک، آذری، کرد و ترک نیز ، نوروز را در کانادا جشن می گیرند.
جشن سالانه نوروزی ایرانیان روز یکشنبه ۲۹ مارس ۲۰۰۹ در شهر نیویورک برگزار شد. این جشن سالانه به مناسبت سال نو ایرانی٬ یک هفته بعد از نوروز و در خیابان مدیسون که یکی از خیابانهای اصلی منهتن است برگزار می شود. در این جشن گروه های مختلفی از سرتاسر آمریکا شرکت کردند و به اجرای رقص و پایکوبی و سایر آیینهای مرتبط با نوروز پرداختند.از جمله گروه های رقص ارمنی٬ گیلکی٬ بابا کرم، بختیاری و کردی نمادهای گوناگون مربوط به آیین باستانی نوروز را اجرا کردند و ماکتها و نقاشیهایی از مناطق مختلف ایرانرا به نمایش گذاشتند. این برنامه برای اولبن بار ۵ سال پیش و توسط گروهی از خانواده های ایرانی آمریکایی نیویورک پایه گذاری شد که در طی چند سال گسترش یافته است
ارسال شده توسط یکی از بازدیدکنندگان محترم
تقلید صدای تنسی تاکسیدو و دیگر شخصیت های کارتونی توسط یک روحانی در برنامه زنده تلوزیونی!!!!
(ارسال شده از طرف یکی از بازدید کنندگان محترم)
دانلود 1.9MB
زنان نیوزلندی به جای فرهنگ دوستیابی و سپری کردن زمان و دوران دوستی با یک مرد بیشتر ترجیح می دهند که مشروب بنوشند و به دنبال مردی مناسب برای سکس بگردند و این وضعیت باعث شده که برخی از آنان بیش از ۲۰شریک جن*سی داشته باشند به گزارش ...
Here are 30 beautiful pictures of animal photography.
( photo by floridapfe )
( photo by Wild Dogger )
( photo by FrogMiller )
( photo by floridapfe )
( photo by Bassguitar )
( photo by Miguel FG )
( photo by christopher )
( photo by chapmankj75 )
( photo by mr pin )
( photo by Ben )
( photo by Katarina 2353 )
(photo by AnyMotion )
( photo by Stephen Oach )
( photo by AGrinberg )
( photo by Kevin In Canada )
( photo by Jack English )
( photo by Ipgasparim )
( photo by taicho_ahiru )
( photo by you’re my wife now dave )
( photo by Land.nick )
( photo by da100foto )
( photo by da100fotos )
( photo by floridapfe )
( photo by IKooo )
( photo by limonada )
( photo by momentaryawe )
( photo by danielle marie photography )
( photo by 5348 Franco )
( photo by Chi Liu )
( photo by corey.steven )
خاطرات کودکی: اولین بار که اسم فیلم سو**پر به گوشم خورد !!!
والا اون زمان که فنچ بودیم نمیدونستیم که نصف عالم تو مسائل جن*سی خلاصه میشه… فکر کنم اول راهنمایی بودم.. زیاد تو خط اینچیزا نبودم.. مدرسم کمی لات خونه بود ولی من سرم تو لاک خودم بود…
اولای سال که سعی کردم با بچهها رفیق شم …دوست پیدا کنم.. یه تلاشهایی کردم.. تو حرفا و صحبتها شرکت میکردم… یادم میاد یه بار که داشتم با بچه ها صحبت میکردم.. یهو حرف سو**پر و این حرفا شد.. اون موقع که من نمیدونستم سو**پر معنی های زیادی داره.. فکر میکردم همون بقالی مشت حسنه خودمونه.. نگو معنیهای دیگه ایی هم داشته… به به D:
خلاصه حرف فیلم سو**پر شد.. یکی از دوستام برگشت به من گفت فیلم سو**پر میخوای؟ گفتم این که میگی مربوط به سو**پر مارکت میشه؟ دیدم زد زیر خنده.. بد به همه گفت!!
خلاصه ما شدیم سوژه جمع که فلانی نمیدونه فیلم سو**پر چیه.. و این حرفا.. هرکی یه تیکه ایی مینداخت… فلانی برو از مامانت بپرس فیلم سو**پر چیه.. یا برو بقالی سر کوچتون بگو فیلم سو**پر دارین یا نه.. اگه میشه تازشو بدین.. و از این جور تیکه ها.. منم واقعا اصلا فکر نمیکردم که ممکنه چیز بدی باشه … خلاصه حدود ۶ ماهی ما بازیچهٔ جمع بودیم تا آخر یه روز تصمیم گرفتم از مامانم بپرسم… قاطی کرده بودم… با خودم گفتم هرچی شد شد… ولی اصلا فکر نمیکردم در مورد مسائل جن*سی باشه… خلاصه یه روز بعده مدرسه به مامانم گفتم..
