˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

تماس رایگان از کامپیوتر به تلفن های اکثر نقاط دنیا با اوافون

 

 

1765evaphone_resize.jpg

 

باسلام!

با EvaPhone می‌توانید از طریق کامپیوتر تماس های رایگان تلفنی (Free PC2Phone Call) به اکثر نقاط دنیا داشته باشید. البته نه تماس های طولانی بلکه نسبت به کشور تلفن مقصد محدودیت زمانی وجود دارد. فقط کافیست وارد سایت EvaPhone شوید و شماره تلفن مقصد را وارد کنید و روی دکمه‌ی سبز کلیک کنید. بعد از چند ثانیه صدای بوق تلفن را می‌شنوید و می‌توانید با کیفیت بسیار عالی صحبت کنید. (برای استفاده از این سرویس به Adobe Flash Player 9 یا بالاتر نیاز دارید)
بزرگترین مزیت این سرویس بعد از مجانی بودنش این است که تمامآ از روی وب اجرا می‌شود و نیاز به دانلود ، نصب و یا ثبت نام ندارد.
این سرویس برای مکالمه های طولانی نیست ، از یک سرویس رایگان هم نمی‌شود چنین انتظاری داشت اما برای مکالمات نسبتآ کوتاه مثلآ ۶ - ۷ دقیقه کافی است به نظر من ۶ - ۷ دقیقه اگر زیاد نباشد کم هم نیست.
برای دیدن لیست کامل محدودیت های زمانی این صفحه را ببینید.
کشور ایران هم در لیست وجود دارد ولی من هنگام برقراری تماس با پیغام عدم پشتیبانی مواجه شدم البته این موضوع برای ما که خودمان در ایران هستیم زیاد مهم نیست چون ما عمومآ از این سرویس برای تماس با جایی خارج از ایران استفاده می‌کنیم.

آرشیو عکس دو میلیون قطعه‌ای مجله لایف

گوگل و مجله لایف با همکاری هم یک آرشیو عکس فوق‌العاده با دو میلیون عکس منتشر کرده‌اند. تعداد عکس‌های این مجموعه در آینده به ۸ میلیون عکس خواهد رسید. مقامات گوگل می‌گویند که بسیاری از این عکس‌ها، پیش از این منتشر نشده بودند.
خوشبختانه بعد از جستجو با کلیک بر روی هر عکس، می‌توان جزئیاتی شامل محل گرفته شدن عکس، نام عکاس و سال گرفته شدن عکس را خواند. به علاوه هر بیننده، می‌تواند به عکس‌ها امتیاز دهد.  


اما جستجویی در آرشیو عکس لایف، ما را به عکس‌های بسیار جالبی در مورد ایران می‌رساند: 

 

 

- می ۱۹۴۵: خیابانی در تهران:

  

 

- مارس ۱۹۵۱: تهران، شهری مدرن با بیش از یک میلیون نفر جمعیت:

  

 

- مارس ۱۹۵۱: عده‌ای از کودکان بیرون دارالتأدیب:

 

 

این عکس‌ها را فقط برای نمونه آوردم. انبوهی از عکس‌های تاریخی جالب ایران و دنیا، در انتظار بازدید شما هستند.

شستشوی مکانیزه اموات (آخر خنده!)

اصفهان- خبرنگار کیهان:


با فتوای مراجع دینی برای اولین بار در کشور، شست و شوی و تغسیل اموات در اصفهان به صورت مکانیزه انجام خواهد شد.
مهندس «محسن رنجبر» مدیرعامل آرامستان باغ رضوان شهرداری اصفهان با اعلام این خبر و بابیان اینکه غسالی یکی از مشکل ترین شغل هاست گفت: با کسب اجازه از مراجع دینی از سال آینده شست و شوی اتوماتیک متوفا در این آرامستان آغاز خواهدشد.
وی هدف از اتوماتیک کردن شست و شوی متوفی  را ....

 

 

 

 - -بفرمائید!
- -
ببخشید از پریروز که پدر بزرگمونو آوردیم اینجا هنوز شسته نشده!......

- - چند سالش بودس؟
- -
چه فرقی میکنه آقا؟
- -
آخه به ترتیبسن میشوریم. اول بزرگترها.
- -
نود و سه سالشون بوده.
- -
پس تأخیر فوت هم داشتن!
- -
بله؟
- -
هیچی. عرض کونم اشکالی فنی پیش اومدس.  خدمت همه صاحاب مرده ها معروضم که تسمه پروانه ی دستگاه بریدس. تا ماشین راه نیفتد یدونه هم مرده نیمیشد شست.
- -
خب با دست بشورین مثل سابق.
- -
اهه . دیگه چی؟ مکانیزش کردیم که با دس بشوریم؟ ایولله بابا.
- -
پس کی درست میشه؟
- -
نیمیدونم. فعلاً که مسئول خریدش رفتس سوریه.
- -
مگه از سوریه میخرین؟
- -
نه جونم. رفتس زیارت. از اونجا که اومد میرد منچستر میخرد برمیگردد.
- -
چند روز طول میکشه؟
- -
والله ماگزیمم فوقش از منچستر که رسید دوهفته میکشد از تهرون بیاد دفتر صنایع معادن اینجا که تحویل شهرداری بشد و مهندس بیاد نصبش کوند.
- -
مهندس هم باید از تهران بیاد؟
- -
نه خیر دیگه. مهندس از آبادان میاد. مهندس حفاریس اماخب اینجور دستگاه هارم واردس.
- -
تکلیف پدربزرگ ما چی میشه؟
- -
هیچی. نشسته میموند تا دستگاه راه بیفتد.
- -
آخه این درست نیست.
- -
چرا درست نیست؟ مگه وقتی زنده بود چند وقت به چند وقت میرفت حموم؟
- -
راه دیگه ای نداره؟
- -
نه به امامزمون. ما اجازه نداریم با دس بشوریم. حتماً باهاس اتوماتیک باشد. البته روز اول که دستگاه خراب شد ماشین موکت شور آوردیم ولی عملی نبود. ضمناً از حالا طی کنم هرشب اضافه توی سردخونه بموند اضافه چارج دارد ها.
- -
دستگاه شما خرابه ما باهاس اضافه چارج بدیم؟
- -
میتٌتون بیمه خرابی دستگاه دارد؟
- -
نه. کسی چیزی به ما نگفت. ما هم حاضر نیستیم اضافه چارج سردخونه بدیم.
- -
ندین. میٌتا با خودتون ببرین خونه. هروقت دستگاه درس شد خبرتون میکنیم. اصلاً بگین خودش به ما زنگ بزند!
- -
چرا مسخره میکنی؟!
- -
مسخره نیست. جوکس. تازه میخواستم با بابا بزرگتون یک جمله هم بسازم.
- -
چی شد که مرده شوری مکانیزه شد؟
- -
والله. از قزوین شروع شد... کسی جرأت نمیکرد میتٌشا دس مرده شور قزوینی بدد. اینه که دستگاه سفارش دادن. دستگاه نجیبی س. اصلش مرده را پشت و رو نمی کوند. تو قزوین ساختن!
- -
چقدر طول میده تا بشوره؟
- -
بستگی دارد چقذه پول بدین. کم بدین با دور تند میشورد در 2 دقیقه. دور معمولی هم داریم. خوب پول بدین با اسلوموشن میشورد یکدفه هم ری وایند میکوند.
- -
چی شد که دستگاه خراب شد؟
- -
واله یک بابابزرگ دیگه آورده بودن. این کیسه که کشیده بود مرده را. وقت برگشت، گیره ی اهرم کیسه کش گیر کرده بود به دماغ میٌت؛ تسمه پروانه برید!
- -
چرا؟
- -
میٌت رشتی بود. دستگاه در قزوین دیزاین شدس. قزوینی ها دماغشون کوفته ایس. دماغ رشتی پیش بینی نشده بود.
- -
پس چرا تسمه پروانه اش باید از منچستر بیاد؟
- -
نیمیدونم. هروقت این دستگاه یک واشر کوچیکم میخواد یک هیئت از جمهوری اسلامی میرد به منچستر. چند تا مأمور امنیتی هم همراشونس.
- -
شاید برای برنامه دیگه ای میرن.
- -
نیمیدونم. من اینجا مسئول مرده شوری مکانیزه ام. کاری به برنامه ریزی های تروریستی رژیم ندارم. اصلاً از من نشنیده بگیرین. مرگ این میٌتتون فراموش کنین چی گفتم.
- -
یک دستگاه یدکی ندارین واسه وقتی این خراب میشه؟
- -
مرده تونو کفن کردین چیزی به کسی نگین.
- -
زاپاس ندارین؟
- -
داریم. این خودش زاپاسس. اصلیه اصلاً از کار افتادس. مراجع دینی هم صلاح نمیدونن دوباره راه بیفته چون با استانداردهای مذهبی مغایرت داشت.
- -
اینو شما نمیشه یک جوری تعمیرش کنی؟
- -
والله میشد. با جوراب نایلون زنانه می بندمش ولی خوب کار نمیکوند. لنگر میندازه. سطل  آبو که خالی میکوند روی میٌت موقع برگشتن شپلاق سطلو میکوبد توی مغز اون مرحوم.
- -
یا مرحومه.
- -
نه. دستگاه زنشوریمون درست کار میکوند. مال مردونه ایراد دارد.
- -
نمیشه از همون دستگاه ...
- -
نه. معصیت دارد. میٌت از همینجا صاف میرد جهنم. بدون محاکمه و محشر.
- -
پس هر وقت دستگاه درست شد به ما خبر بدین.
- -
اطاعت. اما خیالتون راحت باشد. میت شما میرد به بهشت.
- -
چطور؟
- -
آخه روز اول که آوردینش، اینقذه این دستگاه  اتوماتیک سطل را توی ملاجش کوبید که میباس تمام گناهانش بخشوده شده باشه.

داستان طنز خواستگاری ...

 اوایل شب بود. دلشوره عجیبی تمام بدنم را فرا گرفته بود. بعد از اینکه راه افتادیم به اصرار مادرم یک سبد گل خریدیم. خدا خیر کسانی را بدهد که باعث و بانی این رسم و رسومهای آبکی شدند. آن زمانها صحرای خدا بود و تا دلت هم بخواهد گل! چند شاخه گل می کندن و کارشان راه می افتاد، ولی توی این دوره و زمونه حتی گل خریدن هم برای خودش مکافاتی دارد که نگو نپرس!!! قبل از اینکه وارد گلفروشی بشوی مثل «گل سرخ» سرحال و شادابی ولی وقتیکه قیمتها را می بینی قیافه ات عین «گل میمون» می شود. 

 

بعدش هم که از فروشنده گل ارزان تر درخواست می کنی و جواب سر بالای جناب گلفروش را می شنوی، شکل و شمایلت روی «گل یخ» را هم سفید می کند!!! البته ناگفته نماند که بنده حقیر سراپا بی تقصیر هنوز در اوان سنین جوانی، حدود ای «سی و نه» سالگی بسر برده و اصلاً و ابداً تا اطلاع ثانوی نیز نیازی به تن دادن به سنت خانمانسوز ازدواج در خود احساس نمی نمودم منتهی به علت اینکه بعضی از فوامیل محترمه خطر ترشی افتادگی، پوسیدگی روحی و زنگ زدگی عاطفی اینجانب را به گوش سلطان بانوی خاندان مغزّز «مقروض السلطنه» یعنی وزیر «اکتشافات، استنطاقات و اتهامات» رسانده بودند فلذا برای جلوگیری از خطرات احتمالی عاق شدگی زودرس و بالطبع محروم ماندن از ارث و میراث نداشته و یا حرام شدن شیر ترش مزه نخورده سی و هشت سال پیش و متعاقب آن سینه کوبیدن ها و لعن و نفرین های جگرسوز نمودن و آرزوی اشّد مجازات در صحرای محشر و از همه بدتر سرکوفت فتوحات بچه های فامیل و همسایه مبنی بر قبول شدن در رشته های دانشگاهی؛ نانوایی سنگکی اطاق عمل،تایتانیک پزشکی، مهندسی فوتولوس و متلک شناسی هنرهای تجسمی، صلاح را بر آن دیدم که حب سکوت و اطاعت خورده و به خاطر پیشگیری از بمباران شدن توسط هواپیماهای تیز پرواز «لنگه کفشهای F14» و موشکهای بالستیک «نیشگون ها و سقلمه های F11» و غش و ضعف های گاه و بیگاه «مادر سالار» به همراه از خانه بیرون کردنهای «پدر سالار» و تهدیدات جانی و مالی فوق العاده وحشتناک همشیره های مکرّمه با مراسم خواستگاری امشب موافقت به عمل آورده و خود را به خداوند منان بسپارم.

 

خلاصه کلام به هر جان کندنی که بود به مقصد رسیدیم. بعد از مدتی در باز شد و قیافه پدر و مادر عروس خانم از دور نمایان شد. چشمتان روز بد نبیند! پدر عروس که فکر می نمود من بوده ام که ارث بابای خدا بیامرزشان را بالا کشیده ام، چنان جواب سلامم را داد که دیگر یادم رفت به او بگویم مرا به غلامی بپذیرد، از همین حالا معلوم بود که بیشتر از غلامی و نوکری خانواده شان چیزی به من نمی ماسد!! مادر عروس خانم نیز چنان برو بر به چشمانم خیره شده ورانداز می نمود که اولش فکر کردم قرار است خدای نکرده با ایشان ازدواج کنم، فقط مانده بود بگوید که جورابهایت را هم در بیاور ببینم پاهایت را سنگ پا زده ای یا نه!!! بعدش هم نوبت خواهر ها و برادرها عروس رسید. معلوم بود که از حالا باید خودم را روزی حداقل یک فصل کتک خودرن از دست برادرهای عروس آماده می نمودم. به خاطرهمین هم با خودم تصمیم گرفتم که اگر زبانم لال با عروسی ما موافقت شد سری به اداره بیمه «فدائیان راه ازدواج» زده و خودم را بیمه «شکنجه زناشوئی» و بیمه «بدنه شخص ثالث» کنم! علی ایحال، بعد از مدتی انتظار و لبخند ها و سرفه ها و تعارف های مکش مرگما تحویل هم دادن، عروس خانم هم با سینی چای قدم رنجه فرمودند. 

