˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

چهار دانشجوی دروغ گو.....!! ( طنز )

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحانات پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند اما وقتی به شهر خود برگشتند فهمیدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه ؛ امتحان دوشنبه صبح بوده است!! 

 

 

بنابر این تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنندو علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند آنها به استاد گفتند : ما به شهر دیگری فته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و ازاو کمک بگیریم به همین دلیل دوشنبه دیروقت به خانه رسیدیم ....  

 


استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها فردا بیایند و امتحان بدهند چهار دانشجوی پینوکیوی ما روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه ی امتحانی را داد و از آنها خواست تا شروع کنند آنها به اولین سوال نگاه کردند که ۵ نمره داشت و سوال بسیار آسانی بود و به راحتی به آن پاسخ دادند سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال ۹۵ امتیازی پشت برگه پاسخ دهند سوال این بود: کدام لاستیک پنچر شده بود؟!!!!!!!!!!

اگر المپیک در ایران برگزار میشد - طنز

طبق اخرین اخبار به علت بسته نبودن جاده مسیر دوچرخه سواری که از تهران تا جمکران بود تا حالا 27 تصادف دوچرخه سواران با ماشین گزارش شده است.

نیروی انتظامی اعلام کرد از روز اول شروع المپیک تا حالا حدود 450 هزار بدحجاب و بیحجاب را پس از اینکه به تذکرات توجه نکردند بازداشت کرد و بازداشتها هم چنان ادامه دارد.

در پی حضور بوش در مراسم افتتاحیه! ورزشکاران کمپ ایرانی برای اعلام انزجار خود کفن پوشان وارد ورزشگاه شده و در حین عبور شعار مرگ بر امریکا سر دادند. در همین راستا مردم ایران نیز تظاهراتی در گوشه کنار کشور برگزار کردند.

به علت نبودن توالتهای عمومی در سطح شهر تهران تا الان 2350 ترکیدگی مثانه و کلیه گزارش شده که پزشکان مشغول مداوای انان هستند.

در پی حضور تیم اسرائیل در ایران ، ایران المپیک را تحریم کرد و از شرکت در ان خودداری میکند.

در مسابقات شنای زنان از حضور مردان جلوگیری شد و برای اینکه در موقع پخش مسابقه شئونات رعایت شود در اب گرد زغال ریختند تا اب سیاه شده و زنان دیده نشوند! در پی این تصمیم قرار شد که برنده مسابقه به قید قرعه کشی انتخاب شود.

در مسابقات پرش با نیزه زنان به علت برگزاری مسابقات در یک مکان بسته و پایین بودن سقف انجا تا اکنون 4 نفر از شرکت کنندگان به علت برخورد با سقف ، به سقف پاشیده شدند و امدادگران مشغول جدا کردن این نفرات با کاردک از سقف هستند.

به علت سهمیه بندی بنزین مسابقات اتوموبیل سواری و موتور سواری برگزار نشد.

در مسابقه دو میدانی در 100 متر به علت چاله چوله بودن سیر از 10 نفر شرکت کننده یک نفر توانست خود را به 5 متری خط پایان برساند!

مسابقات کشتی با گرمکن ورزشی برگزار میشود.  

در مسابقات اسب سواری ، شرکت کنده ایران به علت نبود اسب مناسب با الاغ شرکت کرد که در پی این اقدام کمیته المپیک این شرکت کنند را به خاطر دوپینگ از مسابقات محروم کرد.

پس از برگزاری مسابقات قایقرانی در یکی از رودخانه های رشت بنام گوهر رود تا اکنون 150 نفر از شرکت کنندگان به بیماریهای ناشناخته و اسهال شدید مبتلا شدند. توضیح اینکه فاضلاب رشت در رودخانه گوهر رود میریزد و این رودخانه نیز به نوبه به دریا میریزد.

ایرانی ها تو اون دنیا! خنده دار

می‌گن یه روز جبرئیل می‌ره پیش خدا گلایه می‌کنه که:‌آخه خدا؟ این چه وضعیه آخه؟ ما یه مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر می‌کنن اومدن خونه باباشون! بجای لباس و ردای سفید، همشون لباسهای مارک‌دار و آنچنانی می‌پوشن! هیچکدومشون از بالهاشون استفاده نمی‌کنن، می‌گن بدون بنز و بی‌ام‌و جایی نمی‌رن! اون بوق و کرنای من هم گم شده، یکی از همین‌ها دو ماه پیش قرض گرفتش و دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو کردم. امروز تمیز می‌کنم، فردا دوباره پره از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه! من حتی دیدم بعضی‌هاشون کاسبی می‌کنن و هاله های بالاسرشون رو به بقیه می‌فروشن!
خدا میگه:‌ ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه،‌ فرزندان من هستن و بهشت به همه فرزندان من تعلق داره. این‌ها هم که گفتی خیلی بد نیست! برو یه زنگی به شیطان بزن تا بفهمی مشکل واقعی یعنی چی!  
جبرییل زنگ میزنه به جناب شیطان. دو سه بار می‌ره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب می‌ده: جهنم. بفرمایید؟
جبرییل میگه:‌ آقا خیلی سرت شلوغه انگار!
شیطان آهی می‌کشه میگه:‌ نگو که دلم خونه. این ایرانی‌ها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نزاشتن! تا روم رو می‌کنم اینطرف، یه آتیشی دارن اون‌طرف به پا می‌کنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!...حالا هم که .... ای داد!!! آقا نکن! جبرییل جان من برم... اینها دارن آتش جهنم رو خاموش می‌کنن که جاش کولر گازی نصب کنن

جوات خیابانی! - خیلی خنده داره

جوات خیابانی!



کماکان شیرین فراز زلزله محبوب هر چی دله!!!

۲۹مین تساوی دو تیم استقلال و پرسپولیس با گزارش طنزآمیز جواد خیابانی رقم خورد و این مسابقه نیز به پایان رسید ولی کماکان با دیدن این بازی و آمار پایان آن، به همگان ثابت شد که پرسپولیس سرور استقلاله!
از این حرف ها که بگذریم توجه شما را به جملات نغز، سراسر حکمت و پُر غلط خیابانیِ تُپُل جلب می کنم که کماکان یاد بهرام شفیع را در دل ها زنده نگه داشته است!

- عابدزاده و بابایی دروازه بان های تیم های خودشون بودن و حالا هم مربی دروازه بان های تیم های خودشون ان!
- فوتبال حرفه ای، تماشاگر حرفه ای هم می خواد!
- با شوت با شوت جواب داده می شه!
- من خودم دیدم که این بازیکن (استقلال) قبل از ورود به زمین چند دقیقه ای دعا کرد و بعد وارد شد. خودم دیدم!
- یک کبوتر که تمامن آبی شده تو محوطه ی جریمه ی تیم پیروزی نشسته. (بعد از یک ربع تصویر رفت روی کبوتر) اینم همون کبوتری که قبلن راجع بهش صحبت کردم!
- حملات دو تیم، حملاتی است که دروازه ها رو بدجور تهدید می کنه و هر دو تیم از گل زدن به مشکل برخوردند!
- کریمی موقعیتی که خودش برای خودش با پای باقری ساخت، خودش هم خراب کرد خودش...!
- طالب لو مثل یه دروازه بان با تجربه توپ رو گرفت. معلومه که با تجربه هم هست. شاید سنش کم باشه ولی با تجربه است!
- باقری اِستُپ سینه رو اومد، ولی نتونست ادامه بده!
- حسین کاظمی از پشت پا غافل نشد و پژمان نوری رو به زمین انداخت!
- آتسو با کریمی صحبت می کنه. چیکار می خوان بکنن اونجا؟ دارن نقشه اش رو می ریزن اونجا!
- باز شاهدیم صندلی های بیگناه ورزشگاه به زمین پرت می شه. صحنه های زشتی که در چنین صحنه هایی اونها رو می بینیم در این صحنه ها!
- (یک نیمه مانده به پایان بازی. بعد از گل استقلال) امیر قلعه نوعی تونست با این گل پیروزی رو پشت سر بذاره!
- ( ۱۰ دقیقه مانده به پایان بازی) چه ۱۰ دقیقه ای می شه این ۱۰ دقیقه و امیر قلعه نوعی پیروز می شه!
- (علیرضا محمد بازی جوانمردانه می کند) آفرین علیرضا محمد. آفرین. واقعن یکبار دیگه با صراحت می گم. آفرین علیرضا محمد!
- از ۴ دقیقه وقت تلف شده، ۱ دقیقه تلف شد!
- هنوز سوت به دهان نگذاشته داور کویتی. این هم پایان بازی با نتیجه ی ۱-۱. به هر دو تیم آفرین می گم. این هم آمار بازی و سایر آماری که انجام شد!

چند نکته:
- در پایان بازی امیر قلعه نوعی اعلام کرد تاکتیک ما در نیمه ی اول پِرس و در نیمه ی دوم تله گذاری بود! مرحبا به این اصطلاحات!
- قلعه نوعی که فراموش کرده بود آمار بازی از طریق گیرنده های تلویزیونی قابل رویت است در کنفرانس خبری گفت موقعیت های ما بسیار بیشتر بود و بازی دست ما بود و همه چیز دست ما بود! غافل از اینکه طبق آمار تعداد کُرنرها ۱۰-۱ و درصد مالکیت توپ ۶۱-۳۹ به نفع پرسپولیس بود.
- به قول افشین قطبی استقلال با تمام هواداراش رو خط دروازه ایستاده بودند و دفاع می کردند!
- و در آخر به قول سلطان علی پروین ما ۷۰ درصد راه رو رفتیم، می مونه ۴۰ درصد بقیه!

پ.ن:
۱/ ما منتظر دومیش هستیم هیچ جا نمی ریم، همینجا هستیم!
۲/ حالا دارم برات!
۳/ کل یوم همه چی دست ما بود!
۴/ اُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِا ُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُ اِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُا ِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِ اُاِاُاِاُاِ!

موضوع انشاء؛ تابستان امسال را چطور گذراندید (طنز)

موضوع انشاء؛ تابستان امسال را چطور گذراندید

به نام خدایی که به ما زبان داد تا دروغ نگوییم. تابستان ۸۷ هم مثل همه سال ها بعد از تعطیل شدن مدارس آغاز شد. بابا همان روز اول گفت که مسافرت نمی ریم چون سهمیه بنزین مان تمام شده است.

این شد که خانه نشین شدیم. در خانه که بودم با حقایق جدیدی آشنا شدم. هر روز مامان از خرید می آمد و از گران شدن لحظه به لحظه کالاها شکایت می کرد. تنها سرگرمی ما تلویزیون بود که روزی دو بار برق می رفت آن هم در زمان های حساس.

تنها خوبی قطعی برق این بود که اداره بابا این ها به خاطر صرفه جویی در مصرف برق زودتر تعطیل می شد.

چند روز اول تابستان بود که پسرعمه این ها برای سه چهار شب مهمان ما شدند. پسرعمم ۲ سالی بود رفته بود خارج و تازه برگشته بود. می گفت اونجا مدرک فوق لیسانس گرفته بود. مامانم گفت عمراً. این وقتی رفت دیپلمش هم بزور گرفت. رفت اونجا ۲ ساله مدرک فوق لیسانس گرفته! بابام قبول نمی کرد. می گفت نه رفته اونجا پسر سر به راهی شده. من قبلاً شنیده بودم هر کی اونجا میره اون راهی کجی هم که بلده گم می کنه.

اواسط تابستان بود که دیدم بابا خیلی خیلی خوشحال است. مامان عصبی شده بود. همش با هم دعوا می کردند. یه بار که خودم را به خواب زده بودم شنیدم که مامان با زن عمو داشت می گفت که با تصویب قانون جدید بابا می تواند با زن همسایه مامان بزرگ این ها که تازه شوهرش را در تصادف از دست داده به راحتی ازدواج کند. مامان می گفت اگه این اتفاق بیفتد یک روز هم در خانه نمی ماند.

اما یک مدت بعد وضعیت به حالت عادی برگشت. یک بار هم در تلویزیون دیدم که یک آقا داشت می گفت که من در جلسه نبودم که این قانون را می خواستند تصویب کنند. منم همیشه وقتی مامان بخاطر خورده شدن کتلت های تو یخچال همه را دعوا می کند می گم من خواب بودم.

امسال یک کار جدید هم انجام دادیم. البته اولش بابا می گفت عمراً. ولی روز آخر دیدم سریع رفت و فرم اطلاعات خانوار را پر کرد و تحویل داد. جالب بود. قبلاً نمی دونستم. بابام ماهی ۲۰۰ هزار تومان درآمد دارد. یعنی حقوق سه ماه بابام میشه شهریه مدرسه من.

ماه رمضان هم داشت می آمد. بابام می گفت که در ماه رمضان برق نمی رود. پسر خاله می گفت عمراً. روز دوم ماه رمضان بود و موقع افطار که برق رفت. تو تلویزیون یک آقا می گفت که ما فقط تضمین می دهیم موقع سحری برق نرود. آن آقا را قبلاً دیده بودم که می گفت ما دیگه خاموشی نخواهیم داشت. اون موقع ازش خیلی خوشم آمده بود ولی حالا… برعکس همه بابام ماه رمضان کیفش کوک شده بود. همیشه دیرتر از همه از خواب بیدار می شد و زود هم به خانه می آمد. یک بار در تلویزیون دیدم که می گفتند اداره جات نیمه تعطیل شدند. ولی به نظرم خیلی بیشتر از این ها تعطیل شده بودند.

علاوه بر این مسائل هر روز گفته می شد که فردا امریکا حمله می کند. مامان برای یک سال غذا انبار کرده بود. بهرحال ما که آمده بودیم امریکا بیاد. بقیه را نمی دونم.

اخباری از ۵۰ سال آینده

فکر میکنید 50 سال آینده چه اخباری سر تیتر روزنامه های ایران خواهد بود؟

.....

......


- رادیو بی بی سی دیشب در تحلیل خبری خود گفت : در حالی که 20 سال است که از تجزیه وفروپاشی آمریکا می گذرد معلوم نیست که مردم ایران چراهنوز مرگ بر آمریکا می گویند

- یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد وی گفت دولت با تدابیر صحیح واصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از 50 سال به 45 تا 40 سال کاهش دهد

- با مسدود شدن سایت قرآن دات کام تعداد سایتهایی که هنوز ف.ی.لتر نشده اند به سه عدد رسید .

- دولت موفق شدنرخ تورم را کاهش دهد وآن را از 63% به 59/5درصد برساند

- یکصدو شصت وسومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصدو سی ودومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود.


