˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

ماجرای واقعی خداحافظی حسین رضازاده از وزنه برداری چه بود؟

در اینجا من ۳ مطلب رو از سه سایت مختلف نقل قول میکنم. در نهایت قضاوت با خود شما...

 

آنقدر به ملت دروغ گفته اند که مردم بیماری رضازاده را نیز باور نمیکنند!

در طول این سالهای اخیر ، اینقدر به ما ایرانیها دروغ گفته اند و اینقدر ما را در بی اطلاعی نگه داشته اند که راست ترین و واقعیت ترین چیزها را هم دیگر باور نمیکنیم. شب گذشته وقتی خبر بیماری رضازاده و انصرافش از المپیک را شنیدم ، منتظر شایعه های مختلف شدم. در واقع همان موقع از داخل منزل خودمان شروع شد تا محل کار و سایتهای مختلف. یکی می گفت : رضازاده نزد مردم زیاد بزرگ شده بود و میخواهند بایکوتش کنند! شاید. دیگری می گفت : چون رکوردش را چند روز پیش زدند ، ترسیدند مبارزه کنند ! شاید. یکی دیگه می گفت : حتما دوپینگی بوده است! شاید. یکی دیگه اعتقاد داشت : بخاطر تبلیغات در شبکات ماهواره ای ، باهاش مشکل پیدا کردند! شاید . یکی دیگه می گفت : مشکل سر پوله! شاید. اون یکی می گفت : میخوان سرشو بکنن زیر آب! و .......... خلاصه حرف و حدیث زیاده و همه اینها تقصیر دولتهاست که آنقدر حقایق را به مردم نمی گویند و آنقدر دروغ به خورد مردم میدهند که دیگر هیچ خبری را مردم باور نمیکنند . در حقیقت تولید شایعه در یک ملت ، فرایند نبود حقیقت در آن کشور است. پس خدا کنه جناب رضازاده هم ، که احتمالا از این اخبار زیاد خواهد شنید ، خودشو آماده کنه و زیاد بدل نگیره!!

منبع

 

چرا می گوییم رضازاده دوپینگی است!!

رضا زاده قهرمان بزرگی هست اما اصلا لایق نماد اخلاق بودن نیست. در زمینه فنی هم یکی از خوش شانسترین وزنه برداران تاریخ است. دلیل من برای خوش شانس ترین وزنه بردار بودن رضا زاده ، "بی رقیب بودن" اوست. تقریبا در تاریخ وزنه برداری جهان بی سابقه است که کسی مانند رضا زاده در طول مدت طولانی قهرمانی خود ، هیچ رقیب همطرازی نداشته باشد و تمام قهرمانیهایش با اختلاف فراوان با نفر بعدی باشد در مورد اینکه رضا زاده که بود و نقش "ایوانف" نکته های فنی و بیوشیمی! فراوانی وجود دارد که در ادامه خواهم گفت. شرکت نکردن رضا زاده در مسابقات جهانی پارسال مطمئنا به خاطر مچ پایش نبود و من 100 درصد مطمئنم که در المپیک پکن شرکت نخواهد کرد! هر چند که تا روز آخر در اردو باشد و تا قطره آخر مزایای مربوطه را دریافت کند!
متاسفانه مردم عادی نمی دانند و فکر می کنند این وزنه ها با "یاابوالفضل" و "غیرت" بالای سر می روند. در صورتیکه اگر انسان به شکل طبیعی ورزش کند و روزی یک "گوسفند" را هم بخورد به این وزنه ها نزدیک هم نمی تواند بشود. اینها معجزه "فارماکولوژی" هستند نه "غیرت" و "توسل"! با رفتن "ایوانف"، ارتباط رضازاده با علم روز دوپینگ قطع شد و خودش بر طبق تجربه و با پشتکار ادامه داد و همانطور که گفته شد "رقیب نداشتن" هم مزید بر علت شد و شش طلای المپیک و جهان را بسادگی به دست آورد. اما پارسال همانطور که متخصصین انتظار داشتند ناگهان دوپینگ 9 وزنه بردار مثبت درآمد که نشان می داد که شیوه "ایوانف" دیگر کهنه شده است و از آن تاریخ به بعد رضا زاده در مسابقات شرکت نمی کند. من مطمئنم که ریسک المپیک پکن و بر باد دادن تمام افتخاراتش را نخواهد کرد.
 
 
 
 
چند سوال از فدراسیون وزنه برداری؟
 
حسین رضازاده از سال 2006 به بعد در هیچ رقابت ورزشی شرکت نکرد. او حتی در مسابقات آسیایی به خاطر حضور بهتر در المپیک حضور پیدا نکرد تا کمتر از 3 هفته مانده به المپیک و آن هم بنا به دلایلی نه چندان قانع کننده و پراکنده گویی مسئولین از دنیای وزنه برداری خداحافظی کند.
14 بهمن 1384 / رضا زاده: ... مصدومیتم از ناحیه زانو سبب شده از فشار تمریناتم بکاهم. البته این مصدومیت جدی نیست. ( تنها مصدومیتی که رضازاده خود در گذشته به آن اشاره کرده است)
31 تیر 1387 ( دو روز قبل از کناره گیری) زارع مجد سرمربی تیم ملی وزنه برداری: ...اما، باید باور کنیم که هر سالی که از عمر انسان می‌گذرد قدرت جسمانی هم فرق می‌کند. نباید از رضازاده امروز همان انتظار رضازاده المپیک سیدنی را داشته باشیم. اگر او امروز نسبت به قبل افت کرده، طبیعی است.
زارع درمورد احتمال خداحافظی رضازاده پس از بازی‌های المپیک پکن از دنیای ورزش حرفه‌ای گفت: به عقیده من رفتن یک ورزشکار از ورزش حرفه‌ای طبیعی است. اما، من هنوز به پس از المپیک او فکر نکرده‌ام. برای من در این مدت مهم این بود که رضازاده به المپیک برسد. برای پس از المپیک هم خودش باید تصمیم بگیرد. اکنون همه نگاه ما به روز مسابقه رضازاده است نه بیشتر. ( یعنی تا 2 روز قبل از کنارگیری رضازاده از المپیک سرمربی تیم ملی وزنه برداری که کاملترین اطلاعات را از وضعیت جسمی و روحی یک وزنه بردار هیچ اطلاعی نداشته است؟ )
1 روز پس از کناره گیری رضازاده رئیس فدراسیون وزنه برداری مشکلات عروقی را دلیل این خداحافظی او دانست.
اما 2 روز پس از کناره گیری قضیه شکل دیگری به خود گرفت.افشارزاده مشکلات جسمانی ناشی از بالا بودن فشار خون و قند خون را علت کناره گیری رضازاده دانست. اما جالبتر اینکه در رسانه های مختلف دلایل مختلفی هم از زبان ایشان منعکس شد:
... رضازاده در تمرینات زود خسته می شد و به رکوردهای قبلی اش نمی رسید!
... نوسانات زیادی داشت و تا حدودی افسردگی هم گرفته بود!
اما در همان زمان در مصاحبه ای که رضازاده با صدا و سیما داشت علت کناره گیری اش را آسیب دیدگی رباط صلیبی پا هنگام تمرین بیان کرد.
چرا مربیان تیم ملی از عدم سلامتی وی خبر نداشتند؟ اگر داشتند چرا زودتر اعلام نکردند تا فدراسیون زودتر از رضا زاده درخواست کناره گیری کند و نفر جایگزین زودتر به شرایط مسابقه برسد؟
با کمترین دانش پزشکی و با حداقل اطلاعات در مورد کلیات ورزش می توان این سوال را مطرح نمود که چگونه ممکن است تنها 3 هفته مانده به رقابت های المپیک، درد زانو، مشکلات عروقی، فشارخون بالا، قند خون، افسردگی ناشی از نرسیدن به رکوردهای قبلی و آسیب دیدگی رباط صلیبی پا به یکباره گریبان هرکول جهان را گرفت؟
 

یک مسلمان تندرو!!!

چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد ! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های آمریکایی در بر داشت .
ترجمه فارسی جوک به شکل زیر است :

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است.
مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .
سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.
مادر دختر که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید:
« تو یک قهرمانی »
فردا در روزنامه ها می نویسند :
" یک نیویورکی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات داد "

آن مرد میگوید :
« اما من نیویورکی نیستم »
پس روزنامه های صبح مینویسند :
" آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد "

آن مرد دوباره میگوید :
« اما من آمریکایی نیستم »
« خوب ، پس تو اهل کجا هستی ؟ »
« من ایرانی هستم ! »
فردای آنروز روزنامه ها اینگونه می نویسند :
« یک تندروی مسلمان، سگ بی گناه آمریکایی را کشت ! »

----

A man is out walking in New York when he sees a girl being savaged by a fierce dog. He fights off the dog by beating about the head with a stick and saves the girl's life.

The girl's mother rushes over to him: "Thank you, thank you, you are a hero, tomorrow all the newspapers will have headlines about Brave New Yorker Saves the Life of Young Girl"

"But I'm not a New Yorker," the man says.

"Oh, then it will say in all the newspapers Brave American Saves Life of Young Girl," says the mother.

"But I'm not an American," the man says.

"What are you then?" asks the mother.

I'm an Iranian," the man says.

The next day he sees the newspaper headlines:

Islamic Extremist Kills American Dog.

چرا وب سایت ها بی دلیل فیلتر می شوند؟

 

کارشناس شرکت "ارتباطات نوین" مجری فیلترینگ: ربات فیلترینگ،کلمات غیراخلاقی سایت‌ها را طبقه‌بندی می‌کند و به خاطر شباهت لفظی ممکن است برخی کلمات مانند "پلاستیک" هم اگر از یک حدی بیشتر باشد آن سایت علامت‌گذاری شود. این بالاترین حدی است که دانش فیلترینگ به آن رسیده است.

حمید پرویزی گفت: در برخی موارد حتی وجود یک لینک هم ممکن است دردسرساز باشد و موجب مسدود شدن سایتی شود. به این ترتیب افراد باید در قبال لینک‌هایی که قرار می‌دهند جوابگو باشند.

حمید پرویزی کارشناس فنی شرکت ارتباطات نوین، با بیان این مطلب افزود: شرکت ارتباطات نوین سنگ بنای فیلترینگ در کشور را گذاشته است؛ کاری که در نهایت باید صورت بگیرد. مهم روشی است که باید در برخورد با مخاطبان در پیش گرفت.

وی ادامه داد: ما باید امکانی را هم قرار دهیم تا نظر مردم را دریافت کنیم؛ خواه از طریق تلفن و خواه از طریق پست الکترونیک. از مردم می خواهیم مشکلاتشان را به ما اطلاع دهند. با این همه در شرایط کنونی و با توجه با دانش فنی موجود "شرکت ارتباطات نوین" بهترین روش را برای فیلترینگ به کار گرفته‌ایم.

این کارشناس به مردم توصیه کرد: صاحبان سایت‌ها و وبلاگ‌ها نباید به سایت‌هایی که قبلا فیلتر شده‌اند لینک بدهند. مردم می‌پرسند چرا نباید این کار را بکنند و می‌گویند چه اهمیتی دارد که به سایتی که فیلتر شده است لینک بدهند، در حالی که باید بدانند ما از تکنیک فنی خاصی در تشخیص سایت‌های غیراخلاقی و آن سایت‌هایی که باید بسته شوند استفاده می‌کنیم.

وی در توضیح این تکنیک گفت: مثلا "ربات فیلترینگ" سایتی را می‌خواند و کلمات غیراخلاقی را که در آن وجود دارد گرید (طبقه‌بندی) می‌کند. در این میان به خاطر شباهت لفظی هم ممکن است برخی کلمات مانند «پلاستیک» هم علامت‌گذاری شود. این سری کلمات اگر از یک حدی در سایت بیشتر باشد آن سایت علامت‌گذاری می‌شود.



پرویزی در مورد ملاک علامت‌گذاری این کلمات در یک متن گفت: اگر کلمات مورد نظر ربات فیلترینگ در زیر تصاویر و یا عنوان مطالب وجود داشته باشد با تکنیک‌هایی که این ربات دارد شناسایی می‌شود. این سایت پنجاه درصد نمره منفی کسب می‌کند؛ البته بلوکه نمی‌شود بلکه علامت‌گذاری می‌شود.