 

عروس که چه عرض کنم، دست هر چی مامان گودزیلا را از پشت بسته بود! بعد از اینکه چای جوشیده دست خانوم خانوما را میل کردیم، پدر عروس خانم شروع به صحبت نمود. ایشان آنقدر از فواید ازدواج و اینکه نصف دین در همین عمل خیر گنجانده شده است و بعدش هم بایستی ازدواج را ساده برگزار کرده و خرج بالای دست داماد نباید گذاشت، گفت و گفت که به خود امیدوار شدم و کم کم آن رفتار خشن اولشان را به حساب ظاهر بینی و قضاوت ناعادلانه خودم گذاشتم. پس از اینکه سخنان وزیر ارشاد، پدر زن آینده به پایان رسید وزیر جنگ، مادر زن عزیز شروع به طرح سوالات تستی به سبک کنکور سراسری کرد. ابتدا مادر عروس با یک لبخند ملیح و دلنشین واز شغل اینجانب سوال نمود. من هم با تمام صلابت خودم را کارمند معرفی کردم. کفر ابلیس عارضتان نگردد!! مادر عروس که انگار تیمور لنگ قرار است دوباره به ایران حمله کند چنان جیغی زده و به گونه ای مرا به زیر رگبار ناسزاهای اصیل پارسی رهنمون ساخت که از ترس نزدیک بود، دو پای داشته را با دو دست دیگر به هم پیوند زده و چهار نعل از پنجره اطاق پذیرایی طبقه پنجم ساختمان به بیرون پریده و سفر به ولایت عزرائیل را آغاز نمایم. در ادامه جلسه بازجویی (ببخشید خواستگاری) خواهر بزرگتر عروس از من راجع به ویلای شمال و اینکه قرار است تعطیلات آخر هفته را با خواهر جانشان به ماداگاسکار تشریف برده یا سواحل دلپذیر شاخ آفریقا، سولات بسیار مطبوعی را مطرح نمودند. خانمم نیز از فرصت بدست آمده استفاده ابزاری کرده و مدل ماشینی را که قرار بود خواهر فرخ سرشتشان را سوار آن بنمایم از من جویا شد. بنده ندید بدید هم که تا حالا توی عمر شریفم بهترین ماشینی که سوار شده ام اتوبوس شرکت واحد بوده است از اینکه توانایی حتی خرید یک روروک یا سه چرخه پلاستیکی اسباب بازی را نیز نداشته و نمی توانستم همراه با خواهر دردانه ایشان سوار بر «اپل کوراساو» و «دوو سیلویا» و «پیکان خمیری» در خیابانهای «شهرک شرق و میر عروس و خوشبخت آباد» ویراژ داده و دلم دیمبو و زلم زیمبو راه بیندازم کمال تأسف و تأثر عمیق خویش را بیان نمودم. بابای عروس هم که در فواید ساده برگزار کردن مراسم عروسی یک خطبه تمام سخنرانی کرده بود از من برای دخترشان سراغ خانه دوبلکس با سقف شیبدار، آشپزخانه اپن و دستشویی کلوز و خلاصه راحتتان کنم کاخ نیاوران را می گرفت. هر چند که حضرت اجل نیز بعد از اینکه فهمید داماد آینده شان خانه مستقل نداشته و قرار است اجاره نشینی را انتخاب نماید نظرشان در مورد دامادهای گوگولی مگولی برگشته و به من لقب «گدای کیف به دست» را هدیه نمودند! 

بعد از تمام این صحبتها نوبت به سوالات عروس خانم رسید. اولین سولا ایشان در مورد موسیقی بود و اینکه بلدم ارگ و گیتار و تنبک بزنم یا نه؟ واقعاً دیگر این جایش را نخوانده بودم. مثل اینکه برای داماد شدن شرط مطربی و رقص باباکرم نیز جزء واجبات شده بود و ما خبر نداشتیم! دومین سوال ایشان هم در مورد تکنولوژی مخابرات خلاصه می شد، عروس خانم تلفن موبایل را جزء لاینفک و اصلی زندگی آینده شان می دانستند، من هم که تا حالا بهترین تلفنی که با آن صحبت کرده ام تلفن عمومی سر کوچه مان بوده توی دلم به هر کسی که این موبایل را اختراع کرده بود بد و بیراه گفته و از عروس خانم به خاطر نداشتن موبایل عذر خواهی نمودم. بعد از این که عروس خانم فهمید که از موبایل هم خبری نیست سگرمه هایش را درهم کرده و مرا یک «بی پرستیش عقب افتاده از دهکده جهانی آقای مک لوهان» توصیف نمود، البته داغ عروس خانوم هنگامه که متوجه شد بنده بی شخصیت از کار با اینترنت و ماهواره هم سر در نیاورده و نمی توانم مدل لباس عروسی ایشان را از آخرین «بوردهای مد 2000 افغانستان» بیرون بیاورم، تازه تر شده و چنان برایم خط و نشان کشید که انگار مسبب قتل «راجیو گاندی» در هندوستان عموی بنده بوده است و لاغیر! 

در ادامه سوالات فوق، علیا مخدره از من توقع برگزاری مراسم عروسی در باشگاه یا هتل را داشتند، چون به قول خودشان مراسم عروسی که توی باشگاه برگزار نشود باعث سر شکستگی جلوی فامیل و همسایه ها می شود! والله، اینجایش که دیگر برایم خیلی جالب بود ما تا حالادیده بودیم که باشگاه جای کشتی گرفتن و فوتبال و والیبال بازی کردن است ولی مثل اینکه عروس خانم ها جدید زمین چمن و تشک و تاتامی را با محضر ازدواج اشتباه گرفته اند، الله اعلم! سوال چهارم هم به تخصص بنده در نگهداری و پرستاری از «گربه ها و سگهای ایشان» در منزل آینده مربوط می شد که این بار دیگر جداً نیاز به وجود متخصصین باغ وحش شناسی و انجمن دفاع از حقوق بقای وحش احساس می گردید تا برای به سرانجام رسیدن این ازدواج میمون و خجسته کمی فداکاری به خرج و راه و روشهای «معاشرت دیپلماتیک» با آن موجودات زبان بسته را نیز به داماد فدا شده در راه عشق «هاپوها و میو میوها» آموزش می دادند، بعد از تمام این وقایع ناخوشایند نوبت به مهریه رسید. خواهر کوچکتر عروس به نیت صدو دوازده نفر از یاران «لین چان» در سریال «جنگجویان کوهستان» اصرار داشت که صدو دوازده هزار سکه طلا مهریه خواهر تحفه اش باشد و به نیت اینکه در سال هزار و سیصد و چهل نه به دنیا آمده، هزار و سیصد و چهل و نه سکه نقره هم به مهریه اش اضافه شود! باز جای شکرش باقی بود که سال تولد در ایران «شمسی » می باشد اگر «میلادی» بود چه خاکی به سرم می کردم! بعد از قضیه مهریه نوبت شیربها شد. مادر عروس به ازای هر سانتیمتر مکعب از آن شیر خشکی به دختر خودش داده بود برای ما دلار، یورو، سپه چک، عابر چک و سهام کارخانجات پتروشیمی کرمانشاه و تراکتورسازی تبریز را حساب کرده به طوریکه احساس نمودم که اگر یک ربع دیگر توی این خانه بنشینیم خواهند گفت که لطفاً پول آن بیمارستانی را که عروس خانم در آنجا بدنیا آمده و پول قند و چایی مهمانهایشان را هم ما حساب کنیم!  

بعد از تمام این حرفها مادر بخت برگشته ما یک اشتباهی کرده و از جهیزیه ننه فولاد زره، عروس ترگل ورگلشان سوال نمود. گوشتان خبر بد نشنود! آن چنان خانواده عروس، مادرم را پول دوست، طماع، گدای هفت خط، تاجر صفت، دلال، خیانتکار جنگی و جنایتکار سنگی معرفی کردند که انگار مسبب اصلی شروع جنگ جهانی دوم مادر نئونازی بنده بوده است، نه جناب هیتلر! به هر تقدیر در پایان مراسم بعد از کمی مشورت خانواده عروس جواب «نه» محکم و دندان شکنی را تحویلمان دادند و ما هم مثل لشکر شکست خورده یأجوج و مأجوج به خانه رجعت نمودیم، پس از آن «دفتر معاملات ازدواج» با خودم عهد بستم که تا آخر عمر همچون ابوعلی سینا مجرد مانده و عناصر نامطلوبی به مانند خواستگاری و ازدواج و تأهل را نیز تا ابد به فراموشی بسپارم، بیخود نیست که از قدیم هم گفته اند؛ آنچه شیران را کند روبه مزاج، ازدواج است، ازدواج!!!

اطلاعات سفر به ایران (طنز)

اگه مدت زیادیه که ایران نبودین و حالا قصد دارین بعد چندین سال بیاین ایران باید خدمتتون عرض کنم که ما دچار تحولات بزرگی شدیم و در طول این مدت پیشرفتای زیادی کردیم بطوریکه خیلی چیزا دیگه اون کاربری سابق رو ندارن، پس برای اینکه بعد از بازدید از وطن دچار اصحاب کهف زدگی نشین بهتر یه سری از تغییرات زیر رو بخونین تا به نوآوری و شکوفایی ملی این ملت همیشه در صحنه افتخار کنین!!  

 


1-ایستگاه اتوبوس: مکانی که مردم در آن می ایستند و به شرکت واحد فحش خواهر و مادر میدهند هر از گاهی هم یک اتوبوس پر یا خالی بدون توقف رد میشود تا ک... شما بیشتر بسوزد. 

 

 
2-چراغ راهنمایی: یک نوع رقص نور سه رنگ که برای زیبایی در چهار راه ها نصب میشود! 

 


3-استادیوم فوتبال: جایی که شما در آن به ارتباط منطقی بین "شیرسماور،اگزوز خاور وک... داور پی خواهید برد" که به دنبال آن زندگیتان متحول خواهد شد!! 

 


4-خانه خالی یا مکان: خانه ای که پدر و مادر و یا همسر و بطور کلی "سر خر" برای مدتی در آن تشریف ندارند و شما هر غلطی که فکرش را بکنید می توانید انجام دهید!  
-پی نوشت:مواظب
110 و همسایه های فضول باشید! 

 


5-کامپیوتر: وسیله ای مناسب برای گوش کردن mp3 وچت کردن! 

 

 
6-موبایل: ابزاری که میشود فیلمهای
س.ک.س.ی و خانوادگی دیگران را در آن نگهداری کرد و با دیگران نیز به اشتراک گذاشت، بعضی وقتها هم از آن برای صحبت کردن استفاده میشود! 

 


7-علی دایی: (با لهجه بخوانید)خیلی ببخسشید آقای فلدوسی پول، تیم ملی مال بابامه هرکاریم دلم بخواد میکنم! 

 


8-و اما تعارفات در پشت تلفن یا موبایل: 


کجایی پدرسگ: یعنی تو این مدت که ندیدمت دلم برات تنگ شده بود! 


کجایی خواهر فلان: یعنی دلم برات خیلی خیلی تنگ شده! 


تو معلوم هست کجایی مادر فلان: یعنی تو نفس من بیدی! زندگی بدون تو معنی نداره! 

 
خداحافظ مادر...ِ پدرسگ: بازهم به ما سر بزن!

 

و.....

آیا مطمئن هستید فارسی امروزی را خوب می دانید؟!!