- قیمت هر سکه طلا امروز در بازار 60 میلیون تومان کاهش داشت واز

یک میلیاردو دویست میلیون تومان به یک میلیارد وصدو چهل میلیون تومان رسید.



- به علت اتمام ذخایر نفت وگاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایرا ن خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند ..


- فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد در سال جاری عملیات مبارزه با بد حجابی بسیار موفقیت آمیز بود وی ادامه داد در این میان حدود 2500 زن ودختر که فاقد ... بودند مورد ارشاد قرار گرفتند وحدود 200 نفر هم که بدون ... در معابر عمومی ظاهر شده بودندبه مراجع قضایی معرفی شدند .

- رئیس سازمان حمایت از حقوق مردان خواهان نقش ومشارکت بیشتر از سوی مردان در فعالیتهای اجتماعی شد وی گفت در نظام طبیعت اصولا مرد نیز مانند زن حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دارد .

- نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد ودیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند.

- شورای نگهبان 2999 نفر از 3000 کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد به علت برخی مشکلات ونواقص چشم انداز 20 ساله باز هم تمدید شد .

- برای اولین بار در تاریخ ایران یک اصلاح طلب رئیس صدا وسیما شد

-برای اولین بار یک روزنامه از سیاستهای اصول گرایان انتقاد کرد وتوقیف نشد.

- برای اولین بار ایران به دور دوم مسابقات جام جهانی راه یافت

-علی دایی: هنوز قصدی ندارم که از دنیای فوتبال خدا حافظی کنم .

- کنفرانس "بررسی علل عدم محو اسرائیل از صفحه روزگار " با حضور اندیشمندان به زودی بر گزار می گردد .

- قیمت هر کیلو مرغ به هفت میلیون تومان رسید جالب است بدانید در 50 سال قبل مردم با هفت میلیون می توانستند یک اتومبیل بخرند .

- رئیس جمهور گفت: هشتاد سال است که از انقلاب اسلامی می گذرد وحالا وقت آنست که فکری به حال مشکلات ازدواج ومسکن جوانان بکنیم .

- به علت مکانیزه شدن کلیه کارها وفعالیتها ساعات کاری باز هم کاهش یافت واز 2 ساعت به یک ساعت وچهل دقیقه در روز رسید .

با کامل شدن سیستم دانلود اجناس از اینترنت آخرین سو پر مارکت در تهران نیز تعطیل شد .

- سازمان هواشناسی اعلام کرد به علت شهاب باران آسمان مسیر زمین - مریخ وبر عکس از امشب به مدت 24 ساعت مسدود می باشد.

- روءسای جمهوری اسلامی انگلیس وجمهوری اسلامی آلمان از عمل نشدن وعدم اجرای صحیح اسلام در ایران ابراز نگرانی کردند .

- عجیب ترین واقعه سیاسی سال: یک اصول گرا با ازدواج دخترش با یک اصلاح طلب موافقت کرد .

- امروزصدا وسیما برای اولین بار خبری در مورد آمریکا پخش کرد که مربوط به جرم وجنایت وفساد در در آن کشور و تحقیر سیاستمداران آمریکایی نبود .

- آگهی استخدام شرکت دام وطیور: به چند نظافتچی فنی با مدرک کارشناسی ارشد نیازمندیم { کسانی که دارای مدرک دکترایند در اولویت می باشند }

- خطیب نماز جمعه تهران گفت : متاسفانه بعد از هشتاد سال که از انقلاب می گذرد همچنان نمی توانیم با آمریکا رابطه دوستی برقرار کنیم به سه دلیل اول اینکه اگر با آمریکا دوست شویم برای شرکت در انتخابات مردم به دهان چه کسی مشت گره کرده بزنند دوم اینکه مردم در تظاهرات مرگ بر چه کسی بگویند سوم اینکه دولت از کار بیکار می شود از همه اینها گذشته مشکل اساسی دیگری هم هست وآن حمایت آمریکا از کودتای 28 مرداد صد سال قبل یعنی 1332است از سویی رئیس مجلس نیز گفته است اگر رابطه ما با آمریکا شکل گیرد اینبار مجبوریم به سفارت انگلیس یا آلمان حمله کنیم!! وی گفت مصیبت این نیست که ما دشمن داشته باشیم بلکه مصیبت روزی است که ما دشمن نداشته باشیم .

- امسال مراسم سالروز پیروزی انقلاب از 4 ماه به 5ماه افزایش می یابد

- 60 در صد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند این در حالی است که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد

- از این به بعد صدا وسیمای ایران برای انتخاب مجریان زن مسابقه ملکه زیبایی بر گزار می کند.

- نیروگاه اتمی بوشهر به زودی به بهره بر داری می رسد.

جغرافیای خانومها (طنز)

خانوم ها در سن هیجده تا بیست و یک سالگی مانند آفریقا یا استرالیا هستند: نیمه کشف شده , وحشی , با زیبایی های افسون کننده ی طبیعی.  

در سن 21 تا سی سالگی مثل آمریکا یا ژاپن هستند: کاملا کشف شده , بسیار توسعه یافته , آماده برای معامله با پول نقد یا اتومبیل
در سن 30 تا سی و پنج سالگی مثل هند یا اسپانیا هستند: بسیار داغ , آسوده خاطر و آرام , آگاه به زیبایی های خود
در سن 35 تا چهل سالگی مثل فرانسه یا آرژانتین هستند: بدین معنا که اگر چه ممکن است در جریان جنگ نیمه ویران شده باشند اما هنوز جاده های بسیاری برای تماشا دارند
در سن 40 تا پنجاه سالگی مثل یوگسلاوی یا عراق هستند: جنگ را باخته اند هنوز گرفتار اشتباهات پیشین اند وبه بازسازی کامل نیاز دارند
در سن 50 تا شصت سالگی مثل روسیه یا کانادا هستند: بسیار پهناور , آرام و مرز ها بدون مرزبان اما سرمای زیاد , خلایق را از آنان میرماند
در سن 60 تا هفتاد سالگی مثل انگلستان یا مغولستان اند: با یک گذشته ی درخشان و بدون آینده
بعد از هفتاد سالگی شبیه آلبانی یا افغانستان اند: همگان میدانند که در کجایند اما هیچکس به سراغشان نمیرود!

چگونه روشنفکر شویم؟ (طنز)

مواد لازم: شافی کاپ، پیپ، موسیقی کلاسیک، قهوه کلمبیا، کتاب شعر (حتما به زبان فرانسوی)، محاسن (به مقدار کافی)

روش کار: این روش خیلی روش خوبیه به این دلیل که تقریباً همه
دخترا خیلی از پسرای تیریپ روشنفکر خوششون میاد! روشنفکر شدنم خیلی کارسخـتی نیست، کافیه چند تا اسم نویسنده و کارگردانی رو که تا حالا کسی اسمشونو نشنیده حفظ کنین و تو هر جمله ای که میگین، یه دو سه تاشو بندازین.

در ضمن لازمه بزارین یه کم محاسنتون بلند شه‌‌! هم نشونه روشنفکریه، هم می تونین دستاتونو باهاش خشک کنین!

سعی کنین کارایی رو بکنین که بقیه نمی کنن! مثلا بد نیست حداقل روزی ۲ بار بیفتین تو جوب! یا تو در و دیوار بخورین! در هنگام راه رفتن شیلنگ تخته بندازین! اینا خیلی جواب میده و نشون میده شما خیلی کارتون درسته! 

لباس پوشیدنم خیلی مهمه! سعی کنین یه جور لباس بپوشین که همه بگیرن این قضیه رو که شما روشنفکرین! لباسای گشاد، گیوه و کش موی بنفش خیلی به کارتون میاد! 

اما روش صحبت کردن: باید خیلی آروم و نامفهوم صحبت کنین جوری که طرف هیچی از حرفای شما نفهمه و فکر کنه شما خیلی این کاره اید! هر چـــی بتونین بیشتر چرت و پرت سر هم کنین راحت تر کارتون انجام میشه. 

بقیه رو حساب نکنید و فکر کـنید هیشکی بیـشتر از شما نمیدونه! 

به هر گدایی که سر راهتون می بینین حداقل ۵۰۰ تومن کمک کنید. 


سعی کنین حموم نرید! خیلی مهمه این قضیه! هر چی شیپیش تر باشید روشنفکرتر به نظر می رسید!

باید حتما موسیقی کلاسیک گـوش بدین. ‌البته وقتی تو یه جمع روشنفکری هستین! بعد که رفتین خونه می تونین با همون داوود بهبودی حال کنین!

هر رشته ای که تو دانشگاه خوندین رو باید بی خیال شین و به همه بگین که فلسفه خوندین! البته واسه اینکه گندش در نیاد بگین تو یکی از دانشگاه های خارجی!

مثله گاو غذا بخورین! اینم یکی دیگه از کارایی که روشنفکرا می کنن!

خواهرتون رو تو خونه اذیت کنین و هی بهش گیر بدین ولی وقـتی تیریپ روشنفکریه کاری به کارش نداشته باشـین‌‌!

این روشا خیلی جواب میده! من تاحالا خودم چند بار با همین روشا روشـنفکر شدم!

آره داداش من! لپ لپ و آب هندونه رو از برنامه غذاییت حذف کن... تو هم می تونی!

خود آموز شهرنشینی (طنز)

با ما تماس بگیرید!!     


خود آموز شهرنشینی

<فصل آول - آداب زندگی در آپارتمان>

 

۱- یکی از مواردی که در آپارتمان‌نشینی از اهمیت بالایی برخوردار است، ساعت بیدار شدن شماست! حتماْ به یاد داشته باشید که شما این وظیفهء سنگین را بر عهده دارید که هنگام بیدار شدن، تمامی اهالی واحدهای مجاور آپارتمان خود و حتی آپارتمانهای همسایه را هم بیدار کنید!! برای اینکار می‌توانید از یکی از روشهای زیر، و یا حتی ترکیبی از همه یا بعضی از آنها استفاده کنید:

  • سعی کنید برای بیدار شدن، از ساعت‌های شماطه‌دار چکشی استفاده کنید!! برای کارکرد بهتر، ساعت را کنار پنجره یا نزدیک دریچه‌های کولر یا هر راهی که صدای آن به گوش همسایگان برسد، بگذارید و قبل از قطع کردن زنگ ساعت، کمی بیشتر به صدای آن گوش بدهید و روی آن تمرکز کنید!!!
  • به بالکن بروید و دست خود را به میله‌های بالکن بگیرید و بدن خود را کش و قوس بدهید و خمیازه‌ای همراه با نعره بکشید و با صدای بلند به اهالی خانه درباره وضعیت آب و هوا گزارش بدهید!! (این روش برای خانمهایی که شوهر متعصب دارند توصیه نمی‌شود!!)
  • برای رفتن به دستشویی حتماْ بدوید و سعی کنید قدمهای خود را هرچه محکمتر به زمین بکوبید تا هم شما کمی ورزش کرده باشید و هم اینکه اهالی طبقهء پایین، با ریتم صبح و زندگی آشناتر شوند!!
  • درب دستشویی را باز کنید، داخل شوید، کمی از درب فاصله بگیرید، رو به درب بایستید، دستگیره را نگیرید، بلکه دست خود را به قسمت بدنه درب بگیرید، با یک حرکت سریع و محکم و به حرکت ۹۰ درجه‌ای لولا، درب را محکم بکوبید!!! اگر از صدای آن به اندازهء کافی راضی نبودید، می‌توانید عملیات فوق را چندین بار به میزان لازم تکرار کنید!!!
  • (این قسمت هم برای خانمها پیشنهاد نمی‌شود!!!) داخل توالت بهترین مکان برای تمرین آواز است، سعی کنید جدیدترین آهنگهایی را که شنیده‌اید، با صدای بلند و رسا تمرین کنید. البته در زمانهایی که می‌خواهید آوازی از ماتحت خود بخوانید، آواز دهان را قطع کرده، و با فشار بالا، نت‌های آواز ماتحت را اجرا کنید!!! برای تاثیرگذاری بیشتر، دریچهء رو به حیاط خلوت را از قبل باز بگذارید!!!
  • هنگام دست و رو شستن و احیاناْ کارهای شیکی مثل مسواک کردن! ادامهء آواز را از پیش‌درآمد به متن آواز و تصنیف برسانید و بصورت آتونال آواز را ادامه دهید. فراموش نکنید که شدت صوت آواز شما نباید از ۱۱۰ دسی‌بل کمتر باشد! وگرنه آواز را از ابتدا تکرار کنید!!!
  • (در این قسمت قوهء ابتکار زنانه کارایی بیشتری دارد!) هنگام نوش جان کردن صبحانه آخرین فرصت شما برای بیدار کردن همسایگان است! بنا بر موقعیت و خلاقیت خود، بهترین روش را برای این فرصت باقیمانده ابداع کنید!!! مثلاْ اگر کودک نوزاد دارید، از ونگ ونگ وی بعنوان آلارم استفاده نمایید!!!

     

۲- مرحلهء بعدی زندگی در آپارتمان، خروج صبحگاهی از منزل و رفتن به محل کار و درس و غیره می‌باشد، که در بیشتر موارد آقا و فرزندان خانه در آن نقش دارند!!! سعی کنید هنگام خروج، روح زندگی را در اهالی آپارتمان بدمید!!!

  • (برای کسانی که فرزند مدرسه‌ای دارند) حتماْ به فرزندان خود گوشزد کنید که هنگام خروج، درب واحد خودتان را به شدت به هم بزنند!! و سعی کنند برای اطمینان از جا نگذاشتن چیزی، چندین بار به خانه بازگردند و همه چیز را از ابتدا بررسی کنند و مجدداْ درب را به هم بکوبند و به مدرسه بروند! در مورد درب اصلی آپارتمان نیز این فرمول کاربرد دارد!!! و البته به‌ یاد داشته باشید که خود شما نیز می‌توانید از این روش بهره‌مند شوید!
  • (برای کسانی که فرزند بین ۷ تا ۱۲ ساله دارند) از نرده‌های پلکان می‌توان به بهترین نحو در راستای تفریح و شاداب شدن کودکان استفاده کرد! به فرزندان خود بیاموزید که از این تفریح سالم و بدون هزینه به بهترین نحو استفاده کنند و بارها از نرده بعنوان سرسره استفاده کنند!!! حتماْ هم به آنها یادآوری کنید که هیجان خود را با جیغ و فریاد خالی کنند تا هیجان درونیشان به انرژی شادی‌بخش مبدّل گردد!!!
  • (مخصوص آقایان) هنگام خروج از درب اصلی آپارتمان، اگر موردی را که فراموش کرده بودید و هم‌اکنون به یاد آورده‌اید، لزومی به استفاده از آیفون و یا تلفن همراه نیست! به کنار پلکان بروید، نفس خود را صاف کنید، با شدت صدایی که مطمئن باشید از چند طبقه پلکان و درب چندلایهء واحدتان به گوش اهالی منزل می‌رسد، همسرتان را صدا کنید!! این کار را بدون وقفه و البته با افزایش تدریجی صدا، تکرار کنید تا به نتیجه برسید! ادامه صحبتها را نیز هماهنگ با بُرد صدای همسرتان در بالا با همان شدت قبلی پیگیری کنید!!!
  • قبل از خروج، به تابلوی اعلانات آپارتمان نگاهی بیاندازید و سپس با حرکت بیلاخ فارسی یا انگلیسی!!! جواب اعلامیه شارژ یا قبض‌های نصب شده را بدهید!!!
  • (برای کسانی که اتومبیل دارند) پس از روشن کردن اتومبیل، برای گرم شدن موتور آن، پشت سر هم گاز بدهید!!!!!! لوله اگزوز زنبوری برای چنین مواقعی پیشنهاد می‌شود!!! اگر هم منتظر فرزندان یا همسر خود هستید تا آنها را به مقصد برسانید، زیاد منتظر نمانید!!!!! از بوقهای مکرر برای صدا کردن آنها استفاده کنید!!! بهتر است بوقهای HELLA بنزی روی اتومبیل خود نصب کرده باشید تا بهترین نتیجه را حاصل کنید!!!