مامان.. دوستام تو مدرسه میخوان به من فیلم قرض بدن… میتونم بگیرم؟ گفت چه فیلمی؟ من با کمی من و من گفتم فیلم سو**پر… یه نگاهی بهم کرد گفت… از اول میدونستم که نباید این مدرسه ثبت نامت میکردم.. باید با بابات صحبت کنم … برو از آشپزخونه بیرون… و دیگه این کلمه رو به زبونت نیار…
من بازم نفهمیدم جریان چی بوده و فیلم سو**پر چیه… تا اینکه آخره سال یکی از دوستام بهم گفت… و من حسابی جا خوردم… البته اون موقع نمیدونستم مثلا چیکار میکنن تو این فیلما که میشه فیلم سو**پر… خلاصه همون سال هم مامانم مدرسمو عوض کرد… و به یه مدرسه دیگه رفتم.. فقط بخاطر فیلم سو**پر :))
خاطرات کودکی: وقتی که با اولین دوست دخترم مکانیکی بازی کردم …
یادم میاد وقتی که به خونه جدید وقتی 5-6 سال سن داشتم اثاث کشی کردیم یه روز یه دختر کوچولوی خوشگل با مامانش اومد خونمون که مثلا با ما آشنا شن…
خلاصه من با اون دختر دوست شدم.. الان که فکر میکنم بنظرم اولین دوستم بوده که من هنوز اسمش یادمه.. اسمش نیلوفر بود .. با هم خیلی بازی میکردیم.. هم تو حیاط هم تو خونه ما.. من از همون بچگی زیاد کنجکاو بودم یادم میاد یه بار که تو حیاط مشغول بازی بودیم… من نظرم به اینکه نیلوفر دامن پوشیده جلب شد… کنجکاو شدم که زیر اون دامن چه خبره… فکر کردم...... شیطونم کمک کرد یه کلکی سوار کنم… این شد که بهش گفتم.. خوب یادمه.. من یه بازی باحال بلدم..
بهش گفتم نیلوفر تو بشو ماشین مثلا بنز… من هم میشم مکانیک … بد تو میای پیشم منم تعمیرت میکنم… بنده خدا گفت باشه… حالا فکر میکنید من چجوری سعی کردم تمیرش کنم؟ شرمسارم ولی میگم بازیه دیگه … دراز کشیدم رو کمرم رو زمین… بد بهش گفتم خوب تو هم پاهاتو باز کن و بیا بالا سر من وایسا و من تعمیرت میکنم (مثل ماشینی که میره رو چاه مکانیکی ) دو سه بار هی نمیفهمید اشتباه انجام میداد… منم دستشو گرفتم اوردمش رو چاه … و چشمم افتاد زیر دامنش…
یه لحظه موندم بابا اینجا که هیچ خبری نیست… اون دور دستا یه پارچه سفید رنگ میبینم ولی اینجا که هیچ چیز جالبی نیست… سریع بازی رو تموم کردم... گفتم این بازی خوب نیست همون بازی قبلیو بکنیم… بنده خدا تعجب کرده بود که این چرا اینجوری میکنه.. هنوز بازی نکرده تموم کرد.. بنده خدا نمیدونست که اگه من یه چیز جالب پیدا میکردم دیگه مجبور بود همش این بازی رو بکنه… شانس اورد..!
الان فکر میکنم میبینم چه فکرایی به سرم میزده…
بعضی اوقات انسان ها کارهایی را انجام می دهند باور نکردنی که این عکس نمونه ای از کارهای عجیب بشر است. این عکاس چقدر خلاقیت داشته که این عکس را به این زیبایی گرفته و توانسته در یک فرصت کم سرعت هلی کوپتر را با این مورچه و لیوان تنظیم کند.
در سایت ناسا مشخصات خود را وارد کنید تا انها در سال ۲۰۱۱ نام و مشخصات شما را همراه با کاوشگر خود به مریخ بفرستند! این سرویس رایگان هست!
سرنوشت تلخ یک دختر ایرانی
...خودش میگوید:"ایرانی ام دیگه، پوستم کلفته! هر کی دیگه جای من بود تا حالا صد دفعه مرده بود!"
مارال یکی از هزاران دختران ایرانی است که در خارج از کشور به عنوان کارگر جن*سی به کار مشغول هستند. به دلیل بحرانهای مداوم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و خانوادگی هرساله از ایران دختران و زنان بسیاری به خارج فرار میکنند. به این گروه باید تعداد دخترانی که به نام ازدواج، کار یا ... توسط خانواده هایشان به فروش میرسند و یا بوسیله باندهای کودک ربا به خارج از کشور آورده میشوند را افزود. بدشانس ترینشان پس از تجاوزهای مکرر، زنده زنده به قاچاقچیان اعضای بدن فروخته میشوند و آنها که زنده میمانند سرنوشت چندان بهتری ندارند.
بسیاری از بازارهای برده فروشی پاکستان و امارات مستقیما به حرمسراها فرستاده میشوند تا به ازدواج با مردانی که جای پدربزرگ آنها را دارند درآیند یا بدست قوادان میافتند و تا زمان زیبایی و جوانی مورد بهره کشی جن*سی قرار میگیرند و پس از آن به کلفتی گمارده میشوند.
در این میان آنها که به کشورهای پیشرفته میآیند اگرچه به دلیل رعایت حقوق انسانی از شرایط ظاهرا بهتری برخوردارند ولی به دلیل نداشتن پول، نبود مدارک اقامت، ندانستن زبان و تنهایی سرگردان می مانند تا دست سرنوشت آنها را به کدام سو پرتاب کند.
چه بازارهای برده فروشی پاکستان، افغانستان یا امارات باشد و چه آژانس های مدرن اینترنتی سرویس های سکسی در کشورهای پیشرفته، همه جا جهانی بی تفاوت است که درآن پا اندازان بین المللی، گروههای خلاف کار و افراد بیرحم در سکوتی همدستانه در کمین نشسته اند. حکایت این دختران، داستان آشنایی است که همه کس میداند، با اینحال ناگفته ها بسیار است. با مارال به گفتگو می نشینیم.