تپل : یعنی خوب یعنی همان چیزی که فقط فکرش را می کردی یعنی دوست داشتنی

فطیر : یعنی خیلی یعنی خیلی زیاد یعنی اونقدر که نشه فکرش را کرد

گرخید : گرخیدن یعنی ترسیدن یعنی کپ کردن یعنی کم آوردن یعنی قافیه رو باختن

آجر : یعنی سیب زمینی! یعنی 1000کیلومتر اون طرف تر از بی احساسی

شوخی افغانی: یعنی هر مدل شوخی که حال طرف روا تا حد سکته پیش ببرد

زاق : یعنی ضایع یعنی زاقارت یعنی یه کامیون کار اشتباه

سگ برگر : احتمالا غذایی است که خورده شده و باعث شده دهان طرف بوی یک کامیون پیاز بدهد و همراه با بو های دیگر

شاسی: اشاره به قد دارد

ترکوندن : یعنی حال پخش کردن اساسی یعنی فراهم کردن یعنی رسوندن یعنی خوب و اساسی رفتار کردن یعنی بون نقص بودن

پیاز : یعنی خنگ یعنی مشنگ یعنی تو که عین بز نگاهم میکنی وقتی میگویم دوستت دارم

شیمبل:معمولا به جاسازی کردن یا مخفی کردن میگن

چنیم:وقتی میحواهی از چیزی تعریف کنی از این اصطلاح استفاده میکنی

بشقل : تغییر داده شده بقل(قل دادن) به معنی بده بیاد

گون به آدمی میگن که هر چی بهش میگی نمیفهمه و در کا آی کیو ش پایینه

گولاخ : گولاخ به ترکی یعنی گوش و در کل به آدم درب و داغون و نخراشیده میگن

تهران51: آدم دولتی کارمند

ملی شد: همه فهمیدن

میرزا مقوا: کنایه از آدم لاغر و لق لقو

اوپدیس کردن: صدای ضبط را تا آ خر بلند کردن

چریدن: به معنی داشته باش

چوخلصیم: یعنی خیلی مخلصیم

بی سیمچی رو زدن: وقتی با موبایل ی هویی قطع میشه گفته میشه

نبشی دادن: سوتی دادن گاف دادن

دوومنگل: ماتیز

ژولیت: مامور کلانتری

خسته: یه صفت به معنی حرفه ای و کار کشته

اونجا هیچی آنتن نمیده: در توصیف جاهای خیلی پرت گفته میشود

چلاسیدن: ترکیب ماسیدن و چسبیدن و پلاسیدن کنایه از آدمی که دپ شده

سی جی: به معنی آدم خز موتور باز

بدن کار: یعنی بدن ساز یعنی ارنولد یعنی زیبایی کار

اوشکول: غربتی گیج معادل پیه

برو جلو بوق بزن: زیاد حرف نزن

چلغوز: عقب مانده گیج

چمنتیم: مخفف چاکرتیم نوکرتیم مخلصتیم

خیالی نیست: مهم نیست مساله ای نیست

جیک ثانیه: زود سریع

دودره: کلک زدن حقه بازی کلاه گذاشتن سر کار گذاشتن کسی

دیفار: دیوار

سیریش: سمج

سوتی دادن: ضایع کردن خراب کردن انجام دادن کاری بر خلاف قاعده معقول

سیابازی: حقه بازی شارلاتان بازی

شاسکول: مسخره خل

شاسی بلند: قدبلند

قات زدن:قاتی کردن جوش آوردن آشفته و عصبانی شدن

قزمیت: آدم عقب افتاده

آخرشه تهشه اندشه: پایان نهایت در کار مورد نظر خبره و تمام بودن

آلبالو: تقریبا معنای خاصی ندارد و برای ضایع کردن طرف مقابل به کار برده میشود

آنتی حال زدن:ضد حال زدن حال طرف را در شرایط خاص گرفتن

آواکس: خبرچین

آینه بغل اتوبوس: به گوش های پهن و ایستاده و بزرگ گفته میشود

آیکیو:باهوش زرنگ یا برای مسخره کردن هوش طرف به کار میرود

اتو کشیده: آدم شق و رق

اجمالتیم:کوچک شده شما هستیم

اخرابتیم:خرابتیم

ارجینال: اصیل منحصر به فرد

اشتب : مخفف اشتباه

افتض: مخفف افتضاح

افقی شدن : مردن

اوت: پرت

با اتیکت: با شخصیت

باتری قلمی: لاغر مردنی

با حال: با معرفت با مرام

با دنده سنگین رفتن: عجله نداشتن آرام و با طمانینه راه رفتن

بچه راکفلر: بچه پولدار

بچه مثبت:آدم سر به راه

بچه پاستوریزه: بسیار تمیز و مرتب

بروبچ: مخفف بر و بچه ها

پسی: پسر

دخی: دختر

بیلبورد: نهایت تابلو شدن

پاچه خوار :چاپلوس

پارازیت: اختلال مزاحمت

تگری شکوفه:حالت تهوع بالا آوردن

پایه:اهلش هست همراهی میکند

پیچ پلیسی: کشیدن ترمز و دور زدن ماشین

تابلو:انگشت نما مشهور

تریپ: قیافه سبک شیوه

تی تیش:به کسانی گفته میشود که خیلی وسواس دارند و در هر کاری خیلی حساس هستند

جوات: بی کلاس

جیرجیرک: پر حرف

چراغ خامش:مخفیانه

حسش نیست: حوصله اش را ندارم

خالی بند: دروغ گو

خبرگذاری: سخن چین

خفن:بی نقص خوب و تحسین برانگیز یا برای هر نوع اغراق به کار میرود

دور سه فرمان: کسی که خیلی مشکل دارد بسیار قاطی

کره: خیلی باحال

رادار: جاسوس

سه: مایه شرمندگی

شیرین عسل: چاپلوس بادمجان دور قاب چین

سیرابی: توهینی قدیمی از دوره برادران آب منگل

بروبکس(یافقط بکس):همان بر و بچ

نمور(نموره):جزئی کوچک کمی

نک و نال: ناله و زنجموره

بریدن:کم آوردن ناتوان شدن

فک زدن:خیلی حرف زدن ایضا چانه زدن

فنچ(فنچول): دختر کم سن و سال

هاگیرواگیر:گیر و دار شلوغی و پلوغی

قزل قورت: گرسنگی شدید

شله زرد: شل وارفته

صفاسیتی: کنایه از لذت زیاد بردن

قه ثانیه:فورا

کل کل کردن: لجبازی کردن

گرخیدن: ترسیدن

گیر سه پیچ: سماجت بسیار

کف و خون بالا آورد(قاطی کرد):خیلی تعجب کرد خیلی هیجان زده

آمپر چسبوند:عصبانی شد

مگسی شد: عصبانی شد

ریلیف(ریلیفش کن): آماده(آماده اش کن)

آنتن:آدم فروش خبر چین

یول :گیج مراجعه کنید به شاسکول

شلخک: همین جوری اله بختکی

خز: آخر جوات بی کلاس بالای شهری

خز و خیل(خز و پیل): خز و دوستان اجتماعی چند خز

زاخار:مزاحم چیز ضعیف و بی کلاس

تریپ مرگ:بسیار بد حال و ایضا بسیار باحال

خط خطی ام: اعصابم خورد است

سیستم: هر چیز الکترونیکی که به هر وسیله ای سوار میشود

تابیل: نوعی تابلو ضایع کردن

زابیل: تابلو بودن ضایع

خالتور: موسیقی جوات

زابلو: تلفیقی از تابیل و زابیل با اشاره به ریشه کلمه

ببینیم با: بگیر بنشین سر جایت بی خیال بابا این طور ها هم نیست

آژیر باش: حواست جمع باشد

کیشمیشی: در هم و بر هم قاتی

بزنگ بتلف: تماس بگیر تلفن کن

تیلیف: شماره تلفن تلفن  

آویزون: به کسی گفته میشود که به کسی وابسته است، انگل

 

این داستان واقعی است و ارزش خواندن را دارد!

شبی از آنِ رابی

 

 

    این داستان را نه به خواست خود،‌ بلکه به تشویق و ترغیب دوستانم می‌نویسم.  نام من میلدرد است؛ میلدرد آنور Mildred Honor. قبلاً در دی‌موآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی معلّم موسیقی بودم.  مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است.  در طول سالها دریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است.  با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشته‌ام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده‌ام.  

    امّا، از آنچه که شاگردان "از لحاظ موسیقی به مبارزه فرا خوانده شده" می‌خوانمشان سهمی داشته‌ام.  یکی از این قبیل شاگردان رابی بود.  رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد.  برای رابی توضیح دادم که ترجیح می‌دهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایین‌تری آموزش را شروع کنند.  امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد.  پس او را به شاگردی پذیرفتم.  رابی درس‌های پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است.  رابی هر قدر بیشتر تلاش می‌کرد، حس‌ّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان می‌داد.  امّا او با پشتکار گام‌های موسیقی را مرور می‌کرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره می‌کرد.  

 

    در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم.  در انتهای هر درس هفتگی او همواره می‌گفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو می‌زنم."  امّا امیدی نمی‌رفت.  او اصلاً توانایی ذاتی و فطری را نداشت.  مادرش را از دور می‌دیدم و در همین حدّ می‌شناختم؛ می‌دیدم که با اتومبیل قدیمی‌اش او را دم خانهء من پیاده می‌کند و سپس می‌آید و او را می‌برد.  همیشه دستی تکان می‌داد و لبخندی می‌زد امّا هرگز داخل نمی‌آمد.  

    یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید.  خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم  بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد.  البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمی‌آید.  وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود.  

    چند هفته گذشت.  آگهی و اعلانی دربارهء تک‌نوازی آینده به منزل همهء شاگردان فرستادم.  بسیار تعجّب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم می‌توانم در این تک‌نوازی شرکت کنم؟".  توضیح دادم که، " تک‌نوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی."  او گفت، "مادرم مریض بود و نمی‌توانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین می‌کنم.  خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تک‌نوازی شرکت کنم!" او خیلی اصرار داشت.  

    نمی‌دانم چرا به او اجازه دادم در این تک‌نوازی شرکت کند.  شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که می‌گفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد.  تالار دبیرستان پر از والدین، دوستان و منسوبین بود.  برنامهء رابی را آخر از همه قرار دادم، یعنی درست قبل از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکّر کنم و قطعهء نهایی را بنوازم.  در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکنم چون آخرین برنامه است کلّ برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامهء نهایی آن را جبران خواهم کرد.  

    برنامه‌های تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد.  شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجهء کارشان گویای تلاششان بود.  رابی به صحنه امد.  لباسهایش چروک و موهایش ژولیده بود، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند.  با خود گفتم، "چرا مادرش برای این شب مخصوص، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل موهایش را شانه نزده است؟"  

    رابی نیمکت پیانو را عقب کشید؛ نشست و شروع به نواختن کرد.  وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کو ماژور را انتخاب کرده، سخت حیرت کردم.  ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلیدهای پیانو می‌نواخت بشنوم.  انگشتانش به چابکی روی پرده‌های پیانو می‌رقصید.  از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت.  آکوردهای تعلیقی آنچنان که موتزارت می‌طلبد در نهایت شکوه اجرا می‌شد!  هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد.  بعد از شش و نیم دقیقه او اوج‌گیری نهایی را به انتهی رساند.  تمام حاضرین بلند شدند و به شدّت با کف‌زدن‌های ممتدّ خود او را تشویق کردند.  

    سخت متأثّر و با چشمی اشک‌ریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرّت او را در آغوش گرفتم.  گفتم، "هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی، رابی!  چطور این کار را کردی؟"  صدایش از میکروفون پخش شد که می‌گفت، "می‌دانید خانم آنور، یادتان می‌آید که گفتم مادرم مریض است؟  خوب، البتّه او سرطان داشت و امروز صبح مرد.  او کر مادرزاد بود و اصلاً نمی‌توانست بشنود.  امشب اوّلین باری است که او می‌توانست بشنود که من پیانو می‌نوازم.  می‌خواستم برنامه‌ای استثنایی باشد."  

    چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیده‌ای نبود که پرده‌ای آن را نپوشانده باشد.  مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبت‌های کودکان ببرند؛ دیدم که چشم‌های آنها نیز سرخ شده و باد کرده است؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگی‌ام پربارتر شده است.  

    خیر، هرگز نابغه نبوده‌ام امّا آن شب شدم.  و امّا رابی؛ او معلّم بود و من شاگرد؛ زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار و عشق و باور داشتن خویشتن و شاید حتّی به کسی فرصت دادن و علّتش را ندانستن را به من یاد داد.  

    رابی در آوریل 1995 در بمب‎گذاری بی‎رحمانهء ساختمان فدرال آلفرد مورای در شهر اوکلاهما به قتل رسید. 

خانم های خیلی باهوش!!!

 
 
www.hamtaraneh.com
 
شما به علائم توجه نکردید! میشه گواهینامه شما رو ببینم؟
 
 
 
 
www.hamtaraneh.com
میشه یه دقیقه صبر کنی تا پیداش کنم؟ چه شکلیه؟!
 
 
 
 
 
www.hamtaraneh.com
چهارگوشه و عکس خودت روشه!
 
 
 
 
 
 
www.hamtaraneh.com
هاا!

www.hamtaraneh.com
پیداش کردم!
 
 
 
 
www.hamtaraneh.com
بفرمایین
 
 
 
 
www.hamtaraneh.com
www.hamtaraneh.com 
 
شما میتونید برید. عذر میخوام که متوجه نشدم شما هم پلیس هستین!!!

بهترین روز زندگی

عده­ای دوست در یک میهمانی شام گرد هم جمع شده بودند. هر یک از آنها خاطراتی از گذشته تعریف می­کردند.

یک نفر پرسید: بهترین روز عمرتان کدام روز بوده است؟
زن و شوهری گفتند: بهترین روز عمر ما روزی بوده که ما با هم آشنا شدیم.
زنی گفت: بهترین روز زندگیم روزی بود که نخستین فرزندم به دنیا آمد.
مردی گفت: روزی که از کارم اخراج شدم بهترین و بدترین روز عمرم بوده است. آن روز، باعث شد که روی پای خودم بایستم و راه تازه­ای را شروع کنم و از آن روز از هر قسمت زندگیم راضی بودم.
این گفتگو ادامه داشت تا اینکه نوبت به زنی رسید که تا آن هنگام ساکت بود. از او پرسیدند: بهترین روز عمر تو چه روزی بوده است؟
زن گفت بهترین روز زندگی من امروز است. زیرا امروز روزی است که بیش از همه روزها برایم ارزشمندتر است. من نمی­توانم دیروز را بدست بیاورم و آینده هم مال من نیست. اما امروز مال من است.. تا آن را هر طوری که می­خواهم بگذرانم و از آنجا که امروز تازه است و من هم زنده هستم پس بهترین روز من است و خدا را برای این شکر می­کنم. 