 

۳- این مرحله مریوط به کسانی است که کارهای خانه را انجام می‌دهند، که البته اکثر قریب به اتفاق آنها هم خانمها هستند!!:

  • صبحها بعد از بیرون رفتن بقیه اهالی خانه، بهترین زمان برای صحبت با تلفن است! سعی کنید این کار را با بلندترین صدای ممکن انجام دهید!! می‌توانید از گوشی بی‌سیم برای امکان ادامهء مکالمه در تمامی نقاط خانه استفاده کنید!!!
  • بهترین زمان برای سرخ کردن سیر و پیاز و هر چیز بو دار، پیش از ظهر است! زیرا کسی در این زمان آشپزی نمی‌کند و بوی سرخ‌کردنی شما به مشام همگان خواهد رسید!!! سعی کنید برای صرفه جویی در مصرف برق، از وسایل بی‌موردی همچون هود و هواکش استفاده نکنید!!! در عوض کلیه دربهای داخلی ساختمان، مثل درب واحد، درب پاسیو یا حیاط خلوت و غیره را باز کنید!
  • هنگام ظهر برای درست کردن غذا، در صورت کمبود مواد لازم، احتیاجی به خروج از منزل و بوجود آوردن ترافیک شهری نیست!! فقط کافیست به جلوی درب اصلی آپارتمان بروید، زنگ تمامی آیفونها را فشار دهید و تمامی موارد مورد نیاز خود را برای همسایگان Send to all کنید!!!!!
  • (برای کسانی که فرزند مدرسه‌ای دارند) هنگام بازگشت فرزندانتان از مدرسه، برای اینکه مزاحم کار شما نشوند، آنها را به بازی در راهرو یا جلوی درب آپارتمان مجبور کنید!!
  • پس از صرف ناهار بهترین زمان برای چرخ کردن گوشت، آسیاب کردن، جارو کشیدن و کلیهء کارهای پر سروصدا است!!! سعی کنید برای کارهای اینچنین، از دستگاههای قدیمی و سنگین استفاده کنید!! اگر صدای زیاد باعث ناراحتی خود شما می‌شود، می‌توانید از صدای بلند ضبط صوت برای قابل تحمل کردن صداهای خشن استفاده کنید!!!
  • سعی کنید حتماْ روزی یک وعده بدون دلیل به فرزندان خود گیر بدهید و آنها را دعوا کنید و بنا به موقعیت، آنها را کتک بزنید!!! اگر فرزند ندارید، همسرتان بهترین گزینه است!!! و اگر همسرتان نیز در دسترس نبود، یکی از همسایگان می‌تواند گزینه مناسبی برای جایگزینی باشد!!! هنگام دعوا، از جیغ بنفش مایل به سبز استفاده کنید!! و حتماْ چند فحش آبدار زنانه نیز به دعوایتان Attach کنید!!!

 

۴- این مرحله مربوط به آقایان، هنگام بازگشت از محل کار می‌باشد و تا حدود زیادی شبیه مرحلهء ۲ می‌باشد. بنابراین از ذکر دوبارهء آن پرهیز کرده و آنرا به سلیقه و ابتکار خودتان می‌سپاریم!!

 

۵- این مرحله مربوط به زندگی شبانه در آپارتمان است و از اهمیت بالایی برخوردار بوده و در کنکور دارای ضریب ۴ می‌باشد!!! به یاد داشته باشید که زندگی آپارتمان‌نشینی، در شبها و محفل گرم خانواده جریان دارد!!!:

  • برای کسانی که فرزند دارند، اوایل شب بهترین زمان برای بازی گرگم‌به‌هوا و بالابلندی در آپارتمان است! می‌توانید برای هیجان بیشتر از راهروها و حتی پشت‌بام نیز استفاده کنید! بیاد داشته باشید که می‌توان از Play Station نیز برای بازی استفاده کرد، فقط نکته مهم آن اینست که این کار می‌بایست با حداکثر سرو صدا انجام پذیرد!
  • کدامیک از سریالهای تلویزیون را دوست دارید؟!! آیا ماهواره دارید؟! آیا به دیدن شو و فیلم سینمایی و چیزهایی از این دست علاقه دارید؟!!! هرکدام را که دوست داشته باشید فرقی نمی‌کند! فقط سعی کنید حتماْ یک دستگاه سینمای خانگی ۶ باند دالبی بخرید تا از تماشای فیلم و گوش کردن موسیقی نهایت لذت را ببرید! باندها را طوری در اقصی نقاط خانه کار بگذارید تا با اولین فرکانس ارتعاشی از آنها، کل فوندانسیون و تیرآهنهای ساختمان به لرزه درآید!! برای راهنمایی بیشتر در زمینهء چگونگی نصب باندها، با ما تماس بگیرید!!!
  • برای انتقال زباله‌ها به جلوی درب منزل، لازم نیست زحمت زیادی بکشید! خوشبختانه همه آپارتمانها دارای پنجره‌ای رو به کوچه می‌باشند! سیستم Garbage Shooting نیز به همین صورت اختراع شد!!! پنجرهء رو به کوچه را باز کرده و با نشانه‌گیری دقیق، کیسهء زباله را داخل جوی آب و یا جلوی درب ورودی بیاندازید!!! ساعت Shooting هم ابداً مهم نیست! هر وقت حال و حوصله‌اش را داشتید این کار را انجان دهید!! فقط به یک نکتهء مهم حتماْ توجه کنید: زباله‌های گوگولی و خوشایند، مثل زباله‌های پنبه‌ای و خون آلود زنانه! و یا زباله‌های پلاستیکی و لزج مردانه!! را بدون پوشش و در بالاترین قسمت کیسه زباله قرار دهید تا هم گربه‌ها از کیسهء زباله دوری کنند!!! و هم در صورت ترکیدن کیسه، چشم همسایگان به زنانگی خانم خانه و مردانگی و قوّت آقای خانه روشن شود!!!
  • بهترین زمان برای حمام رفتن و یا حتی دوش ساده، آخرین ساعات شب و نیمه شب است! دوش را تا آخرین حد باز کرده و در طی زمانی که در حمام هستید، به یاد مرحوم مغفور الویس پریسلی!! پیش‌درآمد اصفهان را هوار بکشید!!! از بزرگان نقل است که بسیار نیکوست که همهء اهل خانه هر شب به حمام بروند!! فعل آواز برای تک‌تک حمام روندگان!! مستحب کفایی است!!!
  • تا پاسی از نیمه شب به تماشای تلویزیون ادامه دهید و هنگام خواب نیز تلویزیون را خاموش نکنید!!! این کار چند مزیت دارد!!! اول از همه اینکه اگر برنامهء خوبی شروع شد، هر لحظه می‌توانید از آن مطلع شده و برای دیدن آن از خواب برخیزید!!! دوم اینکه فضای خانه سوت و کور نشده و روح زندگی تا صبح در فضای منزل جاری خواهد بود!!! و مهمتر از همه اینکه اگر فرزندی در خانواده باشد، صدای تلویزیون موجب می‌شود تا سروصدای خانم و آقای به گوش فرزند نرسیده و موجبات باز شدن چشم و گوش کودک فراهم نگردد!!
  • (۱۸+) آخرین بخش این فصل، مربوط به سفر آقا و خانم خانه به شهر زیبای سانفرانسیسکو است!! تمام درب و پنجره‌ها را باز بگذارید، روی سفرتان تمرکز داشته باشید، نهایت لذت سفر را با نهایت تن صدای ارعاب آور آقا و جیغ بنفش خانم، به گوش اطافیان برسانید!! از کلمات رکیک با صدای بلند استفاده بهینه کنید!! در حین عمل شنیع سفر!!! دویست مرتبه برای آوردن خوراکی و لوازم سفر و یخ و غیره!!!!! اتاق خواب را ترک و پایکوبان به اقصی نقاط منزل بروید!!! در نهایت یک دوش مجدد برای شما و همسایگان موجب تمدد اعصاب خواهد بود! پس برای رضا خدا، خود و همسایگان، این آخرین کار را نیز به بهترین نحو (که قبلاْ به آن اشاره شد!!!) انجام دهید.


در اینجا فصل اول شهرنشینی به پایان می‌رسد. لازم است نکتهء‌ مهم و اساسی شهرنشینی را آخر فصل به شما متذکر شویم: KLD (کون لق دیگران!!) با بیاد داشتن این اصل اساسی، شما می‌توانید یک شهروند نمونه باشید!!! تا برنامهء بعد، شما را به خاک می‌سپاریم! با ما تماس بگیرید!

(سوگند، مدیر سازمان بهینه‌سازی فرهنگ شهرنشینی!!!)

عوض شدن دوره زمونه! (طنز)

• گاو ما ما می کرد،
• گوسفند بع بع می کرد،
• سگ واق واق می کرد،
• و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟
• شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.
• او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
• موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
• دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.
• پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
• برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.
• ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.
• اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود.
• الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
• او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.
• او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
• او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد

چت ایرانی (طنز)

چت ایرانی (طنز)

 چت unA new dangerous computer virus that can destroys all your data has just been released . Click here to know how to avoid it : http://mytermex.com?id=pc_protector <<   

دختر: سلام خواهش میکنم! Asl pls  ؟

 

پسر: تهران/وحید/26 و شما؟

 

دختر: تهران/نازنین/22

 

پسر: چه اسم قشنگی! اسم مادربزرگه منم نازنینه!

 

دختر: مرسی! شما مجردین؟

 

پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟

 

دختر: نه منم مجردم! راستی تحصیلاتتون چیه؟

 

پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT دارم!!! شما چی؟

 

دختر: من فارق التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سرین فرانسه هستم.!!!

 

پسر: WOW چه عالی! واقعا از آشناییتون خوشبختم.!

 

دختر: مرسی منم همینطور! راستی شما کجای تهران هستین؟

 

پسر: من بچه تجریشم! شما چی؟

 

دختر: ما هم خونمون اونجاس! شما کجای تجریش میشینید؟

 

پسر: خیابون دربند! شما چی؟

 

دختر: خیابون دربند!؟ کجای خیابون دربند؟

 

پسر: خیابون دربند ، خیابون........کوچه..........پلاک......... ، شما چی؟

 

دختر: اسم فامیلیه شما چیه؟

 

پسر: من؟ حسینی! چطور!؟

 

دختر: چی؟ وحید تویی؟ خجالت نمیکشی چت می کنی؟ تو که گفتی امروز با زنت میخوای بری

قسطای عقب مونده ی خونه رو بدی! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

 

پسر: عمه مولوک شمایین!؟ چرا از اول نگفتین؟ راستش! راستش!

 

دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده..... ، آخه می دونین............

 

دختر: راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟ میدونم به فریده چی بگم!

 

پسر: عمه جان! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین! اگه بفهمه پوستمو میکنه! عوضش منم به عمو فریبز چیزی نمیگم

 

دختر: اوووووووم خب ، باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا !

 

پسر: باشه عمه مولوک بای.......!!!

تبلیغات ایرانسل : با صدای رسا بخونیدش

شونصدمین جشنواره ایرانسل در قلی آباد خرمن دشت. از 1 فروردین لغایت 29 اسفند هر سال ، با خرید هر سیم کارت ایرانسل هفتاد سیم کارت اعتباری جایزه بگیرید. همه روزه از ساعت 1 نصف شب تا 2 ظهر و از 2 ظهر تا 1 نصف شب. شما می توانید با پرداخت سالیانه مفت هزار ریال از کلیه خدمات ایرانسل برخوردار شوید.

- یک بار دیگر، هزارمین جشنواره ایرانسل به مناسبت روز کفتر برگزار می شود. از علاقه مندان به خرید سیم کارت و جمع کردن سیم کارت های خود در کلکسیون دعوت می شود، تا با خرید هر سیم کارت ایرانسل بی نهایت سیم کارت اعتباری ایرانسل در یافت کنند. نگران نباشید ما با استفاده از چند دستگاه کامیون و 10 تن سیم کارت های جایزه را در حیاط خانه تان خالی خواهیم کرد. 

- ایرانسل هدیه می دهد . از کی تا حالا ؟ از وقتی ایرانسل اومده. بزرگترین جشنواره ایرانسل در قاره آفریقا. بدون خرید هیچ گونه سیم کارت جایزه بگیرید. ایرانسل  بگیرید. ایرانسل جایزه می دهد. ایرانسل هدیه می دهد.

- سیم کارت ویژه ایرانسل به مناسبت روز بزرگداشت مقام  خال خالی، عرضه شد. با جایزه گرفتن ده سیم کارت ایرانسل نهصد و پنجاه و هشت سیم کارت ویژه دیگر ایرانسل جایزه بگیرید. سیم کارت های ما را می توانید از آدامس فروش ها، دست فروش ها، و گل فروش های سر چهار راه تهیه کنید.

- با خرید هر سیم کارت ایرانسل شصت دستگاه تلویزیون رنگی، پنجاه خودروی پژو 206 ، 900 فقره وام ازدواج، و هزاران هزار سیم کارت اعتباری دیگر جایزه ببرید.

- سیم کارت یک بار مصرف و بهداشتی ایرانسل به بازار آمد. این سیم کارت ها را بعد از هر بار استفاده بشکنید و دور بریزید. و سیم کارت دیگری با میلیونها جایزه ارزنده و نفیس دیگر جایزه بگیرید.