مارال دوست داری داستان زندگی ات رو از کجا شروع کنیم؟ از وقتی ایران بودی؟
آره از اون موقع بهتره. مخصوصا که دلم هم خیلی تنگ شده.، این هفته دوبار خواب ایران رو دیدم. زیباترین خاطراتی که از زندگی ام دارم مال موقعی است که اونجا خونه پدرم بودم. از وقتی یادم میاد با بابام بودم. وقتی از مادرم جدا شد دیگه بخاطر من ازدواج نکرد. میترسید دختر عزیز دردونه ش یه وقت اذیت بشه! ولی مادرم به اجبار ازدواج مجدد کرده بود. اونو کم میدیدم. همیشه گرفتار زندگی و بچه هاش بود.
بابام آدم آرومیه. از اونا که از اداره میآد خونه و شام و چایی و تلویزیون! ماهی یه بارهم با دوستاش دور هم جمع میشدند حرف میزدند، تخته بازی میکردند. تنها کار بدی که در زندگیش انجام میداد فقط سیگارش بود!
من هم واسه خودم آزاد بودم. البته نه اونقدر که شورش رو در بیارم! درسم رو میخوندم، نمره هام همه خوب بود. ولی بقیه اوقات همه ش با دخترهای فامیل و دوستام بودم. پارتی، مهمانی دخترونه، رقص، موزیک، از درودیوار بالا میرفتیم.
ولی بعد که دیپلمم رو گرفتم خونه نشین شدم. یعنی دانشگاه آزاد قبول شدم ولی نتونستم برم. خرجش زیاد میشد و دیگه سالهای آخرحقوق بابام برای خرج خونه کم می اومد چه برسه شهریه دانشگاه آزاد که هر سال بالاتر میرفت. من شرایط رو درک میکردم. توقع مالی چندانی نداشتم ولی عوضش تشنه آزادی بودم. دوست داشتم هرچی دلم میخواد بخندم! باورتون میشه یه دفعه منو به همین جرم تو خیابون گرفتند!
بعدش بردند منکرات خیابان وزرا و بابام رو خواستند تا ولم کردند. ازم تعهد گرفتند! حالا چه برسه با دوستام میخواستیم بریم مسافرت، تو خیابون آهنگ گوش بدیم، حرف بزنیم... نمیشد. همه چیز یواشکی بود. خسته شده بودم.
یعنی دلیل خروجت از ایران بخاطر نداشتن آزادیهای اجتماعی بود؟
هم اون هم بیکاری. تا دیپلم گرفتم رفتم دنبال کار ولی کار کجا بود؟ برای تحصیل کرده ها و متخصص هاش هم کار نبود چه برسد به من! امثال من هزار هزار ریخته بودند. بعد هم هرجا رفتم ازم توقعات نامربوط داشتند!
مثل چی؟ تعریف کن.اولش که تازه دیپلم گرفته بودم دنبال کار روزنامه ها رو ورق میزدم دیدم یه دکتر آگهی داده برای منشی مطب. مال محل خودمون هم بود. فوری تلفن زدم و گفت فردا روز مصاحبه است بروم. فردایش رفتم دیدم حدود 30 تا زن و دختر نشسته اند و دارند پرسشنامه پر میکنند!
یکی هم دادند دست من. غیر از سوالات مربوط به سن و تحصیلات و وضعیت خانوادگی بعضی سوالهای دیگرش نامربوط بود. مثلا در خانه چه لباسی میپوشید یا چه هنرهایی دارید! من هم نوشتم فقط یه کمی ملودیکا میزنم! بعد آقای دکتر آمد برگه های همه را گرفت و گفت بروید بعدا به شما خبر میدهم. فقط مرا نگه داشت. بعد خودش آمد نشست و گفت راستش میون اینهمه زنها و دخترها که دیدی من از تو بیشتر از همه خوشم اومده و میخوام استخدامت کنم. فقط شک دارم که بتوانی از پس همه کارها بر بیایی! گفتم من دختر باهوشی هستم.
از دهسالگی دارم خانه مان را اداره میکنم! هر کاری را برایم توضیح دهید میتونم. گفت وظیفه تو اینجا یکی کارهای مطبه به اضافه کارهای شخصی من مثل ماساژ پا و کمر. بعد گفت پاشو وایسا تا نشونت بدم کجاهام بیشتر درد میگیره! منم بلند شدم و گفتم آقا من برای این کارا اینجا نیومدم! عصبانی اومدم خونه ولی ناامید نشدم و به بابام هم هیچی نگفتم. این بار برای کار به دوست و آشناهام سپردم. یکی یه شرکت خصوصی رو معرفی کرد که منشی میخواست.
آدرس گرفتم و فرداش رفتم. ایندفعه خیالم راحت بود که طرف آشناست و رعایت بعضی مسائل را میکند. در زدم و خود آقای رییس در را باز کرد. تا گفتم سلام و من از طرف فلانی برای کار آمده ام گفت شما از همین حالا با حداکثر حقوق استخدام هستید!
گفتم میشه لطفا بگین کار من اینجا چی هست؟ گفت هیچی! شما فقط تو این شرکت راه برین یا پشت میز بنشینید و جواب تلفن بدهید. من خودم همه کارها رو میکنم!