وی خاطرنشان کرد: در اینجا ما مرحله سنجشی داریم که طی آن لینک‌های داده شده به سایت‌های فیلتر شده را بررسی می‌کنیم که این کار هم از سوی ربات صورت می‌گیرد. وقتی سایتی مریض باشد به سایت‌های مشابه خود لینک می‌دهد و ربات بعد از خواندن این لینک‌ها سایت را مسدود می‌کند.

وی در مورد فواید این شیوه فیلترینگ گفت: ما از این طریق تشخیص می‌دهیم چه سایتی مسئله‌دار است. از طرفی دیگر مردم وارد سایت‌هایی که اعلام می‌کند حاوی مطالب برای مخاطب "18+" است نمی‌شوند. ما از این طریق می‌خواهیم مشترک خانگی را که در اینترنت دچار سردرگمی می‌شود از این مشکلات رها کنیم.

حمید پرویزی در ادامه با پذیرش این نکته که درصد خطای این سیستم بسیار بالاست افزود: برای قضاوت در مورد این سیستم باید از دید ماشین نگاه کنید. اگر هر کس دیگری هم مسئول فیلترینگ شود ممکن است خطاهای خود را داشته باشد. افراد متخصصی در مورد این روش نظر داده‌اند. ما حتی اگر از آن طرف دنیا هم کسانی را برای این کار به ایران بیاوریم همین مشکلات را خواهیم داشت. این بالاترین حدی است که دانش فیلترینگ به آن رسیده است و شاید اگر گروه دیگری این کار را انجام دهد با روش دیگری عمل کند.

وی تصریح کرد مشکلات حقوقی این کار هم بحثی است که به شرکت ارتباطات نوین مربوط نمی‌شود و ما تنها مجری سیاست‌ها هستیم. البته این کار ایرادهای زیادی دارد. زمانی که این کار را به ما سپردند حجم کار ما تا این اندازه نبود و ما ناچار از این هستیم که کار را به صورت مکانیزه انجام دهیم.

کارشناس فنی شرکت اراتباطات نوین با ارائه پیشنهاد به مردم گفت: "اگر می‌خواهید به سایتی که قبلا فیلتر شده است لینک بدهید آدرس صفحه مورد نظر را بعد از اسلش ( / ) قرار دهید."

من واقعآ دو مطلب رو از این مصاحبه متوجه نشدم؛
1- کلمه پلاستیک، به کدوم کلمه غیر اخلاقی شبیه هست ؟!!
2- چرا پس از این همه تعریف، در انتهای این مصاحبه جناب کارشناس محترم روش دور زدن این روبات فوق هوشمند رو به سادگی بیان داشتند ؟!!

فروش فوق العاده کاپشن احمدی نژاد در آلمان

فروش فوق العاده کاپشن احمدی نژاد در آلمان

 کاپشن ساده و معروف احمدی نژاد در بین جوانان آلمانی به اندازه ای زیاد شده که این لباس به یکی از مدلهای روز و پرفروش در این کشور تبدیل شده است.



نشریه سایت خبری «برلینرمورگن پست»، نوشت: رشد محبوبیت احمدی نژاد در نزد جوانان آلمانی به اندازه ای زیاد شده که کاپشن ساده و معروف وی به یکی از مدلهای روز و پرفروش در این کشور تبدیل شده است.
کارشناسان جامعه شناسی چند علت را برای این موضوع فرض کردند؛ از جمله، نزدیکی دیدگاه های ضد صهیونیستی احمدی نژاد و دیگری، صراحت و شجاعت وی درباره انکار برخی تابوهای غربی مانند هولوکاست.
این نشریه در ادامه می نویسد: غرب و آمریکا از این مسأله در هراسند که احمدی نژاد روزی در آلمان و غرب به عنوان الگویی برای جوانان غربی انتخاب شود.

هفت نقطه از بدن آقایون که خانومها به آن توجه میکنند

تصور کنید: برنامه ملاقات شما به خوبی پیش رفته است، و او شما را برای صرف آخرین نوشیدنی به منزلش دعوت کرده. شما وارد می شوید، کفش هایتان را از پا در می آورید و آنگاه عطر جوراب هایتان در تمام فضای اتاق پخش می شود. امیدوارید که او متوجه نشود؟

آرزوی خوبی است، اما باید بدانید زمانی که نوبت به موارد بهداشتی و نگهداری از بدن می رسد، خانم ها متوجه همه چیز می شوند. و از آنجایی که بیشترین میزان توجه آنها در انتخاب همسر مناسب به مواردی نظیر بو، و بهداشت بر می گردد، جوراب های کثیف و یا ناخن های نا مرتب می توانند به راحتی رابطه شما دو نفر را بر هم زنند.

در این قسمی لیستی از اعضایی که آقایون معمولا به این دلیل که تصور می کنند خانم ها به آن قسمت ها اهمیت نمی دهند، آنها را تمیز نکرده و مراقبت های لازم را در موردشان انجام نمی دهند، را برایتان آورده ایم. امیدواریم پس از مطالعه لیست زیر، جزء افرادی باشید که از این نقاط مراقبت کافی می کنند و اهمیت آن را می دانند.

1- ابرو

او انتظار ندارد که ابروهای شما همانند خودش کاملا دارای فرم باشد، اما ابروهای پر و در هم و بر هم نیز، چیزی نیست که او انتظار دیدنش را داشته باشد.

در این مورد چه کنید: اگر شما جز آن دسته از مردهایی هستید که ابروهای پری دارند، باید درست کاری را انجام دهید که خانم ها انجام می دهند: ابروهایتان را بردارید. فقط کافی است موهای بین دو ابرو را بردارید (فقط موهایی که وسط دو ابرو قرار دارند). البته اگر قصد دارید موهای بیشتری را بردارید، بهتر است نزد یک آرایشگر بروید تا او این کار را برایتان انجام دهد.

2- ناخن

دستان شما نقطه ای هستند که مطالب بسیاری در مورد نظافت و بهداشت شخصی شما را در اختیار او قرار می دهند. پس اجازه ندهید تا ناخن های چرک و کثیف شما را از دور خارج کنند.

در این مورد چه کنید: لازم نیست هر هفته مانیکور کنید تا ناخن هایتان فرم داشته باشند، بلکه فقط کافیست از داروخانه یک عدد سوهان خریداری نمایید و سختی ها و لبه های تیز آنرا صاف کنید. هیچ خانم دوست ندارد، کسی او را با ناخن های بد فرم و ناصاف در آغوش بگیرد.

3- پوست

هیچ خانمی نمی تواند از لمس کردن پوست لطیف و صاف اجتناب کند. آیا این دلیل کافی نیست تا شما را ترغیب به داشتن پوستی لطیف و شاداب نماید؟

در این مورد چه کنید: خانم ها به وسیله کرم های نرم و مرطوب کننده با خشکی پوست در سرما مبارزه می کنند، آقایون اغلب این کار را انجام نمی دهند. لازم نیست موشک هوا کنید؛ فقط یک قوطی نرم کننده (ترجیحا بدون بو) خریداری کنید و آنرا مرتبا بر روی پوست خود بمالید تا خشکی ها از بین بروند. افرادی که پوست های چربی دارند، باید نمونه هایی را خریداری کنند که بدون روغن (oil free) باشند، به این ترتیب مشکلاتان به اسانی حل خواهد شد.

4- پا

ترک پا، قارچ های موضعی، ناخن ها بلند انگشت های پا، و بوی بد آن می تواند به راحتی او را از برقراری رابطه با شما منصرف کند. متاسفانه زمانی که شما کفش هایتان را در می آورید اولین چیزی که یک خانم به آن توجه می کند، همین موارد هستند. اگر نتوانید از این قسمت پنهان بدن خود به خوبی مراقبت کنید، او ممکن است تصور می کند که توانایی مراقبت و نگهداری از سایر اعضای مخفی را نیز ندارید.

در این مورد چه کنید: اگر پودرها و پمادهای روی میز جواب نمی دهند باید با یک پزشک در این مورد مشورت کنید.

5- موی بینی/ گوش

من موی گوش و بینی یک مرد را با سبیل های بلند و نمایان یک خانم برابر می دانم. یک خانم برای از بین بردن سبیل ها، آنها را موم می اندازد، دکولوره می کند و هر کار دیگری که از دستش بر آید در این زمینه انجام می دهد. آیا شما نیز نباید همین کار را انجام دهید؟

در این مورد چه می کنید: در این قسمت یک راهنمای ساده وجود دارد که باید آنرا اجرا کنید: زمانی که موهای گوش و یا بینی آنقدر بزرگ شده باشند که از سوراخ ها بیرون بزنند، باید نسبت به کوتاه کردن آنها اقدام کنید.

6- دندان

لبخندی با دندان های درخشان تحت هر شرایطی همه چیز را به نفع شما بر می گرداند. دندان های لکه دار، زرد، و پلاک دار او را به راحتی به سمت دیگری منحرف میکند.

در این مورد چه کنید: اگر مشکلات دندان هایتان بیش از اندازه حاد شده باید، نزد دندانپزشک بروید؛ اما اگر هنوز به این مرحله نرسیده اید، بهتر است یک خمیر دندان سفید کننده و دهان شویه خریداری کنید. البته باید اشاره کنم که استفاده کردن از آنها را نیز از یاد نبرید.

7- کمر

کمر شما شهوت انگیزترین نقطه بدنتان است، البته نه زمانی که پر است از جوش و موهای زائد.

در این مورد چه کنید: اگر مشکل شما جوش های غرور است، از کرم و یا لوسیون های پاک کننده استفاده کنید. در مورد موها هم اگر مقدار آنها کم باشد اصلا مسئله ای نیست، تا به حال کمی مو هیچ کس را اذیت نکرده اما اگر مقدار آن بیش از حد نرمال است باید به سالن زیبایی بروید و آنها را اپیلاسیون کنید .

منبع: http://ix.sub.ir

جستجوی تصاویر زیبا بر اساس رنگ از بین 3 میلیون تصویر

 

اجازه دهید مستقیم برویم سر اصل مطلب: سایت فلیکر معروف‌ترین سایت به اشتراک‌گذاری تصاویر photo sharing در وب است. بیش از 2 میلیارد قطعه تصویر در آن آپلود شده.

سرویس مولتی‌کالر http://labs.ideeinc.com/multicolr/ در قسمت بهترین‌های فلیکر جستجو می‌کند و این جستجو در حال حاضر شامل 3 میلیون قطعه عکس برتر است که مرتبا اضافه خواهد شد.

شما با وارد شدن به مولتی‌کالر در ابتدا یک صفحه خالی می‌بینید که باید در سمت راست رنگ(یا رنگ‌های) مورد علاقه خود را انتخاب کنید.شما می‌توانید از 1 تا 10 رنگ انتخاب کنید.پس از انتخاب رنگ توسط شما، در سمت چپ تصویر لیستی از بهترین تصاویر فلیکر که متناسب با رنگ مورد نظر باشد نمایش داده می‌شود.مثلا جستجوی من برای رنگ قرمز چنین نتیجه‌ای داد:

Multicolr 

بنظرم نتیجه واقعا خیره‌کننده است.

حداقل کاربرد این روش می‌تواند برای کسانی باشد که علاقه‌ خاصی به رنگهای بخصوص دارند.مثلا ابی یا قرمز  یا حتی ترکیبی از دو یا چند رنگ مختلف. همچنین کار کردن مداوم با این سرویس می‌تواند حس بصری شما و بخصوص دید شما به دنیای رنگ‌ها را تقویت کند.