استخر سیم کارت ایرانسل افتتاح شد. شما می توانید در این استخر که از سیم کارت پر شده است، شنا کنید و به از هر کجا به کجای ایران فقط دقیقه ای هفتصد میلیون تومان تماس بگیرید.
- و باز هم شما می توانید شماره دلخواه خود را انتخاب کنید...

- مهلت جشنواره تمدید شد...

- بیاین هدیه بگیرید...

- جایزه بگیرید...

و سرانجام ایرانسل به عنوان نیکوکارترین خط موبایل لقب نیکیسل را گرفت. چندی بعد این شرکت به دلیل تولید بیش از حد سیم کارت در شرکت خفه شد و ترکید، و سراسر جهان باران سیم کارت بر سر مردم نازل شد!

انشایی درباره ی فواید گاو

انشایی درباره ی فواید گاو: 

سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم.البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در میابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم.ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد. مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته و... درست میکنند.هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست. همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ،نگران جهیزیه اش نیست .نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند.مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید، برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند یا بدتر از آن پاچه خواری کند.گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورندتا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری انها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد.تازه وقتی هم که عروسی میکنند اینهمه بیا برو، بعله برون،خواستگاری ، مهریه ، نامزدی، زیر لفظی،حنا بندان، عروسی ،پاتختی،روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،ماه..زهر، طلاق و طلاق کشی و... ندارند. گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند

 


شاعر در این باره میگوید:سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند. شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستندو انگل جامعه نیستند.شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟ آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.ما از شیر،گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده میکنیم. اقای طاعتی زاده معلم خوب حرفه و فن ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها_که البته زشت است_ استفاده میشود.ما حتی از دستشویی بزرگ (پشگل) گاو هم استفاده میکنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟ آیا دیده اید گاوی زیر آب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر.آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارندتا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند.البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است:
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطربه دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید:عاشقت هستم"!!سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ !!دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاو ها در جامعه شان فقر ندارند .گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.دخترانشان به خاطر وضع بد خانواده خود فروشی نمیکنند.آنها شرمنده زن و بچه شان نمیشوند.رویشان را با سیلی رخ نگه نمیدارند.هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمیخورد.
هیچ گاوی غمباد نمیگیرد.هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.هیچ گاوی اختلاس نمیکند. هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد.هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاودیگر را نمیشکند.هیچ گاوی دروغ نمیگوید .هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که از فرط پرخوری مجبور شود روی آن همه علف یک آفتابه عرق سگی بخورد و بعدش راه بیفتد توی کوچه خیابان در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.هیچ گاوی همجنس بازی نمیکند. هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد .هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء میخورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.اما به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید...لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ...همه از گاو..ولی...هیچ گاوی نگفت: من گفت :ما...

هنوز دهن باقیمونم بوی پفک میدهد !

با اینکه بابایم می گوید دهانم هنوز بوی پفک می دهد ولی من تو را عاشق می باشم،

ای دختر همساده! هر بار که با موهای دمب موشی ات به حیاط می ایی تا لی لی بازی کنی و هی دماغت را بالا می کشی از بس هوا سرد می باشد، دل کوچک من خیلی غنج می رود.

ان روز که در استپ هوایی توپ را بالا انداختی که ''کودک فهیم'' و من سوزیدم، فهمیدم که در گلویت گیر کرده می باشم و اصلا فکر نمی کنم که تو از ممد فرنگیز خانوم اینا با ان کت شلوار مسخره اش خوشت می اید.

من از تو خیلی دلگیر می باشم از بس عباس اقای بقال محله لپ تو را کشید که ''کوچولو چی می خوای؟'' و تو بی حیایانه خندیدی و من تا صبح ماهواره ممد فرنگیز خانوم اینا را تماشا کردم که غیرت خونم نرمال شود.

من هر روز لب پنجره منتظرت می نشینم و با دستان کوچولویم هی گیتار می زنم که ''چه خوشگل شدی امروز'' و تو از سرویس مدرسه پیاده می شوی و در حالی که با راننده گنده بک سرویس بای بای می کنی و وسط کوچه مقنعه ات را در می اوری و من ''دلم تنگه برادرجان'' می خوانم و با سوزیدنم می سازم. ان یکی روز که معلمتان ''من بادام دارم'' درس داد و تو گریان امدی که ''دلم بادام می خواهد'' من به تو خیلی بادام دادم و تو خندیدی و نفهمیدی که من به چه دلهره از اجیل فروشی سر کوچه بادام را دزدیدم و اقاهه به من گفت:'' فسقلی الدنگ!''

تو خیلی خوشگل قشنگ می باشی ولی هیچ وقت به زیبایی خانم معلم ما که فامیل سوفیالورن اینا می باشد نمی رسی و بابایم عاشق او می باشد و به زودی با هم همسر می شوند و من خیلی خوشحال می باشم که خانم معلم عزیز که زنی زیبا و مهربان می باشد خیلی برای خوشبختی بابایم تلاش می کند....! خانم معلم می گوید:'' تا همین جا بس می باشد. دیکته عقشولانه بهت گفتم که خسته نشوی!''

من خیلی ناراحت می باشم که خانم معلم از احساسات پاک من سوء استفاده می کند و دیکته های بد اموزی می گوید از بس که همساده ما اصلا دختر ندارد. خانم معلم می گوید:'' من رفتم. به بابایت سلام برسان بگو پول این تدریس خصوصی ها را می کشم روی مهریه !!

به یک شوهر با ویژگیهای زیر نیازمندیم...

یه روز یه پیرزن بیوه‌ی 70 ساله تصمیم میگیره که دوباره ازدواج کنه، واسه همین یه آگهی ازدواج می‌زنه توی روزنامه و توش مینویسه که: "به یک شوهر با ویژگیهای زیر نیازمندیم: هم سن و سال خودم باشه، کتکم نزنه، زیاد دور و برِ من چرخ نزنه، و این که بتونه توی س.ک.س من رو ارضا کنه!" 2 روز بعد صدای زنگ در خونه‌ی پیرزنه بلند میشه، پیرزن میره و در رو باز میکنه و پشت در، یه مرد با موهای خاکستری رو میبینه که رو ویلچر نشسته و دست و پا نداره! پیرزن می‌پرسه: "واسه آگهی من تشریف آوردید؟ واقعآ از من انتظار ندارید که قبولتون کنم، دارید؟" پیرمرد میگه: "آره واسه آگهی اومدم" پیرزن یا پوزخند جواب میده: "خودت رو نگاه کن، تو پا نداری!" پیرمرد جواب میده: "بنابراین نمی‌تونم دور و برت چرخ بزنم!" پیرزن میگه: "تو دست هم نداری!" پیرمرد دوباره لبخند میزنه و میگه: "بنابراین هیچ وقت نمی تونم کتکت بزنم!" پیرزن ابرویی بالا میندازه و میگه: "ببینم می‌تونی من رو ارضا کنی؟" پیرمرد پشت میزنه به ویلچر و یه لبخند بزرگ میاد روی لباش و میگه: "من زنگ در خونه‌ات رو زدم، نزدم؟!" تاریخ عروسی: شنبه‌ی هفته‌ی آینده...!

باشگاه بدن سازی!!! بشتابید!!!

اگر اندازه دور بازوی شما ، برابر با اندازه دور ران پای مورچه است ...
اگر آنقدر لاغر و سبکید که بادهای پاییزی به راحتی ، قادر به معلق کردن شما در هوا می باشند ...
اگر هرکس که شما را از بغل نگاه می کند ، با مانیتور Lcd اشتباهتان می گیرد ...
اگر برای پیدا کردن پیراهن سایز زیر Small که برایتان گشاد نباشد با مشکل مواجه می شوید ...
اگر مردم در ایستگاه اتوبوس شما را با میله تابلوی ایستگاه و در خود اتوبوس با میله های تعبیه شده برای گرفتن دست ، اشتباه می گیرند ...
اگر به راحتی قادرید که از لای میله های حفاظ پنجره خانه تان ، وارد آن شوید ...
اگر برای ثابت ماندن در جای اولیه و نیفتادن شلوارتان ، همیشه مجبورید با یک دست آنرا بچسپید و یا از طناب و کش برای ثابت نگه داشتن آن کمک بگیرید ...
اگر بدن شما متشکل از چهار عدد استخوان و یک روکش پوستی است ...
اگر می خواهید ، هرکسی که شما را می بیند با عدد ? اشتباه بگیردتان ...
اگر می خواهید ، فاصله بین پوست و استخوان خود را با ماهیچه پوشش دهید ...
اگر می خواهید قطر گردنتان از اندازه سرتان بیشتر باشد ...
اگر می خواهید ، وقتی در تابستان ، تی شرت برادر کوچکتان را می پوشید و در خیابان قدم می زنید ، تمام سرها به سمت شما بچرخند و ملت با حسرت به همدیگر بگویند : اووووووووووه ! یَره ! بدنشو نیگا ، کاش بدن منم اینجوری بود !
اگر می خواهید که امسال در مسابقات مردان آهنین ، حَلبین ، آلومینیومین و ... شما با افتخار بر سکوی قهرمانی بایستید و مدال آب طلا ! را بر گردن بیاویزید ...
اگر می خواهید ، زمانیکه اتومبیلتان پنچر می شود ، بجای استفاده از جک ، با یک دستتان آنرا بلند کنید و با دست دیگرتان چرخ را تعویض نمایید ...
اگر از پول زور دادن به زورگیرهای محله به تنگ آمده اید و می خواهید که خودتان گُنده لات محل شوید ...
اگر می خواهید که بجای انعام و شیرینی بچه ها و پول های کلان دیگری که هرسال موقع اسباب کشی مجبورید به چندین کارگر بدهید ، خودتان یکنفری تمام اثاثیه منزل را جا به جا کنید ...
اگر می خواهید که فرزندانتان شما را به مانند داداش کاییکو ، ملوان زبل ، هرکولس ، هالک و ... دوست داشته باشند ....
اگر می خواهید ، جاده صاف بدن خود را پر از دست انداز و سرعت گیرهای ماهیچه ای کنید ...
و اگر نمی خواهید که مردم بیش از این در کوچه و خیابان شما را با اسامی نامربوطی همچون : سوخول ، ماکارونی نپخته ، لاغر مردنی ، خیار ، اسکلت ، مارمولک ، لوله پولیکا ، لیسک ، میخ ، تار عنکبوت ، سیخ کبریت ، نی قلیون ، صدا بزنند ...
لحظه ای درنگ نکنید و از همین امروز اقدام به ثبت نام خود در باشگاه ما نمایید .
باشگاه بدن نما ، با بهره گیری از اساتید و مربیان صاحب نام پرورش اندام و قهرمانان مدال آور در سطح مسابقات قویترین مردان محله ، و با دارا بودن انواع دستگاه ها و وسایل مجهز بدنسازی ( بادی بیلدینگ )، پرورش اندام ، پاور لیفتینگ ، باسکول جهت وزن کشی و یک عالمه وسایل دیگر سالم و در حد نو ! عضله و ماهیچه را با بدن شما آشتی خواهد داد .
باشگاه بدن نما ، ارائه دهنده انواع پروتئین ها ، مکمل های غذایی ، هورمون ها ، مواد نیروزا و ... در اشکال : پودر ، قرص ، شربت و آمپول ، برای ورزشکاران کم صبری که می خواهند یک شبه ره صد ساله را بروند و هرچه زودتر ، به بار نشستن عضلاتشان را ببینند ، با کمترین عوارض جانبی از قبیل : ریزش مو ، جوش صورت ، نازایی و ... با علامت استاندارد سیروس بدن با درپوش اطمینان و برچسب شب رنگیه هالوگرام .
با ?? درصد تخفیف جهت قهرمانان جهان !
با هر عدد ایران چک ?????? ریالی ، ما یک عدد ماهیچه به بدن شما اهدا خواهیم کرد ( تعیین جای ماهیچه ، بر عهده مشتری است ) !
هرچقدر که پول بیشتری بدهید ، صاحب عضلات و ماهیچه های بیشتری خواهید شد ( بدون هیچگونه محدودیت و سهمیه بندی و بدون نیاز به کارت ماهیچه ) !
با حضور دائمی آقایان : آرنولد شوارتزنگر ، دوریان یتس ، لاری اسکات ، رونی کولمن ، علی تبریزی ، شهریار کمالی ، سامان سرابی و چندی دیگر از قهرمانان پرورش اندام آسیا ، جهان و مستر المپیا در باشگاه بدن نما ( البته فعلا از پوستر این عزیزان بر روی دیوارهای باشگاه ، بهره خواهیم برد ) !!!
با مدیریت : ابرام سرشانه ، غلام پشت بازو ، سیا کول و کامی کاییکو
در ضمن باشگاه بدن نما ، افتخار دارد که به اطلاع تمامی بانوان محترم محله برساند که این باشگاه در شیفت صبح ، با مدیریت و مربی گری سرکار خانوم نازی باربی ، آماده ثبت نام از بانوان محترم در رشته های مختلف از جمله :
انواع ورزش های هوازی ( ایروبیک ) ، استپ ، یوگا ، بدنسازی ، فول کونتاکت ، کیک بوکسینگ ، کیوکوشین کاراته ، کشتی کج ، بوکس ، دفاع شخصی ، مبارزه تن به تن با شوهر ، پرتاب ساتور از آشپزخانه ، جویدن خرخره ، درآوردن چشم ، ضربه فنی سرعتی ، کف گرگی عشقولانه ، پول زور گیری از شوهر ، قرار دادن شوهر در مایکروویو ، پرتاپ سماور آب جوش و ...می باشد !
ساعات کار باشگاه :
صبح خیلی زود ، مخصوص بانوان : از ??صبح ! الی ??
بعد از ظهر ، مخصوص آقایان ( با توجه به شغل تمام وقت آنها ! ) : از ?? شب الی ??
تلفن های تماس :
تلفن ثابت : با پرداخت به موقع شهریه ، ما را در خریدن یک خط تلفن ثابت ، یاری بفرمایید !
تلفن همراه : با پرداخت به موقع شهریه ، ما را در خریدن شارژ برای سیم کارت اعتباریمان یاری بفرمایید.

لعنت به مستراحی که .....!!!!

 
لعنت به مستراحی که برچسب قرمز و آبی شیرش برعکس خورده باشد.

لعنت به مستراحی که سوسک ها بدون اطلاع و هماهنگی سرشان را از چاه بیرون بیاورند.

لعنت به مستراحی که مرکز کانونی تحدّب کاسه اش روی صورت آدم باشد.

لعنت به مستراحی که قبل از نشستن کسی درش را بزند.