نیم ساعت هم نگذشته بود که دستور داد ناهار آوردند. بعد در شرکت را قفل کرد و گفت کار دیگه بسه، الان موقع استراحته! وقتی داشتیم غذا میخوردیم برایم شروع به تعریف کرد که با وجود وضعیت خوب مالی و زن و بچه، زندگی اش غم انگیز و خالی است و او نیاز به دختر جوانی دارد که براش درددل کند. بعد یکدفعه گریه کنان به من حمله کرد و گفت که اگر نذارم سرشو رو سینه من بذاره خودشو میکشه! من هم جیغ زدم و فرار کردم. شب همه رو برای بابام تعریف کردم. گفت دخترم فعلا بشین خونه یه لقمه نون هست با هم میخوریم تا بعد ببینیم چی میشه. یکی دوسال خونه نشین بودم تا برای اولین بار در زندگیم عاشق شدم.
من نوزده سالم بود و اون بیست سال. خونوادش وضعشون توپ بود و نمیخواستند اون بره سربازی. یکبار گفت: مارال میخوان منو بفرستند آلمان پیش خاله ام تو هم با من بیا! بیشتر به خاطر اون بود که از ایران اومدم. اون سردنیا هم میخواست باهاش میرفتم.
پدرت اجازه داد؟
معلومه که نه! بابام خیلی دوستم داشت. همه زندگیش بودم. از صبح که بیدار میشد تا شب هزار دفعه قربون صدقه من میرفت. هر چی شعر بود که توش اسم آهو بود برام میخوند! وقتی گفتم میخوام برم خارج رنگش پرید! گفت نه، اینهمه برات زحمت کشیدم تنها کجا تو رو بفرستم، معلوم نیست چی به سرت بیاد!
سه ماه تموم تو خونه مون بساط داشتیم، نصیحت کرد، دعوا کرد، فامیلها و دوستهامو واسطه کرد ولی من پامو کردم توی یک کفش که اینجا آینده ای نیست و باید برم. میدونستم تحمل اشکهای مرا ندارد هر شب با چشمهای قرمز می نشستم جلوش. آخرش یک شب راضی شد و اجازه داد. یه تیکه زمین داشت که برای پیری کوری اش گذاشته بود، اونو فروخت و پولش رو داد که بدم به قاچاق چی که قرار بود من و دوستمو ببره.
شب آخر تا صبح بالای سرم نشست و منو نگاه کرد. هیچوقت مثل موقع خداحافظی نفهمیده بودم چقدر دوستم داره. یک لحظه دست منو ول نمیکرد. داشت می مرد!میگفت دخترم جونم بودی و انگار حالا داری از تنم بیرون میری.
برایت بهترین آرزوها را داشتم ولی زمونه یاری نکرد. از این به بعد هم دیگه من نیستم تو خودت باید مواظب باشی، تو آهوی کوچکم را به خودت و خدا می سپارم. بعد هم که آمدم.
از سفرت بگو.
آخ که چه سفری. من که اولش از خوشحالی هیچی نمی فهمیدم. فکرش رو بکن برای اولین بار با پسری که عاشقش هستی مسافرت کنی! اصلا سختی کوههایی را که باید از آنها بالا و پایین میرفتیم، تاولهای پا، گرسنگی و تشنگی هیچی حالیم نبود. به همین راضی بودم که کنار هم راه میریم. با هم غذا میخوریم. حرف میزنیم...
البته پدرم موقع خداحافظی او را دیده بود و مرا دستش سپرده بود. دوستم هم به من میرسید. نمیگذاشت سختی بکشم. تا با هم بودیم همه چی خوب بود. خطرات رو باهم رد کردیم. اگرچه خیلی بدبختی کشیدیم، فکر کنید پنج شش تا کشورو قاچاقی، نصف راه قایم شده تو ماشین و جاده و نصف راه پیاده و یواشکی از کوه و جنگل و دشت بیایید! تو صربستان که اصلا قاچاقچیه مارو یک هفته تو جنگل زیر بارون نگهداشت و خودش با دوستاش نمیدونم رفتند کجا!
البته بعدش با آب وغذای حسابی اومدند. عوضش روز بعد جون دو نفرمون رو نجات دادند. اونها داشتند تو رودخونه ای که ازش میگذشتیم غرق میشدند. سرعت آب خیلی زیاد بود بردشون! بعدا فهمیدیم که هر هفته یکی دو تا مسافر همونجا غرق میشند! تو بوسنی هم سه روز آب و غذا گیرمون نیومد داشتیم از گرسنگی و تشنگی میمردیم. رسیدیم به یک مزرعه بلال و افتادیم توی بلال ها به گاز زدن و مکیدن شیر بلال ها به جای آب!
سفر زمینی اونهم غیرقانونی خیلی خطرناکه. گروه ما شانس آورد زنده ماند. فقط همین داستان سفر ما خودش یه کتابه! ولی ایتالیا دیگه همه از هم جداشدیم.
چرا؟ دعوایتان شد؟
نه بابا. ایتالیا گیر یه گروه گانگستر افتادیم. قبلا هم در راه چند بار گیر آدمای عوضی افتاده بودیم. ولی قاچاقچی مان با پول یا نمیدانم چه کلکی شرشان را کنده بود. تو ایتالیا نتونست. اونا مسلح بودند. اول پولهامونو گرفتند، بعد مردها رو کتک زدند و از هم جدایمان کردند. نمیدونم دیگه چی به سرش اومد. منو بردند یک خونه پرت خارج از شهر.
اونجا دو ماه زندانی بودم. رییسشون منو برای خودش نگهداشته بود. نمیتونستم با کسی تماس بگیرم . جایی رو بلد نبودم. زبان نمیدانستم. پول نداشتم، هیچ مدرک شناسایی نداشتم. اگر هم فرار میکردم جایی نبود که برم. پلیس منو بلافاصله دستگیر میکرد و دوباره همون کشوهایی رو که اومده بودم زندان به زندان پس می فرستادند تا به ایران برگردانند.