                                           از مولتی‌کالر لذت ببرید

دخترا یا خوشگلن یا وبلاگ نویس

نویسنده: زهرا

* چند تا از این اظهار نظرات پائین رو با ادبیات و جمله بندیهای مختلف شنیدین؟!
- دخترا یا خوشگلن یا دانشجو
- دخترا یا خوشگلن یا وبلاگنویس
- دخترای وبلاگنویس همه شون زشتن
- دخترای وبلاگنویس اینطوری، دخترای وبلاگنویس اونطوری
اصلا تا حالا دقت کردین؟! پای هر پستی، مصاحبه ای، چیزی وقتی عکس اون خانم باشه، بیشتر از اونچه که اون خانوم گفته، توجه همه به عکس معطوف میشه و راجع به عکس اظهار نظر می کنن؟

* گاهی اوقات طوری راجع به دخترای وبلاگنویس اظهار نظر میشه انگار که اونا از کره مریخ اومدن! خوب ماهام بخشی از همین آدماییم دیگه. میتونیم زشت باشیم، زیبا باشیم، کج و کوله باشیم، چلاغ باشیم. خوش هیکل باشیم، چاق باشیم، لاغر باشیم؟! نمیتونیم؟!
واقعا من نمی فهمم معنی این تقسیم بندی و اینطوری قضاوت کردن راجع به ظاهر چیه؟ مگه دخترای وبلاگنویس و یا دانشجو جزء همین جامعه نیستند؟ مگه نمی تونن زشت یا زیبا باشن؟! این اظهار نظرا و تعجب کردنا واسه چیه؟ مگه شما پسرای وبلاگ نویس همه تون خوشگل و خوشتیپین که انتظار دارین دخترا اینطوری باشند؟
اصن چرا تا به دخترا میرسین گیر میدین به ظاهرش؟! چرا هیشکس پستی نمیزنه که راجع به ظاهر و سر و وضع پسرای وبلاگنویس اظهار نظر بکنه؟ (من قول میدم هم لینکش کنم هم Share) :دی
خداییش دیدین پسرای وبلاگنویس چقدر راحت عکساشون رو میذارن؟ (حالا توی وبلاگ یا توئیتر یا هر شبکه دیگه ای) لزوما همه شون خوشگل یا خوشتیپ نیستن. خیلیاشونم فیگورهای عجیب غریب گرفتن که همه به پای باحالی شون میذارن!!! در حالیکه اصلا ما دخترا جرات انتشار عکسامون رو نداریم. مهمترین دلیل اظهار نظرات طویل و یا زیادی خواهد بود که راجع به ظاهر عکسه خواهد شد:دی

* جدای از شوخی، این اجنتاب ناپذیره که وقتی نوشته های کسی رو میخونیم راجع بهش تصوری توی ذهنمون نسازیم. طبیعیه که من وقتی وبلاگی رو میخونم هی پیش خودم فکر میکنم یعنی این چه جور آدمیه؟ چه شکلیه؟ برخورداش توی دنیای واقعی چطوریه؟ ولی دلیل نمیشه همش تصور مثبت فوق افراطی و یا منفی فوق افراطی داشته باشم. از روی وبلاگ یک نفر به هیچ عنوان نمیشه حدس زد که واقعا چطور آدمیه؟ اکثر آدمها برشی از زندگیشون رو نشون میدن که دوست دارند و یا راحتند که بقیه بدونند. بنابراین نمیشه صرفا از روی بخشی که فرد اون رو Public کرده، پی به زندگی و شخصیت حقیقیش برد.
خوب آدما همه شون یه سری نقاط ضعف دارن یه سری نقاط قوت. دلیل نمیشه الان منم به عنوان یه دختر وبلاگنویس بیام یه پست بزنم با این مضمون:
- پسرا یا خوشتیپن یا وبلاگنویس
- پسرا یا باکلاسن یا دانشجو
- چرا پسرای وبلاگ نویس اینقدر بدهیکلن؟!
بعدشم مطمئنا باقی خانومای وبلاگ نویس میان تایید میکنن و اساسی حال همه تونو میگیرن:دی
خوب بعدش که چی؟!

* چرا بای دیفالت فکر می کنین تمامی دخترای وبلاگ نویس حتما باید خوشگل و بی عیب باشن؟! (البته که اینطور هستند:دی) واقعیت اینه که ماها به دلیل محدودیتهایی که داریم، مطمئنا نمیتونیم باهمه آدمها ارتباط برقرار کنیم. صرفا اون طیفی رو که در اختیارمون هستند و میبینیم رو راجع بهشون یه دید اندکی داریم و میتونیم قضاوت کنیم. یکی از این امکانات هم، وبلاگ نویسی هست. شما میتونین نوشته های تعدادی از خانومها رو بخونین و مثلا ببینین چقدر خوب و لطیف نوشتند، یا چقدر از خودشون تعریف کردند، یا چقدر وبلاگشون خوشگله. بعد پیش خودتون تصور می کنین که لابد این حتما الهه زیبایی هست. نه اصلا اینطوری نیست. شما اگه نوشته ها و لحن حدود ۹۹ درصد خانوما رو نگاه کنین خوب همه شون احساساتی و خوب هستند. این مشکل از تصور اغراق آمیز شماست و نه اون خانم:دی اون داره خیلی عادی وبلاگشو مینویسه و خیلی از مواقع حتی نمی فهمه این چیزای عادی (از نظر خودش) که مینوسه ممکنه توجه یکیو جلب کنه و یا باعث بشه یکی یه دید افراطی از اون، پیش خودش بسازه.
باور کنین من گاهی اوقات ایمیلهایی رو میگیرم که یکی بخشی از وبلاگ رو کپی کرده و روش اظهار نظر کرده. بعدش من همش پیش خودم فکر میکنم آخه اونکه یه نوشته عادیه؟ کجاش توجه اینو جلب کرده؟ چیش یعنی مهم بوده؟

* من والا چند تا از خانومای وبلاگنویس رو دیدم. حدودا ۳۰-۴۰ تاشونو قبلا توی یه جمع وبلاگنویسای زنان دیدم بعدشم به طور پراکنده با چندتاشون قرار گذاشتم. بین اینا، هم خوشگل بوده، هم ناخوشگل و هم متوسط.
اگرچه من به طور کلی واقعا مفهوم زشتی و زیبایی رو به صورت مطلق قبول ندارم. همش فکر میکنم نسبیه. بارها شده بین دوستامون میگن فلان دختره چقدر زشته؟ بعد که باهاش ارتباط برقرار کردیم و دیدیم چقدر خوب و مهربونه، همه مون بهش علاقه مند شدیم و جزء دوستای خیلی صمیمی مون شده. از اون طرفم داشتیم خوشگل ها و مانکن هایی که نیم میلی متر اونور تر از دماغشون قابل رویت نبوده و سر کوچکترین چیزی غرورشون بلوا به پا کرده و دوستیمون بهم خورده.

* یه جوابی هم به این پست سراب دخترانه بدیم  تا ناکام از دنیا نریم:دی چون من معتقدم این مسئله سراب و سراب دیدن فقط مختص دخترا نیست. کلا انسان واجد این ویژگی هست. میگن آواز دهل از دور خوش است. یعنی تا زمانی که به شخصی نزدیک نشدی واقعا نمیتونی بشناسیش و این اطمینان رو پیدا کنی که آیا واقعا چیزی رو که سعی داره بهت تلقین کنه” که هست”؟ هست؟ مثلا من اون پست رو به این صورت اصلاح می کنم:
سراب انسانی
انسانها مثل سراب هستند. از دور وقتی اونارو می بینی، فکر می کنی که درست همون چیزی هستند که میخوای. ولی هرچقدر بهشون بیشتر نزدیک می شی اون تصویر کم کم ناپدید میشه!

با این افراد ازدواج نکنید

بسیاری از مشکلاتِ پس از ازدواج که منجر به طلاق و شکست می شود به روزگار قبل از ازدواج و به مرحله انتخاب بر می گردد.
یکی از مهم ترین دغدغه های جوانان قبل از ازدواج، شناخت مطمئن همسر آینده شان است و اینجا نقطه تمرکز نگرانی های دختران و پسران است اما اکثرا از آسان ترین ، کم هزینه ترین و درست ترین شیوه،غفلت می کنند!و آن راه کار مطمئن "حذف موارد اشتباه و نادرست در گام نخست" است.
اساسا فرایند شناخت کامل همسر و هم زبانی و تفاهم با او پروسه ای طولانی دارد و مراحل تکمیلی آن در ایام پس از ازدواج (بین 6 ماه تا 3 سال پس از ازدواج وتشکیل خانواده) اتفاق می افتد.
و در آن مدت نباید به انتظار معجزه نشست چون ازدواج با برخی افراد ریسک بسیار زیادی دارد و از آغاز آشنایی قابل پیش بینی است و صرف ابراز علاقه یا... چیزی را عوض نمی کند. این گونه ازدواج ها در
تمام موارد به شکست (اعم از طلاق و جدایی و سردی روابط و ...) منجر می شود. راه کار عاقلانه و مطمئن حذف انتخاب های نادرست است.

جوانی و فرصت های ناب و البته زود گذر آن قابل برگشت نیست.

در چند جلسه از برنامه "مردم ایران سلام" [در سال 86] مفصل به شرح این موارد پرداختم و به درخواست تعدادی از عزیزان، فهرست آن موارد را تکرار می کنم:

با این افراد اصلا ازدواج نکنید:

1. معتاد (مگر ترک انگیزه ای کند و دیگر معتاد به حساب نیاید)
2. بیمار روانی (بیماری که ارتباطش را با واقعیت از دست داده و تا کاملا درمان نشده)
3. بی دین و لا مذهب ( رعایت این توصیه برای تمام افراد بشر با هر دین و مذهبی مفید است)
4. بد اخلاق ، تند خو (؛ کسی که اخلاقش قابل پیش بینی نیست)
5. مادی و بخیل
6. مجرم خو ، تبهکار و خلاف کار
7. دوست باز افراطی (و مطلقا بی تمایل نسبت به خانواده)
8. بی کاره و علاف
9. زن زیبا از خانواده فاسد
10. بچه ننه (وابستگی شدید به مادر و خانواده)