 

به نظر من خوش به حال این زن. در زندگی هر کدوم از ما روزهای خوب و بدی وجود داشته. شاید روزهایی رسیده که حتی حسرت خاطرات خوش گذشته رو خوردیم. ولی اگه به امروزمون دقت کنیم می­تونیم همون خاطرات رو تکرار کنیم. می­تونیم همون خاطرات خوش در کنار کسی بودن، لحظه احساس غرور کردن و ... رو دوباره تجربه کنیم. یا می­تونیم همون روزمون رو تبدیل کنیم به روزی که گندترین روز زندگیمون بوده. البته بعضی وقتها دست خود ما نیست، مثلاً یک عزیزی عمرش رو از دست می­ده و از این دست مسائل. اما خیلی چیزها در اختیار ماست. ما می­تونیم مثل یک نقاش تابلوی زندگی خودمون رو نقاشی کنیم.

به خاطر داشته باشید که آینه­ی خودرو برای این نیست که رو به عقب رانندگی کنید. باید از گذشته درس بیاموزیم نه اینکه در گذشته­ها زندگی کنیم.  «آنتونی رابینز»


سعدیا ((دی)) رفت و ((فردا)) همچنان موجود
نیست در میان این و آن، فرصت شمار امروز را


یه چیزی رو یادتون نره دوستان: امروز اولین روز از بقیه زندگی شماست. اگه تصمیم گرفتید میتونید از همین لحظه دوباره شروع کنید.

دو روز در هفته است که نسبت به آن هرگز نگران نیستم. دو روز بدون دغدغه و رها از بیم و هراس. یکی از این روزها ((دیروز)) است و روز دیگر ((فردا)).  « رابرت بردت» 

میگن آقایون با غیرتن؟

اون ماله قدیما بود که میگفتن آقایون غیرت دارن الان غیرت این شکلی شده ببین؟ 

مرد: چرا اینقدر دیر کردی ؟ دلم هزار را رفت آرایشگاه نبودی مگه ؟
زن: اوا این چه سوالیه ؟ خب معلومه آرایشگاه بودم مگه به من شک داری ؟
مرد: چه حرفا میزنی من به تو بیشتر از خودم اعتماد دارم.
زن: آخه میدونی چی شد ؟ از آرایشگاه تا خونه پیاده اومدم که آرایشم خراب نشه.
مرد: اوا خوب کردی اینقدر نگران شدم فکر کنم فشارم افتاده پایین.
زن: آخ بمیرم الهی تو راه که میومدم یه چند تا از این عوضیای جلف لجن بهم تیکه انداختن منم جوابشونو ندادم.
مرد: خوب کاری کردی از این آدما خیلی زیاد شده فقط بلدن جلف بازی در بیارن.
زن: حالا تو خودتو خیلی ناراحت نکن بچت میوفته.
مرد: اوا خیلی بدی تو

نامه یک زن به زلیخا !!!!

بانو زلیخا ما که فقط یک زن سان می باشیم و نه زنی کامل, نیک می دانیم که برای مراوده با یک مرد باید بیشتر از یک روبند را وا کرد. آن هم از رخی که طرف از بچگی دیده.
در این حالت اگر خودتان نمی گفتید که من خود را برای تو آماده کرده ام ما هم که داستان را بلد بودیم نمی فهمیدیم جریان چست. 

 


  

 

ای قربان آن دماغ عملیتان بشوم آن حجاب اسلامیتان ما را کشت.


 تازه بد نیست بدانید که هیچ مردی را نباید حبس کرد. مردها بر عکس زنهایند - که نباید راه دررو داشته باشند تا بگویند که مجبور بودیم و وجدان درد نگیرند- باید مردها را در دشت و دمن برد تا فکر کنند که می توانند بروند و فرصت از کف دهند.
در ضمن ما هم مغروریم و هیچ مردی را عددی حساب نمیکنیم . اما وقتی یک بی پدری دلمان را برد, غرور را تف می کنیم و برتری را قی, و نمی آییم به طرف بگوییم تو برده مایی و باید ما را چیز کنی … چیز … مراوده کنی.

ما کاری می کنیم که فکر کند خودش ما را اغفال کرده. اول کمی از دنیای خودمان می گوییم که چه زندگی پوچ و بی عشقی داریم که دلش به حال ما بسوزد, بعد ازش تعریف می کنیم. نه از قیافه اش که: آه یوسف تو چقدر زیبایی! که بعد بگوید: هر آینه تو زن شهوترانی هستی که برایم نقشه چیده ای. بلکه از درونش تعریف می کنیم و می گوییم تو روح زیبایی داری و من عاشق خدای تو شده ام و از این حرفها که بگوید: وای چه زن فهمیده و با ایمانی و ما را از تو خوش آمد.


بعد به گونه ای که تابلو نشود مثلا به هوای خاراندن تنمان یقه مان را یکمی عقب می دهیم و پا روی پا می اندازیم به گونه ای که ران مبارکمان از شکاف دامن قلمبه بیفتد بیرون. بعد ضعیف می شویم و اشک ریزان که نقطه ضعف مردان, که همانا حامی و قویتر بودن است, تحریک شود و بیاید نازمان کند و بغل.

و کم کم گرمای تنمان کارساز شود و خفت طرف را بگیرد. بعد تازه ماجرا را اینجا تمام نمی کنیم. یک لب عاشقانه می گیریم و با نگاهی معصوم و غمگین می گریزیم. بدین گونه او که این بار در کف مانده خود مترصد فرصتی شده می آید و ترتیبمان را می دهد که اگر هم لو رفتیم دیگر واقعا” مقصر اوست و لازم نمی شود یک نی نی بیاید بگوید پیراهنش را از پشت دریده ای و آبرویمان نابود شود.



 


البته ما مطمئنیم که بانو زلیخا بهتر از ما این ها را بلد است.

 اما چون مملکت اسلامیست و می شود به یوسف ماتیک زد ولی به زلیخا نه, درک می کنیم که همان برداشتن رو بند هم خیلی حرکت انقلابیی بوده, و واقعا” یوسف مرد با ایمانی بوده که فریب نخورده و در رفته.
راستی زلیخا جان شما نسبتی با قالی کرمان ندارید ؟  

جسارت نشود بانو جان ولی نظر ما را بخواهید این یوسف شما شبیه نقاشی این شهید فلسطینی ها بود. به ما باشد آن شیطان را ترجیح می دهیم که هم انقدر ناز ندارد هم خیلی هات است.

زندگی عزیزترین کساتون را خیلی راحت با یاد گرفتن این مطلب نجات ده

بعد از یک  حادثه ضربه مغزی که منجر به خون ریزی رگی در ناحیه مغز شده،اگر شخص ضربه دیده رادر زمانی کمتر از سه ساعت به بیمارستان برسانیدامکان بر طرف کردن حادثه و نجات شخص بسیارزیاد است. ولی همواره باید قادر به تشخیص علائم ضربه مغزی باشید  و این عمل بسیار ساده است.( مهمترین وظیفه تشخیص حادثه خون ریزی مغزی است )و بعد از تشخیص و قبل از سه ساعت باید شخص را به پزشک برسانید.تا این که بتوانید فرد مصدوم را از خطر مرگ حتمی برهانید یک شاهد حادثه با آشنا بودن به علائم خون ریزی مغزی می تواند با سه سئوال ساده از مریض به سهولت او را نجات دهد. 

1ــ از بیمار یا شخص ضربه مغزی خورده بخواهید بخندد.
 2 ــ از بیمار یا شخص ضربه خورده بخواهید دو دستش را بالا نگه دارد.
3 ــ از بیمار یا شخص ضربه خورده بخواهید یک جمله ساده را تکرار کند. مثلا' بگوید خورشید در آسمان بسیار خوب می درخشد.
  


اگر بیمار یا شخص ضربه خورده قادر به انجام یکی از این کارها نباشد باید فوری اورژانس را خبر کرده و بیمار را به بیمارستان منتقل کرده و به مسئول مربوطه عدم اجرای یک یا چند اعمال فوق را اطلاع داده تا ایشان پزشک را در جریان گذارد. 

اگر کسی این مطلب را دریافت کند و حداقل آنرا برای ده نفر دیگر ارسال دارد، مطمئن باشد که در زندگی اش جان یک یا چند فرد را نجات داده است. توجه کنید، تعداد افرادی که این روزها با اینترنت کار میکنند در دنیا چقدر است و اگر ده نفر به ده نفر دیگر این ایمیل را ارسال دارند، تعداد افراد آشنا با این سئوالها به صورت تابع نمایی در کمتر از یک ماه به میلیونها نفر خواهد رسید.

روشنفکری در 5 دقیقه!!!!

اگر جوات هستید، اگرآخرین مطلبی که مطالعه کرده اید تصمیم کبری بوده است، اگر قدرت تحلیل شما در حد پت و مت است ،اگر فرق اگزستانیالیسم و هویج را نمی دانید، نگران نباشید بسته های آموزشی " روشنفکری در 5 دقیقه " به بازارآمد!

اولین اصل، یادگرفتن تعدادی لغت پرملاته! هرچی بیشتر بدونید بهتره اما اگر مغزتون زیاد کشش نداره همین چهارتا رو حفظ کنید: سیناپس ، پارادایم، نوستالژیک و دیالکتیک .معنی اش زیاد مهم نیست فقط کافیه هر چند جمله در میون مقداری از این کلمات- به میزان دلخواه- بکار ببرید البته موظب باشید دز آن را زیاد بالا نبرید که تابلو می شود!

ریش پرفسوری گرچه اپیدمی شده ولی هنوز هم جواب می ده! ریش پروفسوری می تونه یک کارگر افغانی رو به یک شهروند فرهیخته تبدیل کنه!

غر بزنید! غر زدن به وضع مملکت یکی از ارکان مهم و شاید مهمترین رکن روشنفکری باشه. به هر چیزی که فکرتون می رسه غر بزنید مهم نیست به چی فقط غر بزنید مثال:
اگر بارون نمیاد از بارونهای لندن تعریف کنید و بر پدر مملکت بی آب و علفمون لعنت بفرستید!
اگر بارون میاد از هوای صاف و آفتابی تگزاس تعریف کنید و بگید :" تف به این مملکت گل وشل"!


مدام از پیشرفت خارج تعریف کنید! طوری که انگار 80 سال توی لس آنجلس زندگی کرده اید .مثلاً بگید اونجا نون بربری تو بسته بندی های استریل عرضه میشه!


کراوات خیلی مهمه حتی اگه می خواهید تا سبزی فروشی سرکوچه بروید کراوات بزنید. حتی اگر می خواهید با پیژامه بروید باز کراوات را بزنید! برای اینکه در ذهنتان ملکه شود می توانید شبها با کراوات بخوابید!


اگر در مهمانی خواستید دستشویی بروید و آنجا دستشویی فرنگی نداشتند به شدت از صاحبخانه گلایه کنید و خودتان را ناراحت نشان دهید. البته اگر دستشویی فرنگی داشتند هول نکنید! دستشویی فرنگی هم مثل دستشویی های خودمان همان دو مرحله را دارد: 1 -شلوارمان را پایین می کشیم 2-پی پی می کنیم .
مواظب باشید مراحل را جابجا انجام ندهید!

پیتزا دیگه دمده شده، سعی کنید اسم غذا هایی رو حفظ کنید که بقیه حتی نمی تونند تلفظش کنند.
مثال: فوندی بورگینیون، تاوزند آیلند و...البته اگر توی رستوران بودید قبل از به زبان آوردن این کلمات ابتدا دستتون رو داخل جیبتون کنید ویک چرخ بدهید اگر به چیزی برخورد نکرد احساس تشنگی کنید ویک لیوان آب سرد سفارش بدهید!


داشتن یک وبلاگ ضروریه . البته اگر هنوز فرق بین کیس و مانیتور رو نمی دونید بروید به پاراگراف بعدی!
قالب وبلاگ باید حتماً سیاه باشه. سیاه نمادی است از خفقان ژرفنای درونی و فریادی از فراسوی فراخنای تاریکی های ظلمانی! اسم وبلاگ هم باید یکی از این ها باشد: فریاد بی صدا، اسیر حجم خلوت بی کسی، غریب غروب غربت غارغار! برای مطالب توش هم میتونید یک کتاب از احمد شاملو بگذارید بغل دستتون و هر هفته یه صفحه ازش رو تایپ کنید بریزید تو حلق وبلاگ!

از زمان قدیم خیلی تعریف کنید. مخصوصاً بگید اون موقع همه چیز خیلی ارزون بوده مثلاً تویوتا کمری 3 قرون بوده! البته سعی کنید به مغزتون یه مقدار بیشتر فشار بیاورید و مثال بهتری بزنید.

سعی کنید عینکی شوید. عینک سمبل مطالعه ی زیاده ! اگر حوصله مطالعه ندارید یک روش سریعتر هم وجود داره: 2 دقیقه به جوشکاری با دقت نگاه کنید!


اگر کاندیدای مورد نظر شما رای آورد، دمکراسی را مثل عقد دخترعمو پسرعمو عهدی آسمانی بدانید.
اگر کاندیدای مورد نظر شما رای نیاورد بگویید: ملت شعورشون همینقدره! حقشونه بیسوادها!

ترانه های خارجی گوش بدهید. هرچی غیر مجاز تر باشه بهتره! اگر نانسی گوش میدید نشون میده که تمام مراحل روشنفکری رو با موفقیت پشت سر گذاشته اید!

وقتی در مورد ریس جمهور های خارجی صحبت می کنید بگویید: " آقای بوش" یا " پرزیدنت بوش"


یک سگ بخرید. اصولاً معاشرت با سگ جماعت تاثیر زیادی در ارتقای سطح روشنفکری داره!

اگر دختر هستید باید مانتوی شما تنگ باشد! تنگ تر از بقیه ! خیلی تنگ! اونقدر که موقع غذا خوردن مجبور شوید دکمه های جلوی آن را به صورت موج مکزیکی به ترتیب باز و بسته کنید تا لقمه پایین برود!