با هزار زحمت توانستم برای یکی از دوستان پدرم که میدونستم تو ایتالیاست تلفن بزنم و آدرس جایی را که بودم بدهم. او همیشه به خانه ما می آمد. میدانستم که گلویش پیش من گیر است. وقتی ازش کمک خواستم میآد و اومد. منو با ماشین سوار کرد وبه یک هتل برد!
البته بعدش با من خیلی دعوا کرد که چرا همینطوری و حساب نشده از ایران راه افتادم اومدم. یکماه بعد خودش مرا قاچاقی به اتریش آورد و توانستم اعلام پناهندگی کنم. بعدش هم مرابه یکی از کمپ های پناهندگی نزدیک وین بردند. یکسال آنجا بودم تا اومدم بیرون.
چرا با پاسپورت و قانونی از کشور خارج نشدی؟ پدرت که اجازه میداد.آره ولی دوستم سرباز بود پاسپورت نداشت. بقیه هم به همچنین چون ما حدود 5 تا مسافر بودیم. البته بابام بیچاره هی میگفت پاسپورت بگیرم ولی اون آقایی که مارو می آورد گفت لازم نیست! پاسپورت ایرانی به درد نمیخوره، جایی که باهاش ویزا نمیدند هیچ، باعث دردسر هم هست، چون اگه شما را پلیس بگیره میفهمه از کجا اومدین و دوباره میفرسته همونجا!
آلمان هم که رسیدید پناهنده می شید دیگه پاس لازم ندارین! بعد هم دولت اونجا خودش همه چی بهتون میده!
از اون پسر دیگه خبر نداری؟ میدونی زنده است یا مرده؟
زنده است. اونا که منو دزدیدند اونو همونوقت ول کردند. یکی از هم سفرهامونو همین جادیدم، گفت بعدش با هم بودند تا خونوادش پول فرستادند و اون از ایتالیا رفت. دنبال من هم گشته بود ولی آخه حیوونکی خودش هم غیر قانونی اونجا بود! کاری از دستش برنمی اومد.
میتونم بپرسم اولین بار کی رابطه جن*سی داشتی؟
وقتی در ترکیه بودیم. اولین شبی که با هم در اتاق هتل خوابیدیم چون قبل از آن همه اش تو کوه و دره بودیم و چند نفردیگه هم باهامون بودند! من با اینکه عاشق دوستم بودم ولی ترجیح میدادم بازم صبر کنیم. میخواستم اول به آلمان برسیم عروسی کنیم.
ولی او میگفت عزیزم آخه چه فرقی میکند! فکر کن ازدواج کردیم اومدیم ماه عسل!من اول یه کم عذاب وجدان داشتم. ولی وقتی تو ایتالیا بهم تجاوز کردند خدا را شکر کردم که دختر نبودم.
چند بار بهت تجاوز شده؟
زیاد! مگه تجاوز چیه؟ وقتیه که باهات کاری رو میکنند که نمیخوای تجاوزه دیگه. حالا چه دست و پاتو به تخت ببندند، چه باز باشه ولی بهرحال نتونی از خودت دفاع بکنی! میشه دیگه راجع به این موضوع صحبت نکنیم؟
آره ولی میدونی که به عنوان انسان این حق را داری که اجازه ندهی به تو دست بزنند. زن باید با کسی رابطه داشته باشد که خودش میخواهد نه اینکه مجبور باشد.
این قشنگ ترین حرفیه که تو زندگیم شنیدم. اگر اینجور میشد خیلی خوب بود ولی حیف! برای من که فعلا عملی نیست. شاید برای اون دخترایی است که وضعشون خوبه ، نه ما فقیر بیچاره ها! اگرچه اونها رو هم فکر نکنم!
بعد که به اتریش آمدی چکار کردی؟
اول که فرستادنم توی کمپ پناهنده ها. میگفتند این همون کمپیه که زمان نازیها، اسرای یهودی رو توش نگه داری میکردند تا بعد دسته جمعی بفرستند اتاق گاز! اونجا تو ساختمونی بودم که مال ایرانیها، هندیها و افغانیها بود. بین پناهنده های ایرانی همه جور آدمی بود.
از مهندس و دکتر با خانواده هایشان گرفته تا آدمای خلاف. زن با بچه یا زن تنها هم زیاد بود ولی دختر تنها به سن من نبود. اوایل اونجا هرکس به آلمان میرفت مشخصات دوستم را میگفتم تا به او خبر برسد که من کجا هستم. همه اش فکر میکردم که اون میآد و منو از آن جای کثیف وحشتناک نجات میده. اوایل با یکی دو خانواده ایرانی بودم.
ولی بعد اونها رفتند و من تنها شدم و افتادم گیر بچه های ایرانی که هر دقیقه مزاحمم میشدند، شب بالای تختم میآمدند و یا داخل حمامم میشدند. هر چه بهشان میگفتم شما را بخدا من دوست پسر نمیخواهم. ولم کنید! توی سرشان نمیرفت. میان آنها یکی بود که از بقیه بهتر به نظر میرسید. فکر کردم که اگر او را انتخاب کنم بقیه راحتم میگذارند.
همینطور هم شد ولی بعد از دو ماه اون کارش درست شد و رفت و من باز تنها شدم و مزاحمت ها دوباره شروع شد. اینبار وضع بدتر بود چون میگفتند پس اهلش بودی و نمیگفتی! خلاصه مجبور شدم دومی را هم انتخاب کردم و بعد سومی... ولی در عوض دیگر راحتم گذاشتند. بهم کمک میکردند، نوار موسیقی، بلیط قطار یا گاهی حتی پول میدادند.
