چندی قبل نیز در پاکستان حدود 30 مسافر شیعه را در میانه راه پیاده نمودند و آنها را کنار یک تانکر سوخت زنده زنده سوزاندند و اکنون یک دسته گل دیگر آنها این که جدیدا به نیت قربه الی الله سر می برند و دست و پا قطع می کنند .
نوشته بالای عکس : ( اینان مردان بی گناه قبایل شیعه پاکستان هستند که توسط تروریست های طالبان به سرکردگی "عطا الرحمن" و "کرنال مجید" ربوده شده و پس از شکنجه ددمنشانه سر بریده شدند و به شهادت رسیدند. بدنهای سوخته و قطعه قطعه شده آنان در روز 19 ژوئن 2008 میلادی پیدا شد. )
وهابی ها و طالبان و القاعده کسانی هستند که در کشورهای عراق ، افغانستان ، پاکستان و ایران مشغول قتل عام مسلمین و سربریدن و زنده زنده سوزاندن مسلمانان به نیت قربه الی الله هستند . اینان کسانی هستند که در محراب مطهر مساجد بمب می گزارند و نمازگزاران الله را تکه تکه می کنند ، اینان کسانی هستند که در بازارها و معابر عمومی که مسلمین مشغول رفت و آمد هستند پیکر نحسشان را منفجر می کنند و دهها و صدها شیعه را به نیت قربه الی الله تکه تکه می کنند ، اینان کسانی هستند که به ناموس و اموال و جان شیعه به نیت قربه الی الله حمله می کنند و آنها را غارت می کنند . وا عجبا از این جمود فکری کوته نظران . کسانی هستند که سالیان سال در مدارس مولوی های کوته فکر مشغول درس خواندن هستند ، کسانی هستند که ماهیانه از دلارهای نفتی امریکایی تزریق شده به صنعت سعودی ها ارتزاق می کنند ، کسانی هستند که سالیان سال در مدارس مذهبی سعودی های عربستان دروس مذهب خوانده اند و یاد گرفته اند که فقط و فقط خودشان مسلمان هستند ، کسانی هستند که در شهرک صدر عراق در یک بمبگذاری 120 زن و کودک را زنده زنده با بمب های خود سوزاندند .
حال خوب است به این شرح حال به دیده دقت بنگرید :
مادر نماز صبح خود را می خواند ، دیگر استراحت نمی کند کودکان شیرین زبان خود را بیدار می کند اندک اندک هنگام صبحانه می شود، نانی تهیه می کند و صبحانه آماده می کند . همه سر یک سفره خندان می نشینند کودک سر سفره شیرین زبانی می کند پدر شوخی می کند ، مادر می خندد ، هنگام کار می شود ، پدر خانواده به سر کار می رود ، مادر نیز با کودک خود به بازار خرید و فروش می رود تا بلکه میوه ، سبزی و مواد اولیه نهار را تهیه کند ، از این مغازه به آن مغازه ، با یکی سر قیمت چانه می زند ، کودک در کنار مادر حضور دارد . بالاخره یک چرخ میوه فروش را پیدا می کنند تا مقداری میوه بخرند وناگهان بمب .....
مادر تکه تکه می شود
کودک زنده زنده می سوزد
و صدهای کودک و مادر دیگر نیز به همین بلا گرفتار می شود .
مادر خبر نداشت که یک حیوان صفت قصد بهشت کرده است و به خود بمب بسته و خود را منفجر کرده است .
نمونه دیگر از این وهابی های تندرو که در استان فرات دستگیر شده بودند از اعضای گروه «التوحید و الجهاد» یکی از گروهای جنایتکار هستند تاکنون به سربریدن 61 شیعه و تجاوز به 15 دختر عراقی اعتراف کردهاند. بنا بر این اعترافات، هر یک از این چهار تن، برای بریدن سر هرشیعه 200 دلار و سرکرده آنها نیز 500 دلار دریافت میکرده است.
این هم تصویری از چند شیعه که توسط سنی های تندرو در منطقه جنوب بغداد یکی بعد از دیگری سربریده شده اند
Madinah, which lies 447 kilometers north of the Holy City of Makkah, is the second holiest city in Islam. It was to Madinah that the Prophet Muhammad, peace be upon him, and his followers, faced by the hostility and persecution of the Makkhan merchants, departed in 622 AD - and, when the citizens of Madinah asked the Prophet to live amongst them and to arbitrate in their affairs (an invitation taken to mean their rejection of polytheism and submission to the will of the one God, Allah), it was in Madinah that the Islamic era began.