لعنت به مستراحی که آبش برود و آفتابه اش خالی باشد.

لعنت به مستراحی که پشت درش نوشته باشند: «لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان
ب... .»
لعنت به مستراحی که صدا را 56 مرتبه اکو کند.

لعنت به مستراحی که شیلنگش از هفت جا سوراخ شده باشد.

لعنت به مستراحی که سر شیلنگش همیشه توی چاهش افتاده باشد.

لعنت به مستراحی که فاصله کاسه اش از دیوار پشتی فقط یک سانت باشد.

لعنت به مستراحی که فشار شیر آبش مثل شیر سماور است.

لعنت به مستراحی که بدون آن بنی بشر هیچ چی نیست.

کمی بخندیم....

بعد از مدت زیادی که از اینترنت و کامپیوتر دور بودم ایمیلی دریافت کردم که قبلا هم دیده بودمش ولی هربار که میخونم از خنده نفسم میبره! خلاصه با اینکه ممکنه تکراری باشه گفتم خالی از لطف نیس که اینجا بیارمش تا شما هم کمی بخندین ...مخصوصا اگر خارج از ایران باشین و با همچین آدمایی برخورد داشتین مزش 100 برابر بیشتره!


Lets learn some proverbs



He looks at me Left Left!
Chap chap negaham mikone!

I die for your height and top!
Ghorboone ghado balat!

Ate my head!
Saramo khord!

He has grown a tail!
Dom dar avorde!

On my eyes!
Be rooyeh cheshmam!

Light up my homework!
Taklife mano roshan kon!

Don't hit yourself into left Ali Street!
khodet ro be kocheye alichap nazan!

To my death?!
marge man ?!

I ate the ground and my father came out!
Khordam zamin, Pedaram dar oomad!

Take away the person that washes your dead body!
Moorde Shooret ro bebaran!

Pull your carpet out of the water!
Geleemet ro as Ab bekesh!

I'll hit you so hard that electricity will pop out of your eyes!
Enghadr seft bezanamet keh bargh az cheshmat bepare!

His/Her donkey passed over the bridge!
Kharesh as pol gozashte!

What kind of dirt should I put on my head?!
Che khaki be saram berizam?!

The neighbor's chicken is a goose!
Morghe hamsaye Ghaze!

Marriage is an uncut watermelon!
Ezdevaj hendooneye naboridast!

Happiness has been hitting you under the belly!
Khooshie zade zire delet!

Don't drop worms!
Kerm nariz!

از دفترچه خاطرات یک ورزشکار ایرانی در پکن (طنز)

چهارشنبه - با صدای حاجی که به در اتاق می‌کوبید بیدار شدم. هرچی بهش گفتم که «بابا حاجی ما تازه دیشب ساعت سه صبح رسیده‌ایم چین، حالا نمی‌شود نیم ساعت به طلوع آفتاب نماز صبح خواند؟» در آمد که «اصلا و ابدا. چشم تمام دنیا به ماست و باید نمازهای‌مان را اول وقت بخوانیم» . نماز که تمام شد حاجی یک دیس پر از تخم مرغ نیمرو شده با یک بربری کامل و ترشی و مخلفات گذاشت جلوی من. گفتم «حاجی سر جدت الان ساعت پنج صبح است. کی می‌تواند این موقع این همه تخم مرغ و خرت و پرت را بخورد؟ ». حاجی گفت که از روی مدل رژیم غذائی آن شناگر ملعون استکباری برداشت کرده. گفتم «آخر حاجی جان، اون چهار پنج تا تخم مرغ می‌خورد» گفت که «همین است که هست. باید بخوری قوی بشوی چشم امید محرومان جهان به ما است». امان از دست این حاجی نمی‌فهمد که آن بابا شناگر است و من دونده.

پنج‌شنبه - سید گیر سه پیچ داده بود که باید برای تمرین بین دو مسجد «ابو محتشم» و «الحروان»در پکن بدوم . هرچی گریه و التماس کردم که بابا من دونده دوی صدمتر هستم، این دوتا مسجد یکی این‌طرف شهر است یکی آن‌طرف شهر به خرجش نرفت که نرفت. می‌گوید «اگر بتوانی سه ساعت با همان سرعت صدمتر اولت بدوی آنوقت ده ثانیه دویدن صدمتر برایت آب خوردن است». لامصب من را با تراکتور مزرعه باباش اشتباه گرفته. عصر از زور خستگی روی پاهایم بند نبودم. حاجی آمده یک زیر پیراهن نایلونی ضخیم به من داده می‌گوید «این را زیر پیراهن ورزشی‌ت بپوش». می‌گویم «حاجی این را توی زمستان هم نمی‌پوشندش. الان تابستان است ». می‌گوید «باید همین را بپوشی که داده‌ایم رویش نوشته‌اند ()». قرار شد وقتی که انشاءالله مدال طلا گرفتیم پیراهن ورزشیم را بالا بزنم تا همه جهان عبارت () را ببینند. شب تا ساعت دو صبح مشغول دعای کمیل و سینه‌زنی بودیم.

جمعه - نمی‌دانستم چین هم نماز جمعه دارد . تا ساعت سه بعد از ظهر علاف این قضیه بودیم. بعد نماز هم سوار اتوبوس‌مان کردند بردندمان به یک شهری حدود چهار ساعتی اطراف پکن زیارت یک امام‌زاده . نمی‌دانستم پای امام‌زاده‌ها تا چین و ماچین هم رسیده. توی راه برگشت کج کردند و بردندمان به دهکده وانگ‌هوانگ که یک بابائی آنجا زندگی می‌کند حدودا صد و پنج ساله که اعلامیه‌های ضد امپریالیستی زمان مائو را می‌نوشته. یک دو سه ساعتی برای‌مان به چینی حرف زد. مترجم نداشتیم. حاجی فراموش کرده بود مترجم را بگوید بیاید. ساعت یازده شب یارو تخفیف داد و خفه‌خون گرفت. ساعت سه صبح رسیدیم به هتل. امروز از تمرین خبری نبود. عین جنازه افتادم خوابم برد.

شنبه - حاجی ول نمی‌کند من را. یک عکس بزرگ از () در قاب کرده و داده دست من که «وقتی در حال تمرین دویدن هستی این را بالای سرت بگیر که مسلمانان جهان چشم‌شان به ما است» . خدا پدر سید را بیامرزد که حاجی را راضی کرد عکس را بدهند چاپ کنند روی پیراهن من. سید می‌گفت «این بابا خسته می‌شود و ممکن است خدای ناکرده عکس از دستش بیافتد و به عکس () توهین بشود ». ناهار برداشته تمام تیم را برده یک رستوران عربی در شهر. تا خرخره آبگوشت عربی بست به ناف همه اعضای تیم. عصر تست دوپینگ داشتم. دکتر تعجب کرده‌ بود که چرا کلسترول من ورزشکار بیست و دو ساله بقدر بابای هفتاد و پنج ساله آقای دکتر است . به او توضیح دادم که هر روز صبح حاجی بیست تا تخم مرغ را به ناف من بدبخت می‌بندد. از دویدن و تمرین هم که تقریبا خبری نیست. پنج کیلو چاق شده‌ام. سید می‌گوید «خیالی نیست. استخوانی باشی تصویری منفی از ایران در دل‌های مسلمین جهان باقی می‌گذاری. فکر می‌کنند گرسنگی کشیده‌ای».

یکشنبه - آخ که دیشب چقدر خوش گذشت. مجتبی و رسول قرار گذاشتند ساعت یک نصف شب که همه خوابیدند از در پشتی و از پلکان اضطراری حریق هتل جیم شدیم رفتیم توی شهر بگردیم. آنقدر () و () خوردیم و () کردیم و () دیدیم که نگو. شاد و شنگول برگشتیم هتل و دور از دید برادران ساعت چهار صبح رسیدیم هتل. همین که وارد اتاقم شدم دیدم صدای در اتاق حاجی آمد. از چشمی در نگاه کردم دیدم یک دختر خوشگل ترگل ورگل چشم بادامی از اتاقش خارج شد . ظاهرا همان ماساژور حاجی بود. طفلک حاجی با این همه مسئولیت کمرش زیر فشار خرد می‌شود. گاهی یک ماساژ نیاز دارد. سر نماز صبح به حاجی از الکی گفتم که در خواب دیده‌ام با یک اسرائیلی هم‌گروه خواهم شد . حاجی گفت «شانس بیاوری و نگاه لطف حق به تو بیافتد که با یک صهیونیست هم‌گروه بشوی. خانه و ماشین در تهران ردیف خواهد شد برایت انشاءالله». صبح تا ظهر به دیدار با مسلمانان پکن گذشت. بعد از ظهر هم حاجی ما را برداشت برد تنها سونای مسلمانان شهر. هرچی به حاجی التماس کردم بگذارد قدری بدوم و تمرین کنم گفت که «باید ما اعضای تیم با او و دیگران «ید واحده» باشیم و به سونا برویم تا بفهمیم مسلمانان مظلوم در بیابان‌های گرم‌سیری چه می‌کشند». غلط نکنم بعد از ماساژ دیشب حاجی نیاز به سونا داشته.

دو‌شنبه - پاهایم از بس که در کفش غیر استاندارد تمرین کردم تاول زده. حاجی قول داده یک جفت کفش دو ی خوب برای من تهیه کند. نعمت می‌گفت که حاجی (این حاجی نه، آن یکی در آن المپیک قبلی) رفته کتانی چینی خریده بعد فاکتور آدیداس آلمانی داده به حسابداری. می‌گفت خدا آخر و عاقبتت را محمد بخیر کند که الان حاجی در چین است و تا دلش بخواهد کتانی چینی اینجا ریخته. ببینم این حاجی چه گلی به سر من و خودش می‌زند. ظهر همگی با هم در دهکده المپیک نماز جماعت خواندیم. بعد زیر آفتاب داغ نشستیم و حاجی حسینی برای‌مان از احکام طواف کعبه گفت. مجید و ناصر دچار گرمازدگی شدند و بردندشان به درمانگاه دهکده المپیک. حاجی حسینی تا ساعت سه و نیم بعد از ظهر یک ریز برای‌ اعضای تیم حرف زد و حدیث گفت. قرار شد تا ساعت شش که باید به مهمانی شام و نماز شیخ ابو الامراء پیش‌نماز مسجد ابومحتشم برویم جلوی حاجی حسینی وضو بگیریم و بعد حمد و سوره‌ مان را بخوانیم که اگر ایرادی داشت حاجی درستش کند. نماز و شام و سینه‌زنی و دعا ساعت یک صبح تمام شد.

سه شنبه - بیچاره حاجی کلی این در و آن در زد تا با یک صهیونیست هم‌گروه بشوم بلکه بتوانم از زیر مسابقه در بروم. نشد که نشد. حتی در بین داورها هم گشته بود دیده‌بود که همه مسیحی هستند. ناچار شدم مسابقه بدهم. صد متر را در چهارده ثانیه و هفتاد و دو صدم ثانیه دویدم. حاجی راضی بود. می‌گفت «مهم رساندن پیام انقلاب به جهان است. مردم باید ببینند که اگر پشت سر ما انقلاب کنند دیگر نیازی به شتاب بیشتر در زندگی‌شان ندارند و لزومی ندارد که مثلا صدمتر را در عرض ده ثانیه یا کمتر بدوند». خیلی خوشحال بود که من صدمتر را در چهارده ثانیه و هفتاد و دو صدم ثانیه دویده‌ام. می‌گفت «چهارده عدد خوب و الهی‌ای است. از آن بهتر هفتاد و دو. دست به رکوردت نزن که هم دنیا را با این رکورد خواهی داشت و هم آخرت را». راننده اتوبوسی که باید ما را برمی‌گرداند به هتل ظاهرا مشکلی پیدا کرده بود و راننده دیگری پشت فرمان بود. حاجی نگذاشت سوار بشویم. تمام تیم ماندیم پائین اتوبوس. می‌گفت «این بابا رانندهه صهیونیست است. آن صبحیه نبود اما این جهود است». می‌گفت «دماغش بزرگ است و چشم‌هایش ریز. اینها می‌خواهند با این شگردها از غفلت ما استفاده تبلیغاتی کنند». نمی‌دانم. بنظر من که طرف یک چینی اصیل بود. فقط قدری دماغش گنده بود. همین. در هر حال حاجی دور اتوبوس ما را به تظاهرات واداشت و ما شعار مرگ بر اسرائیل سر دادیم. تمام کسانی که داشتند از ورزشگاه خارج می‌شدند هاج و واج مانده‌بودند که اینها دارند چکار می‌کنند.

چهار‌شنبه - امروز در راه تهران همه اعضای تیم خوشحال بودند. قند توی دل همه آب می‌شد. هیچ‌کس به مدال نیاورده فکر نمی‌کرد. خبر داده‌بودند که بخاطر این عمل ضد صهیونیستی ما در پکن (همان تظاهرات‌مان به دور اتوبوس) به هرکدام‌مان قرار است یک پژو بدهند. عباس که همانطور که نشسته بود توی هواپیما داشت مثلا رانندگی می‌کرد و با دهانش صدای موتور ماشین در می‌آورد. حیدر و فرزین هم داشتند به شوخی سر و کله هم می‌زدند بر سر اینکه پژویش پرشیا است یا ۲۰۶. مهیار و علی‌اکبر هم یک دو سه بیتی از خودشان یک شعر لوس درست کرده‌بودند در وصف پژو و هی داشتند آن را می‌خواندند. دیگر باید دفترچه خاطرات را ببندم. رسیده‌ایم به سالن گمرک فرودگاه تهران. همه‌جا گل است و شیرینی و جمعیت ریشوی خوشحال که صلوات می‌فرستند. عباس و فرزین و حامد و ناصر را سر دست بلند کرده‌اند قبل از اینکه گذرنامه‌های‌شان مهر بشود. اسم من را هم روی پلاکاردها نوشته‌اند و زیرش نوشته‌اند «قهرمان جهان عشق به () و اخلاق، دارنده مدال طلای خلوص نیت». فقط نمی‌دانم چرا بین «قهرمان» و «جهان» نوشته‌اند «هفتاد و پنج کیلو». مگر من کشتی‌گیر هستم؟ ای بابا عیبی ندارد، یک اشتباه کوچولو شده. پژو را عشق است و این جماعت ریشوئی که دارند حاجی و سید و من را روی دست بلند می‌کنند.

نامه یک دختر به همسر آینده اش

 

عزیزم! 

می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود! 

اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!

اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد! 

اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای! 

اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم که نمی‌شود! 

اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!
و بالاخره...


اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است.