بقیه زنها و دخترها ی ایرانی هم همین مسائل تو رو داشتند؟
نمیدونم. اگه تنها بودند که حتما داشتند. البته در اتریش دختر و زن تنها زیاد است. آنها که اقامت قانونی دارند یا دانشجویند و ...بهرحال یکجوری با این مسائل برخورد میکنند.
ولی من سنم کم بود، تنها و بدون پول هم تو کمپ افتاده بودم، بدبختی که هم ایران و هم اینجا بلای جانم بود اینکه خوشگل بودم! برای همین بیشتر بهم گیر میدادند. حالا موهایم را کوتاه کرده ام قبلا تا کمرم بود همیشه دورم میریختم.
پدرم هیچوقت نمیگذاشت موهام رو کوتاه کنم. هر کاری میکردم باز از زیر روسری یک کمی اش می اومد بیرون. سرهمون یکذره مو، یک عالمه دردسر داشتیم! فرار کردم اومدم خارج آزاد بشم، نمیدونستم اینجا هم اسیریه!
تمام مدت در کمپ بودی؟
نه، چند بار که بلیط قطار گیرم اومد رفتم وین را دیدم. فکر میکردم اگر پناهندگی ام قبول شد میرم اونجا کار پیدا می کنم. همونوقت دولت اتریش تصمیم گرفت کمپ ما رو خالی کنه. سیل پناهنده ها به اروپا سرازیر بود و جا نداشتند، در عرض چند روز جواب منفی همه رو دادند دستشون و پناهنده های قبلی را مثل زباله ریختند کنار خیابان.
همه شوکه شده بودند و توی سرخودشون میزدند! فکر کن خارجی هستی، اقامت نداری در نتیجه اجازه کار نداری، پول هم نداری، آقازاده هم نیستی که با چمدان پر از اسکناس آمده باشی.
تو کمپ هر کی رو میدیدی صد دلار دویست دلار یا حداکثر هزار دلار ته کیفش قایم کرده بود برای روز مبادا و روزا رو با جیره غذایی همونجا سرمیکرد تا جواب پناهندگیش رو بگیره یا براش پول بفرستند و بره یه جای دیگه.
نمیدانم بقیه با چه معجزه ای خودشون را نجات دادند ولی من نتونستم. فکرم کار نمیکرد. تمام زندگی ام یک کوله پشتی بود با یک برگه پناهندگی که روی آن مهر رد خورده بود.
همونجا چند ساعت بهت زده ایستادم تا یکی از مامورها آمد و مرا از کمپ بیرون کرد. یکی دلش برایم سوخت و یک بلیط بهم داد.
سوار قطار شدم و به وین آمدم. شب شده بود و نمیدانستم کجا برم، حتی یک خونه آشنا نبود که درش رو بزنم و کمک بخوام. همینطور بی هدف راه میرفتم. حالا اون وسط مریض هم شده بودم. 40 درجه تب کرده بودم. سرم باد کرده بود و توش فقط یه فکر بود: برگردم ایران! همه نیرویم را جمع کردم و با کارت تلفن نصفه ای که داشتم به بابام زنگ زدم. تا گفت الو به گریه افتادم.
بیچاره او هم از آنطرف شروع کرد! بهش نگفتم چی شده فقط گفتم میخواهم بیام.
گفت دخترم میدونی که من یک موی تنم راضی به رفتن تو نیود، خودت رفتی. حالا هم هروقت خواستی برگرد.
گوشی را قطع کردم. فکر کردم حالا بخوام برگردم چطور برم؟ نه پاسپورت دارم نه پول بلیط. بعد هم ایران چکار میتونم بکنم؟ صدای پدرم خسته و ناامید بود. بعدا فهمیدم که همونوقت خودش رو هم صاحبخانه جواب کرده بود! دیدم راهی پشت سرم نیست. همانجا بلند شدم و برای اولین بار شروع به کار کردم.
با تب و مریضی؟
آره داشتم از تب میسوختم. تمام پوست بدنم از درد تیر میکشید! مردی که مرا به خانه اش برد بعدش خیلی ناراحت شد. منو برد دکتر و داروهامو خرید. خانه اش بودم تا خوب شدم. بعدا باز هم او را دیدم.
با او نماندی؟
نه. خودش هم نمیخواست. بازرگان بود و دائم میرفت سفر. گفت اگر برای خودت خانه بگیری هر وقت اینجا باشم همدیگرو می بینیم و بهت کمک میکنم. گفتم من مدرک شناسایی ندارم، نمیدونم چطور باید خونه پیدا یا اجاره کنم. همه کارها رو برایم کرد. اجاره دو ماهم را داد. بعد از او باز هم کس دیگری را پیدا کردم. این تنها راهی بود که برای پول درآوردن داشتم.
برای آینده خودت چه فکری میکنی؟ میدانی که هر مهاجر سه گنجینه باخود دارد، Beauty, Bras and Brain )،زیبایی، نیروی کار و قدرت فکر، تو فعلا فقط از زیبایی است که پول در میآوری. نیروهای دیگر هم داری که باید از آنها استفاده کنی.