Madinah is then the city of the Prophet. As the place in which the Holy Qur'an was compiled and from which the Prophet's companions administered the affairs of the Muslim community, it was the seat of the first Islamic state. From Madinah, armies, spreading the word of the Prophet, were dispatched to Egypt, Persia and Syria.
Madinah is also the place in which the Prophet, peace be upon him, was buried.
Below you can see a selection of pictures from the Holy City of Madinah.
مدل چکامه های فوق العاده زیبا برای ست کردن با لباس
مدل چکامه های فوق العاده زیبا برای ست کردن با لباس
مدل چکامه های فوق العاده زیبا برای ست کردن با لباس
مدل چکامه های فوق العاده زیبا برای ست کردن با لباس
مدل چکامه های فوق العاده زیبا برای ست کردن با لباس
Obesity finds it hardest to catch up with those who are running. [lemonflip]
Your TV program takes a break when you do.
Personal digital TV with delayed viewing. [adsoftheworld]
برای دیدن سایز اصلی عکس ها رو ذخیره کنید
خاطره جالب از آقای خامنه ای که نقل می کنند به خاطر اینکه بتوانند نماز بخوانند و قطار هم توقف نمی کرد،خود را از پنجره قطار در حال حرکت به بیرون می اندازند.
دانلود 500KB
دانلود 3MB
خداداد عزیزی در برنامه نود(۴۲دقیقه با فرمت amr):
خداداد عزیزی و زدو خورد و اخراج شدن در تیم کلن آلمان دانلود 1.2MB
خداداد عزیزی و قضیه دوتا گوسفند! دانلود 2MB
پیغمبر داشت از جایی رد می شد رسید به یه خانمی که تنور خونه اش رو روشن کرده بود. گفت یا رسول الله چند دقیقه بیا کاری دارم عرضی دارم خدمت شما. پیامبر اکرم(ص) اومد وارد خونه شد دید تنور خونه این خانم داره آتش ازش زبانه می کشه تازه زیر تنور رو روشن کرده. بچه اش رو هم کنار تنور گذاشته.
گفت یا رسول الله سوالی دارم ازتون. آقا بفرمود بگو سوالت رو من گوش میدم. عرضه داشت یا رسول الله از شما شنیدم فرمودید «ان الله ارحم بعبدنی من الوالدة بولدها» یعنی خدا از مادری که به بچه اش مهربونه، مهربون تره. درسته این حرف؟
آقا فرمود بله من گفتم. به واقع که خدا از مادر نسبت به بچه اش مهربون تره. زن گفت آقا اگه بند از بندم هم الان جدا کنند منی که مهربونی اون خدا رو ندارم دلم نمیاد این بچه رو تو آتش بندازم. اونی که از مادر مهربون تره ما رو می خواد تو آتش بندازه؟
دیدند پیامبر داره اشک می ریزه گریه می کنه. فرمود «ان الله لایعذب بالنار الا من ...» خیال همه رو راحت کرد. فرمود خدا کسی رو در آتش نمیسوزونه مگر کسی که اینقدر تکبر کنه بر زبانش لااله الا الله رو جاری نکنه...
داستان ما داستان کسانی هست که فرض کنیم توی این کویر یزد که خیلی هم شنزار و طوفان خیزه. توی این کویر یه گل بنفشه کوچولویی دادن دست من و شما. یه میلیون آدم توی این کویر پخشیم. یه لیوان آبم دادن دستمون که حاج آقا یا حاج خانم یواشکی ریشه اینو اینجا بکار ریشه اش هم خیلی محکم نیست نیاز داره که سه متر زمین رو بکنی. این لیوان آبم بریز زیرش. تا صبح بتونه خودشو نگه داشته باشه صبح باغبون اصلی میاد دیگه کاریتون نباشه.
خب ما دیدیم تاریکه و بغل دستیامونم که نمی بینیمو کم کم تشنمونم شده یکم حالا بابا یک میلیون آدم اینجاست نیم متری جای خودمون گلمونو نکاشتیم که اصلا معلوم نیست کسی نمیفهمه. آب رو می خوریمو گل رو هم پرپر می کنیمو می ریزیمو جامونم ضمنا دم دمای صبح عوض می کنیم که اصلا معلوم نبوده ما کجا وایسادیم به نیت اینکه کی متوجه میشه الحمدلله آقا هم تشریف میارن میگیم «آقا ما همه سرباز توییم مهدی جان»
اما صبح که سپیده داره می زنه می بینه یکی یکی سرها میاد پایین می بینیم همه آدما بی انصافا همین فکرو کرده بودند.