50 مزیت مرد بودن!!! ( برید حالشو ببرید )

۱-اسم هر جک و جونوری رو روی شما نمیگذارند از قبیل آهو ،غزال ، پروانه ، شاپرک و موارد دیگر که اینجا جاش نیست!  


2-در عروسی میتونید لباسی رو که بارها به تن کردید رو دوباره بپوشید! 


3-میتونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید و بعد بگید مد روزه! 


4-از ترس اینکه کسی سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قایم نمیکنید! 

 
5-مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است! 

 
6- مدل لباس دختر شمسی خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نمیکنه! 

 
7-در موقع استرس هیچوقت ناخنهای خود را نمیجوید! 

 
8-هفته ای دو بار شکست عشقی نمیخورید!  


9-لازم نیست از 18 سالگی موهای سرتون رو رنگ کنید چون موهای جوگندمی خیلی هم به شما میاد! 


10- فقط شما میتونید برید استادیوم! 

 
11- خودتون پنچری ماشینتونو میگیرید! 

 
12-لازم نیست با قرار دادن انواع جکهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش قدتون رو افزایش بدید! 


13- میتونید تمام روز بادوستانتون برید کوه و وقتی برمیگردید خونه برای خانمتون تعریف کنید که چه روز پرکاری داشتید! 


14- موقع خواستگاری به هیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید! 

 
15- از دیدن کله پاچه دچار تشنج نمیشید! 


16- هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمیگیره! 

 
17- فقط شمایید که لذت تماشا کردن فوتبال یوونتوس- بارسلونا را با گزارش عادل فردوسی پور درک میکنید! 

 
18- فقط شمایید که میتونید لذت تکچرخ زدن با CG رو تجربه کنید! 


19- میتونید با خط ریشتون بیش از 12000 اثر هنری خلق کنید! 

 
20- به طلا و جواهرات دیگران در حالی که دارید از حسادت منفجر میشید نگاه نمیکنید! 

 
21- تو عروسی ها لازم نیست چند تن زنجیر از خودتون آویزون کنید که تازه دیگران ازتون بپرسند بدلییییییه؟  


22- سر سفره عقد لازم نیست برید گل بچینید و گلاب بیارید و نون بگیرید و اینا...  


23- در حالی که خواهرتون باید بمونه خونه و آشپزی یاد بگیره شما میرید بیرون و گل کوچیک بازی میکنید! 


24- لازم نیست آدرس تمام مزون ها، پاساژها ،بوتیک ها و مراکز لاغری شهرتون رو حفظ باشید! 

 
25- اگه تو خیابون تویوتا کمری جلوی پاتون نگه نداشت به راحتی سوار یه پیکان میشید! 


26- لازم نیست همیشه جای جورابهای همسرتون رو حفظ باشید! 

 
27- فقط شما میتونید سه ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسیر کنید! 


28- لازم نیست روزی چهار بار مثل آمپول ب کمپلکس سریالهای بی سر و ته وطنی رو تماشا کنید! 

 
29- لازم نیست سالی یه بار زاویه دماغتون رو نسبت به افق تغییر بدید! 

 
30- میتونید حتی تا محل کارتون رو هم با دوچرخه طی کنید و کسی اونجوری به شما نگاه نکنه! 

 
31- میتونید راحت رو صندلی های جلوی اتوبوس بشینید و در عقب دود نخورید(البته این اتوبوس های BRTاین قضیه رو خرابش کرد)! 


32- میتونید با شلوارک و رکابی راحت تا سر کوچه برید! 

 
33- خیالتون راحته که هرگز یک خواهر شوهر (و ایضا جاری) که مدام رو اعصابتون رزم آیش برقرار کنه ندارید! 


34- لباسهاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نمیزنه! 

 
35- در زیر گرمای نابود کننده تابستون خیلی راحت با یه آستین کوتاه میایید بیرون! 

 
36- نیازی ندارید هر روز که از خواب پا میشید تا ساعت 6 بعدازظهر رو جلوی آیینه با خودتون ور برید! 

 
37- نیازی نیست سه چهارم عمرتون رو توی کلاسهای آشپزی ،خیاطی، گلدوزی، آموزش فال شیرموز و تقویت اعتماد به نفس در 3/0 ثانیه بگذرانید! 

 
38- نیازی نیست داخل کیفتون به تعداد رنگهای یک LCD لنز چشم داشته باشید(رنگهای LCD معمولا بالای 16 میلیون میباشد)! 

 
39- اگه به انواع فنون حرکات موزون آشنا نبودید هیچ اشکالی نداره! 

 
40- فقط شما میفهمید که یک 206 اسپرت خفن چقدر زیباست! 

 
41- بدون اینکه کسی بهتون چیزی بگه میتونید ساعتها پلی استیشن بازی کنید! 

 
42- با دیدن سوسک و موش و امثالهم اجدادتون از گور در نمیایند و جلوتون رژه نمیروند! 

 
43- فرق CD رو با بشقاب میوه خوری متوجه میشید! 

 
44- با یک سرماخوردگی سه ماه در CCU بیمارستان بستری نخواهید شد! 

 
45- میتونید یه جوک بامزه تعریف کنید بدون اینکه خودتون قبل از همه دو ساعت تمام بهش بخندید! 

 
46- روی در هیچ مغازه ای ننوشته اند که از پذیرفتن آقایانی که شئونات اسلامی را رعایت نکنند معذوریم(بس که محجوب هستند آخه)! 


47- داشتن ریش پروفسوری از ویژگی های بسیار ممتاز است که مخصوص شما آقایان میباشد! 

 
48- فقط شما میتونید کت و شلوار بپوشید و کروات بزنید و کلی خوشتیپ بشید! 

 
49- بیش از 60 درصد رشته های مهندسی رو شما به خودتون اختصاص دادید(دیگه از این با کلاس تر؟)! 


50- و در نهایت اینکه میتونید تو خیابون از هر کس که دلتون خواست بپرسید ساعت چنده؟! (این یکی دیگه ته ویژگی بود)

علی پروین در حسینیه ی زیرزمین منزلش در لواسان


علی پروین در حسینیه ی زیرزمین منزلش در لواسان

عکس پژمان بازغی و همسرش

پژمان بازغی (بازیگر) ---- مستانه مهاجر (تدوینگر)



عکس علیرضا عصار و همسرش



نسترن پاکباز (همسر علیرضا عصار)

عکس و کلیپ جدید گلشیفته فراهانی در دانشگاه لس آنجلس آمریکا

 

 

در پست گذشته گزارش کاملی از این جلسه به نقل از سایت دانشگاه لس آنجلس در اختیارتان قرار دادیم. این بار عکس های این مراسم با حضور داریوش مهرجویی و گلشیفته فراهانی و فیلم مراسم که با طنازی های استاد مهرجویی حال و هوای خاصی دارد را در اختیارتان می گذاریم. زمان فیلم ۱۱ دقیقه است و برای سهولت دانلود با کیفیت 3gp برای دانلود گذاشته شده است. 

       

 

برای دیدن عکس ها در اندازه اصلی روی آنها کلیک کنید.

  

    

 

 

دانلود فیلم صحبت های داریوش مهرجویی در این مراسم: 

دانلود به همراه پخش آنلاین فیلم

گلشیفته فراهانی: با همین پاسپورتم به ایران بر میگردم

من با پاسپورتم از ایران آمده ام و با همین پاسپورت به ایران بر می گردم. 

شبی با داریوش مهرجویی» نام برنامه ای بود که به همت بخش مطالعات خاورنزدیک دانشگاه لس آنجلس و به افتخار این فیلمساز سرشناس ایرانی برگزار شد. پس از نمایش فیلم «درخت گلابی» ازساخته های سال ۱۹۹۸ این فیلمساز، او و بازیگر نقش اول فیلم، گلشیفته فراهانی به پرسش های حاضران در مورد این فیلم و مسائل مربوط به سینمای ایران، مشکلات تهیه فیلم در ایران و مشکل سانسور پاسخ دادند.

داریوش مهرجویی که خود فارغ التحصیل رشته فیلم و فلسفه از دانشگاه لس آنجلس است، پس از پایان تحصیلات در آمریکا در سال ۱۹۶۴ به ایران بازگشت و با فیلم «الماس ۳۳» که بازسازی طنزآمیزی ازفیلم های جیمزباندی آن دوران بود وارد عالم سینما شد.

به گزارش سایت دانشگاه لس آنجلس ،داریوش مهرجویی در برنامه ای که به افتخار او در دانشگاه لس آنجلس برگزار شد ، ضمن به یادآوری خاطرات زمان تحصیل خود در این دانشگاه به حاضران گفت:«من با عشق تحصیل سینما به دانشگاه لس آنجلس آمدم و درهمان روزهای اول در رشته مخصوصی که «رنوار» فیلمساز نئوریالیستی فرانسه، یکی از معروف ترین و مطرح ترین کارگردان های آن دوران، استاد آن بود اسم نویسی کردم. رنوار به من چگونگی کار با بازیگر را آموخت. آن زمان ها فرانسیس فوردکاپولا سه سال پیش از ورود من ازهمین دانشگاه فارغ التحصیل شده بود و کسانی مثل رابرت ردفورد جزوهمکلاسی های من بودند. بعضی وقت ها ما در کلاس تلفنی با استانلی کوبریک در نیویورک تماس می گرفتیم و سئوالات خودمان درباره فیلم و فیلمسازی را با او مطرح می کردیم. این دوران هم زمان با هجوم ناوهای روسی به کوبا و تشنج و بحران بود و کسی نمی دانست چه پیش خواهد آمد و آیا جنگ خواهد شد یا نه؟»

داریوش مهرجویی که درطول سال ها بیش از۴۹ جایزه سینمایی در جشنواره های مختلف ایرانی و جهانی به دست آورده است، از سردمداران سینمای روشنفکرانه و موج نو ایران به شمار می رود و بیشتر فیلم های او، اندیشمندانه، فلسفی و تفکربرانگیز است و موضوعات آن از میان برگزیده ای ازآثار ادبی، داستانی و نمایشنامه های نویسندگان ایرانی و غیر ایرانی انتخاب شده است.اهدای یک جایزه سینمایی به فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی در فستیوال ونیز در سال ۱۹۶۹، درحقیقت آغازی بود برای تولد سینمای نوین و هنری ایران از دیگر آثار مهرجوئی، که در طول سال ها بیش از ۶۸ فیلم سینمایی ساخته است ، فیلم «آقای هالو» یکی ازپرفروش ترین فیلم های آن دوران ، فیلم «پستچی » با بازپردازی سیاسی و کنایه آمیز از کتاب «ووی زک» کارل بوکنر، «دایره مینا» یکی از مورد توجه ترین آثار این فیلمساز در خارج از ایران و کمدی «اجازه نشین ها» است.

پس از انقلاب فیلم «گاو» داریوش مهرجوئی به علت توجه خاصی که از سوی آیت الله خمینی به آن شد مورد استقبال عمومی قرار گرفت، اما این فیلمساز درسال ۱۹۹۰ میلادی با فیلم پرسروصدای «هامون» از نظر شیوه کار تغییر جهت داد و فیلم های او به جای طرح مسائل اجتماعی به سینمایی با جنبه هایی بیشتر فردی و درونی تبدیل شد. « درخت گلابی»، فیلمی که در مراسم «شبی با داریوش مهرجویی» در دانشگاه لس آنجلس به نمایش درآمد، داستان یک نویسنده میان سال است که در تنهایی یک خانه ییلاقی در باغی در دامنه دماوند به دوران نوجوانی و زمان سیاسی بعد از جنگ دوم جهانی ایران بازمی گردد.  

 

تازه ترین فیلم این فیلمساز، «سنتوری» با توقیف جنجال برانگیز همراه بود که به دنبال آن ،گلشیفته فراهانی بازیگر نقش اول این فیلم پس از بازی درفیلم هالیوودی «مجموعه دروغ ها» به کارگردانی ریدلی اسکات ظاهرا تصمیم به مهاجرت از ایران گرفت. این نخستین بار است که گلشیفته فراهانی، پس از حضور بدون روسری بر روی فرش قرمز فیلم «مجموعه دروغ ها» در یک مکان عمومی حضور پیدا می کند. 

 

گلشیفته دربخش پرسش و پاسخ پس از اتمام نمایش فیلم «درخت گلابی» به دعوت داریوش مهرجوئی به روی صحنه آمد و مورد تشویق شدید حاضران قرار گرفت، سپس حاضران با استفاده از حضور او درسالن به گرفتن عکس و طرح سئوالات مختلف از او پرداختند. 

گلشیفته فراهانی در مقابل این سئوال که آیا او درغرب خواهد ماند و یا اینکه به ایران باز خواهد گشت به حاضران گفت:« آدم از فردا هیچ خبری ندارد. شاید این حرف کمی فلسفی باشد ولی من کلا در زندگی سعی می کنم به فردا فکر نکنم. در واقع مسئله ای که برای من پیش آمد به خاطر رفتن روی فرش قرمز بدون روسری بود که شاید اولین باری بود که بعد از انقلاب یک هنرپیشه زن ایرانی این کار را می کرد. مسئله این است که من کارغیرقانونی نکردم و قوانین هر کشوری تا آنجایی که مرزهای آن کشور هستند معنی دارند ولی بعد از آن دیگر معنی و مفهومی ندارد و همانطور که مهمان هایی که به ایران می آیند روسری سر می کنند ما هم می توانیم از ایران که بیرون آمدیم روسری سرمان نکنیم.»  