نامه یک تماشاگر حرفه ای تلویزیون

 

سلام 


سلامی که گرمای آن از مهیاگاز و کیفیت سینجرگاز و نوع آوری نیک کالا با ضمانت 5 ساله امیدوارم صمیمانه بوسه مرا پذیرا باشی و آنرا با چسب دوقلوی 5 دقیقه ای جلاسنج به لبانت بچسبانی. امشب با تمام غمهایم کنار مهیا گاز نشسته ام و با خودکار بل این نامه را می نویسم زیرا این نام نیک است که می ماند، هنگامی که از من جدا شدی و آن نگاه سرد را از من گذراندی این فقط ضد یخ کاسپین بود که پیکر یخ زده ام را آب کرد و این بیمه آسیا و ایران بود که آسایشم را فراهم کرد، همانطورکه نیاز امروز پشتوانه فردا است باید اعتراف کنم که نگاهت اثر عجیبی بر کاست دنا و طه بر جا گذاشته. دلم می خواهد بر قله بینالود سفر کنیم و در لابلای کوه های سر به فلک کشیده بهانه نمکی بخوریم. بیا تا راه سخت و طاقت فرسای زندگی را با پژو پرشیای جدید که افتخار ملی است آغاز کنیم و با روغن ترمزهای سپهر و فومن شیمی آسوده خاطر سفر کنیم. بیا تا پیچهای زندگی را با ابزار مهدی باز کنیم و عشقمان را با ساختمان از پیش ساخته شده ی بانک مسکن بهتر آغاز کنیم و سقفش را ایزوگام شرق کنیم. و آن را با کاغذ دیواری نائین زینت دهیم و مانند خانه سبز همه اش را سبز کنیم و اتاقهایش را با فرش محتشم کاشان و ستاره کویر یزد رنگین کمان کنیم. 

بیا تا دلهای سوخته مان را با کرم ضد آفتاب ب ب ک مرهم بگذاریم، بیا روزهایمان را با خمیر دندان داروگر 2 که حاوی فلوراید است آغاز کنیم و عشقمان را با صدای بلند از دل دوو پخش جدید پارس پخش کنیم و اشکمان را با دستمال کاذغی نرمه پاک کنیم.بیا تا دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد

دوران زندگی و پس از مرگ یک کاکل پسر

دوران زندگی یک کاکل پسر....

دوره ی پیش از دبستان :

• گریه نکن

• شیطونی نکن

• دست تو دماغت نکن

• تو شلوارت پی‌پی نکن

• مامانت رو اذیّت نکن

• روی دیوار نقاشی نکن

• انگشتت رو تو پریز برق نکن

• دمپایی بابا رو پات نکن

• به خورشید نگاه نکن

• شبها تو جات جیش نکن

• تو کمد مامان فضولی نکن

• با اون پسر بی‌تربیته بازی نکن

• اسباب‌بازی‌ها رو تو دهنت نکن

• زیر دامن شمسی خانوم رو نگاه نکن

• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن


۲- دوره ی دبستان:

• موقع رفتن به مدرسه دیر نکن

• پات رو تو جامیزی نکن

• ورقهای دفترت رو پاره نکن

• مدادت رو تو دهنت نکن

• به دخترهای مدرسه بغلی نگاه نکن

• تخته پاک‌کن رو خیس نکن

• حیاط مدرسه رو کثیف نکن

• با دخترها شمسی خانوم ((دکتربازی)) نکن

• دست تو کیف بغل دستیت نکن

• تخته‌سیاه رو خط‌خطی نکن

• گچ رو پرت نکن

• تو راهرو سرو صدا نکن

• تو کلاس پچ‌پچ نکن

• ATARI بازی نکن


۳- دوره ی راهنمایی:

• ترقّه بازی نکن

• SEGA بازی نکن

• جاهای بدبد فیلمها رو نگاه نکن

• موقع برگشتن از مدرسه دیر نکن

• تو کوچه فوتبال بازی نکن

• دست تو جیبت نکن

• با مامانت کل‌کل نکن

• تو کلاس صحبت نکن

• بعد از ظهر سروصدا نکن

• با دختر شمسی خانوم منچ بازی نکن

• اتاقت رو شلوغ نکن

• روی میز بابات کتابهات رو ولو نکن

• با بچّه‌های بی‌ادب رفت و آمد نکن

• جرّ و بحث نکن


۴- دوره ی دبیرستان:

• با کامپیوتر بازی نکن

• تو حموم معطّل نکن

• تقلّب نکن

• با دوستات موتورسواری نکن

• عصرها دیر نکن

• با دختر شمسی خانوم صحبت نکن

• با بابات دعوا نکن

• تو کلاس معلّمتون رو مسخره نکن

• تو خیابون دنبال دخترها نکن

• مردم‌آزاری نکن

• نصف شب سرو صدا نکن

• فیلم بد نگاه نکن

• وقتت رو با مجله تلف نکن

• چشم‌چرونی نکن


۵- دوره ی دانشگاه:

• رشته‌ای رو که دوست داری انتخاب نکن

• ۲۴ ساعته چت نکن

• سر کلاس درس غیبت نکن

• با دختر شمسی‌خانوم دل و قلوه ردّ و بدل نکن

• خیابون‌ها رو متر نکن

• تو سیاست دخالت نکن

• با دخترهای مردم هر کاری دلت خواست نکن

• شب برای شام دیر نکن

• با مأمور پلیس کل‌کل نکن

• چراغ قرمز رو عشقی رد نکن

• موبایلت رو Reject نکن

• استادت رو اُسگل نکن

• حذف پزشکی نکن

• آستین کوتاه تنت نکن

• همه رو دودره نکن


۶- دوره ی سربازی:

• موهات رو بلند نکن

• روت رو زیاد نکن

• از اوامر سرپیچی نکن

• فرار نکن

• با اسلحه شوخی نکن

• غیبت نکن

• به آینده فکر نکن

• درگیری ایجاد نکن

• به فرمانده بی‌احترامی نکن

• غیر از خدمت به هیچ چیز دیگری فکر نکن

• با رئیس عقیدتی جرّ و بحث نکن

• اعتراض نکن

• با دختر شمسی خانوم نامه‌نگاری نکن

• از تلف شدن وقتت ناله نکن

• از آشپزخونه دزدی نکن


۷- دوره ی شوهر بودن:

• با زنت شوخی نکن

• زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن

• به زنت خیانت نکن

• با دوستانت الواتی نکن

• تو Orkut خودت رو Single معرفی نکن

• به زنهای دیگه نگاه نکن

• موبایلت رو قایم نکن

• از عکسهای قبل از ازدواجت نگهداری نکن

• پولت رو خرج دوستات نکن

• رفتار دوران مجرّدی رو تکرار نکن

• غیر از زندگی مشترک به هیچ چیز فکر نکن

• ریسک نکن

• بدون اجازهء زنت هیچ کاری نکن


۸- دوره ی پدر بودن:

• بچّه رو تنبیه نکن

• به بچّه بی‌توجّهی نکن

• بچّه‌ت رو با بچّه‌های دیگه مقایسه نکن

• به بچّه توهین نکن

• بچّه رو از بازی منع نکن

• بچّه‌ت رو به کتک زدن بچّهء دختر شمسی خانوم تشویق نکن

• با بچّه کل‌کل نکن

• بچّه رو محدود نکن

• بچّه رو از جنس مخالف دور نکن

• به مادر بچّه بی‌توجّهی نکن

• بچّه رو به هیچ چیز مجبور نکن

• آزادی بچّه رو محدود نکن

• از خواستهای بچّه چشم‌پوشی نکن


۹- دوره ی پیری:

• برای بچّه‌هات مزاحمت ایجاد نکن

• نوه‌هات رو لوس نکن

• با پیرزن‌های دیگه معاشرت نکن

• به خاطراتت فکر نکن

• پولت رو خرج نکن

• هوس جوونی نکن

• غیر از آخرتت به هیچ چیز فکر نکن

• با زنت بی‌وفایی نکن

• از رفتن به خانهءسالمندان احساس نارضایتی نکن

• لباس شاد تنت نکن

• به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجّه نکن

• تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن

• از گذشته ناله نکن

• به هر کی رسیدی، نصیحت نکن

• به آینده فکر نکن


۱۰- دوره ی پس از مرگ !

• حالا دیگه دورهء نکن تموم شد! حالا هر کاری دلت می‌خواد بکن...

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...بکن

• ...ولی فقط با روح دختر شمسی خانوم کاری نکن!!!

هدف آقا پسرا جلب رضایت شما دختر خانمهاست

آره.شک داری؟ هدف آقا پسرا جلب رضایت شما دختر خانمهاست 

این شعارو سرلوحه کارش قرار می ده و می ره بوتیک یه جعبه لوازم آرایش می گیره صد و سی تومن . بار اول دوم چون بلد نیست زیر ابرو برداره زیر و بالا رو با هم برمی داره و اصلا ابرو نمی ذاره . ولی خوب از اونجا که "انسان جایزالخطاست" اونم اینقدر تمرین می کنه تا کم کم یاد می گیره. سفید کننده می زنه به چه سفیدی... ریمل میزنه به چه سیاهی... رژ می زنه به چه قرمزی... می شه مث کلاه قرمزی...

موهاشو که دمب اسبی می کنه سه تارو از سمت چپ و پنج تارو از سمت راست آزاد می کنه و می ندازه رو صورتش . اون دوتا تارموی اضافی سمت راستم حکایت داره . نماد خودشه و دختری که انشالا اونرو باهاش آشنا می شه . عشقه دیگه...چه می شه کرد ؟ 

یه زنجیر طلا گردنش می ندازه اونقدر پهن که آدمو یاد قلاده سگای "ژرمن شپرد" می ندازه . یه دستبند می ندازه دستش که چنان جرینگ جرینگ می کنه که آدمو یاد زنگوله "بزغاله های شبیه سازی شده به دست پژوهشگران توانمند ایرانی" می ندازه . بعد که کامل شد می ره سر مسیر وایمیسه . واسه شروع کار سعی می کنه مخ دخترای پنجم دبستانی و اول راهنمایی رو شیربرنج کنه . بعد کم کم ارتقا می گیره و می ره سر مسیر دبیرستانیا .

اولش فقط با یکی دوست می شه ولی کم کم می فهمه هر چیزی یه زاپاس لازم داره ، پس می ره دنبال یه زاپاس واسه دوست دخترش... و از اونجایی که فکر می کنه هر چیزی یه زاپاس می خواد ، واسه زاپاسشم میره دنبال زاپاس و...

اگه قیافه داشته باشه (پسره رو می گم) نونش تو روغنه . دخترا رو مجبور می کنه براش خرج کنن . ولی وای به حال اون بیچاره بدقیافه . مجبوره واسه دوست دختراش مرتب پیاده بشه... که ولش نکنن .

می گذره و می گذره و می گذره تا کم کم می فهمه عاشق یکی از دخترا شده . از اونجا که آقا پسر خیلی حرفه ای تشریف داره شروع می کنه به آمار گرفتن از دختره که می بینه بله... آمار طرف پاکه و خانم از برگ گل پاک تره و قبلا با هیچکس دوست نبوده . شروع می کنه دوست دختراشو دور انداختن که فقط با همین یکی که عاشقشه بمونه

www.iX.Sub.iR

 

. شروع می کنه واسه دختره خریدن کادو ، هدیه ، انگشتر ، تاپ ، شلوار ، روسری... می گذره تا اینکه یه روز زنگ می زنه گوشی "خانم بچه ها" می بینه "حاج خانم" جواب نمی ده . چن روزی زنگ مرتب زنگ می زنه و جواب نمی گیره . بخاطر دوری و بی خبری از عشقش مریض می شه . می برنش بیمارستان... که می فهمن بله...

آقا ایدز داره . وقتی از بیمارستان میاد بیرون نتیجه گیریش از اتفاقات گذشته اینه : یه دختر عاشقم کرد ، خرم کرد ، مریضم کرد ، بدبختم کرد ، ولم کرد . و اون طرف معادله رو اینجوری می نویسه : دخترا رو عاشق خودم می کنم ، خرشون می کنم ، مریضشون می کنم ، بدبختشون می کنم ، ولشون می کنم

ماجرای شام خوردن با دوست دختر - خیلی باحاله! تا آخر بخونید

یه روز یه پسر جوان میره توی داروخانه و به فروشنده میگه که: "یه کان.دوم می‌خواستم، راستش رو بخوای دارم با دوست دخترم واسه شام میرم بیرون، شاید یه موقعیتی پیش بیاد که بتونم یه کم باهاش حال کنم!" فروشنده کان.دوم رو بهش میده و پسره میره بیرون اما هنوز از در داروخانه بیرون نرفته که برمیگرده و دوباره میگه: "اگه میشه یه کان.دوم دیگه هم بهم بدید، آخه خواهر دوست دخترم هم خیلی ناز و خوشگله، همیشه وقتی که منو می‌بینه پاهاشو به طرز شهوت انگیزی باز می‌کنه، فکر کنم اگه خوش شانس باشم بتونم با اون هم یک حالی کنم!" فروشنده کان.دوم دوم رو بهش میده و پسره میره اما دوباره از در داروخانه بیرون نرفته که برمیگرده و میگه: "یه دونه کان.دوم دیگه هم به من بدید، آخه مامان دوست دخترم هم خیلی ناز و دل رباست و همیشه وقتی منو می‌بینه نگام میکنه و نخ میده، فکر کنم از من میخواد که یک کارایی بکنم!" موقع شام پسره سر میز نشسته در حالی که دوست دخترش سمت چپش هست، خواهر دوست دخترش سمت راستش و مادر دوست دخترش روبروش نشسته! در همین حال پدر دختره هم میاد سر میز شام و ناگهان پسره سرش رو میاره پایین و شروع می‌کنه به دعا کردن: "خداوندا...به این سفره برکت بده و به خاطر همه چیزهایی که به ما دادی ممنونیم!" چند دقیقه بعد پسره هم چنان داره دعا می‌کنه: "خدایا به خاطر لطف و محبتت س‍پاسگذاریم!" ده دقیقه میگذره و پسره همچنان سرش پایینه و داره به دعا کردن ادامه میده. دوست دخترش متعجب‌تر از بقیه ازش میپرسه که: "من نمی‌دونستم که تو این همه مذهبی هستی!" پسره جواب میده: "من هم نمی‌دونستم که پدرت توی داروخانه کار می‌کنه!"