توی این کویر تک و توک یکی اونجا بنفشه ای کاشته، یکی دوهزار متر اون طرفتر اصلا هیچ فرقی نمیکنه کویر همون کویره. از خجالت نمی دونیم چکار بکنیم.
اگر حجاب ظهورت وجود پست من است، دعا نما که بمیرم چرا نمی آیی؟!!!
یه شبی شیطان با قیافه وحشتناکی اومد بالا سر یه جوونی. بهش گفت من «مرگ »هستم. اگه میخوای که از من در امان باشی باید یکی از این سه تا کاری که میگمو بکنی.
اول اینکه پدر پیرتو بکشی. یا اینکه سر و سینه خواهرت رو از تنش جدا کنی و سوم اینکه یه دو سه جرعه شراب بخوری.
جوونه کمی از ترس به خودش لرزید و گفت پدر و خواهرمو خیلی دوسشون دارم و نمی تونم باهاشون این کارو بکنم اما حاضرم برای فرار از مرگ کمی شراب بخورم. شیطان قبول کرد.
جوونه کمی شراب خورد و مست لایعقل شد. حالا که مست بود رفت هم پدرش رو کشت و هم سر از تن خواهرش جدا کرد.
خدایا ما رو از شر شیطان ایمنی ببخش. الهی آمین!
یه روزی پیامبر نازنینمون به پیرزنی برخورد و بهش گفت: پیرزن ها هیچ وقت بهشت نمیرن!
پیرزن وقتی این حرفو شنید خیلی حالش گرفته شد. بلال از راه رسید وقتی صحنه رو دید، حال پیرزنه رو واسه پیامبر نقل کرد. حضرت به بلال فرمود: سیاه پوستا هم به بهشت نمیرن. بلال هم شد مثل پیر زنه.
تو همین لحظات عباس، عموی پیامبرم رسید و حال بلال و پیرزنه رو واسه پیامبر گفت. پیامبر فرمود: پیرمردا رو هم بهشت راه نمیدن!!
بعد، رسول خدا [بالبخند] گفت: خداوند اینارو با بهترین شکل ظاهری و در قالب جوانانی نورانی وارد بهشت میکنه. پیرها جوونا و سیاهها، سفید و نورانی به بهشت میرن.
منبع: سنن النبی،علامه طباطبایی
یه عابد بود شب تا صبح هی خدا رو صدا می زد می گفت «یا الله،یا الله،یا رب، یا رب».
شیطون در مقابلش ظاهر شد گفت بابا چرا اینقدر کسیو صدا می زنی که جوابتو نمیده؟ این همه صداش زدی اگه در خونه هرکی می زدی در می زدی صاحبخونه میومد جوابتو میداد. این همه سال در خونش داری ناله میزنی کجا جوابتو داد لبیک ازش شنیدی؟
بیچاره فریب خورد. گفت واقعا که این همه من گفتم خبری نشد. شب خوابیده بود. دید یه هاتفی میگه چی شده دیگه در خونه ما نمیای با ما حرف بزنی؟ گفت هرچی اومدم صدا زدم من که جوابی نشنیدم. ندا اومد همون «الله» تو لبیک ماست. اگه ما بهت اجازه میدیم زبونت باز بشه، اگه می بینی اشک چشم داری یعنی «لبیک بنده من».اگه می بینی میتونی ناله بزنی یعنی«لبیک بنده من»
آن نیاز و سوز و درت پیک ما گفت همان الله تو لبیک ما
شما فکر میکنید زنها از مردها چه میخواهند؟ اگر زن هستید یا مرد، حتما میتوانید یک لیست عریض و طویل تهیه کنید. اما تفاوت این لیست با هر لیست احتمالی دیگر این است که...
بخوانید، خودتان میفهمید!