هزینه‌‌های اسپرت کردن ماشین

طی سال‌های گذشته اسپرت کردن خودرو در میان جوانان بسیار رایج شده و بسیاری از جوانان پس از خرید خودرو اقدام به اسپرت کردن خودروی خود می‌کنند.
اسپرت کردن اتومبیل در حداقل ۱۰ مرحله و حداکثر ۲۰ مرحله صورت می‌گیرد. در انجام مراحل مختلف کار اسپرت کردن اتومبیل اگر بیش از اندازه بر روى اتومبیل تغییرات اعمال شود، دیگر گارانتى وخدمات پس از فروش شامل حال آن نمی‌شود.
تزئینات درون خودرو
روکش اولین بخش خودرو است که تغییر می‌کند. روکش‌ها قیمتی بین 50‌هزار تومان تا 500‌هزار تومان دارند که دادن بیش از 300‌هزار تومان به روکش کاملا اشتباه است. البته روکش شما بهتر است چرم باشد.
پس از روکش‌ها فرمان خودرو را عوض کرده و مطابق با سلیقه خودتان یک فرمان که قیمتی بین 45‌هزار تومان تا 600‌هزار تومان دارند، انتخاب کرده و بر روی خودرو نصب می‌کنید.
در مرحله بعدی دسته دنده ماشین شما عوض می‌شودکه قیمتی بین 8‌هزار تا 50‌هزار دارند.
یک عدد دستگیر برای ترمز دستی که قیمتی بین 1500 تا 15‌هزار تومان دارند در مرحله بعدی قرار دارد.
نشانگرهای اعلان خودرو را عوض کنید که آن‌ها هم قیمتی بین 1500 تا 200‌هزار تومان دارند.
در مرحله آخر داشبورد و سینه خودرو و در‌ها را همرنگ با روکش‌ها کنید که این هم با قیمتی حدود 15 تا 150‌هزار تومان برای شما تمام می‌شود.
تزئینات بیرون خودرو
پس از تزئینات داخلی خودرو نوبت به تزئینات بیرونی خودرو می‌رسد.
اما مهمترین بخش اسپرت کردن اتومبیل مربوط به رینگ‌‌ها و لاستیک‌ها می‌شود. انتخاب رینگ و لاستیک مناسب در زیبایى اتومبیل بسیار موثر است. قیمت انواع رینگ و لاستیک در بازار نیز متفاوت است. قیمت رینگ و لاستیک در کمترین حالت ممکن 800‌هزار تومان آب می‌خورد. اگر صاحبان خودرو‌ها علاقه مند به استفاده از جنس مناسب و قابل اتکا هستند، باید تا حدود 3 میلیون تومان براى رینگ و لاستیک خرج کنند. استفاده از رینگ و لاستیک پهن در بسیارى از اتومبیل‌هاى اسپرت رایج است، اما بهتر است بدانید استفاده از این رینگ و لاستیک‌ها موجب آسیب دیدن جعبه فرمان می‌شود و به احتمال زیاد اتومبیل را از شمول گارانتى خارج می‌کند.
پس از آن یک رکاب را که بین 30‌هزار تا 700‌هزار قیمت دارد خریداری کرده و سپس تعویض سپر که بین 30‌هزار تا 2 میلیون تومان قیمت دارد، در برنامه شما قرار می‌گیرد.
تعویض چراغ‌ها نیز یکی از را‌ه‌های اسپرت کردن خودروی شما است که این کار هزینه‌‌هایی معادل 30‌هزار تا 400‌هزار برای شما در بر خواهد داشت.
رنگی کردن شیشه‌‌ها هم 8 تا 15‌هزار تومان خرج دارد.گذاشتن یک سر اگزوز یا تعویض انبار نیز بین 9 تا 200‌هزار تومان است. آخرین مرحله بوق‌‌هاى چند صدایى است. که در بازار قیمتى بین ۸۰ تا ۵۰۰‌هزار تومان دارند. این بوق‌‌ها براساس تعداد صدا‌ها و کشور سازنده قیمت‌گذارى می‌شوند. هزینه فلاپ کشى هم بین ۲۰‌هزار تا ۱۲۰‌هزار تومان تخمین زده می‌شود. قیمت فلاپ‌هاى آلمانى و اتریشى در بازار نسبت به سایر مارک‌ها گران‌تر است و طبق معمول همیشه جنس چینى با قیمت پایین‌تر در بازار فروخته می‌شود. قیمت‌هاى رایج فلاپ کشى ۳۰ ، ۸۰ و ۱۲۰‌هزار تومان است، اما پخش صوت از پرجاذبه‌ترین کالا‌های این بازار شناخته می‌شود. فعالان بازار روایت می‌کنند که به غیر از چند نام مطرح سایر محصولات این بخش به طور کامل به چینی‌‌ها تعلق دارد و اجناس سایر کشور‌های آسیای شرقی مانند کره و ژاپن به ندرت در بازار یافت می‌شوند. یکی از فروشندگان بازار در مورد قیمت این کالا نیز اظهار نظر جالبی دارد: بهای واردات پخش صوت‌‌های ارزان قیمت 60‌هزار تومانی در حدود 20 تا 30‌هزار تومان است. حتی تعدادی از این دستگاه‌ها که برچسب چینی خورده‌اند در ایران ساخته می‌شوند.
تقویت موتور خودرو
پس از تزئینات داخلی و تزئینات بیرونی نوبت به تقویت موتور خودرو می‌رسد.
در ابتدا بستن فیلتر هوای اسپرت که بین 50 تا 300‌هزار تومان قیمت دارد (البته ارزان‌ها بیشتر صدای موتور را زیبا می‌کنند) پس از آن بستن استرس بار برای افزایش میزان تعادل مخصوصا برای ماشین‌های رینگ اسپرت و خوابیده را انجام دهید و در نهایت با بستن هدرز که از 5 تا 15اسب بخار قدرت ماشین شما را افزایش می‌دهد.
شما می‌توانید خودروی اسپرت زیبا داشته باشید، فکر نکنید این کار هزینه زیادی دارد نه، تنها با 7میلیون تومان معادل قیمت خودروی ارزان می‌توانید خودرویی اسپرت و زیبا داشته باشید!
روش‌های ارتفاع زدن
روش بعدی که خیلی رایج است روش ارتفاع زدن است.
این کار راه‌های مختلفی دارد. ارزانترین راه این است که با پرداخت چند‌هزار تومان به یک مکانیک از او درخواست کنید که فنر لول کمک فنر شما را بریده و کوتاه کند تا اینکه ماشین شما ارتفاعش پایین بیاید! این راه به عنوان ارزانترین راه شاید کمی معقول به نظر می‌رسد، ولی اصلا توصیه نمی‌شود؛ چون باعث خشک‌تر شدن ماشین و کمتر شدن عمر فنر‌ها خواهد شد! راه‌هایی هم مثل گرم کردن فنر یا بستن قسمتی از فنر وجود دارد که اصلا تاثیرگذار نیست؛ بلکه ضرر آن بیشتر از نکته‌ مثبتش هست.
راه دوم یکی از راه‌های خوب است که در ایران رواج دارد. اینکه کمک فنرخودرویتان را به اصطلاح پیچ مهره‌ای(یا روغنی) کنید. در این روش داخل فنر را با روغن و واسکازین خاص پر می‌کنند. در این‌صورت شما کمک فنری نرمتر خواهید داشت، ولی ارتفاع خودرو پایین نمی‌آید. برای پایین آوردن ارتفاع باید فنرلول مربوط به کمک فنر را عوض کنید! فنر لول‌های اسپرت زیادی با سایز‌های مختلفی هست مثل سایز ۳۲ که معقول‌تر‌ است؛ سایز ۳۰ که تقریبا ارتفاعی کم دارد و سایز ۲۸ که گلگیرچسبیده به لاستیک هستند! این روش با خریدن فنرلول اسپرت مبلغی حدود ۱۵۰‌هزار تا ۲۰۰‌هزار تومن خرج در بر خواهد داشت! و اما روش سوم این است که شما کیت ساسپنشن برای ماشینتان خریداری کنید که علمی‌ترین و البته گرانترین راه ممکن است. در این روش کلیه سیستم کمک فنرتان با نمونه اسپرت و کم ارتفاع تعویض می‌شود و باعث خواهد شد با کم شدن ارتفاع ماشین در دست انداز‌ها نه تنها خشک نشود، بلکه نرمتر هم شود. این کیت‌ها به ۳ شکل عرضه می‌شوند:
۱ - کیت‌های فنر ثابت که فقط یک ارتفاع دارند و غیر قابل تغییر هستند.
۲ - کیت‌های تنظیم ارتفاع دستی که با روی جک بردن ماشین می‌توانید ارتفاع آن را تغییر دهید.
۳ - سیستم تنظیم ارتفاع اتوماتیک که مثل زانتیا شما می‌توانید از داخل ماشین ارتفاع آن را تغییر دهید.
قیمت این کیت‌ها از ۱ میلیون تومان شروع می‌شود! یکی از معروفترین مارک‌هایی که این کیت‌ها را تولید می‌کند KW است که در کشور آلمان ساخته می شود.


سایت همسریابی اسلامی راه اندازی شد

وبنا - سایت همسریابی اسلامی بصورت رایگان راه اندازی شد. به گفته مدیر سایت برخلاف سایر سایت‌های مشابه که فقط بخشی از امکانات آنها رایگان است، از آذرماه سال 1386 فعالیت خود را آغاز نموده و امکانات کاملا حرفه‌ای و متناسب با نیازهای این نوع سایت‌ها در محیطی بسیار زیبا فراهم کرده است. برای مشاهده سایت به آدرس http://www.emovaghat.com مراجعه کنید. نکته جالب اینجاست که این سایت نزدیک به ۳۰۰۰ نفر عضو دارد که ۲۸۰۰ نفر مرد هستند و ۲۰۰ نفر زن. حال این ۲۰۰ نفر چگونه قرار است که بین این ۲۸۰۰ نفر تقسیم شود ، خدا میداند.

سیاه یا سفید، قیفی یا لیوانی، مسأله این است!

تاریخچه چلوکباب - خیلی جالبه

سلام
این هم تاریخچه چلوکباب واسه اونایی که چلوکباب دوست دارند(مثل خودم)



مورخین و جهانگردان اروپایی که در دوران صفویه از ایران دیدن کرده اند درباره چلوها، پلوها، ترشی ها و مرباها که در ایران طبخ می گردیده است مطالب بسیار زیادی نوشته اند ولی هرگز راجع به چلوکباب حرفی به میان نیامده است. به احتمال زیاد بر اساس مطالبی که توسط میرزامحمدرضامعتمدالکتاب نویسنده کتاب تاریخ قاجاربیان شده است. به دستور شخصی ناصرالدین شاه که اصلیتی قفقازی داشته است و بر اساس نوع کبابی که در آن منطقه طبخ می شده استتهیه می شده است که توسط آشپزان ناصرالدین شاه بعد از مدتی تغییر شکل داده شده است و به صورت امروزی در آمده است.




بر اساس داستانی که توسط دوستعلی خان معیرالممالک از نوادگان ناصرالدین شاه نقل شده است.حکایت از آن دارد که ناصرالرین شاه ۸۷ همسر داشته است که ۴ نفر از آنها رسمی بوده اند بقیه صیغه. هنگامیکه یک روز جمعه شاه قصد زیارت از حضرت عبدالعظیم در شهر ری داشته است. پیشخدمتهای او مجبور بودند روز پنجشنبه به آن منطقه بروند و در حدود۱۰۰۰ تا۲۰۰۰ کباب را بر اساس دستور شاه برای خود او و۱۰۰۰ همراه و خدمه و همسرانش آماده کنند و کبابها نیز می بایست همیشه همراه با سبزی خوردن و پیاز سرو می شده است



در تاریخ راجع به چلوکباب و تاثیر آن در سیاست نیز مطالبی یافت می شود.


در سال ۱۳۲۴ هنگامیکه قیمت قند وارداتی از روسیه بالا رفت و علت آن نیز جنگ بین روسیه و ژاپن بوده است علاءالدوله ، هاشم قندی و اسماعیل خان را که جزوء تجارقند بودند، قند را به ایران وارد می کردند و قیمت قند را بالا برده بودند احضار کرد و مشغول مذاکره با آنها شد ولی بعد از یکی صحبت علاءالدوله که مسئول وقت تهران بود دستور داد تا آنها را شلاق بزنند هنگامیکه می خواستند آنها را شلاق بزنند پسر هاشم قندی پیش علاءالدوله آمد و خواست تا او را به جای پدرش شلاق بزنند و علاءالدوله دستور داد تا او را ۵۰۰ ضربه شلاق بزنند.



وقتیکه موقع نهار خوردن فرا رسید علاءالدوله بلافاصله دستور توقف شلاق زدن را داد و به سه متهم گفت هنگام شلاق زدن باید شلاق بخورید و هنگام نهار باید نهار بخورید و الان چون چلوکباب حاضر است پس باید چلوکباب بخوریم و بعد از غذا بقیه شلاقها را باید بخورید.


در دوره مشروطه نیز هنگامیکه یکی از مشروطه گرایان در تبریز مشقول سخنرانی بوده است یکی از افرادی که چلوکبابی داشته است می پرسد مشروطه یعنی چه؟ سخنران می گوید مشروطه یعنی چلوکباب ارزان و سپس با دستش طول کباب را نشان می دهد و می گوید کبابی به این طول خواهد بود و سپس بازویش را نشان می دهد و قطر کباب هم به اندازه قطر بازوی من خواهد بود.
قدیمی ترین چلوکبابی که در تهران تاسیس شده است در حدود ۱۲۰ سال پیش بوده است.
اعتمادالسلطنه در نوشته هایش را نقل می کند و می نویسد اولین چلوکبابی نامش نایب بوده است که در بازار تهران قرار داشته است و شبیه رستورانهای اروپائیان غذا را بر روی میز سرو می کرده است: ولی اسناد دیگری نیز موجود می باشد که اولین چلوکبابی در تبریز نزدیک مرز با قفقاز تاسیس شده بوده است. پیشخدمتهای رستوران نایب د رآن زمان برنج ها را به صورت هرم در بشقابها قرار می دادند و همراه آن تکه کره ای نیز سرو می شده است. پیشخدمتها یکی یکی برنجها را بر سر میزها می بردند و بلافاصله نفر بعدی کبابها را با سیخ در بشقابها قرار می داده است. در آن زمان هر نفر می توانسته هر چند تا مایل بوده است کباب بخورد و مبلغی که از مشتریان گرفته می شده است یکسان بوده است و فرقی بین کسیکه یک سیخ کباب خورده و چهار یا پنج سیخ نبوده است.


