˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

دو تصویر و دو تذکر

تصویر اول: زیرزمینی 35 متری در حومه اسلامشهر  
چند زیلو با یک فرش ماشینی کهنه، مقداری رختخواب که گوشه‌ای را اشغال کرده، یک کابینت با سینک قدیمی،  یک گاز سه شعله با تعدادی ظرف در آنطرف‌، یک تلویزیون 14 اینچ و یک کمد لباس، کل لوازم قابل ذکر در این زیرزمین را تشکیل می‌دهد. خانواده‌ای 4 نفره در اینجا زندگی می‌کنند. پدر خانواده، 50 ساله و کارگر یک کارخانه مشهور در جاده ساوه است که اواخر سال 83 به بخش خصوصی واگذار شد. از آن موقع تاکنون، در اغلب اوقات تولید شرکت به دلایل مختلف متوقف می‌شده و پرداخت حقوق کارگران عقب ‌افتاده و در حال حاضر، پدر این خانواده 6 ماه است که حقوق نگرفته است. برخی همکاران پدر خانواده، هر روز در محوطه کارخانه تجمع می‌کنند و درباره وضعیت‌شان حرف می‌زنند. آنهایی که زن و بچه دارند و بجز حقوق کارخانه از جای دیگری برایشان مستمری یا درآمدی نمی‌رسد، دنبال کارهای موقت مثل دستفروشی، مسافرکشی با موتور، پاک کردن شیشه ماشین‌ها در چهار راه‌های شمال تهران و... می‌روند.  
 
پدر خانواده مورد نظر ما جزو این دسته است. او هر روز صبح در محل کارخانه حاضر می‌شود، حضور خود را اعلام می‌کند بعد با هماهنگی می‌زند بیرون برای پیدا کردن لقمه‌ای نان برای خانواده. او هر روز برای حقوق عقب افتاده‌اش نقشه می کشد که بعد از پرداخت بدهی‌هایش به صاحبخانه و دیگر طلبکاران، یک موتور دست دوم بخرد و عصرها در تهران مسافرکشی کند...  
 
مادر خانواده خانه‌دار است. او خیلی تلاش کرده تا کاری بیابد اما هنوز کار مناسبی در اسلامشهر نیافته . برخی زنهای همسایه برای کار به تهران می‌روند، معمولا برای تمیز کردن خانه‌ها و راه‌پله‌های منازل و...
 
او به همه آنها سپرده تا بلکه کاری هم برای او پیدا کنند. فعلا کار او این شده که پنجشنبه‌ و جمعه‌ها به قطعات خانواده‌های ثروتمند در بهشت‌زهرا می‌رود و با کیسه‌ای از خیرات به خانه بر می‌گردد.
 
دختر خانواده 22 ساله و پشت کنکوری است. مدتی در یک شرکت توزیع لبنیات در جاده کرج تلفنچی بود اما سال گذشته آن کار را از دست داد. او به تدریج اعتماد به نفسش را برای کار در یک محل عمومی از دست می‌دهد چرا که معتقد است مانتو و شلوار و کفشش کهنه‌تر از آن هستند که بشود با آنها سر کاری رفت. این روزها کار او شده که در گوشه‌ای از زیرزمین 35 متری بنشیند و به گوشه‌ای زل بزند. گاهی اوقات افکار بسیار وحشتناکی به سراغش می‌آید ...  
 
پسر خانواده 19 ساله و سرباز است او دیر به دیر به مرخصی می‌آید تا کمتر در سفره خالی خانواده دست ببرد.
 
تصویر دوم: یکی از طبقات بالای برجی در شمال تهران
 
پنجره‌های قدی و از ارتفاع زیادی که مناظر بیرون خانه دیده می‌شود، نشان می‌دهد در طبقات بالای یک برج هستیم. پدر خانواده که حدودا 27 ساله است، با عینک پنسی پشت میز رایانه‌اش نشسته و به ال سی‌دی اش نگاه می‌کند. نمی‌دانیم شغل او چیست اما می‌دانیم که ظهر در خانه است.
مادر خانه حدودا 25 ساله با لباسی فاخر می‌آید پیش همسرش و می‌گوید«این روزها پرداخت قبض‌ها خیلی سخت شده ، خیلی وقت آدمو می‌گیره...» پدر خانواده همانطور که چشم به مانیتور دارد روی گزینه شرکت برق در یک سایت اینترنتی کلیک می‌کند و می‌گوید: «... ولی اینطوری، پرداخت قبض‌ها ، ساده و دریک چشم به هم زدنه ... تمام شد»!
 