لیست اصلی
خوشاندام و قشنگ باشد
جذاب باشد
ارای موقعیت شغلی باشد
شنونده خوبی باشد
شوخ و بذلهگو باشد
قامت برازنده داشته باشد
خوشلباس باشد
قدرشناس باشد
در ذهنش اندیشههای حیرتانگیز و شگفتآور وجود داشته باشد
عاشق خوبی باشد و اهل خیالپردازی باشد
لیست بازنویسی شده در 32 سالگی
قیافهاش خوب باشد(اولویت با کسانی که دچار کچلی یا کممویی نیستند
در ماشین را برای خانم باز کند و صندلی را برای خانم از پشت میز بیرون بکشد
به قدر کافی برای خوردن یک شام گران قیمت در خارج از منزل پول داشته باشد
بیش از آنچه حرف میزند، گوش کند
به لطیفههای خانم بخندد
براحتی بتواند ساکهای سنگین حاوی مواد خوراکی را حمل کند
حداقل یک کراوات داشته باشد
در قبال خوردن یک غذای خوب خانگی تشکر کند
تاریخ تولد و سالروز ازدواج را به خاطر داشته باشد
حداقل یک بار در هفته حرفهای عاشقانه بزند
لیست بازنویسی شده در 42 سالگی
خیلی زشت نباشد
قبل از آمدن من، با ماشین به راه نیفتد
یک کار ثابت داشته باشد و بتواند حداقل یک بار در سال خرج شام بیرون از خانه را بپردازد
وقتی من حرف میزنم بتواند سرش را تکان بدهد
لطیفههای کهنه و قدیمی را به خاطر داشته باشد
به قدر کافی توانایی داشته باشد تا بتواند در جابهجاکردن مبلمان کمک کند
پیراهنی بپوشد که برآمدگی شکمش را بپوشاند
شیشه آبلیمویی را که نوار اطمینان درش باز شده، تشخیص بدهد و آن را نخرد
به خاطر داشته باشد که درب محافظ توالت فرنگی را قبل از خروج سر جایش بگذارد
آخر هر هفته صورتش را اصلاح کند
... در 52 سالگی
موهای گوش و بینیاش را کوتاه کند
در اماکن عمومی آروغ نزند و خرخر نکند
خیلی زیاد پول قرض نگیرد
وقتی من ابراز محبت میکنم به خواب نرود
لطیفههای تکراری را هفتهیی چندبار نگوید
ظاهرش به قدری مناسب باشد که گاهی آخر هفتهها بشود با او به پیکنیک رفت والبته حال و حوصله بیرون رفتن را داشته باشد
کمتر جوراب لنگه به لنگه بپوشد و لباسهای زیرش را زود زود عوض کند
در برابر خوردن یک شام حاضری تشکر کند
اسم و آدرسش را به خاطر داشته باشد
چند هفته یک بار در تعطیلات آخر هفته اصلاح کند
... در 62 سالگی
از بچهیی کوچک نترسد
به خاطر داشته باشد حمام خانه کجاست
برای منظم و با قاعده بودن او، نیاز به خرج کردن پول زیادی نباشد
فقط هنگام خواب به آرامی خرخر کند
به خاطر داشته باشد که چرا میخندد
آنقدر توانایی داشته باشد که بدون کمک قادر به ایستادن باشد
معمولاص بتواند بعضی از لباسهایش را بدون کمک دیگران بپوشد
غذاهای سبک را دوست داشته باشد
به یاد بیاورد که دندانهای مصنوعیاش را کجا گذاشته است
به خاطر داشته باشد که چه وقت آخر هفته است
... در 72 سالگی
نظرتون درباره این تصاویر چیه ؟؟؟؟؟
آی آدمها
که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دایم دست و پای میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یازیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتید دست ناتوانی را
خدایا عجب صبری داری ...
تا کی این همه نابرابری ...
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
اما داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟
همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بی ام و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
این تصویر، خانهای است در Clear View در بورلی هیلز. Beverly Hills منطقهای در غرب لسآنجلس است که بسیاری از هنرمندان و افراد مشهور در آنجا سکونت دارند. این خانه ۳ اتاق خواب و ۲ سرویس حمام کامل دارد و ۴۳ سال ساخت است.
تصویر بالا مربوط به خانهای است در خیابان Stoner در لس آنجلس. ۴ اتاق خواب و ۲ سرویس حمام کامل دارد. ۱۷ سال ساخت است. تصویر زیر مربوط به آشپرخانهی همین خانه است.
این دو خانه و این لیست خانههای مشابه از میان لیست خانههای برای فروش انتخاب شدهاند که میتوانید اطلاعات بیشتر مانند متراژ و ... را در صفحهی مربوط به هرکدام بیابید. فکر میکنید قیمت آنها در چه حد است؟
خانهی اول در Clear View در بورلی هیلز، ۹۹۹۰۰۰ دلار قیمت دارد که با احتساب دلاری ۱۰۱۹ تومان، برابر ۱۰۱۷۹۸۱۰۰۰ تومان یعنی حدود یک میلیارد و هفده میلیون تومان است.