چلوکباب نایب یکی از قدیمی ترین چلوکبابی های تهران بوده است. این چلوکبابی توسط دکتر حسین یزدان منش که دارای مدرک دکترا در رشته جامعه شناسی از فرانسه می باشد اداره می شود و غذاهایی که در آن ارائه می شود بسیار خوشمزه هستند. دکتر یزدان منش عقیده دارد که داشتن یک رستوران شناخته شده که مردم به آن اعتماد دارند از داشتن مدرک دکترای جامعه شناسی کمتر نیست.


در سالهای اخیر نیز کباب برگ و کوبیده در سایز بزرگ که بزرکتر از اندازه استاندارد است تب زیادی پیدا کرده است که چلوکباب پهلوانی جزوء اولین مکانهایی بود که کبابهایش بزرگتر از اندازه عادی بوده است و می توان به عنوان بنیانگذار این نوع کبابها از آن نام برد.



مالک یکی از معروفترین چلوکبابی های تهران که نامش چلوکباب شمشیری بوده حاج حسن شمشیری نام دارد که در قسمت شرقی سبزه میدان قرار داشت و در زمان رضاشاه تاسیس شده بود. بعدها این چلوکبابی به یک ساختمان ۴ طبقه منتقل شد که طبقه اول آشپزخانه بود طبقه دوم مخصوص مغازه دارها و بازاریان و افراد مجرد و طبقه سوم و چهارم برای خانواده ها و مقامات در نظر گرفته شده بود. هر طبقه با آئینه های زیادی تزئین شده بود و خود آقای مشیری بر طبقات سوم و چهارم شخصا نظارت می کرد.


از ساعت ۱۱ صبح بوی کباب و برنج که در چلوکباب شمشیری پخته می شد فضای آن اطراف را پر می کرد و رهگذران را برای خوردن چلوکباب را مردد می کرد. چلوکبابی که در شمشیری ارائه می شد شامل یک بشقاب برنج همراه با کره و دو عدد کباب بوده است.



آقای شمشیری از یاران وفادار و حامیان صنعت ملی شدن نفت توسط دکتر مصدق بوده است و در این زمینه نیز در سال ۱۳۲۰ با پرداخت مبلغ یک ملیون ریال (که مبلغ زیادی در آن زمان بوده است) جهت خرید اوراق قرفه و حمایت از ملی شدن صنعت نفت اقدام می کند . بعد از کودتای ۲۸ مرداد و دستگیر شدن مصدق توسط زاهدی شمشیری نیز دستگیر می شود و به جزیره خارک تبعید می شود. هم زندانی او در خارک که نامش کریم کشاورز می باشد در خاطرات شخصی اش نوشته است که شمشیری متعهد شده بود که بهترین کباب کوبیده و برگ را به هم سلولهایش بدهد که متاسفانه این شانس را نداشت به این گقته اش جامه عمل بپوشاند. درباره چلوکباب شمشیری و کبابهایش توسط بسیاری از نویسندگان و داستانویسان نوشته های زیادی به تحریر در آمده است و در این نوشته ها از چلوکباب شمشیری به عنوان یکی از قدیمی ترین و خوشمزه ترین کباب در ایران نام برده شده است.


در حال حاضر نیز بسیاری از چلوکبابی ها نام شمشیری را برای خود انتخاب می کنند که تداعی کننده کسبیت بالای چلوکباب آنها می باشند. بسیاری از آنها نیز معتقد هستند که آشپزشمشیری بوده اند اما در حقیقت خود آقای شمشیری در حدود ۳۰ سال پیش فوت کرده است و آشپز او نیز سن زیادی داشته است که می تواند تا امروز مشغول کار باشد و شاید هم چون کسی اورا نمی شناسد از دنیا رفته باشد. تنها نکته ای که ممکن است باشد این است که افرادی که در چلوکبابی های دیگر مشغول بکار شده اند و مدعی بوده اند که آشپز چلوکبابی شمشیری می باشند.


اعتمادالسلطنه وزیر انتشارات ناصرالدین شاه و رئیس دفتر مترجم در آن زمان برای پرداخت بهترین چلوکباب که توسط چلوکبابی نایب ارائه می شد بین ۳ تا ۵ ریال آن زمان پرداخت کرده است.
همچنین در سال ۱۲۹۵ عبداله بهرامی معاون اداره امنیه تهران (پلیس امروزی) بیشترین مبلغی که برای هر وعده چلوکباب پرداخت می کرده است ۴ تا ۵ ریال بوده است. حدود سی سال قبل در سال ۱۳۲۰ روزنامه اطلاعات برای یک پرس چلوکباب مبلغ ۵ ریال دریافت می شده است که شامل کباب برگ بزرگ، کره ۳۳۰ گرم برنج پیاز و نان می بوده است. در همان زمان چلوکباب کوبیده مبلغ ۴ ریال قیمت داشته است.


در بین سالهای ۳۵-۱۳۳۰ یک کباب کوبیده ۵/۳ ریال در تهران قیمت داشته است ولی در شهرهای دیگر دو عدد کباب همراه با نان و کوجه فرنگی کباب شده که شکیل یک پرس کامل را دارد ۸ ریال قیمت داشته است. اگر لیموناد یا نوشابه نیز همراه غذا صرف می شده است بین ۲ تا ۴ ریال نیز پرداخت می شده است. بنابراین با پرداخت ۱۰ تا ۱۲ ریال کاملترین غذا را یک فرد می توانست بخورد.


در آن زمان بود که از آب کباب برای خوشمزه کردن کبابها استفاده می شد و توسط چلوکبابی ها با بوی آب کباب که بر روی زغال می ریختند مشتری های زیادی را گرسنه می کردند. در سال ۱۳۵۲ چلوکباب برگ همراه با کره و گوجه فرنگی کباب شده و پیاز و سماق مبلغ ۶۰ ریال بوده است و اغلب افرادی که سرکار بودند و منزل نمی توانستند بروند، چلوکباب می خوردند. دانشجویان که درآمد بهتری داشتند معمولا جوجه کباب سفارش می دادند که قیمت آن ۱۲۰ ریال بوده است.
در آن زمان در چلوکبابی ها یک کاسه خیلی بزرگ قرار داشت که در آن دوغ درست می کردند و همراه با کباب به مشتری داده می شد. یکی از مضوعاتی که مدتها در بین مردم رایج بوده است در مورد چلوکباب این بوده که اگر پسری که به سن بلوغ نرسیده بوی کباب به مشامش می رسید او باید بلافاصله چلوکباب می خورد در غیر این صورت قدرت مردانگی اش را از دست می داد!!!
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از کبابی هایی دایر شد که فقط کباب با نان می دادند و یک تنور دارند که خودشان نان مورد نیاز را درست می کردند و کلمه نان داغ کباب داغ را بر روی تابلوهایشان نصب کرده اند.


امروز قیمت یک پرس چلوکباب بین ۷۰۰۰ ریال تا ۴۰۰۰۰ ریال می باشد و کباب کوبیده ۲۵ ریالی بین ۴۵۰۰ تا ۱۵۰۰۰ ریال قیمت دارد. حقوق کارگر نیز بین ۲۵۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰۰ ریال است. با اینکه چلوکباب غذای سنتی و محلی ایران است و زمانی همه از آن استفاده می کردند متاسفانه باید گفت که یک غذای گرانقیمت به حساب می آید.


▪ معروفترین چلوکبابی هایی که در تهران وجود دارند عبارتند از:
نایب سعادت آباد، آبان، ولی عصر، خیابان وزراء ، شاطرعباس، مدائن، البرز، یاس(که هر دو شعبه توسط برادران ناصری اداره می شود) رویال ونک، لوکس طلایی، آپادانا، ارکیده، جوان و تبریز. بنابراین چلوکباب یکی از خوشمزه ترین و لذیذترین غذای ملی است که در تمام دنیا معروف می شود و همه با لذت و ولع این غذا را می خورند.



جواد فریفته آشپزمخصوص احمد شاه حدود ۸۰ سال پیش هنگامیکه مقیم پاریس شد اولین کسی بود که چلوکباب را در خارج کشور ارائه کرد و نام چلوکبابی اش فریفته بود. همچنین احمد خان از ایرانیانی که در آلمان زندگی می کرد، در زمان حکومت نازی رستورانی باز کرد و نامش را هیتلر گذاشت و افرادی که هیتلر و نازی را قبول داشتند اجازه ورود به رستوران را داشتند.


در شهر لس آنجلس آمریکا یک چلوکبابی به نام نایب می باشد که اکثر ایرانیان مقیم آمریکا از مشتریان این چلوکبابی می باشند.


و چلوکبابی دیگر پسودو(psceudo ) چلوکباب می باشد. هنگامیکه از مسئول آنجا سئوال شد چرا نام پسودوچلوکباب را انتخاب کردید و چه معنی می دهد؟ گفت چلوکبابی که در اینجا سرو می شود با برنج ایرانی است و از فیله تازه گوساله تهیه می شود. هنگامیکه با گوشت گوساله کباب درست می شود بهتر است نامش را استیک پلو بگذاریم تا چلوکباب. البته این غذا چیزی شبیه چلوکباب واقعی است ولی صددرصد چلوکباب نیست.


امیدوارم هنگامیکه چلوکباب می خورید این غذای ایرانی را که اکثریت مردم دنیا دوست دارند را با لذت تمام و غرور و افتخار میل کنید.
موفق باشید

گزارش از رختکن استیل آذین بعد از باخت اخیر برابر شموشک

علی پروین استیل آذین
شورش را درآوردید. داریم از دل و جون مایه مى گذاریم، ۸ میلیارد تو مگه کم است؟ اون روز جشن تولد کلانى، خود هدایتى بیچاره اومد چک هاتونو پاس کرد که ببازید؟ سرتونو انداختین پایین که چى؟ با توام آقاى کاویانپور، ۱۲۰ میلیون گرفتى فقط عرض زمینو گز کنى؟ نگام کن، ببینم روت مى شه تو چشاى من نیگا کنى؟ رفتین به تیمى باختین که تو این مدت توپ واسه تمرین نداشته، اون وقت شماها همتون رفته بودین کیش. آقاى انصاریان ۲۰۰ میلیونى، تو دیگه چرا؟ حالا مى فهمم چرا استقلال نخواستت. توام که فقط مى تونى بگى مصاحبه نمى کنى. به جاى مصاحبه نکردن، نذار توپ ها ازت رد شه، شما سه تا که صد میلیون گرفتین، سیدعباسى که اصلا تو گل مونده بود، آقاى جبارى هم که ماشاءالله گوشه زمین گیر کرده بود، فرزاد خان هم که فقط بلده دعوا کنه و کارت بگیره.
دلمون خوش بود که میلاد نورى و ممد غلامین رو داریم. زکى! محمد تو دیگه کجا خودتو قایم کردى؟ Bmw هفتاد میلیون تومنى واست خریدم اونجورى بازى کنى؟ الان هدایتى سکته کرده، خوبه حالا واستون اتوبوس ۱۸۰ میلیون تومنى هم خریدیم و نمى ذاریم تو صف بلیت هواپیما بمونین و تا سارى وقتتون تلف شه. آقا فرهاد، تهران که رسیدیم یه سر بیا دفترم کار واجب باهات دارم.» این جمله ها را کلاغ پشت پنجره رختکن استیل آذین بعد از بازى با شموشک برایمان آورد.

سردار احمدی مقدم: هیچ مقامی و مرجعی در کشور مجاز به کشف عورت مرد

سردار احمدی مقدم گفت: نیروی انتظامی در خصوص جرائم غیر مشهود در صورتی که شاکی وجود نداشته باشد، حق دخالت ندارد.

The image “http://www.omidnews.ir/www/photonews/ahmadi-moghadam_04_m.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

سردار اسماعیل احمدی مقدم در گفت‌وگویی در خصوص فیلم‌ها و بلوتوث ‌هایی که در این فیلم‌ها افرادی با لباس ماموران نیروی انتظامی اقدام به فیلمبرداری از جرائم غیر مشهود در حین عملیات‌های خود می‌کنند، تصریح کرد: نیروی انتظامی در خصوص جرائم غیر مشهود در صورتی که شاکی وجود نداشته باشد، حق دخالت ندارد.

وی افزود: اگر هم نیروی انتظامی در حین عملیات‌های خود به سِرّی از مردم پی ببرد حق افشاء آن را نداشته و ندارد.