خانم خانه که گویی از یک مشکل بزرگ رها شده با خوشحالی می‌گوید: «... خوبه حالا بیا بریم نهار که سرد می‌شه… »
 
دوربین می‌چرخد و فضاهای بیشتری از خانه را نشان می‌دهد. در سالن خالی مجاور، ال سی‌ دی بزرگی به دیوار نصب و روشن است. پسر خانواده ، حدودا 8 ساله توپی بطرف پدر پرتاب می‌کند. پدر با خنده توپ را به پسر پاس می‌دهد.  
 
دختر خانواده با خنده‌ای که نمی‌دانیم به چه دلیل است، از پلکانی پایین می آید – ظاهرا آپارتمان دوبلکس است – بعد همگی در سالن بزرگ دیگری از خانه، دور یک میز پر از انواع غذا می‌نشینند...
 
نکته اول:
 
 تصویر خانواده دوم برای ما آشناست. آن را بارها در تلویزیون دیده‌ایم چرا که تیزر تلویزیونی بانک ملت است. علاوه بر این، تلویزیون ما بارها و به بهانه‌های مختلف خانواده تیپیک نوع دوم را به تصویر کشیده و می‌کشد. اما خانواده اول ، تقریبا سهمی از رسانه ملی ندارند.
 
اقتصاددانان کاپیتالیست رادیکال درباره خانواده‌های فقیر معتقدند : اقویا وظیفه دارند ضعیفان اقتصادی را از صحنه روزگار محو سازند. به عقیده آنها باید با اصلاح نژاد، جلوی زاد و ولد ضعفا را گرفت زیرا در غیر اینصورت ، طبیعت اقتصاد با روشی غیرانسانی‌تر (گرسنگی) این کار را می‌کند. تامین اجتماعی هم صرفا بر دامنه رنج فقرا می‌افزاید زیرا طول دوره گرسنگی آنها را بیشتر می‌کند.
 
پرفورلسترتارو (Lester Thurow)، استاد دانشگاه هاروارد در توصیف نگاه جامعه سرمایه‌داری امروز به فقرا در کتاب «آینده سرمایه‌داری» اصطلاح «پرولتاریای لمپن» را از مارکس* به عاریه می‌گیرد و می‌نویسد: «در جامعه سرمایه داری امروز، پرولتاری لمپن (توده کارگری که دستش به جایی بند نیست)، از نظر سیاسی اهمیتی ندارد. دست بسته و بی‌اثر است. رای هم نمی‌دهد. این طبقه متوسط است که اگر تیرش به سنگ بخورد قیام می‌کند…»
 
در جامعه سرمایه‌داری امروز، کارگران بینوا چون بی‌ارزش انگاشته می‌شوند، به چشم هم نمی‌آیند و معمولا بر صفحه تلویزیونها هم حاضر نیستند. این وضع به شکل عجیبی شبیه جامعه امروز ایران است. تلویزیون دایم مسایل طبقه متوسط را نشان می‌دهد. اگر گوجه‌فرنگی در بازار کم شود، صف معاینه فنی خودرو طولانی شود، کرایه تاکسی یا بلیط هواپیما گران شود؛ دوربین سیما حاضر و فعال است. نمی‌گوییم چرا. این وظیفه رسانه ملی است. اما آیا رسانه ملی مشکلات دهک آخر و به قول امام (ره) کوخ نشینان را هم نشان می‌دهد؟  
 
دوربین صدا و سیما ارزانی یا گرانی سیب‌زمینی و گوجه فرنگی را در بازار روز میوه نشان می‌دهد اما هیچ وقت به پشت این بازارها و محلی که میوه‌های خراب را می‌ریزند هم سر می‌زند تا نشان دهد فقرا چگونه پلاستیک به دست لای میوه‌های گندیده روزی خود را می‌جویند؟  
قرار نبود ارزش‌های سرمایه‌داری رویکردهای جامعه ما را تعیین کند. قرار نبود فقرا و مشکلاتشان از جلوی چشم جامعه محو شوند. قرار بود و هست کوخ‌نشینان صاحبان انقلاب باشند.
 