این کلمات گلشیفته با تشویق شدید حاضران روبرو شد و او در ادامه این سخنان گفت:«به هر حال من همیشه یکی ازافتخاراتم این است که بتوانم یک سفیر خیلی خوبی برای ایران باشم برای اینکه به شدت عاشق ایران هستم و مطمئنم هیچکس به اندازه من برای ایران تبلیغ نکرده و نخواهد کرد. من همیشه گفته ام که ایران بهترین جایی است که یک فرد می تواند در آن زندگی کند و جایی است که یک نفر می تواند خوش بگذراند. در هر شرایطی و فردا هم همه چیز را مشخص می کند که چه خواهد شد. به هرحال من با پاسپورتم از ایران آمده ام و انشاءالله با همین پاسپورت هم به ایران بازخواهم گشت.»  

با این وجود بنا بر گفته منابع مطلع، گلشیفته فراهانی نگران وضعیت پدر هنرپیشه و فیلمساز خود بهزاد فراهانی است که درحال حاضر وضعیت پخش سریال سی قسمتی که او برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی تهیه کرده نامعلوم است

تصویر خارق العاده از بلند قدترین زن جهان در کنار کوتاهترین مرد

تصاویر زیر از ملاقات ping کوتاهترین مرد جهان با Svetalna Pankrtova ‘گرفته شده قد ping حدود 70 سانتیمتر هستش این در حالیه که فقط طول پاهای این خانم چیزی در حدود 132 سانتیمتر می باشد اسم هردو اینها در کتاب رکورهای گینس ثبت شده!!! 

 

عجب منظره ای رو میتونه از اون پایین تماشا کنه!! اینم از مزایای کوتاهی قده!!

عکسی از کودکی که قلب وی خارج از بدنش رشد می کند!

Zhang Weiyuanکودک 4 ساله چینی زندگی راحتی ندارد زیرا وی دچار مشکل جسمی منحصر به فرد و کمیابی می باشدکه در نتیجه آن قلب وی خارج ازقفسه سینه اش رشد می کند قلب او تنها به وسیله لایه نازکی از پوستش پوشیده شده که  ضربان آن کاملا نمایان است پزشکان هنوز راه حلی مطمین برای بازگرداندن قلب به داخل قفسه سینه پیدا نکرده اند پدر و مادر این کودک فقیر  نیز از پس هزینه درمان این کودک بر نمی آیند و از مسیولین چینی طلب کمک کرده اند! 

بچه تام کروز به عنوان هات ترین کودک هالیوود انتخاب شد

 

suri cruise

 

مجله معروف forbes که مشهور به انتشار top 10 های غیر معمول می باشد در انتشار آخرین لیست خود لیست 10 کودک برتر هالیوود رو از نگاه خودش منتشر کرده که در صدر این فهرست سوری کروز فرزند تام کروز و کیتی هولمز وجود داره ادامه لیست رو می تونید ببینید: 

 

1. Suri Cruise ……….. Katie Holmes and Tom Cruise)

2. Shiloh Jolie-Pitt ………..Brad Pitt & Angelina Jolie)

3. Zahara Jolie-Pitt ……….. Brad Pitt & Angelina Jolie)

4. Pax Jolie-Pitt ……….. Brad Pitt & Angelina Jolie)

5. Sam Alexis Woods………..Tiger Woods and his wife, Elin)

6. Cruz Beckham……….. David & Victoria Beckham)

7. Matilda Rose Ledger………..Michelle Williams & Heath Ledger)

8. David Banda ………..Madonna & Guy Ritchie)

9. Sean Preston Federline………..Britney Spears & Kevin Federline)

10. Sam Sheen………..Denise Richards & Charlie Sheen) 

Shiloh Jolie-Pitt

matilda-ledger

وقتی من به دنیا اومدم...!

وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود




 

وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من.



 


وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من.


 



وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر



 

من وقتی من
۱۰ ساله که شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر.


 



من وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من.



 


وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر



 


من می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم!!

فرق انزال با ارگاسم در خانم ها

چـرا خـانـم هـا تـصـور مـی کـنـند تـوانایی اش را ندارند؛ آیا میـدانید که تمام خانم ها قادر به رسیـدن به این مرحله می باشند؟ بله؛ حقیقت دارد! شاید در مورد انزال خانمـها چـیـزهایی شنیده باشید و یا مانند خیلی از افراد، اصلاً بـه هیچ وجه با آن آشنا نباشید.  

این امر نه تنها درمورد خانمها صحت دارد، بلکه امری است که همه خانم ها می توانند به آن دست پیدا کنند. رسیدن بـه اوج لـذت در زنـان یـک واکنش طبیعی جن*سی است که تا کنون به صورت معمایی سربسته باقی مانده است.  

تمام خانم ها می توانند به آسانی بیاموزند که چگونه می توانند به اوج لذت برسند و انزال در آنها صورت پذیرد؛ البته پیرامون این مطلب تصورات اشتباه بسیار زیادی وجود دارد.

برخی معتقدند که به طور کلی مسئله انزال در خانم ها وجود ندارد، عده ای دیگر بر این باورند که تنها تعداد "خاصی" از خانم ها قادر به تجربه چنین موضوعی هستند، جمعی دیگر نیز همچنان به شایعه پراکنی در مورد این مطلب ادامه می دهند و هر روز تکنیک و استراتژی های جدیدی را ارائه می دهند. به عنوان مثال توصیه می کنند که خانم ها می بایست برای رسیدن به اوج لذت حتما دیواره های رحم خود را به یکدیگر بفشارند.  

چنین اظهاراتی، اصولاً بی پایه و اساس هستند. هر چند تمام خانم ها در ساختار اندام های تناسلی با یکدیگر متفاوت هستند (درست مانند آقایون)، اما همه آنها با بکارگیری روش مناسب، قادر به چشیدن طعم چنین لذتی می باشند. درست مانند آقایون که بدون توجه به سایز، و یا حالت و شکل اندام تناسلی خود، قادر به انزال میباشند. دلیل اینکه بسیاری از افراد تصور می کنند که خانم ها نمی توانند به انزال دست پیدا کنند نشئت گرفته از اطلاعات ناکافی آنها در این زمینه می باشد.  

پیش از هر چیز اجازه دهید تصورات غلط در این زمینه را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم چه چیزی به راستی صحت دارد و چه چیزهایی در این زمینه نادرست میباشند.

تصورات غلط و حقایق در مورد انزال خانم ها... 

تصورات غلط: 

1) انزال در خانم ها وجود ندارد.

2) تنها درصد کمی از خانم ها قادر به تجربه انزال می باشند.

3)تمرین های واژینال می تواند به خانم ها کمک کند تا بتوانند به انزال برسند.

4) فقط خانم هایی که دارای آلت تناسلی برجسته هستند، می توانند انزال داشته باشند

5)انزال در خانم ها تنها از طریق ارگاسم واژینال صورت می پذیرد.

6) پزشک زنان و زایمان در این مورد آگاهی دارد و می توانند خانم ها را با روش آگاهی دارد و می توانند خانم ها را با روش های صحیح انجام ان آشنا کنند.

7) خانم ها تنها 1 یا 2 قطره از ماده درون بدن خود را بیرون می دهند و اگر بیش از این حد باشد (به ویژه تا حدی که برخی خانم ها ادعا می کنند تا 1-2 فنجان نیز می شود) ممکن است با ادرارشان مخلوط گردیده باشد.

8) انزال خانم ها نوعی بی اختیاری در تخلیه ادرار است.

9) تنها خانم هایی که زایمان کرده اند قادر به تجربه انزال می باشند.

10) تنها یک راه برای رسیدن به انزال در خانم ها وجود دارد.

 


حقایق: 


1) انزال در خانم ها نشئت گرفته از ترشح غدد پارارترال می باشد

2) خانم ها متوجه نیستند که توانایی رسیدن به انزال را دارند، تنها به این دلیل که زمان انجام آنرا نمی دانند.

3) تکنیک های ویژه ای وجود دارد که به خانم ها آموزش می دهد تا هر زمان که اراده می کنند به انزال برسند و یا آنرا متوقف نمایند

4) خانم ها لازم نیست که فقط از طریق ارگاسم مهبلی به انزالبرسند و حتی لازم نیست اصلا ارگاسم شوند تا انزال رخ دهد.

5) خانم ها می توانند میزان انزال خود را با پشت سر گذاشتن مراحل خاصی، افزایش دهند.

6) خانم ها قادر هستند که در مدت زمان بسیارکوتاه چندین مرتبه، پشت سر هم، انزال را تجربه کنند.

7) ماده ای که از بدن خانم ها خارج می شود، ادرار نیست.معمولاً چیزی شبیه به آب است، که تقریبا بی رنگ بوده وبوی خاصی هم نمی دهد و یا اگر بو بدهد، کمی بوی شیرین است.

8) کسانی که ادعایی می کنند انزال نوعی بی اختیاری ادرار است چیزی در مورد انزال خانم نمی دانند و یا اینکه درک صحیحی از این مطلب ندارند.

شاید شما از خود بپرسید: "اگر تمام خانم ها توانایی انجام چنین کاری را دارند، پس چرا بسیاری از آنها هیچ گاه چنین امری را در زندگی زناشویی تجربه نکرده اند؟" این سؤال بسیار خوبی است و توضیح آن نیز بسیار ساده است. اجازه بدهید ابتدا مطالبی را در مورد آناتومی بدن خانم ها بدانیم و سپس به ادامه مسائل بپردازیم.



انزال خانم ها از چه نقطه ای سرچشمه می گیرد؟  

انزال خانم ها شامل جریان روانی است که از مجاری ادراری خارج می شود (همان محلی که ادرار خارج می شود) با این تفاوت که از غدد پاراترال جریان می گیرد. این غدد تنها در زمان تحریک جن*سی از خود ماده خاصی ترشح می کنند.  

 

انزال خانم ها با ارگاسم معمولی چه تفاوتی دارد؟  

ارضای جن*سی در خانم ها به دو دوسته طبقه بندی می شود. از نظر بالینی یک نوع آن ارضای واژینال است، رواج بیشتری دارد و عبارت است از خروج مایع روانی از واژن. این مایع حالت شیر مانند دارد و شلی و سفتی و بوی آن وابسته به رژیم غذایی خانم و سلامت کلی بدن او و چرخه عادت ماهانه اش می باشد.  

نوع دوم، انزال از طریق مجرای ادراری نام دارد و معمولا در خانم ها چندان رایج نیست. در زمان انزال معمولاً مایع با فشار و به حالت اسپری و یا فواره ای از داخل مجرای ادرار به بیرون می ریزد. دلیل عدم تجربه بسیاری از بانوان به این دلیل نیست که تنها تعداد کمی از بانوان توانایی تجربه چنین انزالی دارند، بلکه دلیل آن تنها این است که بسیاری از افراد در مورد ساختمان جن*سی و یک رابطه جن*سی سالم مطالب درستی نمی دانند.  

 

مایع انزالی از چه چیز تشکیل شده است؟  

اجازه دهید همین جا بزرگترین تصور غلط را از ذهنتان پاک کنم - این مایع، ادرار نیست. در آزمایش هایی که از این ماده به عمل آمد، دانشمندان به این نتیجه رسیدند که از مقداری گلوکز (شکر) و آنزیم دیگری به نام پروستات اسید فوسفات تشکیل شده است که تقریبا اجزای تشکیل دهنده منی را می سازند. نوع مواد تشکیل دهنده آن، تقریباً شبیه به ترشحات پروستات در مردان می باشند، با این تفاوت که فاقد اسپرم میباشد. همچنین دو ماده دیگری که معمولا در ادارا نیز هست، (اوره و کریتنین) نیز در آن یافت می شود. این ماده کاملا منحصر به فرد می باشد و تنها در هنگام انزال از خانم ها خارج می شود.  

 

چه میزان از این ماده بیرون می ریزد؟  

بیشتر خانم ها در حدود 5 .1 تا 2 فنجان از آن را تخلیه می کنند. این موضوع به اموری دیگری از قبیل اینکه بدن خانم چه میزان آب دارد و اینکه شدت تحریک جن*سی تا چه حد بوده نیز ارتباط دارد. 

 

 

چرا اکثر خانم ها در این مورد بی اطلاع هستند و یا آنرا انجام نمی دهند؟  

انزال در خانم ها آنقدرها هم که فکرش را می کنید دشوار نیست؛ فقط افراد زیادی با تکنیک های اجرای آن آشنا نیستند. دلایل کلیشه ای بسیار زیادی برای دوری خانم ها از این لذت مطبوع، وجود دارد. یکی از دلایل از این قرار است که چون آنها ارگاسم را تجربه می کنند، معمولاً به راحتی حاضر می شوند تا فرصت های خود برای انزال دست بدهند و نسبت به آن بی توجهی کرده و تمایل کمی نشان می دهند.  

یکی از مهمترین دلایل این است که زمانیکه خانم ها به مرحله انزال می رسند، اغلب به این دلیل که تصور می کنند ممکن است ادرار نیز همراه با آن بیرون بریزد، از آزاد کردن خود خودداری می کنند؛ اما باید دقت داشته باشند که در این حالت به هیچ وجه ادرار از آنها خارج نخواهد شد. زمانیکه ماده انزال در داخل مجرای ادراری جمع می شود، احساس تخلیه ادرار به فرد دست می دهد که در واقع با وقوع انزال احساس ادرار نیز خود به خود از بین می رود. اگر خانم ها یاد بگیرند که به جای نگه داشتن، خود را آزاد کنند، آنگاه متوجه می شوند که پس از تخلیه مجرای ادرار، احساس ادرار داشتن نیز به صورت ناخودآگاه از بین می رود.  