فرمانده نیروی انتظامی تاکید کرد: حتی قوه قضائیه نیز در جریان رسیدگی به مفاسد اخلاقی و اعمال منافی عفت، مجاز به احضار شهود، انجام تحقیق و تکثیر عدله نیست.

وی در خصوص کشف عورت مجرمین در این فیلم‌ها اظهار داشت: هیچ مقام و مرجعی در هیچ نقطه‌ای از کشور مجاز به کشف عورت نیست و انجام آن جرم محسوب می شود و با مجرم به شدت برخورد می‌شود.

سردار احمدی مقدم انتساب این گونه فیلم‌ها به نیروی انتظامی را به شدت تکذیب کرد و گفت: اگر هم ماموری در حین انجام عملیات خود در خصوص این گونه جرائم و حتی جرائم دیگر، اقدام به فیلمبرداری کند، به شدت با مامور خاطی برخورد و به اشد مجازات محکوم می شود.
.
شایان ذکر است در هفته های اخیر یک بلوتوث از یک زن و مرد لخت که توسط نیروی انتظامی از آنها فیلم برداری می شود در بین مردم پخش شده است و اشاره فرمانده نیروی انتظامی به آن بلوتوث بوده است . در این فیلم کسانی که به نظر مامور می آیند به زن جوان اجازه پوشیدن لباس زیر را می دهند اما به مرد اجازه پوشیدن لباس را نمی دهند و در حالی که او لخت است و به دستهایش دست بند زده اند از آن پسر و دختر فیلم برداری می کنند . در آخر هم به دختر می گویند که شلوار پسر را پای او کند .

مطلبی جالب در مورد تجمل گرایی در مراسم های عزاداری


 آن قدیم ها اگر یکی از اهالی محل می مرد، ولوله ای به پا می شد. همه کار و زندگی شان را رها می کردند تا گوشه ای از کار تدفین و برگزاری مراسم ختم ، سوم و هفتم را به عهده بگیرند ، اگر هم آن تازه درگذشته ریش سفید محل و دارای ارج و قربی میان اهالی بود یا جوان ناکامی بود که تازه از دنیا رفته بود ، کسبه محل مغازه هایشان را تعطیل می کردند و دسته عزاداری راه می انداختند.
هر کس در حد بضاعت خود گوشه ای از کار را می گرفت بدون این که کوچکترین چشمداشتی داشته باشد اما این روزها…
امروزه گذار از جامعه سنتی به صنعتی ، زندگی ماشینی و گرفتاری های روزمره شهرنشینی رفته رفته ضمن ایجاد شرایطی برای دور شدن و گسستگی خانواده ها از یکدیگر بتدریج زمینه ظهور مشاغل جدیدی را با هدف رفع نیازهای جامعه شهرنشین پدید آورده است.
یکی از این کارآفرینی های جدید ، ایجاد موسسات و مراکز خصوصی در گوشه و کنار این شهر است که مردم را به مرگ آبرومندانه دعوت می کنند. اگر خدای ناخواسته عزیزی را از دست داده اید ، وقتی با این موسسات تماس بگیرید ، ظرف کمتر از یک ساعت سور و سات عزاداری مهیا شده و مراسم عزاداری شما به باشکوه ترین شکل ممکن برپا خواهد شد. فقط کافی است با دست و دلبازی پول خرج کنید. اگر متوفی در بیمارستان فوت کرده باشد همان جا جواز دفن صادر می شود اما اگر متوفی در خانه فوت کند در صورتی که کارها را از همین جا به یکی از این موسسات خصوصی ارائه خدمات کفن و دفن و عزاداری بسپارید ، در مرحله اول آنها از یک پزشک معتمد دعوت می کنند تا برای مرده جواز دفن صادر کند.

مرده از شما ، کفن و دفن از ما!
وقتی شما با یکی از این شرکتها تماس می گیرید ، مدیر شرکت ساعتها برایتان از موفقیت هایش در جلب رضایت مشتریان تعریف و تمجید می کند. برخی از خانواده های پولدار برای این که مرده شان در ترافیک شستشوی مردگان در بهشت زهرا قرار نگیرد از این موسسات می خواهند مرده شور را به خانه بیاورند تا طی مراسم خاصی ضمن غسل دادن همراه با دعا و نیایش مراسم تلقین را بجای آورند.آقای مدیر شرکت توضیح می دهد بسته به این که متوفی زن باشد یا مرد ۲غسال که کاملا به کار خود وارد هستند و تجربه کافی در این زمینه دارند برای شستشو و کفن متوفی به منزل می آیند که هر یک نفری ۳۰هزار تومان نیز دریافت می کنند. پس از اجرای مراسم غسل و کفن ، متوفی برای انتقال به بهشت زهرا (س) آماده می شود آن هم با آمبولانس بنز الگانس که برای خانواده متوفی بالای ۵۰هزار تومان هزینه می برد.

عزاداری تجملی
هماهنگی های لازم برای برگزاری مراسم در یک مسجد معتبر در بالای شهر ، تهیه بهترین نوع میوه ، حلوا و خرما با تزیینات ویژه ، مداح ، اکو ، گریه کن و… شام و ناهار که می تواند به تنهایی به اندازه شام و ناهار یک جشن ازدواج مجلل هزینه بر باشد ، از جمله خدماتی است که این موسسات در قالب خدمات عزاداری به مراجعان خود ارائه می کنند.

مرگ یک بار شیون زیاد
حق الزحمه مداحان ، واعظان و قرآن خوانانی که برای این گونه مراسم دعوت می شوند از ساعتی ۳۰هزار تومان تا ۴۰۰هزار تومان است ! البته مدیر شرکت توضیح می دهد این بسته به نظر خانواده متوفی دارند که چقدر روی مداح و نوحه خوان تاکید دارند ، یعنی نوحه خوان و مداح معمولی که معروف هم نباشد از ساعتی ۳۰ هزار تومان به بالا دستمزد می گیرد اما هستند مداحان و نوحه خوانان معروفی که با توجه به توانایی که در گرداندن اینچنین مراسمی دارند تا ساعاتی ۴۰۰ هزار تومان هم دستمزد دریافت می کنند. به گفته مدیر شرکت ، مداحان و نوحه خوانان زن با توجه به محدودیت بیشتری که دارند دو برابر نوحه خوانان مرد برای حضور در این گونه مراسم ها دستمزد می گیرند که پایه دریافتی آنها از ساعتی ۵۰هزار تومان شروع می شود. در صورتی که خانواده متوفی برای برگزاری مراسم شب سوم و هفتم تقاضای رزرو مسجدی در یکی از بهترین مناطق شهر را داشته باشند باید برای هر دو ساعت بالای ۱۰۰هزار تومان بپردازند.

خرید قبر، اینجا هم قانون بازار حکمفرماست
حالا نوبت گرفتن قبر برای متوفی است. اینجا هم قانون بازار حکمفرماست. از قبرهای ۵۰هزار تومانی که در قطعات جدید حفر می شود و فقط هزینه کفن و دفن را از خانواده متوفی می گیرند تا قبرهایی که در جاهای معروف و مرغوب و قطعات قدیمی متعلق به ۳۰ تا ۳۵ سال پیش است که برای خریداران تا ۱۵ میلیون تومان هم آب می خورد.

سنگ قبرهای میلیونی !
حال اگر خانواده متوفی بخواهد تا پیش از مراسم شب چهلم برای مزار عزیز تازه درگذشته خود سنگ قبر سفارش دهد ، این مراکز قیمتهای متفاوتی از سنگ قبر را پیشنهاد می کنند. مدیر شرکت که میان جملات خود بارها تاکید می کند که در اینجا مشتری حرف اول را می زند با بیان این که قیمت سنگ قبر از ۵۰هزار تومان شروع می شود و به یک میلیون تومان هم می رسد ، می گوید: اگر سنگ قبر گرانیت ایرانی باشد ، با توجه به نرخ امسال بین ۸۰ تا ۹۰ هزار تومان برای خانواده متوفی هزینه برمی دارد اما اگر برای خانواده متوفی قیمت چندان مهم نباشد ، سنگ قبرهایی از جنس گرانیت یونانی یا گرانیت برزیلی پیشنهاد می شود که علاوه بر جنس بسیار مرغوب تری که دارند، از لحاظ ظرافت ، زیبایی کار هنری که روی این سنگ قبرها انجام می شود ، قیمت آنها تا یک میلیون تومان هم برای خانواده متوفی آب می خورد.

کار و کاسبی نان و آبدار اما غیرقانونی
در حالی که فعالیت موسسات ارائه کننده خدمات مربوط به مراسم عزاداری روز به روز ابعاد وسیع تری به خود می گیرد و بتدریج بر مشتریان این مراکز اضافه می شود اما مسوولان سازمان بهشت زهرا (س) همچنان فعالیت این موسسات را در سطح شهر غیررسمی و فاقد مجوز قانونی می دانند. محمود رضاییان ، مدیرعامل سازمان بهشت زهراس با بیان این که ظهور موسسات خصوصی که طی چند دهه اخیر با شعار برگزاری مراسم آبرومندانه عزاداری حتی پا را فراتر نهاده و به ارائه خدمات شستشو و کفن و دفن متوفیان نیز می پردازند ، کاملا غیرقانونی و فاقد مجوز رسمی است ، می گوید: طی چند سال اخیر بارها مکاتباتی از سوی نمایندگان این موسسات با سازمان بهشت زهرا (س) با هدف تلاش برای اخذ مجوز قانونی فعالیت و جلب همکاری سازمان بهشت زهرا با این مراکز و موسسات صورت گرفته است اما سازمان بهشت زهرا همچنان بر غیرقانونی بودن فعالیت این موسسات تاکید می کند. وی در پاسخ به این پرسش که آیا شستشو و غسل دادن متوفی به وسیله این موسسات از لحاظ شرعی صحیح است؟ می گوید: اصولا هر گونه شستشو و کفن و دفن متوفی خارج از غسالخانه بهشت زهرا از لحاظ شرعی مشکل دار است حتی برخی مراجع ، شستشو و غسل دادن متوفی در خانه و با آب شرب شهری را جایز نمی دانند ، ضمن آنکه شستشو در غسالخانه بهشت زهرا با آب شرب شهری نیست.
مدیرعامل سازمان بهشت زهرا (س) در پاسخ به این پرسش که اگر در حال حاضر پیش فروش قبر در بهشت زهرا منتفی است پس چگونه این موسسات از قبل تعدادی قبر خریده و در مواقع لزوم به متقاضیان می فروشند ، می گوید: در حال حاضر پیش فروش قبر به منظور نگهداری برای طولانی مدت نداریم و فروش قبور به متقاضیان فقط برای استفاده و نه نگهداری و ذخیره برای چند سال بعد واگذار می شود البته مدیرعامل سازمان بهشت زهرا همچنان بر عدم خرید و فروش قبر در بهشت زهرا تاکید می کند و می گوید: طی چند سال اخیر سازمان بهشت زهرا فعالیت نامحسوس گسترده ای را برای شناسایی افراد یا گروههایی که با خرید و فروش قبر درآمدزایی می کنند انجام داده و حتی بررسی های نامحسوسی نیز در سازمان در حال انجام است که اگر افرادی از داخل مجموعه نیز در این زمینه با خریداران قبر همکاری می کنند ، شناسایی شوند. رضاییان تاکید می کند: در حال حاضر واگذاری قبر فقط به خود شخص یا بستگان درجه یک وی با ذکر نام دقیق فرد و قیمت قبر خریداری شده ، به نام خریدار سند می خورد.

تجمل گرایی در مراسم سوگواری
یک جامعه شناس از ۲ واقعه ازدواج و مرگ به عنوان ۲اتفاق مهم که موجب تجمع و انسجام اجتماعی گروههای انسانی شده تعبیر می کند و می گوید: پدیده ازدواج ریشه تاریخی دارد و قدمت آن به پیش از تاریخ بازمی گردد ، یعنی زمانی که هنوز انسان ها قادر به نوشتن و ثبت وقایع تاریخ زندگی خود نبودند و با گرفتن مراسم جشنی که در آن از همه افراد جامعه محل سکونت خود دعوت به عمل می آوردند ، به ازدواج خود جنبه قانونی و رسمی می بخشیدند و در واقع جامعه به صورت بصری ، ازدواج ۲ نفر را با یکدیگر تایید می کرد. به گفته دکتر غلامرضا علیزاده ، جامعه خود را در مقابل جوانان مسوول می دید اما در حال حاضر با گذار جامعه از مرحله سنتی به صنعتی که روند بروز خانواده هسته ای را تسریع کرده است با قوت گرفتن تجمل گرایی ، کمک و همکاری جمعی از میان رفته است و خانواده ها باید به تنهایی تمام مراسم عزاداری و سوگواری را برگزار کنند.