خانهی دوم در Stoner در لسآنجلس ۸۴۹۰۰۰ دلار قیمت دارد که با احتساب دلاری ۱۰۱۹ تومان، برابر ۸۶۵۱۳۱۰۰۰ تومان یعنی حدود هشتصد و شصت و پنج میلیون تومان است.
هرچند نمیتوانیم بحران اقتصادی دنیا را بیتاثیر بدانیم، ولی این قیمتها را برای مثال آوردیم و شما میتوانید مثالهای متعدد مشابه دیگری در لیست خانهها بیابید.
اما حالا نگاهی داریم به قیمت خانه در تهران:
در نیازمندیهای روزنامهی همشهری امروز یعنی ۲ آذر، در بخش املاک تهران به دو آگهی جالب برمیخوریم:
و آگهیهای دیگری با قیمتهای مشابه که هر روز در نیازمندیها آنها را میبینیم. با یک محاسبهی ساده میبینیم که قیمت آگهی اول حدود یک میلیارد و صد و هشتاد و سه میلیون تومان و قیمت حداقل برای آگهی دوم چیزی بیش از یک میلیارد و دویست میلیون تومان است!
با این اوصاف، آیا بهتر نیست خوانندهی محترم به جای: «برات خونه تو بورلی هیلز میخرم!»، بخواند: «برات خونه تو زعفرانیه میخرم!» یا «برات خونه تو بهترین فرعی جمشیدیه میخرم!»؟!
من نشنیدم که توی ایران قانونی باشه در خصوص حرف نزدن با موبایل توی پمپ بنزین. ولی گویا توی کشورهای دیگه این قانون هست. حالا دلیلش :
مواد لازم برای این آزمایش: اعدد ماهیتابه، 3 قطعه ی کوچک فلزی مثل شکل، 1ورق فویل، 1عدد موبایل، مقداری نفت یا بنزین
اون سه قطعه ی فلزی رو به شکل L خم کنین و در ماهیتابه بذارین:
به این شکل:
ورقه ی آلومینیومی (فویل) رو مچاله کنین و روی این قطعات بذارین:
مقداری نفت یا بنزین روش بریزین:
حالا با گوشیتون در نزدیکی ماهیتابه به یکی از دوستانتون زنگ بزنین، مهم نیست کی باشه، مهم اینه که زنگ بزنین!
کمی صبور باشین، بالاخره اتفاق خواهد افتاد:
آتیش:
تعجب کردین؟! یادتون باشه این آزمایش رو در محلی امن انجام بدین، و دفعه ی دیگه که به پمپ بنزین رفتین، گوشیتون رو خاموش کنین بخصوص موقع پر کردن باک!!!
گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی، کنار یک مهمانخانه ایستاد. بدبختانه، کسانی که در آن شهر زندگی میکردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبهها میگذاشتند. وقتی او (گاوچران) نوشیدنیاش را تمام کرد، متوجه شد که اسبش دزدیده شده است.
او به کافه برگشت، و ماهرانه اسلحهاش را در آورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد. او با تعجب و خیلی مقتدرانه فریاد زد: «کدام یک از شما آدمهای بد اسب منو دزدیده؟!؟!» کسی پاسخی نداد. «بسیار خوب، من یک آب جو دیگه میخورم، و تا وقتی آن را تمام میکنم اسبم برنگردد، کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام میدهم! و دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم!»
بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن. آن مرد، بر طبق حرفش، آب جو دیگری نوشید، بیرون رفت، و اسبش به سرجایش برگشته بود. اسبش رو زین کرد و به سمت خارج از شهر رفت. کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید: هی رفیق قبل از اینکه بری بگو، در تگزاس چه اتفاقی افتاد؟ گاوچران برگشت و گفت: مجبور شدم برم خونه!!!!
"آلیا صبور"، (Alia Sabur) اولین شهروند امریکایی ایرانیالاصل است که رتبه اولین و جوانترین پروفسور زن را در تاریخ امریکا به خود اختصاص داده است. این دختر ایرانی تبار بطور تمام وقت در دانشگاه نیویورک تدریس میکند و به عنوان یک نابغه نام خود را در ردیف جوانترین استاد دانشگاه های معتبر جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت نموده است. رکوردار قبلی جوانترین پروفسور دانشگاه های جهان متعلق به یک فیزیکدان اسکاتلندی بنام "کولین مک لورین" که شاگرد اسحاق نیوتن بود و در سال 1717 میلادی (291 سال پیش) در سن 19 سال و 7 ماهگی این رتبه علمی را کسب کرده بود.