تکنیک های متفاوتی برای رسیدن به این مرحله و همچنین دوری ورزیدن از بازدارنده ها در طی مسیر، وجود دارد. اما نباید فراموش کرد که ترس از ادرار، باعث می شود بسیاری از خانم ها خود را همواره عقب نگه دارند. روش هایی که در این زمینه عرضه شده اند، دارای فواید کاربردی بسیار زیادی هستند و معمولاً نتایج چشمگیری را به همراه داشته اند و موجب شده اند تا زوج ها روابط جن*سی فوق العاده لذت بخشی را تجربه نمایند.  

 

آیا خانم هایی که انزال می شوند دارای بیماری خاصی هستند؟  

نه؛ دلیل توضیحات من نیز دقیقاً به همین خاطر است: اکثر خانم ها و آقایون تصور میکنند کسانیکه قادر به انجام چنین کاری هستند باید دچار بیماری های خاصی باشند. اما حقیقت این نیست. آیا می دانید سالانه چه تعداد از خانم ها با این تصور اشتباه دست و پنجه نرم می کنند و به همین دلیل از رها سازی خود جلوگیری مینمایند؟ آنها احساس می کنند که اگر خود را آزاد بگذارند، ممکن است که نفس خود را از دست داده و به عبارتی تصور می نمایند که نباید در کنار همسر خود تخلیه ادرار نمایند!  

به این دلیل که خانم ها در حدود یکی دو فنجان مایع جهنده در هنگام انزال از خود خارج می نمایند، اکثرا تصور می شود که این ماده چیزی نیست جز "ادرار". اغلب آنها اصلاً متوجه نمی شوند که چه اتفاقی می افتد و پس از این عمل احساس آزردگی شدیدی پیدا می کنند. برخی از مشاوران نیز به شخصه از وجود چنین واکنشی با خبر نبوده و فکر می کنند که خانم مورد نظر باید مورد جراحی قرار گرفته و یا روان درمانی شود؛ آن هم فقط به خاطر یک عکس العمل کاملا طبیعی!  

تنها نکته ای که در آخر می توانم به آن اشاره کنم، این است که انزال خانم ها نه تنها از نظر بصری تحریک کننده می باشد، بلکه انجام آن احساس فوق العاده ای به هر دو طرف القا می کند. تخلیه جن*سی و حس رضایتی که از این طریق به بانوان دست میدهد، با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست .

فرق انزال با ارگاسم در آقایان

شما باید 3 مرحله انزال را در مردان تشخیص دهید. این توضیح را هم بدهم که ترتیب مراحل بصورتی که آنها را عنوان می کنم نیست و هر کدام می تواند جایگزین دیگری گردد.

1-پیش انزال - این مرحله زمانیست که فرد به اصطلاح حس می کند که آلتش برای خارج کردن اسپرم از بدن آمادگی دارد. در این مرحله نقاط حساس در طول آلت و همچنین فشار روانی در فرد کاملاٌ بالا می رود.  

2- انزال - این مرحله زمانیست که اسپرم از بدن خارج می گردد. انزال بدلیل تمرکز فیزیکی و فکری بروی نقاط حساس در مرحله پیش انزال صورت می گیرد. انزال می تواند کامل و با ناقص باشد. این همون مرحله ایست که آقایان ازش فرار می کنند! (مقاله های بعدی )  

3-ارگاسم - در این مقاله بهش می پردازیم.  

ارگاسم چیست؟ این مرحله ای است که افراد بخاطرش رابطه جن*سی برقرار می کنند. ارگاسم وانزال دو مورد کاملاٌ مجزا از یکدیگر می باشند و به اعتقاد من مشکل عمده آقایان از اینجا آغاز می گردد که این دو مرحله می توانند بدون یکدیگر اجرا شوند. ارگاسم هم می تواند همانند مرحله انزال کامل و یا ناقص باشد. ارگاسم یکی از مواردیست که خانمها در آن خیلی موفقتر از آقایان هستند! البته از نظر کمی و نه کیفی! به زبان ساده تر ارگاسم در خانمها خیلی کاملتر از آقایان صورت می پذیرد. 

 


چون زنها قدرت آزادسازی حود را براحتی دارا هستند و برای همین گاهی می شنوید که فلان زن مثلاٌ در صورت ارگاسم شدید لحظاتی اصلاٌ از حال می رود! اما در مردان بخاطر اینکه از نظر شخصیتی قصد کنترل بر همه چیز را دارند هیچگاه ارگاسم کاملی صورت نمی گیرد. متاسفانه چون آقایان حتی در طول رابطه نیز مجبور هستند که انزال و ارگاسم را کنترل کنند هیچگاه نمی توانند به لذت بالای 60 درصد در طول رابطه جن*سی دست یابند. از سوی بعضی از مردان عنوان می شود که آنها در مدت کمتر از یک دقیقه به انزال می رسند و این برای آنها ناراحت کننده است. دلیل اصلی این است که فرد هنوز به ارگاسم نرسیده و انزال برای وی نشانه پایان رابطه خواهد بود. اگر انزال و ارگاسم در مردان همزمان اتفاق می افتاد مسلماٌ همین زمان کوتاه نیز برای تحصیل لذت کافی بود ولی بدلیل وجود این فاصله دیگر چنین امکانی شدنی نخواهد بود. ارگاسم همانطور که در مقالات گذشته ذکر کردم کاملاٌ موردی روانی می باشد و زندگی و تکنولوژی بشری نیز توانسته در آن کاملاٌ دخالت کند.ارگاسم در یک فرد بومی ( یا به زبان خودی جنگلی! ) خیلی راحتتر و شیرینتر و کاملتر از فردی است که در شهر زندگی می کند. بعضی از این محیط زیستی ها! دلیل آن را هوای سالم و غذای سالم میدانند که به اعتقاد من اینها اصلاٌ درست نیست!  

چراکه این موارد در کیفیت انزال نقش دارد و نه در مورد ارگاسم! ارگاسم یک مورد کاملاٌ روحی بوده و هیچ ارتباطی به موارد یاد شده بالا ندارد. در صورت رعایت اصول موارد بالا اگر بخواهیم ارگاسم را در مردان مثل تعاریف قدیمی مرحله انزال ندانیم , تعریف ارگاسم در مردان چیز بسیار سختی می گردد. در واقع به اعتقاد من تعریف ارگاسم در مردان زمان دستیابی به رفتارهای جن*سی فرد می باشد و برخلاف زنان این زمان نیز مقطعی نیست. هر چقدر که مرد در طول رابطه به این رفتارها بیشتر دست پیدا کند رضایت و ارگاسم بهتری خواهد داشت. در مردان حتی تحرک و خود عمل فیزیکی رابطه نیز بخشی از ارگاسم آنان تلقی می گردد. برای همین است که مردان عموماٌ انتظار دارند که بتوانند زمان طولانی در حال رابطه باشند و به اصطلاح زن را زیر و رو نمایند! نکته قابل ادراک از این مسئله این است که با توجه به توضیح بالا افراد مسلماٌ درجه ارگاسم متفاوتی از یکدیگر خواهند داشت. 


توضیح کاملتر اینکه فتیش , زندگی شخصی اجتماعی کاری , رشد جن*سی , خود ارضایی ( مرحله اول رشد جن*سی معادل با شناسایی خواستهای جن*سی فردی و نحوه پاسخگویی به آنان ) , سن , آب و هوا وبسیاری از چیزهای دیگر در تشکیل درجه ارگاسم فرد نقش اساسی دارد و این درجه در هر فرد نسبت به دیگری فرق دارد ودارای مزیت بر دبگری نیست!
حتما میدونید که تا قبل 40 سالگی مهمترین اختلال جن*سی مردا زود انزالی هست و بعد اون ناتوانی در نعوظ مطلوب..وجود دارد. 

 


بطور کلی این مسئله در 30% همه مردا وجود داره.. ضمن اینکه تا 70% زوجین به نوعی در یکی از مراحل زندگی زناشوئی خودشون درگیر این مسئله میشن. اما اینکه چرا باید باید درمان بشه.. علت اصلی درمانش اینه که این مسئله ایجاد استرس شدیدی در مرد میکنه.. بطوری که اجازه نمیده نه خودش لذت ببره و نه شریک جن*سی اش. اگه قرار باشه که به مقاربت جن*سی به عنوان
راهی برای تمدد اعصاب نگاه کنیم.. اگه خودش همراه با استرس و زجر و عذاب باشه.. مسلما لذتی نخواهد داشت.زود انزالی تنها مسئله ای نیست که در زمان مقاربت ایجاد مشکل کنه.. بلکه در بقیه زمان زناشوئی هم ایجاد اختلال میکنه!! 

عوارض انزال زودرس: 


خیانت و یافتن شریک جن*سی جدید از علایم این بیماری ست. وقتی انسان کاملا ارضا نمی شود دچار عقده های روانی و افسردگی و ...شده و بالاخره تا حدی میتواند این وضعیت را تحمل نماید . در هر حال به نفر ثانی گرایش پیدا خواهد نمود.

نانسی عجرم ترانه فارسی میخواند

 

 

نانسی عجرم ، ستارۀ هنری لبنانی، در چهارمین روز از جشن های ویژۀ عید قربان در مرکز گردشگری «پورت غالب»، واقع در منطقۀ مرسی عالم در کنارۀ دریای سرخ، به اجرای برنامۀ ترانه خوانی پرداخت.


ولید منصور، صاحب شرکت «تَلِنت دبلیو ام» که سازماندهی این برنامۀ هنری را بر عهده دارشت، در گفت و گویی با سایت هنری «فی الفن» گفت که برنامۀ امسال بسیار خوب آماده شده و ستاره های هنری بسیاری در آن حضور دارند. این برنامه در نخستین روز عید قربان که روز هشتم دسامبر  با یک اجرای باشکوه و با هنرنمایی یارا، هنرمند لبنانی، آغاز شد. محمد حماقی، ستارۀ هنری مصری، نیز در روز دوم به اجرای برنامه پرداخت. همچنین روز سوم نیز حسین الجسمی اماراتی هنرنمایی کرد. وی دربارۀ برنامۀ روز چهارم این برنامه ها سخنی نگفت و آن را فاش نکرد؛ هر چند سایت «فی الفن» خبر توافق پایانی برنامه ریزان با نانسی عجرم برای اجرای برنامه در این روز را منتشر نمود.

شایان ذکر است که این نخستین برنامۀ عمومی از این دست بود که این هنرمند لبنانی در پی انتشار تازه ترین مجموعۀ آهنگ هایش به نام «به تفکر فی آیه» در بهار امسال، در آن شرکت می کرد. وی به خاطر فروش بی مانند مجموعه آهنگ هایش توانست جایزۀ معتبر «جایزۀ جهانی موسیقی» در سال 2008 را از آن خود سازد

هم چنین ، نانسی عجرم خواننده مشهور جهان در ماه گذشته کنسرتی برای بزرگان روس برگزار کرد .

 

این کنسرت با استقبال شدیدی روبه رو شد به طوری که در پایان کنسرت نانسی به خبرگزاری ها اعلام کرد که ترانه ای به روسی خواهد خواند.

 

همچنین نانسی عجرم اعلام کرد در حال ساخت ترانه ای به زبان فارسی است و گفت:من به ایرانی ها علاقه بسیاری دارم و خبر دارم که بسیاری از سایت ها ترانه های مرا ترجمه کرده اند و من هم تصمیم گرفته ام برای ایرانیان عزیز ترانه ای ساخته و همچنین آن را به صورت کلیپ در بیاورم تا همگان از علاقه مندی من به ایرانیان با خبر شوند.

 

جالب است که برخی از خبرگزاری ها اعلام کرده اند که نانسی قرار است ترانه انت ایه؟!!!را به فارسی بخواند. در آخر هم اعلام کرد که من هیچ گونه بحث و جدلی با همسرم ندارم و من و فادی به مدت 5 سال منتظر این موقع بودیم و به هم علاقه شدیدی داریم...

هنرپیشه های مختلف در نفش زلیخا

 مهناز افشار - گلشیفته فراهانی - نگار فروزنده - نیکول کیدمن - مگان فاکس -  هیلاری داف -

 

 

 هنرپیشه های مختلف در نفش زلبخا  

 

برای دیدن سایز اصلی روی عکس کلیک کنید

 

عکس هنرمندان با همسرانشون

 

 

لادن طباطبایی و همسرش سعید تهرانی  

 

لیلا حاتمی و علی مصفا و پسرش  

 

 

 


عکس جمشید مشایخی و همسرش


عکس خانواده جمشید مشایخی

مهتاب نصیرپور و همسرش  

 

مهدی هاشمی و همسرش گلاب آدینه  

 

نیوشا ضیغمی و همسرش  

 

 

هومن سیدی و همسرش آزاده صمدی  

 

مهراب قاسم خانی و شقایق دهقان  

 

مرتضی احمدی و همسرش  

 

بهزاد فراهانی و همسرش فهیمه رحیمی نیا

جمله‌های جنجالی گل‌شیفته فراهانی در گفت و گوی اخیرش

خسرو نقیبی گفت وگوی جنجالی با گلشیفته فراهانی در ماهنامه نسیم کرده است .او دربخش‌هایی ازاین گفت وگو گفته:معتقدم درایران هزاران نفرغیر از فوتبالیستها وبازیگران نیاز مند شنیده شدن حرفهایشان هستند .هیچ کس در خانه شان را زد؟ 


خبرنگاران ما فقط برای جذب مخاطب به دنبال بازیگران و فو تبالیستها می روند که اکثرا هم آدمهای بی سوادی هستند و صحبتهای آنان هیچ چیزی به داشته های مردم اضافه نمی کند من هم یکی از آنها.