ازدواج به سبک ایرانی - خیلی باحاله - حتما ببینید 18+

نمی دونم چرا ولی با اینکه موضوع خیلی زیاد هست و از در و دیوار همین جور سوژه می باره اما من حال و حوصله نوشتن ندارم. امروز هم به دنبال سوژه های روز نرفتم. ازدواج ، عروسی ، وصلت و یا هر کوفت و زهرماری که شما بهش میگید امروز سوژه دری بری نوشتن منه! راستش دیدم تو روزنامه نوشته آقای راستگو که روحانی هست فرمودند باید جلوی دست زدن و هورا کشیدن را در برنامه کودک را گرفت و از اختلاط پسر و دختر در همان دوران کودکی جلوگیری کرد ، دیدم راست میگه الانه دیگه تو این مملکت نمیشه به هیچ دختری اعتماد کرد. وقتی آمار هر کدوم رو در میاری می بینی هزار تا پسر مثل مور و ملخ از سر کولش بالا رفتن. در مورد پسرا که اوضاع بدتره. خب اینا از عواقب اختلاط های بی مورد در دوران بچگیه دیگه!

مردان مورد علاقه زنان که نسل این موجودات تقریبا منقرض شده است.

زنان مورد علاقه مردان ایرانی( باربی های محجبه) که نسل این موجودات نیز در حال انقراض است. 

 خب حالا به شما چندین روش برای شناسایی طرف مقابل در ازدواج را نشان می دهم ، پس به دقت بخوانید:


1- روش کچلکی: از نامزدتان بخواهید موهای خود را بتراشد و اگر مقاومت کرد بگویید شما اینگونه او را بیشتر دوست دارید و اگر باز هم مقاومت کرد بدانید پای فرد دیگری در میان است.


2- روش حیوانکی: از نامزدتان بخواهید اسن یک حیوان را سریعا و بدون فکر بیاورد و اسم هر حیوان را که آورد صفاتش نزدیک آن حیوان است. مثل حرفا اگر گفت عقاب او بسیار هیز است یا اگر گفت سگ در هنگام اعمال ناجور از روش Doggy بهره می جوید یا اگر گفت خروس بسیار هوسران است و به تعدد زوجین علاقه مند.

زنمردحیوان مورد علاقه
بی وفای کاملعلاقه به Doggy Styleسگ
خیانتکارغیر قابل دسترساسب
دیوانهدارای معامله بزرگ(مثل عرب ها)شتر
روسپینفهمخر
خاله زنکزن بارهمرغ
روسپیهوسرانخروس
بی خاصیتبی توجه به علائم راهنمایی و رانندگیگاو
بی شعوربی شعورگوسفند
ناداننادانبز
گیجکلاه بردارروباه
افاده ایترسوشیر
مادر قحب...پدر سوختهگرگ
نفهمنفهمفیل
علاقه به مردانی که علاقه به شتر دارندهیزعقاب
روسپی سریعکندقرقی
لاس زن قویلاس زن قویبلبل


3- روش تمبکی: از نامزدتان بخواهید خواننده مورد علاقه و یا سبک موسیقی مورد علاقه خود را بگوید. مثلا اگر گفت داریوش بدانید معتاد است یا اگر گفت عباس قادری لات است یا اگر گفت شهره یا روسپی است یا زن باره است.

زنمردخواننده مورد علاقه
افسردهمعتادداریوش
الکی خوشالکی خوشابی
باری به هر جهتهیزگوگوش
بی خاصیتعرق خورهایده
بی بند و بارشیطان ( شر )شادمهر
چیز خلچیز خلآرش
رقاص کاباره ایلاتعباس قادری
ایضاایضاجواد یساری
پر روعلاقه به تعدد زوجینسیاوش قمیشی
بی بند و بارالکی خوشاندی
چیز خلچاخانمنصور
روسپیزن بارهشهره
ایضاایضاسوزان روشن
روسپیچیز مغزهیچکس و زد بازی

 4- روش شکمکی: با نامزدتان به رستوران بروید و سفارش غذای او را کنترل کنید. مثلا اگر گفت ران مرغ بدانید زن باره است و یا اگر گفت سینه مرغ بدانید هوس باز است. اگر گفت همبرگر با سس قرمز او یک روانی و جانی است.
5- روش مستقیمکی: بروید و مستقیما مشاهده فرمایید که آیا حضرت خانم تا حالا آره یا نه!

خانواده داماد در حال کنترل بکارت عروس

خانم ها هم برای اینکه ببینند شاه داماد چیزی برای عرضه دارد یا نه شخصا اقدام کنند.

خانم در حال کنترل وضعیت معامله داماد به بهانه توالت

باقی روش ها هم بمونه واسه بعد...

رابطه استاد با دخترای دانشجو

استاد زبان انگلیسی ما در دانشگاه ... دکتر ک، بسیار با خانم ها ارتباط قشنگی! داشتند.برخورد این استاد ما سر کلاس بسیار جالب بود! به محض ورود به کلاس، صندلی اش رو می برد سمت دختر خانم ها. عموما قاطی می نشستیم ولی خانم ها بالذات وقتی جایی جمع می شوند، حمام زنانه درست می کنند. این استاد ما هم عدل می نشست روبروی همان ردیفی که 10-12 خانم میزگرد داشتند درباره پسرهای دانشگاه یا ازدواج یا بالاخره خواستگار و...! هیچ وقت روی سکوی کلاس نمی رفت، همیشه پایین طوری می نشست که پایش به پای این خانم ها بالاخره برخورد کند! اما یک عادت مضحک هم داشت که اول صبح سرحال مان می آورد. حضور غیابش جالب بود. وقتی شروع می کرد به حاضر غایب کردن اسامی خانم ها را با ادا و ناز و اطفار صدا می کرد.مثلا سارا ف، دختر قشنگ و نازم حاضری؟ حالا جواب یا بله یا خیر! کیانا خانم خانما سرکلاسی؟ خانم ع، ای آهوی وحشی کجایی؟! خلاصه اسامی خانم ها برای حضور و غیاب با سبک خاصی گفته می شد. اما اشتباه فکر نکنید، آقایون هم بی نسیب نبودند اصلا! برای آقایان تند و برنده و غرا! مثلا بنده پلنگ وحشی بودم. رضا پلنگ وحشی هنوز زنده ای؟ محسن ای مار طولانی چرا اینقدر درازی؟(محسن 1.96 سانتی متر قددش بود) خلاصه هر اتفاقی هم در کلاس می افتاد تقصیر آقایان بود، چون خانم ها فرشته بودند! ولی تا یادم می آید دخترها خودشان هم به این رابطه و ناز کردن و ناز کشیدن سر کلاس توسط استاد راغب بودند. به خوانندگان خانم وبلاگ برنخورد، منظورم البته همه نبودند. طیفی از خانم ها...

مخ زنیه ...........مخ ...........مخ می زنیم

از ابتدای تاریخ  تا به حال که در آن هستیم ..همواره جنس ضعیف تر موردتعرض جنس برتر بوده حالا بنا به دلایلی که خود مشخص است ...پس همواره این جنس ضعیف با زدن حرفهای نرم و رمانتیک و امثال منهم خام می شده و فریب می خورده و می خورد ....این مسائل همگی دست به دست هم داده تا معضلی به نام مخ زنی به جامعه معرفی شود ....الانه هم که دیگه دخترا خودشون ختم روزگارن ..لذا من این مطلب رو دیدم برای شما میذارم...انواع روش های مخ زنی و هدف آن در عصر های مختلف با ابزار های مختلف .این نکته رو هم بگم که  علت تمامی این حرفها صرفا محدودیت روابط در کل ادوار ایران زمین بوده....وگرنه در همین کشور هایی که هنوز 100سال عمر نکردن به  وضعیت جامعه ما با این تمدن 10000000000000000000000000000000001ساله می خندن .

 

در عصر حجر........................................................

در این عصر چون هم زن و هم مرد زبون همدیگه رو نمی فهمیدن(چون هنوز زبان اختراع نشده بود) کار مردا سخت تر بود.چون دیگه نمیشد با صحبت کردن و عزیزم ساعت چنده و ببخشید مستقیم کدوم طرفه و .... مخ طرف رو بزنی.پس باید با استفاده از ظاهر و عملیات محیرالعقول یه زن رو به دست میاوردی.از جمله روش های مخ زنی این دوره عبارت بودند از:

* داشتن گرز بزرگ تر و و محکم تر (مثل امروز که هر کس ماشینش شیکتر و با کلاس تر باشد گزینه های بهتری گیرش میاد!)

*داشتن پشم و پیلی بیشتر در ناحیه سینه آقایون و کلاً در همه جای بدن!

*داشتن غار بزرگ تر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

*داشتن لباس!(که این یکی رو فقط مرفهان بی درد اون دوره داشتند(

هدف از مخ زنی: بر اساس نقاشی های به دست آمده از روی غار ها انجام این عملیات احتمالاً هیچ هدفی رو دنبال نمی کرده و تنها جهت هضم شدن غذا بوده!(چون بر اساس مطالعات پزشکی گوشت دایناسور دیر هضمه و باید فعالیت شدید! داشته باشی تا هضم بشه(

دوره گمنام : ........................................................

بعد از عصر حجر یه عصری اومد که در اون زن ها خیلی راحت در دسترس بودند و لازم نبود کلی تلاش کنی تا مخشون رو بزنی. البته به دلیل تلاش های زیادی که بعضی از زنان فمنیست جهت حذف کردن این قسمت تاریخ داشته اند ما اطلاعات دقیقی از این دوران نداریم.ولی میدونیم همیشه هم نبوده که مردا زجر بکشن! بلکه یه دوره ای توی تاریخ بوده که مردا حالشو بردند و چیز دیگه ای که میدونیم اینه که احتمالاً زنهای این دوره انسانهای بسیار فهیم و با منطقی بوده و به خاطر همین نزدیکی به این زنها زیاد هم سخت نبوده..احتمالاً اسم این دوره زنها منشی بوده !

دوره هخامنشی........................................................

در این عصر رن و مرد زبون همدیگه رو می فهمیدند ولی هنوز ساعت مچی اختراع نشده بود که بشه با گفتن جمله عزیزم ساعت چنده مخ یه دختر خانوم رو بزنی!

و اصولاً زن های این دوره دو دسته بودند یکی زن های اشراف زاده و درباری بودند که کافی بود یه تیکه ناقابل بشون بندازی تا حسابت با کرام الکاتبین و شخص داریوش و کورش کبیر باشه و دسته دیگه زن های رعیت بودند که تنها کاری که بلد بودند آشپزی و آوردن آب از چاه بود!برای همین در این دوران برای اینکه یک زن خوب رو برای خودت برداری باید اول کلی زحمت می کشیدی و روش های شمشیر زنی و ... رو یاد می گرفتی. بعد میرفتی توی جنگ شرکت می کردی. بعد اگه احیاناً زنده می موندی میتونستی یکی از زن های دشمن رو واسه خودت به غنیمت ببری! پس می بینیم که باز هم علی رغم اینکه انسان بسیار پیشرفت کرده بود(نسبت به عصر حجر) اما بازم مخ زنی یکی از کار های شاق بود! و برای نزدیکی به زنها کلی باید سختی می کشیدی

اما برای زدن مخ زنان درباری باید ویژگی های زیر رو مد نظر قرار میدادند:

*حداقل یکی از اجداد پدری و مادری باید یه ربطی به دربار داشته باشه تا مثلاً خون پادشاهان در رگ اون مرد جاری باشه(به اصطلاح امروزی آقازاده باشه!!!)

*داشتن شمشیر از جنس طلا و سپر از جنس نقره و نیزه از جنس برنج (رجوع شود به شرایط گرز در عصر حجر )

*داشتن ریش بلند (رجوع شود به شرایط پشم! در عصر حجر)

هدف از مخ زنی: بر اساس کتیبه های به جا مانده از تخت جمشید هدف از مخ زنی داشتن نوکران و کنیزان زیاد و خوردن شراب بوده!

دوره قاجار: ........................................................

در این دوره یه پادشاهی بوده به اسم آقا (آغا) محمد خان قاجار که همه میدونیم چه مرگش بوده!

آره دیگه خلاصه به خاطر این بلای خانمان سوزی که این جناب بش دچار شده بودند(و ایشالله خدا نصیب هیچ مردی نکنه) یه کمی زیاد عقده ای شده بودند و به همین دلیل نمی تونستند ببینن که یه مردی برای اینکه زن دلخواهش رو به دست بیاره عملیات مخ زنی انجام بده و هر کسی که این کارو می کرد چشماش رو در می آورد تا عبرت بقیه شه! و کلاً اون عملیات قدغن و غیر قانونی بوده. به همین دلیل در اون زمان به دلیل این محدودیت فوق العاده روش مخ زنی زیاد پیشرفتی نکرد و به دلیل زیر زمینی بودن! اطلاعات دقیقی از چگونگی انجام آن در دست نیست.

البته بر اساس یک نوشته تاریخی تأیید نشده در این دوران برای مخ زنی بی بی صغرا و ننه سکینه پس از شناسایی دختر مورد نظر(یا همون طعمه) به حمام می رفتند (در روزی که طعمه هم به حمام می رفت ) و بدن وی را در حمام دید می زدند و در صورت تأیید این عزیزان و زدن مهر استاندارد و ایزو 9002 ادامه عملیات در خانه پدر دختر و تحت عنوان خواستگاری انجام میشد و نه پسر دختر رو می دید و نه دختر!(به نظر من که خیلی باحال بوده!) خلاصه اینکه نزدیکی به دختر در این زمان هم زیاد آسون نبود .

هدف از مخ زنی: داشتن پسر جهت ادامه شغل پدر!

دوره پهلوی: ........................................................

در این دوره مردم یه کمی زیاد سیاسی فکر می کردند و اصولاً زیاد توجهی به دختر و مخ و این حرفا نداشتند و به غیر از شهرام شب پره و ابی و فردین بقیه مردا تو فکر براندازی نظام بودند!  برای همین حکومت هم برای این که بیاد کار مردا رو آسون تر کنه و باعث بشه اونا دیگه به سیاست فکر نکنن یه مکان های تفریحی –بی فرهنگی! رو درست کرد به اسم کاباره که مردا می رفتن توش و یه کار های بدی رو انجام می دادن که من الان عرق شرم بر پیشانیم نشسته و نمی تونم بگم!

خلاصه در این دوران هم به دلیل سهولت بیش از حد دسترسی به داف! عملیات مخ زنی چندان پیشرفتی نداشت . اما خوب بر اساس نسخه های به جا مانده از فیلم های فارسی آن دوران چند تا کار سخت برای مخ زدن باید انجام میشده که عبارت بودند از:

*فقیر بودن و بی خانمان بودن پسر!(جهت زدن مخ دختران مرفه و بی درد این امر بسیار لازم بوده است )

*داشتن زور زیاد و توانایی دریبل زدن چند نفر به طور همزمان....نه چیز... ببخشید منظورم توانایی کتک زدن چند نفر به طور همزمان بود(امان از دست این عادل فردوسی پور  !)