"آلیا صبور"در هشت ماهگی خواندن را آغاز کرد و از کلاس چهارم ابتدایی به کالج رفت تا در سطح کارشناسی ریاضیات کاربردی بخواند. وی در سن 10 سالگی در دانشگاه استونی بروک ثبت نام کرد و در 11 سالگی با گرایش به موسیقی به عنوان عضو ارکستر سمفونی "راک لند" به اجرای قره نی پرداخت. آلیا چهارده ساله بود که مدرک لیسانس خود را از دانشگاه نیویورک اخذ کرد و دانشجوی دوره کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه درکسل، نیویورک شد. او در 18 سالگی مدرک دکترای خود را از دپارتمان تکنولوژی پیشرفته فوزیون در دانشگاه کانکوک سئول دریافت کرد و جوان ترین فردی بود که وارد دوره فلوشیپ پس از دکتری شد، او نشانگرهای سلولی خاصی را بر اساس تکنولوژی نانولوله ها ابداع کرد که در تحقیقات پزشکی کاربرد زیادی دارد. فقط سه روز مانده بود که نوزده ساله شود که برای تدریس در دانشگاه کنکوک، سئول، کره جنوبی پذیرفته شد. وی تا ماه قبل در دانشگاه دروس فیزیک دانشگاه کنکوک تدریس میکرد و در حال حاضر، ریاضی و فیزیک را در دانشگاه جنوبی ایالت نیواورلند تدریس میکند. او یکی از دلایل ترک دانشگاه سئول را مشکل تکلم به زبان کرهای بیان کرده است.
دختر یک ساله ای در عربستان بار دار شده است دکتر معالج او گفته است این
یک پدیده نادر در دنیا می باشد.
بر اساس تحقیقات پزشکی انجام شده نشان داده شده است زمانی که مادر
او این دختر را حامله بوده دو تخمک در مادر وجود داشته که یکی در دیگری رشد
کرده است این دلیل این است که تخمک دیگر درون دختر تازه به دنیا آمده
رشد کرده است.
این عکسها هیچ ربطی به هم ندارند !!!
اینم اوج هیجانه کریم (البته +۱۸)
واقعا که گلچین روزگار با سلیقه است !!!
بازار بزرگ تهران از نگاه یک خبرنگار چینی
اینم یجور تسلیته !!!
جشن ازدواج معلولین در آسایشگاه کهریزک تهران
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه show pictureرا بزنید
تیرداد ساجدی و فرنگیس غروی، احمد محمودی سرشتو فاطمه چراغی، احمد آقامحمدی و بتول جعفرخوانی، محمود محمدی و معصومه خدابنده، ۴زوج معلولی بودند که (صبح روز دهم آبان ماه) با حضور جمع گستردهدوستان و دوستدارانشان مراسم ازدواج خود را در آسایشگاه کهریزک تهران برپا کردند.
آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک، یکی ازنهادهای درمانی بزرگ در ایران است که در جنوب تهران و در نزدیکی روستای کهریزک بناشده است.
این آسایشگاه در سال ۱۳۵۱به همت دکتر محمد رضا حکیم زاده، که در آن زمانمدیر بیمارستان فیروزآبادی شهر ری بود، فعالیت خود را آغاز کرد. این محل که در ابتدااز فضایی کوچک و محدود استفاده میکرد، با کمک افراد خیر و به خصوص بانوان نیکوکاریکه بنا به گفته تمام دست اندرکاران این آسایشگاه و مددجویان آن، از ارکان اساسی آسایشگاهکهریزک هستند، امروز در فضایی به وسعت ۴۲۰هزار مترمربع با ۱۶۰هزار مترزیر بنا، با بخشهای بهداشتی، درمانی، توانبخشی، آموزشی و امور فرهنگی و ورزشی در خدمتمددجویان است. در طی سالهای فعالیت آسایشگاه کهریزک، این مکان همچنان به صورت غیر انتفاعی باقی مانده است و با کمکهای مردمی اداره میشود.
به این عکس نگاه کنید. محل شکسته شدن نرده ها که در سمت راست ماشین قرار دارد مشخص است.. مردمی که در بالا ایستاده اند، در حال اشاره کردن به وانت هستند. وانت در حال حرکت از سمت راست به چپ بوده و زمانی که با نرده ها برخورد می کند چندین بار معلق می زند و از جلوی کانال عبور می کند و در جهت خلاف حرکت خود ساکن بر جای می ماند
حالا به عکس دوم نگاه کنید :