عزادارانی که به آرایشگاه می روند!
امروزه در شهرهای بزرگ ، آرایشگاه ها نیز به افرادی که قصد شرکت در مراسم عزاداری را دارند ، خدمات ویژه ای ارائه می کنند ، به طوری که آرایشگاه ها دیگر صرفا برای مراسم ازدواج به مشتریان خود خدمات نمی دهند بلکه طی سالهای اخیر این آرایشگاه ها علاوه بر مراسم ازدواج برای مراسم سوگواری نیز خدمات گریم ارائه می کنند. این آرایشگاه ها با ایجاد خطوط خاصی در چهره و نوع آرایش سعی می کنند حالت چهره فرد را مغموم و اندوهگین نشان دهند. دکتر علیزاده در ادامه با اظهار نگرانی از رشد روزافزون پدیده تجمل گرایی در جامعه که خود زمینه بروز آسیبهای اجتماعی فراوانی را برای خانواده هایی که از توان و تمکن مالی برخوردار نیستند ، پدید خواهد آورد ، می گوید: تغییر شیوه برگزاری مراسم های عزاداری ، ورود تجمل گرایی به وادی مراسم سوگواری و ظهور موسسات خصوصی که از این راه درآمد کسب می کنند طی سالهای اخیر به صورت یک خرده فرهنگ مخرب وارد فرهنگ و باورهای جامعه ما شده است ، در حالی که هم اکنون فاجعه بزرگی کلانشهرها را تهدید می کند و آن این است که بیشتر خانواده ها بسختی قادر به تامین تمام مخارج خود و فرزندان هستند و اگر چنین رقابت ناسالمی نیز ایجاد شود و امکاناتی که باید صرف زنده ها شود برای مرده ها هزینه شود ، باید در آینده انتظار بروز بحران های جبران نشدنی را در جامعه داشته باشیم.
برآورد سرانگشتی نشان می دهد برگزاری یک مراسم عزاداری از سوی این موسسات ، دست کم تا ۴۰ میلیون تومان برای خانواده متوفی هزینه در پی دارد. پس براحتی می توان دریافت با این نرخها فقط گروههای خاصی از جامعه امکان برگزاری چنین مراسم های باشکوهی را دارند اما موضوع نگران کننده این است که مبادا بتدریج در آینده ای نه چندان دور این اتفاق نوظهور به یکی از همان سنتهای نادرست رایج در جامعه تبدیل و تا چند وقت دیگر این مشکل نیز به مشکلات دیگر شهروندان ساکن کلانشهرها اضافه شود که چگونه باید این هزینه ها را تامین کنند.
نکته مهم دیگر این که وقتی برای برگزاری یک مراسم سوگواری چند میلیون تومان هزینه صرف می شود ، در حالی که معلوم نیست آیا ثوابی نیز از این مراسم نصیب متوفی خواهد شد این فکر ممکن است برای لحظه ای به سراغتان بیاید که با این پولها می توان چند جوان را به خانه بخت فرستاد؟ چند خانواده گرفتار را نجات داد؟ دست چند خانواده بی سرپرست و خود سرپرست را گرفت؟ سرمایه کار و فعالیت چند نفر جوان بیکار را فراهم آورد؟ براستی ثواب کدام یک از این کارها بیشتر است؟

گریه کن ۱۵ هزار تومان

اگر خانواده متوفی بستگان و آشنایان زیادی نداشته باشند که در مراسم ترحیم متوفی شان شرکت کنند و در یک کلام اگر خانواده متوفی بستگان و آشنایان زیادی نداشته باشند که در مراسم ترحیم متوفی شان شرکت کنند و در یک کلام مجلس خلوت و سوت و کور باشد ، این موسسات برای این مشکل نیز راه چاره ای پیش پای خانواده متوفی می گذارند.
خانواده های متوفیان در صورتی که بخواهند مراسم پرشورتر برگزار شود باید برای هر ۲ ساعت به ازای هر گریه کن ۱۵ هزار تومان بپردازند. این افراد به بهترین شکل گریه و زاری می کنند و به مراسم شور و حال دیگری می بخشند!

فرار بزرگ - مصاحبه خواندنی با احمد باطبی در مورد فرارش از ایران

احمد باطبی 18 تیرعکس احمد باطبی آمریکا
مصاحبه نوشابه امیری با احمدی باطبی :
آخرین باری که با هم صحبت کردیم هیچ خبری از خروج تو از ایران نبود ؟ چی شد یکدفعه ؟

درست است. ما با هم کار می کردیم. من در یک بخش روزآنلاین کار می کردم. چند روز قبل از عید ‏هم با هم صحبت کردیم.اما یک روز از دادگاه با من تماس گرفتند که دیگر مرخصی ات تمدید نمی ‏شود. باید برگردی زندان. من تعجب کردم؛ چون به من گفته بودند اگر کار سیاسی نکنی می توانی ‏بیرون باشی. من هم واقعا کار علنی سیاسی نمی کردم. یعنی کارغیر علنی می کردم . خیلی تعجب ‏کردم. برای همین تصمیم گرفتم به بازجویم در وزارت اطلاعات زنگ بزنم. در واقع او مسئول من بود ‏و مرتب در مورد کارهایم با من حرف می زد، اما وقتی چند بار به او زنگ زدم و خبری نشد، فکر ‏کردم وزارت اطلاعاتی ها هم می خواهند من به زندان برگردم، برای همین خودشان را کنار کشیده اند. ‏به دنبال این نتیجه گیری، به همه آدم هایی که می توانستم به آنها اعتماد کنم و با آنها حرف بزنم، تلفن ‏کردم. ولی چون تعطیلی عید بود، هیچکس را پیدا نکردم. هر کسی را می گرفتم جواب نمی داد. هر که ‏را می خواستم ببینم در حال سفر بود؛ مانده بودم چکار کنم. قدرت تصمیم گیری هم نداشتم؛ضمن اینکه ‏تحلیل ام این بود که با توجه به ۹ سالی که گذرانده بودم که بالاخره کم نیست و آسان هم نیست، اگر ‏برگردم برایم یک اتفاق جانی می افتد. تازه برای خودم مهم نبود، ولی این مسئله حتما به خانواده ام ‏خیلی فشار می آورد.مخصوصا مادرم. این یک تحلیل؛ تحلیل دیگرم هم این بود که زندان تا یک حدی ‏ظرفیت دارد؛ اگر بیشتر می شد و هی تکرار می شد ، در واقع لوث می شد. بالاخره در فضای عید و ‏این افکار، با دوستانم در حزب دموکرات کردستان ایران تماس گرفتم….‏با آنها از کجا آشنا بودی؟
در ارتباط بودم دیگر؛ یا از زندان یا با بعضی هایشان هم در بیرون.‏


بعد چی شد؟

به آنها موضوع را گفتم. گفتند آماده باش،ترتیب کار را می دهیم.یعنی نگفتند کی یا چگونه؛ فقط گفتند ‏هماهنگ می کنیم. تا اینکه دقیقا روز اول عید که داشتم از تهران برای دیدن خانواده به کرج می رفتم، ‏زنگ زدند. گفتند می خواهیم تو را در فلان جا ببینیم. من فکر کردم می خواهند در مورد برنامه سفر با ‏من صحبت کنند.با همان کوله دوربینم و مدارکی که همیشه همراهم بود، به محل قرار رفتم. گفتند: ‏عملیات از همین حالا شروع شده. سوار شو!‏


یعنی از همان خیابان؟!

بله.‏


کجا بود؟

نزدیک میدان آرژانتین.به آنها گفتم من هیچی همراه ندارم.گفتند: مهم نیست. عملیات شروع شده.سوار ‏ماشین شدیم و اینطوری راه افتادیم.‏


به کدام سمت؟

نمی دانم . شهر به شهر مرا بردند. یک مسیر غیرمتعارف. زیگزاگی.تا رسیدیم به مرز.اسم آن شهر ‏مرزی را نمی توانم بگویم.‏

خب بله؛ ولی بگو وقتی به تو گفتند که رفتن جدی شده، حالت چطور بود؟

غم دنیا آمد به دلم. خیلی ناگهانی بود. هیچ آمادگی نداشتم. خانواده؛ دوستانم؛ مملکتی که این همه ‏دوستش دارم. همه و همه. تازه مشکل وثیقه هم بود.ندیدن خانواده؛ مشکل مالی.ولی نمی توانستم ‏عملیات سنگینی را که شروع شده بود قطع کنم. رفتم. تا رسیدیم به شهری مرزی. آنجاها مین گذاری ‏شده بود. مجبور شدیم چند بار مرز را عوض کنیم.رفتیم مرزهای دیگر. جاهای دیگر.بالاخره به شهری ‏رسیدیم که فرماندار نظامی داشت. می گفتند او شب ها خودش مردم را با تیر می زند.برای همین چند ‏شب نتوانستیم از مرز عبور کنیم. بالاخره انقدر از این مرز به آن مرز رفتیم تا خارج شدیم.‏

شب ها کجا می خوابیدید؟
در خانه روستاییان و اگر در شهر بودیم در خانه اعضای حزب دموکرات.‏

آنها تو را می شناختند؟
نه؛ با اسم مستعار مرا صدا می کردند. یعنی قبلش در ایمیل ها به من گفته بودند که اسم مستعار چه ‏خواهد بود.‏

یعنی آنها نمی دانستند دارنداحمد باطبی را خارج می کنند؟

نه.فقط عملیاتی را که به آنها دستور داده بودند اجرا می کردند.‏

اسم مستعارت چی بود؟
بهرام. بهرام شجاعی . خلاصه از مرز رد شدیم. رسیدیم به یک جایی که جمهوری اسلامی آنجا را توپ ‏باران می کرد. نزدیک بودبمیریم. ولی بالاخره رد شدیم و عاقبت خودمان را به پیشمرگ های عراقی ‏تسلیم کردیم. آنها ما را به اداره آسایش، یعنی اداره اطلاعات یکی از شهرهای مرزی تحویل ‏دادند.بعد…‏

صبر کن. صبر کن. پایت را گذاشتی آن طرف مرز. ممکن است یک قدم باشد فاصله این طرف مرز با ‏آن طرف مرز؛ ولی این یک قدم چه فرقی داشت؟
خیلی فرق داشت. ‏

چه فرقی؟

یک هراس عجیبی به من حاکم شد. هنوز هم که اینجا هستم این هراس را دارم.فکر کن درخانه خودت ‏باشی، بعد یک مرتبه تورا بگذارند در یک خانه شیشه ای. جایی که همه تورا می بینند. ولی تو نه. ‏هیچکس نیست کمکت کند. هیچکس را نمی شناسی. کسی نیست که به او اعتماد کنی. معلوم نیست کی ‏هستی، چی هستی …می دانید من هیچ تصمیم قبلی برای خروج نداشتم. برنامه ریزی نداشتم.حتی پول ‏نداشتم. فقط یک حساب بانکی داشتم که حقوقم از« روز» به آنجا ریخته می شد. تنها کاری که وقت شد ‏بکنم این بود که در یکی از شهرهای مسیر از یک عابر بانک، بقیه پولم را گرفتم. باقیمانده حقوقم.‏

پس حلال حلال بود
‏[می خندد] بله؛ حلال حلال.فقط ۴۰۰ هزارتومان بود. با همان زدم به بیابان.حالا در یک کشور غریب ‏بودم. به هیچکس نگفته بودم کجا می روم. نه به خانواده، نه به هیچکس دیگر.با کسی هم مشورت ‏نکرده بودم.فقط به بچه های حزب دموکرات گفته بودم و آنها هم مرا خارج کرده بودند.خب؛ این وضع ‏هراس می آورد. یک موقعیت ناجور. در یک کشور جنگی. کشوری که در آن سلاح آزاد است. ‏آدمکشی دیدم. جنگ دیدم.درگیری. البته این را هم بگویم که دیگر برایم مهم نبود. یک کاری را شروع ‏کرده بودم.و من همیشه اینطوری هستم.باید ادامه می دادم.‏

خب بعد؟
در اداره آسایش گفتیم که ما با حزب دموکرات در ارتباطیم. آنها هم ما را به یک اداره امنیتی دیگر ‏فرستادند. بالاخره ماشین های حزب دموکرات رسید و مرا به«کویه» بردند. کویه در واقع مرکز اصلی ‏حزب دموکرات است. آنها در همه شهرها یک مرکزی دارند.چند هزار کرد ایرانی آنجا هستند.بعد به ‏من یک خانه دادند که در آن مخفی شدم. از آنجا بیرون نمی آمدم. بالاخره به خواست خودم و وکیلم در ‏آمریکا از آنها خواستم مرا به دفتر سازمان ملل در اربیل معرفی کنند. اتفاقا مسئول آنجا مرا می ‏شناخت. گفت خیلی ها می آیند اینجا می گویند ما با احمد باطبی بودیم….‏

تنهایی یک حزب شدی. حزب احمد باطبی.