*شباهت ظاهری به محمد علی فردین و بهروز وثوق

*کشیدن سختی های بسیار در دوران کوردکی.

*داشتن شلوار دمپا گشاد و کت چهار خانه و ریش مدل داریوشی

*توانایی خواندن آهنگ سلطان قلب ها به صدای بلند!

*داشتن ویژگی مردانه در حد دعوت شدن به تیم ملی!(به طور مثال اون دوران یکی از نشانه های مردانگی بوی عرق و بوی نئشه آور توالت بعد از خروج مردان بود! در حالیکه امروز این دو تا بو نشانه آبرو ریزی و بی کلاسیه (

هدف از مخ زنی:رسیدن به پول و پله ی پدر پولدار دختر و داشتن زندگی راحت و مرفه!

دوره انقلاب تا چند سال پیش: ........................................................

 در این دوره روش های مخ زنی تغییری کرد اساسی و به نام خواستگاری تغییر نام داد. یک آقا پسر گل باقالی با یک دسته گل و شیرنی همراه مادر و پدر به خانه دختر مورد نظر رفته و بعد از انجام کار های اداری لازم! از قبیل تعیین مهریه و شیر بها و .... دختر و پسر به صورت رسمی دوست دختر و دوست پسر می شدند که بهش زن و شوهر می گفتند!

لازم به ذکر است که در انتهای این دوره نقش تکنولوژی در مخ زنی نمایان شد و سوال حیاتی و سرنوشت ساز عزیزم ساعت چنده توسط یکی از پیشگامان عرصه مخ و مخ زنی جناب آقای الف .ی اختراع گشت.و اما ویژگی های لازم برای مخ زدن دختر خانوم ها:

* سر به زیر بودن آقا پسر(که واقعاً خیلی شرط سختی بوده )

*داشتن سابقه زندان(حداقل 6 ماه) در رژیم شاه

*داشتن سیبیل جهت نمایش مردانگی

هدف از مخ زنی:تشکیل خانواده و داشتن ارتش 20 میلیونی!

نکته : جالبه بدونید هر کس تو این دوران زندانی داشته جز مفاخر این مملکت به حساب میاد ..حالا فرقی  نمی کنه جرمش چی بوده ..دزدی ..آدمکشی ............!!!!

دوره امروز: ........................................................

به گواهی تاریخ در هیچ دوره ای به اندازه امروز مخ زدن دختر ها سخت تر نبوده و نخواهد بود!

به طوری که امروز اگر یک پسر بخواهد مخ دختری را تیلیط(ترید) نمایدباید حتی الامکان و از نظر ظاهری شبیه یک دختر باشد تا آن دختر معصوم بتواند با پسر احساس نزدیکی کند!

ویژگی های اساسی جهت مخ زدن:

*داشتن ماشین و موبایل و سایر وسایل مدرن که نشان دهنده احترام به تکنولوژی می باشد!

*تسلط به زبان انگلیسی جهت گفتن عبارات ok عزیزم- چشم honey –momi وDady رفتن بیرون و من تنهام!-I love u و ....

*آشنایی به اینترنت و یاهو مسنجر ولی در عین حال انکار کردن این ویژگی در جمع!

*نداشتن سیبیل و پشم و پیلی و به طور کلی تمام ویژگی های مردانه دوره های قبلی

* به روز بودن (Up to date) در زمینه SMS های جدید!

*داشتن فامیل در کشور های اروپایی , امریکایی و حوزه دریای کارائیب!

و هزاران مورد دیگر که شما بهتر از من می دانید!مثل؟

*اصولا در این زمانه مخ زدن بدون داشتن امکانات همچون ..ماشین ..هواپیمایی دو نفره ..میسر نمی باشد ..تازه این در شرایطیه که دختر مورد نظر کم توقع باشد.ولی در کل اگر خداوند یه قیافه خوب و یه پدر پولدار بهت نده ول معطلی برو خودکشی کن ....

هدف از مخ زنی:پر کردن اوقات فراغت و انجام راهکاری جهت حل معضل ازدواج!!

........................................................................................

پی نوشت 2 : طولانیه به درک که طولانیه! توی آفلاین بخون

پی نوشت 3 : کسی نیست من مخش رو بزنم ..من منصور قیامت 1251 نام دارم یه بچه تو شکم دارم !.......................

پی نوشت 5 : ما بریم با تنهائی خودمان بسازیم ..................فعلا بای ...................

همه جای ایران قزوین است



همه ما کم و بیش خاطرات تلخ و شیرینی از بچگیا مون داریم که شاید خیلی هاشون برامون الان حکم یک تجربه گرانبها رو داشته باشن
مثلا اتفاقاتی که در صف نونوایی ویا داخل اتوبوس برامون میوفتا د و شاید الان هم داره اتفاق میوفته......؟
.
.
.
.
از مدرسه میرسی خونه هنوز از پله ها نیومدی لابا که بابات 200 تومنی جلوت میندازه وبهت میگه برو 10 تا نون بگیر فردا جمعه است و نونوایی تعطیله....! اه همیشه چرا من باید برم نون بگریرم خلاصه پس از کلی کلنجار رفتن با خودت تازه میرسی به نونوایی...اه ه ه تف به این شانس عجب صف درازی
بعد از وایستادن تو صف هی جولوی صف رو نگاه میکنی ببینی چند نفر مونده تا به تو برسه ولی انگار اصلا صف تکون نمیخوره ! توی این افکار غرقی که احساس میکنی یک نفر فاصله قانونی رو از پشت رعایت نمیکنه....بله درست حدس زدین (پس شما هم تجربه دارین!) وقتی با ترس و لرز برمیگردی یک شاهکار طبیعت رو میبینی تازه اونجا خدارو شکر میکنی اونشکلی آفریده نشدی سوراخ دماغهای گوشاد پر مو که همراه با یک دهن گشاد و لبهای شتری و چشمهای درشت غورباقه ای صورت کریحی رو مزین کردن. خلاصه ترکیبی از چند حیون که تصادفی شبیه آدم ازکار دراومده
توی خلقت خدا غرق شدی که میگه : سلام عموجان اسمت چیه؟ تو هم با صدای تو دماغی یه اسم الکی رو میگی که خودت هم متوجه نمشی چی گفتی بعد ازت میپرسه چند سالته؟ (تو دلت میگی به توچه پدرسگ) توهم سنت رو چند سال بالاتر میگی تا شاید بی خیالت شه !- اما نه داداش فایده ای نداره اینجا ه آخر خطه دیگه گوزیدی - همراه با رعایت نکردن فاصله قانونی به چرت و پرت گویی ادامه میده و میگه
راستی من دوست باباتم تو خونمون یه کفتر(کبوتر) دارم که سیگار میکشه میخوای ببینیش خوب بلاخره لحظه ای که منتظرش بودی رسید
نونتو میگیری و از صف میای بیرون رو به یارو میکنی و بلند میگی " همین درخت تو ...ون آدم دروغگو" و فرااااااررر..!

سیر تکاملی دخترها(به همراه عکس) - خیلی باحاله

سال  1230 : 

مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم.... !!! 

زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...!!!

مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش... !!! 

-- بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه... 

 

سال 1280 :

مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی ؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی !!! تو غلط می کنی !!! تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟ 

زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده... 

مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت... !!! 

-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه ...

 

سال 1330  : 

مرد: چی؟ دانشسرا ؟؟ (همون دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم... 

زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ... 

مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم .  یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی...

-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه ...

 

سال1380 : 

مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم... 

زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).

مرد: من... اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره... !!! (لطفا بد برداشت نکنید !!! )

 

سال 1400 :

زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی.  باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه...

-- بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو میبخشه !!!


چه کسی کر است؟ - خیلی باحاله

مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد. بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگىشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش ساده اى وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: «ابتدا در فاصله 4 مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو. اگر نشنید همین کار را در فاصله 3 مترى تکرار کن. بعد در 2 مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.» آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صداى معمولى از همسرش پرسید: عزیزم شام چى داریم؟ جوابى نشنید. بعد بلند شد و یک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید: عزیزم شام چى داریم؟ باز هم پاسخى نیامد. باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقریباً 2 متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: عزیزم شام چى داریم؟ باز هم جوابى نشنید. باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید. سوالش راتکرار کرد و باز هم جوابى نیامد. این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: عزیزم شام چى داریم؟ زنش گفت: مگه کرى؟ براى پنجمین بار میگم : خوراک مرغ!

نتیجه اخلاقى: مشکل ممکن است آنطور که ما همیشه فکر میکنیم در دیگران نباشد و شاید در خود ما باشد!

بچه دار شدن آرایشگر

در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌دار نمی‌شد. او نذر کرد که اگر بچه‌دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد!

 

روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد. پس از پایان کار، هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود.

 

روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.

 

روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد.

 

حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، با چه منظره‌ای روبرو شد؟

فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید.

.

چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر می‌زدند که پس این مردک چرا مغازه‌اش را باز نمیکنه

فقط همین امشب تصور کنیم که زن و شوهر هستیم

یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.

ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتن بافتنی  بود.

شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید !  میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟

-
خواهش میکنم!

-
من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟

-
من یه پیشنهاد دارم!

-
چه پیشنهادی؟

-
فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.

زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت:

-
چه اشکال داره ، موافقم!

-
قبول؟
-
قبول!

-
خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم میآد. دیگه هم مزاحم من نشو

ضد حال های موجود در اینترنت !!!

ضد حال های موجود در اینترنت !!!

 

میری تو یه وبلاگی می بینی موزیک قالبش آهنگ شماعی زادست!!

یه فایل ZIP دانلود می کنی به جز آنفولانزای مرغی تمام ویروس ها توش هستن !!

تو جستجوگر عکس گوگل تایپ میکنی کرگدن عکس خودت رو پیدا می کنه !!

بعد از کلی کار و خستگی میری اینترنت می بینی یاهو و گوگل هم فیلتر شدن !!

داری واسه استادت ایمیل ( التماس واسه نمره ) می زنی یهو کارتت تموم میشه !!

میری تو یه سایتی انقدر دنبال یه لینک می کنی تا آخرش مخت هنگ می کنه !!

سایتت رو با هزار بدبختی تو گوگل ثبت می کنی وقت جستجو میافته صفحه  400 !!

میری تو کافی نت دانشگاه میبینی فقط سایت LABAIK.COM بازه !!!!

سه ساعت یه فایل و دانلود می کنی ( بدون DAP ) به 99% که میرسی یهو RESET میشی !!

رو لینک فقط بالای 18 سال کلیک میکنی میری تو سایت عمو پورنگ !!

رانندگی خانومای ایرانی!!

اگر دقت کرده باشید خیلی از آقایون جماعت بنی هندل برای اینکه مهارتشون را ثابت کنند در حین رانندگی معمولا کارهای دیگه می‌کنند از کمترین که گرداندن تسبیح و خوردن تخمه باشه تا چایی خوردن با لیوان در دست بیرون از ماشین، برداشتن کیسه‌ای از زیر صندلی عقب و یا حتی صندوق عقب!! (البته حالابه حوادث و عواقب که معمولا پیش میاد اشاره نمی‌کنیم  )

حالا با این مقدمه می‌خوام بگم با این شرایط خانمها رانندگان بسیار حرفه‌ای هستند شما نگاه کنید اغلبشون استارت را که می‌زنند موبایل را میذارند درگوششون تا وقتی پیاده می‌شوند و دکمه دزدگیر را میزنند این از گوششون جدا نمی‌شه. خوب البته هندزفری هم که زیر روسری و مقنعه (یا همان روبان باریک) اصلا کلاس نداره باید گوشی موبایل معلوم باشه برای همین بندرت مشاهده میشه که کسی به گوش راست تلفن را بگیره! خوب صبر کنید این تمام داستان نیست، هنوز مانده. اگر براتون ثابت نشده که  خانمها رانندگان حرفه‌ای هستند به موبایل، سیگار را هم اضافه کنید حالا راضی شدید؟ اصلا افت داره که دو دستی فرمون را بگیرن!

نویسنده: ابلیس

چند درس از درسهای زندگی (طنز) - خیلی باحاله

چند درس از درسهای زندگی (طنز)
درس اول:


یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش... راهبه سوار میشه و راه میفتن... چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه... راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار... کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه... چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل میشه و کشیش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس میده... راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار!... کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه... بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده سریع میدوه و از توی کتاب روایت مقدس ۱۲۹ رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: «به پیش برو و عمل خود را پیگیری کن... کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی می رسی»!


نتیجه اخلاقی: اینکه اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی  خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست میدی!


درس دوم:


یه کلاغ روی یه درخت نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد... یه خرگوش از کلاغ پرسید: منم می تونم مثل تو تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی!... خرگوش روی زمین کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... یهو روباه پرید خرگوش رو گرفت و خورد!


نتیجه اخلاقی: برای اینکه بیکار بشینی و هیچ کاری نکنی ، باید اون بالا بالاها نشسته باشی!


درس سوم:


یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند... یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه...
جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم... منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!... من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»... پوووف! منشی ناپدید میشه...
بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من ، حالا من!... من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»... پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه...
بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه... مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن»!


نتیجه اخلاقی: اینکه همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه!  


درس چهارم:



بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد... همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد... زن پیتر یه حوله دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه... همسایه شون -رابرت- پشت در ایستاده بود... تا رابرت زن پیتر رو دید گفت: همین الان ۱۰۰۰ دلار بهت میدم اگه اون حوله رو بندازی زمین!... بعد از چند لحظه تفکر ، زن پیتر حوله رو میندازه و رابرت چند ثانیه تماشا می کنه و ۱۰۰۰ دلار به زن پیتر میده و میره... زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید و به حمام برگشت... پیتر پرسید: کی بود زنگ زد؟ زن جواب داد: رابرت همسایه مون بود... پیتر گفت: خوبه... چیزی در مورد ۱۰۰۰ دلاری که به من بدهکار بود گفت؟!


نتیجه اخلاقی: اگه شما اطلاعات حساس مشترک با کسی دارید که به اعتبار و آبرو مربوط میشه ، همیشه باید در وضعیتی باشید که بتونید از اتفاقات قابل اجتناب جلوگیری کنید!  


درس پنجم:


من خیلی خوشحال بودم... من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم... والدینم خیلی کمکم کردند... دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود... فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود... اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم... یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی... سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همین الان ۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو ................! من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم... اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم... وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم... یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم! پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی... ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم... ما هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم... به خانواده ما خوش اومدی!

نتیجه اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید

منبع