آره میدونم. یکی دیگر هم بهم گفت همیشه جوون و خوشگل نیستی و این پولها هم همیشه نیست! خودم هم دوست ندارم این کارو بکنم. هیچوقت دوست نداشتم. من همیشه دختر کاری بوده ام، آرزوم این بود که یک کاری داشته باشم که هرروز صبح برم و عصر برگردم. البته بابام همه اش میگه درس بخون. ولی آخه چه جوری؟ با هزار بدبختی رفتم کلاس زبان. اگه بدونین چه جوری و درچه شرایطی زبان خواندم باورتان نمیشود.
با اینحال از کلاس یک بار هم غیبت نکردم. الان آلمانی میفهمم و حرف میزنم! ولی حالا چه درس و چه کار اول باید اقامت اینجا را بگیرم. اقامت هم یا پول حسابی میخواد و یا ازدواج. بخاطر همین دارم قبول میکنم با یک اتریشی ازدواج کنم. ماه دیگه قرار است برویم ثبت کنیم. بعد هم میخوام برم دوره یکی دوساله یک رشته ای رو ببینم و بعد برم سرکار.
دوستش داری؟
نه بابا! از حالا عزا گرفته ام چه جوری باهاش زندگی کنم! دو سه روزش هم برام سخته چه برسه دو سه سال! اصلا پهلوی هم که راه میرویم به هم نمی آییم! به خودش هم گفتم بخاطر اقامت است و بعد جدا میشویم. گفت برای من فرق نمیکند.
مهم این است که چند سال پیش من هستی! خودم هم فکر کردم حالا که مجبورم این سه سال رو هم تحمل میکنم در عوض مادرم و بچه هایش را یکی یکی می آرم. البته اینجا هم آش دهن سوزی نیست ولی اقلا دیگر کتک نمیخورند!
اینجا تو را میشناسند؟ میدانند چکار میکنی؟
کی ها؟ ایرانی ها که نه زیاد. اوایل که خانه گرفته بودم بچه های ایرانی میآمدند. اینجا اکثرا آواره هستند، جایی رو ندارند برند! من درک میکردم.
می اومدند اولش کلی نصیحت میکردند که ناموست رو حفظ کن و ... بعد چند روز میماندند و هرچی توی خانه بود میخوردند و میرفتند. حالا اینا مهم نبود. همه بدبخت شده ایم دیگه! ولی خونه م رو کرده بودند پاتوق! آدرسم رو که عوض کردم دیگه ندیدمشان!
الان هیچ دوستی ندارم. تنها دوستم بابامه! روزا هر وقت دلم تنگ میشه براش تلفن میزنم، ولی اون بیشتر برام نامه میده. مینویسه دخترم، مراقب خودت باش، سعی کن اصالتت را فراموش نکنی. به جایی برسی و مثل همیشه باعث افتخار من باشی.
همه نامه هایش را دارم... بخدا اینجا همون جهنمه، اتریش خوبه برای خود اتریشی ها، آلمان بهشته ولی برای آلمانی ها نه برای ما.
وقتی مردانی که با آنها رابطه داری در مورد ملیت ات سوال میکنند چه میگویی؟
نمیدونم هرچی به فکرم برسد میگویم غیر از اینکه ایرانی هستم! دلم نمیخواهد برای آنها اسم کشورم را بیارم آبروش بره. دلیل نمی شه آدم اگه تنشو فروخت، همه چیزای دیگرش رو هم بفروشه ! من یه کم سبزه هستم. بیشتر میگویم ایتالیایی یا اسپانیایی هستم. ولی بعضی هاشون شروع میکنند ایتالیایی حرف زدن و اونوقت تق اش در میآید!
نمی ترسی از اینکه پدرو مادرت بفهمند چکار میکنی؟
نه. پدرم که امکان ندارد بفهمد. تمام دنیا هم برایش قسم بخورند او باور نمیکند، میگوید من دخترخودم را میشناسم! مادرم هم بالاخره خودش زن است. درک می کند!
اگر خواهرهای کوچکترت بخواهند وارد حرفه سکس شوند به آنها چه میگویی؟
هیچوقت نمیگذارم. از یک خانواده یک نفر فدا بشه بسه!
برای خودت هم چنین آرزویی داری؟
معلومه. من هنوز منتظر اون دوستم هستم. .کنار او خوشبخت بودم. آنقدر به هم میآمدیم، عین یک کارت پستال عاشقانه بودیم. حیف تو ایتالیا کیفم رو دزدیدند اگرنه عکس هامونو بهتون نشون میدادم! میخوام بعد که کارم درست شد یه سفر برم آلمان شاید پیداش کنم. به دلم برات شده که یه روزی دوباره نگاهمون به هم میافته.
نمیدونم شما به فال حافظ اعتقاد دارین یا نه. بابام خوب حافظ بلده یه دفعه گفتم تلفنی برام فال گرفت و یه شعرش اومد که دقیقا همینو میگفت! من به خاطر اون شعر از مادرم خواستم یک کتاب حافظ برایم فرستاد.
برای آخرین سوال بگو آیا از اینکه از ایران خارج شدی پشیمان هستی؟
آره، مخصوصا من حساب نشده اومدم. همینجوری عشقی راه افتادم غیر قانونی آمدم. برای همین خیلی سختی کشیدم. میدانید در این مدت چقدر لحظات وحشتناک داشته ام که حاضر بودم نصف عمرم را میدادم در عوض ایران بودم. ولی... .
منبع: شهروندتوضیح: با عرض پوزش از خوانندگان وبلاگ و خانم میترا روشن که این مصاحبه را تنظیم کرده اند، بخش هایی از این گفت و گو بنا به ملاحظاتی حذف شده است .