باز هم خدا پدر آقای دکتر احمدی‌نژاد را رحمت کند که به بهانه‌های مختلف به محله‌ها و خانواده‌های بسیار فقیر سر می‌زند و کنارشان می‌نشیند...
اقدام رسانه ملی در محو تصویر خانواده‌های بسیار فقیر از رسانه‌ ملی و به جای‌ آن، نمایش مستمر زندگی خانواده‌های ثروتمند، پدیده خطرناک «فقر احساسی»** را درجامعه امروز ما دامن می‌زند. علاوه بر این؛ واقعیتی نظیر وجود خانواده های بسیار فقیر در نزدیکی ما اگر جلوی چشم نباشد و مکررا تذکر داده نشود خیلی زود فراموش می شود و چه بسا انکار خواهد شد.
 
شاید مدیران سیما استدلال کنند که نمایش وضعیت خانواده فقیر این سوال را پیش می‌کشد که چرا بعد از 30 سال، صاحبان انقلاب هنوز وضعشان خوب نشده و چرا در یک کشور نفت‌خیز باید خانواده‌هایی اینطور فقیر داشته باشیم؟  
در پاسخ به این استدلال باید یادآوری کرد فقر و شکاف طبقاتی چیزی نیست که بتوان با پاک کردن صورت مساله حل‌اش کرد.
 
سانسور مشکلات فقرا فقط درمان این درد را به تاخیر می‌اندازد و عمق جراحت را به لایه‌ها و سطوح دیگر جامعه تسری می‌دهد. یادمان نرفته است که 80 درصد زنان خیابانی بخاطر فقر، تن فروشی می‌کنند***.
 
نکته 2  
 
این که چرا خصوصی‌سازی فلان کارخانه جاده ساوه اینطور نافرجام مانده، بماند.
 این که چرا سیاستهای اقتصادی این سالها باعث تشدید فشار بر تولیدکننده‌های داخلی و عقب‌افتادن پرداخت حقوق کارگران شده هم، بماند...  
ظاهرا در این ایام نزدیک به انتخابات، پرداختن به این سوالها بلافاصله به طرفداری له یا علیه فلان نامزد ریاست جمهوری تعبیر می‌شود.
این هم که سازمانهای حمایتی چه می‌کنند و چرا برخی خانواده‌های فقیر از پوشش تامین اجتماعی و بهزیستی و کمیته امداد و انواع خیریه ها جا مانده‌اند ، باز هم بماند...
 اما در این روزهای نزدیک عید، خانواده‌های مرفه و متوسط که در فکر سایدبا‌ی‌ساید کردن یخچالهایشان، ال‌سی دی کردن تلویزیونهایشان ، نو نوارکردن رخت و لباس بچه‌هایشان و تبدیل پرایدها به پژو، پژوها به تویوتا، تویوتاها به... هستند؛ نباید فراموش کنند که به حکم قران ، فقرا از اموال آنها« حقی معلوم» دارند (سوره معارج آیات 24و 25) و به فرمایش پیامبر گرامی (ص):«خداوند روزی بینوایان را در اموال ثروتمندان قرار داد. پس گرسنگی و برهنگی فقرا در اثر گناه اغنیاست».
 
_______________________________
*مارکس؛ پرولتاریای لمپن(Lumpen Proletariat) را کارگرانی غیرمولد می‌داند که رانده شده اجتماع و فاقد هویت طبقاتی هستند و به انحرافات اجتماعی و بزهکاری کشیده شده‌اند. منظور پروفسور ثارو در کتاب آینده سرمایه داری از استفاده کنایه آمیز از این اصطلاح همان « توده کارگری که دستش به جایی بند نیست » است نه الزاما بزهکاران و منحرفین.

**منظور از «فقر احساسی» یا «فقر روانی» (psychological poverty) ، حالتی است که یک فرد یا خانواده، وضعیت زندگی و رفاهی خود را با خانواده هم سطح ، همسایه یا هم‌شان خود مقایسه کند و در نتیجه این مقایسه، احساس کمبود و فقر کند. کسی که دچار فقر احساسی می‌شود الزاما فقیر نیست، چه بسا ثروتمند هم باشد.  
*** آمار نقل شده از محمد باقر قالیباف فرمانده وقت نیروی انتظامی در همایش پلیس، امنیت، اقتصاد و بازار – تبریز 14 اسفند 1383