‏[خنده]حزب که نه؛ من یک آدمم. از احزاب یک نفره خوشم نمیآید. در آنجا کار مرا خیلی سریع ‏پیگیری کردند.گفتند کجا می خواهی بروی؟من جای مشخصی در نظر نداشتم. البته در مدتی که آنجا ‏بودم از طریق ایمیل با بعضی از دوستان تماس گرفتم.به آنها گفتم که مجبور شدم از کشور خارج شوم. ‏دوستان سه جا را برای من مد نظر داشتند: فرانسه ، کانادا و آمریکا. تحلیل آن دوستان این بود که این ‏جاها برای فعالیت بهتر است.من هم همین سه جا را به مسئول سازمان ملل در اربیل گفتم. از این طرف ‏هم وکیلم، خانم لیلی مظاهری، پیگیری کرد تا اینکه بعد از دو سه ماه…‏

دو سه ماه رادر یک جا بودی؟اربیل؟
نه. پیش بچه های حزب دموکرات بودم و آنها مرتب جای مرا تغییر می دادند. یعنی به دلایل امنیتی این ‏کار را می کردند. حتی یک تیم چند نفره برای مراقبت از من گذاشته بودند که شب و روز نگهبانی می ‏دادند.‏

در این مدت با خانواده ات هم تماس گرفتی؟
یکی دوبار در حد «مسنجر». تا اینکه چند تا اتفاق بد افتاد…‏

بد؟
بله. اول اینکه در عراق جانم تهدید شد.برای همین حزب دموکرات مجبور شد چند بار جای من را ‏عوض کند.‏

این همان وقتی نیست که فعالین حقوق بشر اعلامیه دادند که جان تو در خطر است؟
بله. البته من عضو فعالین حقوق بشر بودم ولی تا آن موقع علنی نکرده بودیم؛ ولی وقتی تهدید نظامی ‏شدم…‏

تهدید نظامی؟

بله؛یک گروه تروریستی فرستاده بودند که چند نفر را ترور کنند. خبرش را حتی چند تا از روزنامه ‏های محلی هم نوشتند .‏

خب بعد؟
اتفاق بعدی که افتاداین بود که ما سعی کرده بودیم ذهن ها را به این سمت ببریم که من در ترکیه هستم؛ ‏اما وزارت اطلاعات تلفن شخصی من را که فقط یو ان داشت ، پیدا کرد و در عراق به من زنگ ‏زدند. گفتند باید برگردی ایران. برو خودت را به کنسول ایران معرفی کن. بعد ما خودمان به تو ‏پاسپورت می دهیم.بهت کمک مالی می کنیم که هر جا خواستی بروی. از این چیزها.من صدایشان را ‏ضبط کرده ام.‏

وقتی صدای آنها را شنیدی چه حالی پیدا کردی؟
تعجب کردم.چون آن شماره را کسی نداشت. البته می دانستم که آنها به لحاظ تجهیزات جاسوسی خیلی ‏دست شان باز است و می دانستم که آنقدر مجهز هستند که می توانند جای من را پیدا بکنند.ولی به هر ‏حال وقتی تلفن زدندحزب دموکراتی ها یک نامه به سازمان ملل نوشتند و گفتند ما اطلاعاتی داریم که ‏نشان می دهد جان احمد باطبی در خطر است و باید اورا هر چه زودتر از عراق خارج کرد.به دنبال ‏این نامه مسئولین سازمان ملل در عراق تصمیم گرفتند مرا هر چه زودتر از عراق خارج کنند وبه ‏سوئد بفرستند.اما قبل از اینکه این اتفاق بیفتد خانم لیلی مظاهری، وکیل من در آمریکا پذیرش آمریکا را ‏گرفت و من به اتریش رفتم و از آنجا به آمریکا.‏

به وین که رسیدی، چطوری بود؟ خیلی فرق داشت نه؟
بله؛ یک فرق عظیم .ضمن اینکه من در مدتی هم که در عراق بودم اگر چه آزاد شده بود اما در واقع ‏محدود بودم.از اتاقم هم بیرون نمی آمدم. ‏

خب اولین کاری که در فرودگاه وین کردی چه بود؟
لپ تابم را بازکردم.اینترنت پر سرعت حیرت زده ام کرد. برای همین اولین کاری که کردم آپ دیت ‏کردن نرم افزارهایم بود. رفتم روی یوتیوپ. فیلم تماشا کردم. حال کردم. هی فایل هارا دانلود می ‏کردم؛ هی دیلیت می کردم. لذت بردم…‏

آدم های دور و برت را هم نگاه می کردی؟
بله چون همزمان بود با مسابقات جام اروپا. همه جور آدمی در آنجا دیده می شد. همه فوتبال نگاه می ‏کردند و من آدم هارا. به خودم می گفتم: ببین دغدغه ما چیست؛ دغدغه اینها چیست!ما دل مشغولی مان ‏این است که زنده بمانیم؛ اینها از جاهای مختلف می آیند که فوتبال ببینند.هر چقدر بیشتر به آنها نگاه می ‏کردم، بیشتر احساس غربت می کردم. احساس هراس. همان احساسی که موقع رد شدن از مرز داشتم. ‏مثل بچه ای که به دنیا می آید و وارد دنیایی می شود ناشناخته. فکر می کردم در این دنیا چطوری ‏زندگی خواهم کرد.چطوری می توانم فکرکنم.چگونه خودم را بین اینها نگاهدارم و… این افکار انقدر ‏به من دلهره می داد که با وجود ساعت ها بی خوابی نمی توانستم بخوابم. بعد چشم هایم را روی هم ‏گذاشتم. آن وقت خانمی از کارمندان فرودگاه به آهستگی پتویی را روی من انداخت. گرم که شدم، ‏خوابم برد. وقتی بیدار شدم دیگر حالت عادی داشتم. آماده شده بودم برای ادامه راه.‏
بعد؟
وقتی می خواستم سوار هواپیما بشوم چند چهره مشکوک به نیرو های اطلاعاتی ایرانی را دیدم که به ‏من برو برنگاه می کردند. ریش دار با نگاهای طلب کارانه . نمی دانم مرا شناخته بودند یا نه ولی نگاه ‏شان جوری بود که دچار تردید شدم که به سمت هواپیما بروم یانه. پلیسی که آنجا بود متوجه این حالت ‏من شد و علتش را پرسید. گفتم: اینها مرا نگاه می کنند. آن مامور به سمت آنان رفت و از آنها پاسپورت ‏شان را خواست. درهمین فاصله من هم پریدم و سوار هواپیما شدم.‏

هواپیمایی که می رفت آمریکا.
بله ؛ آمریکا. راستی من از همه لحظات خروجم از ایران با موبایلم فیلم گرفته ام.از لحظه راه افتادن از ‏تهران؛ خروج از مرز. سوار قاطر بودن. دفتر سازمان ملل. همه اینها را با موبایلم گرفتم.فایل های ‏صوتی و تصویری. صحبت های کسی که از وزارت اطلاعات در عراق به من زنگ زد. همه و همه. ‏و به زودی فعالان حقوق بشر گزارش ویدئو ، فایل صوتی و کپی مدارک مربوط به یو ان و حضور ‏من را در این کشور به صورت مستند منتشر می کنند.‏

چرا؟
جون بر اساس تجربه دیگران می دانستم به محض اینکه خارج شوم حرف ها شروع می شود. و من ‏می خواستم همه بدانند که چطوری از کشور خارج شدم و به اینجا رسیدم.‏

و حالا حرف ها شروع شده. کیهان هم هر روز می نویسد.
بله. البته کیهان اگر ننویسد باید تعجب کرد. کیهان روزنامه ای معلوم الحال است. این روزنامه زمانی ‏که من زیر حکم اعدام بودم از پدرم مصاحبه ای را چاپ کرد که در آن او من را آدمی معتقد به نظام و ‏ولایت معرفی و از زبان او برای من از مقام «عظمای ولایت» تقاضای بخشش کرده بود. در صورتی ‏که پدرم روحش هم از این موضوع بی خبر بود . پیرمرد از ترس اعدام من حتی حاضر به تکذیب آن ‏هم نشد . کیهان این است. وقتی هم به آدم فحش می دهد یعنی با آدم مشکل دارد. و این یعنی ما کارمان ‏را خوب انجام دادیم . اگر کیهان در قبال کسی سکوت کرد باید به او شک کرد که دارد مسیری اشتباه ‏میرود . اما بقیه هم هستند. کسانی که به خود حق قضاوت در مورد دیگران و همچنین سرکشیدن به ‏حریم خصوصی آدم ها را می دهند. کسانی که خودشان یک روز هم حاضر نیستند در شرایط آدم هایی ‏مثل ما باشند اما مرتب می گویند چرا این کار را کردی؟ وثیقه میثمی چی شد؟ و از این حرف ها. در ‏حالیکه مناسبات من با آقای میثمی به خودمان مربوط است و من تدبیری هم اندیشیده ام که اگر مسئله ‏ای متوجه ایشان شد، آن را حل کنم. و همه اینها در شرایطی است که نه وثیقه ای مصادره شده و نه ‏کسی حتی تهدید به توقیف آن کرده است . همه این دوستان نگران، دارند برای قبر بدون مرده گریه ‏میکنند . ولی واقعا تا این اندازه پاگذاشتن به حریم شخصی دیگران و قضاوت کردن یعنی چه؟ من و ‏امثال من کاری را که میتوانستیم انجام دادیم . ما هم مثل همه آدمها زندگی و معذوریت های یک آدم ‏عادی را داریم . و از همه مهمتر تحلیل و تفکری که بر مبنای تجربه های سخت سالهای گذشته مان ‏بدست آورده ایم . دوستانی که مارا متهم به چیز های جور واجور می کنند از این تجربه و شناخت بی ‏بهره اند . من و امثال من دست کسی چک و سفته ندادیم که تا ابد بخواهیم زندان بمانیم . به کسی هم ‏بدهکار نیستیم تا هرکاری که می خواهیم بکنیم اول از آنها اجازه اخذ کنیم . این راهی است که کاملا به ‏خود آدم مربوط می شود . دوستانی که خیلی نگران هستند بفرمایند بروند در همان شرایط ما و نسخه ‏ای که برای امثال من می پیچند را برای خودشان بپیچند ببینیم آیا بهتر از ما عمل خواهند کرد ؟ جاده ‏باز است و راه هم دراز . من برای خودم برنامه ریزی دارم که با مشورت خیلی از دوستان مبارز آن ‏را تدوین کردم و به آن هم عمل خواهم کرد . با مشورت و راهنمایی های دیگر دوستان هم حتما موفق ‏خواهیم بود . یادتان باشد این تاریخ است که در مورد ما و عملکرد ما قضاوت می کند. به گفته دکتر ‏‏ شریعتی، من از دفاع کردن از خودم نفرت دارم که این کار، کار آدم های سست است . مرد پاک را ‏زندگی و زمان تنها نمیگذارند . زندگی اش از او دفاع و زمان تبرئه اش می کندهرچند سنگ ها را ‏بسته و سگ ها را رهاکرده باشند.