قصد اهانت نداریم ولی واقعیت اینه که عده ای ، برای دست زدن به ضریح امام رضا ، هرکس را که سر راهشان باشد را با زور و مشت و لگد به کنارپرت میکنند ! لذا اگر کودکی در این بین قرار گیرد ، سالم ماندنش از معجزات خود امام رضاست ! جالب اینجاست وقتی که از یکنفرشان پرسیدم اگه به ضریح دست نزنیم و از ده قدمی ، ایشان را زیارت کنیم ، چه میشه ؟ گفت : فقط کافرها اینکار را میکنند ! که دست به ضریح نزنند !!!
من اسم این کار را میگذارم : زیارت به بهای جنایت .
یعنی شخصیت امام رضا همین چارچوب فلزیه ؟
از نکات دیگر سفر به مشهد این است که حرم امام رضا را داخل طرح ترافیک قرار داده اند و اگر بخواهید داخل طرح شوید ، باید مجوز خریداری ( ۲۰ هزار تومان) کنید و این طرح برخلاف جاهای دیگر ، شبانه روزی است . نکته بعدی ، هم اجاره دادن یک اتاق کثیف بدون هیچ امکاناتی به قیمت شبی ۵۰ هزار تومان است!
نظرات خوانندگان:
خطیب نماز جمعه مشهد گفت:هر سال در نوروز وسایلی فراهم می شود که ممکن است جوانان ما را به انحراف سوق دهد، یکی از این وسائل فیلم های نوروزی و دیگری رفت و آمد های فامیلی است. وقتی در صدا و سیما فیلمی نمایش داده می شود که در آن زن و مرد جوان و نامحرم با لباس های کذایی در مقابل هم قرار می گیرند این....
خطیب نماز جمعه مشهد گفت: بیانات ارزشمند رهبر معظم انقلاب در آغاز سال جدید، اتمام حجتی برای تمامی مسوولان کشور بود.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) _ منطقه خراسان، سید احمد علم الهدی در خطبه های عبادی، سیاسی نماز جمعه امروز مشهد که در حرم مطهر امام هشتم و در رواق امام خمینی برگزار شد، افزود: رهنمودهای حکیمانه رهبری برای مسلمانان، نکات عمیق و نهادینه در تبیین واقعیت ساختاری امت اسلام، فعالیت علمی و اقتصادی، موضع گیری در برابر استکبار جهانی و تبیین وظیفه عمومی برای مشارکت سیاسی داشت.
علم الهدی با بیان اینکه در جوامع سرمایه داری و اومانیستی آن چه که محوریت دارد، انسان است، افزود: در این کشورها جامعه به عنوان بستری برای همزیستی، رفاه، لذت و خوش گذرانی هر چه بیشتر انسان هاست، اما در منطق توحیدی اسلام، جامعه اسلامی جامعه پویا است که بستری برای سیر و حرکت انسان به سوی خدا می باشد.
وی در ادامه در تشریح تفاوت های جامعه اسلامی و اومانیستی تصریح کرد: در جامعه ایستای اومانیستی، ملاک رشد توسعه اقتصادی است زیرا آن ها جامعه را به صورت یک میهمان خانه در نظر می گیرند و توسعه اقتصادی یعنی مجهز شدن این رستوران و فراهم شدن امکانات لازم برای عیش و نوش بیشتر، بدون توجه به این نکته که سرمایه افسون شده در اختیار اقلیت جامعه است و تعداد سرمایه داران در این کشورها هر روز کمتر می شود.
خطیب نماز جمعه مشهد در ادامه افزود: اما در جامعه پویای اسلامی، ملاک رشد و ترقی، تعالی و پیشرفت است. یک پیشرفت همه جانبه، تا با کمک این پیشرفت ها انسان به مقام بندگی و عبودیت خدا نائل شود. بنابر این پیشرفت در جامعه اسلامی پیشرفتی جهت دار است و مقام عظمای ولایت با افزودن لغت عدالت در کنار پیشرفت به پیشرفت مد نظر ما جهت دادند.
عضو مجمع خبرگان رهبری افزود: سیاست گذاری های تحول اقتصادی در کشور باید تامین کننده عدالت اجتماعی باشد و این به معنای گدا پروری نیست، بلکه به معنای پرورش فقیر است به نحوی که فقیر به غنی تبدیل شود.
وی تصریح کرد: پیشرفت اقتصادی حتی با مفهومی که تبیین شد هم یگانه هدف ما نیست بلکه ما به رشد همه جانبه نیاز داریم.
امام جمعه مشهد از شیوع فحشاء و منکرات در جامعه و ترویج هوس بازی ها و ولنگاری ها در نسل جوان به عنوان یکی از آفات پیشرفت یاد کرد و گفت: مثلا بلای خانمان سوز اعتیاد نه تنها در بین جوانان بلکه نوجوانان لاابالی و فاسد الااخلاق شیوع پیدا می کند و چنین جوانانی برای تحقق پیشرفت در هیچ بعدی در جامعه مفید نیستند.
وی افزود: هر سال در نوروز وسایلی فراهم می شود که ممکن است جوانان ما را به انحراف سوق دهد، یکی از این وسائل فیلم های نوروزی و دیگری رفت و آمد های فامیلی است. وقتی در صدا و سیما فیلمی نمایش داده می شود که در آن زن و مرد جوان و نامحرم با لباس های کذایی در مقابل هم قرار می گیرند این نحوه پوشش و برقراری ارتباط برای خانواده ها و جوانان الگو می شود و این مصیبتی برای جامعه امروز ما می باشد.