- برای من تنها معیارسنجش خوب و یا بد بودن کار ،ماندگاری آن در ذهن مردم است.



- سینما یک رسالت بزرگ است که در شرایط کنونی جامعه ما می تواند موج ایجاد کند.اگر حتی فیلمهای بدی هم بازی کرده ام حاوی پیامی اجتماعی بوده و تاثیر خودرا در جامعه گذاشته است .حداقل به خودم بدهکار نیستم .در بعضی فیلمنامه ها ،همه چیز خوب بود ولی نقش آنقدر جای کار برایم نداشت.یا تکرار گذشته ها بود یا برعکس نقشهای فئق العاده ای بود وسط یک فیلمنامه بد. هرگز در یک فیلم صرفا تجازی بازی نمی کنم و نکرده ام.



-من فکر می کنم جای خودرا در میان مردم پیدا کرده ام و به این زودی فراموش نمی شوم .برای رسیدن به این جایگاه جان کنده ام واز خیلی چیزها گذشتم.من بازیگر سینمای تجاری نیستم ولی الان در ده ها و روستاهای کشور نیز من را می شناسند



-بهترین فیلم برای من معنی ندارد بهترین شدن یعنی آخر خط یعنی مردن.



-فکر می کنم پر مخاطب ترین روزنامه ها ونشریات ،زرد باشند واین جای تاسف است.نشریات و روزنامه هایی که می توانند کمکی به فرهنگ جامعه باشند یک پس از دیگری عمرشان به سر می آید و توقیف می شوند!



-تعدادی از روزنامه های جامعه وسلام را نگه داشته ام و وقتی به آنها نگاه می کنم دقیقا به آن سالها برمی گردم. آرشیوی از کیهان سالهای اول انقلاب هم دارم.



-علی رغم لطفی که مطبوعات به من داشته اند تا به حال یک نقد حسابی درباره کارنامه کاری ام نخوانده ام.


او دراین مصاحبه نظر خودرا درباره آدمهای مختلف گفته است :


-صدای فوق العاده پرستویی همیشه اشکم را در می آورد.عاشقانه هنرش را دوست دارم . اوشاهد به دنیا آمدن من و بزرگ شدن من بود.ای کاش از آدمها وکارهایی که اورا از ذات حقیقی اش دور می کند ،دوری کند.



- اصغر فرهادی :فرهادی بازیگری درجه یک است که کار گردان شدنش بازیگری نایاب رااز سینمای ایران گرفت .فرهادی مرد خانواده دوستی است وبه شدت احساساتی وشکننده.



-ترانه علیدوستی :دختر زیبای سینما که کسی نمی تواند عاشقش باشد.اگر جلوی من را نگیری تا فرداشب ازترانه می گویم!



-لوریس چکناواریان :آدم شوخ طبعی که شاید به منافع شخصی اش هم فکر می کند.



محمدرضا گلزار :ستاره ای که سینمای ما به شدت به اواحتیاج دارد.دوستی بامعرفت.



-بازی مهران مدیری در قسمت آخر مرد هزار چهره ،مورا برتن من صاف کرد. من در فیلم همیشه پای یک زن در میان است متاسفانه فقط دوسکاننس با ایشان بازی داشتم ولی نهایت لذت را از بازی مقابل او برده ام.همیشه والبته حالا پیش از پیش مهران مدیری را تحسین می کنم.




-من همیشه پای یک زن درمیان است را ندیدم ولی آن چیزی که دیدم خوب بود وآبرومند.نقطه قوت فیلم کار گردانی تبریزی است بازیها با وجود رئال نبودن یک دست ودر فضای فیلم جاافتاده بودند.بازی رئال من وحبیب رضایی در مقابل تیپها دودسته نشده بود.این یعنی قدرت.




-نقطه ضعف همیشه پای یک زن در میان است ،فیلمنامه آن بود که کمی پیچیده وآشفته بود و مخاطب را گیج می کرد.



-در فیلم دیوار تمام تلاشمان را کردیم که فیلم آبرومندو شریفی شودو تاحدی هم موفق شدیم .جنس بازی ام در فیلم دیوار چیز متفاوتی با گذشته دارد چون برای اولین بار به بازی با بدنم فکر کردم .کاراکتر ،بیان متفاوت و نوعی تیپ خاص داشت.تیپ سازی در سینما سخت است ولی من سعی کردم تیپی بسازم که عین زندگی باشد وباور پذیر.



-من در جشنواره فجر سیمرغ نگرفتم وانگار نخواهم گرفت .به تنها چیزی که در حال حاضر به آن فکر می کنم این است که گویا سیمرغ نگرفتن بهتر از سیمرغ گرفتن است.

تعرض به دختر جوان در حضور نامزدش

حکم اعدام پسری که با همدستی سه دوستش دختر جوانی را در حضور نامزدش مورد تعرض قرار داده بود از سوی قضات دیوان عالی کشور تایید شد.

به گزارش خبرنگار ما این متهم که مهدی نام دارد دو سال قبل جوانی به نام فرزاد را در حالی که همراه با نامزدش فروزان به تفریح رفته بود مورد ضرب و جرح قرار داد و به نامزدش تعرض کرد. پس از این حادثه فرزاد به زندگی خود پایان داد.

وقوع حادثه
اواسط سال 85 در حالی که فقط چند ماه از نامزدی فرزاد و فروزان گذشته بود، روزی آنها برای تفریح به حاشیه دریاچه سد اکباتان در همدان رفتند اما هرگز تصور نمی کردند چه سرنوشت تلخی در انتظارشان است. این دو پس از آنکه خودرو پژو 206 خود را پارک کردند برای استراحت کنار بخشی از دریاچه که خلوت بود، اتراق کردند. با گذشت چند ساعت دو جوان ناشناس که سوار بر موتورسیکلت بودند به فرزاد و فروزان نزدیک شدند و پس از چند دقیقه پرسه زدن در آن اطراف سراغ زوج جوان رفتند و برای آن دو مزاحمت ایجاد کردند. در این لحظه فرزاد به دو جوان تذکر داد فروزان نامزد او است و آنها نباید مزاحم شان شوند.

در این هنگام یکی از موتورسواران با او درگیر شد و جوان دیگر نیز به سراغ فروزان رفت و سعی کرد او را به زور سوار موتور کند. با گذشت چند دقیقه در حالی که کشمکش بین دو جوان مزاحم و فرزاد و فروزان ادامه داشت دو موتورسوار دیگر نیز به کمک متعرضان آمدند و بدین ترتیب سه نفر از آنها فرزاد را مورد ضرب و جرح قرار دادند و یکی دیگر از آنان به نام مهدی فروزان را در حالی که به شدت می گریست به گوشه یی برد و مورد آزار جن*سی قرار داد و سپس به همراه همدستش فراری شد.

به دنبال وقوع این حادثه زوج جوان با مراجعه به پلیس خواستار رسیدگی به این موضوع و دستگیری چهار جوان فراری شدند.

بدین ترتیب پرونده یی در این رابطه تشکیل شد و کارآگاهان پلیس آگاهی همدان تحقیقات وسیعی را برای یافتن متهمان آغاز کردند. در نخستین اقدام با کمک شاکیان تصاویر فرضی متهمان ترسیم شد و در اختیار واحدهای گشتی پلیس قرار گرفت.

چندی بعد با به دست آمدن ردپایی از یکی از متهمان، ماموران موفق شدند طی عملیاتی ضربتی او و سه نفر دیگر را دستگیر کنند. به دنبال دستگیری این چهار جوان بازجویی های فنی از آنان آغاز شد.

متهمان که مهدی، حسین، جواد و شکور نام دارند در تحقیقات مقدماتی اتهام خود را پذیرفتند و در دادگاه کیفری استان همدان مورد محاکمه قرار گرفتند.

محاکمه

در جلسه محاکمه مهدی - متهم ردیف اول- بار دیگر با تشریح ماجرا اتهامش را قبول کرد و گفت؛ سه نفر دیگر فقط به او در ضرب وجرح فرزاد کمک کرده اند. او در ادامه از دادگاه طلب عفو و بخشش کرد.

جواد متهم دیگر گفت؛ هنگامی که متوجه شدم مهدی قصد دارد دختر جوان را مورد آزار و اذیت قرار دهد دلم به رحم آمد و خواستم به او و نامزدش کمک کنم اما دیگر کار از کار گذشته بود.
در ادامه جلسه دادگاه فروزان در جایگاه ویژه قرار گرفت و گفت؛ من و فرزاد به تازگی با هم نامزد کرده بودیم و قصد داشتیم چند ماه بعد به طور رسمی زندگی مشترک مان را آغاز کنیم اما متهمان همه آرزوهای ما را نقش برآب کردند.

او ادامه داد؛ فرزاد پس از این حادثه دچار شوک روحی شدیدی شد و تا مدتی بعد مشکلات روانی اش ادامه داشت تا اینکه مدتی قبل خودکشی کرد. در حالی که الان باید در کنار شوهرم زندگی می کردم اقدام این چهار م***** زندگی مرا نابود کرد.

پس از اتمام جلسه دادرسی قضات دادگاه مهدی را به اعدام محکوم کردند. این حکم پس از صدور برای بررسی به دیوان عالی کشور ارسال شد و قضات دیوان پس از مدت ها مطالعه و بررسی دقیق پرونده با توجه به ادله و مدارک موجود در پرونده رای صادره را تایید کردند و پرونده پس از گذشت دو سال از وقوع حادثه برای اجرای حکم به دادسرای همدان ارسال شد.

امیر جعفری همسرش ریما رامین فر و پسرش آئین

امیر جعفری همسرش ریما رامین فر و پسرش آئین

جدیدترین عکس های دختر اولین مرد حامله دنیا!

جدیدترین عکس های دختر توماس بتی، اولین مرد حامله دنیا!  

 

 

توماس بتی مرد آمریکایی که زن به دنیا آمده بود اما برای “تنظیم” جن*سیت تحت عمل جراحی قرار گرفته بود او تیر ماه امسال زایمان کرد و دختری بدنیا آورد او بدلیل عدم توانایی همسرش  تصمیم گرفت خودش باردار شود هرچند توماس بیتی، ۳۴ ساله، قانونا مرد به حساب می آید اما او اندام تناسلی زنانه اش را علیرغم برداشتن سینه ها حفظ کرده است...


آقای بیتی در هاوایی با نام “ترسی لاگوندین” به دنیا آمد و بزرگ شد و یک بار در مسابقه زیبایی دختران نوجوان به مرحله نهایی رسیده بود!! 

در ادامه توماس بتی در کنار همسر و فرزندش در پارک دیده می شود 

 

عکس های با مزه و دیدنی

خوشمزه ترین خوردنی جهان

 

 


بزرگترین قفس دنیا برای خرسها 

 

 

 

شجاع ترین دختران جهان

به میترا حجار اجازه بازی در تلویزیون ایران داده نشد!!

به دلیل رعایت نکردن قوانین جمهوری اسلامی در جشنواره‌های جهانی، قرارداد میترا حجار با پروژه کمال تبریزی فسخ خواهد شد!! 

چندی پیش خبری درباره حضور میترا حجار در مجموعه تلویزیونی «سرزمین کهن» به کارگردانی کمال تبریزی منتشر شد. این بازیگر سینما پس از سه سال به ایران بازگشت و تصمیم گرفت دوباره در حرفه اصلی خود مشغول به کار شود اما گویا موانعی سر راه او قرار دارد.

به گزارش خبرآنلاین، حجار ژوئن 2007 درزمان اکران «زمستان است» در جشنواره فیلم لس‌آنجلس با ظاهری مغایر با مقررات جمهوری اسلامی ایران شرکت کرد و همین کار یکی از دلایل مخالفت با حضور او در سریال «سرزمین کهن» است. شنیده‌ها حاکی از این است با اینکه این بازیگر با پروژه قرارداد بسته است و رقمی بالا در این مجموعه به او پرداخت خواهد شد اما به دلیل حضور مغایر با شئون اسلامی در جشنواره‌ها و فیلم‌های سینمایی در خارج از کشور، از بازی حجار در این مجموعه تلویزیونی ممانعت به عمل خواهد آمد و قراداد او بزودی فسخ خواهد شد. تا کنون از سوی تهیه‌کننده این پروژه هیچ واکنشی  دراین‌باره صورت نگرفته است.

حجار سال 1384 هنگام اکران «زمستان است» در جشنواره بیست‌ وچهارم فجر از ایران رفت. «این ترانه عاشقانه نیست» و «زمستان است» که دو فیلم آخر او تا قبل از خروجش از ایران به حساب می‌آیند در غیاب این بازیگر روی پرده سینماها رفت. حجار در زمان سکونتش در آمریکا در یکی از اپیزودهای مجموعه تلویزیونی «اسمیت» به کارگردانی کریستوفر چالاک در نقش دختری به نام «سوری» بازی کرد که اطلاعات کامل این فیلم در یکی از سایت‌های معتبر سینمایی به طور کامل منتشر شده است. او همچنین در فیلم داستانی با عنوان stellina blue به کارگردانی گابریل اسکات نقش آفرینی کرد که این فیلم مراحل تولید خود را پشت سرمی‌گذارد و تا کنون به پایان نرسیده است.

عکسهایی از "آلیستون استاک" س.ک.س.ی ترین ورزشکار امریکا

آلیستون استاک پرنده نوزده ساله امریکایی اهل ایالت کالیفرنیا میباشد. 

 

وی لقب هات ترین ورزشکار ملی ایالت متحده را یدک میکشد. 

 


 


عکس رضا رشید پور وهمسرش

رضا رشید پور وهمسرش