˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

˙·▪●ღ جدیدترین ها ღ●▪·˙

گروه اینترنتی منصور قیامت

جوات خیابانی! - خیلی خنده داره

جوات خیابانی!



کماکان شیرین فراز زلزله محبوب هر چی دله!!!

۲۹مین تساوی دو تیم استقلال و پرسپولیس با گزارش طنزآمیز جواد خیابانی رقم خورد و این مسابقه نیز به پایان رسید ولی کماکان با دیدن این بازی و آمار پایان آن، به همگان ثابت شد که پرسپولیس سرور استقلاله!
از این حرف ها که بگذریم توجه شما را به جملات نغز، سراسر حکمت و پُر غلط خیابانیِ تُپُل جلب می کنم که کماکان یاد بهرام شفیع را در دل ها زنده نگه داشته است!

- عابدزاده و بابایی دروازه بان های تیم های خودشون بودن و حالا هم مربی دروازه بان های تیم های خودشون ان!
- فوتبال حرفه ای، تماشاگر حرفه ای هم می خواد!
- با شوت با شوت جواب داده می شه!
- من خودم دیدم که این بازیکن (استقلال) قبل از ورود به زمین چند دقیقه ای دعا کرد و بعد وارد شد. خودم دیدم!
- یک کبوتر که تمامن آبی شده تو محوطه ی جریمه ی تیم پیروزی نشسته. (بعد از یک ربع تصویر رفت روی کبوتر) اینم همون کبوتری که قبلن راجع بهش صحبت کردم!
- حملات دو تیم، حملاتی است که دروازه ها رو بدجور تهدید می کنه و هر دو تیم از گل زدن به مشکل برخوردند!
- کریمی موقعیتی که خودش برای خودش با پای باقری ساخت، خودش هم خراب کرد خودش...!
- طالب لو مثل یه دروازه بان با تجربه توپ رو گرفت. معلومه که با تجربه هم هست. شاید سنش کم باشه ولی با تجربه است!
- باقری اِستُپ سینه رو اومد، ولی نتونست ادامه بده!
- حسین کاظمی از پشت پا غافل نشد و پژمان نوری رو به زمین انداخت!
- آتسو با کریمی صحبت می کنه. چیکار می خوان بکنن اونجا؟ دارن نقشه اش رو می ریزن اونجا!
- باز شاهدیم صندلی های بیگناه ورزشگاه به زمین پرت می شه. صحنه های زشتی که در چنین صحنه هایی اونها رو می بینیم در این صحنه ها!
- (یک نیمه مانده به پایان بازی. بعد از گل استقلال) امیر قلعه نوعی تونست با این گل پیروزی رو پشت سر بذاره!
- ( ۱۰ دقیقه مانده به پایان بازی) چه ۱۰ دقیقه ای می شه این ۱۰ دقیقه و امیر قلعه نوعی پیروز می شه!
- (علیرضا محمد بازی جوانمردانه می کند) آفرین علیرضا محمد. آفرین. واقعن یکبار دیگه با صراحت می گم. آفرین علیرضا محمد!
- از ۴ دقیقه وقت تلف شده، ۱ دقیقه تلف شد!
- هنوز سوت به دهان نگذاشته داور کویتی. این هم پایان بازی با نتیجه ی ۱-۱. به هر دو تیم آفرین می گم. این هم آمار بازی و سایر آماری که انجام شد!

چند نکته:
- در پایان بازی امیر قلعه نوعی اعلام کرد تاکتیک ما در نیمه ی اول پِرس و در نیمه ی دوم تله گذاری بود! مرحبا به این اصطلاحات!
- قلعه نوعی که فراموش کرده بود آمار بازی از طریق گیرنده های تلویزیونی قابل رویت است در کنفرانس خبری گفت موقعیت های ما بسیار بیشتر بود و بازی دست ما بود و همه چیز دست ما بود! غافل از اینکه طبق آمار تعداد کُرنرها ۱۰-۱ و درصد مالکیت توپ ۶۱-۳۹ به نفع پرسپولیس بود.
- به قول افشین قطبی استقلال با تمام هواداراش رو خط دروازه ایستاده بودند و دفاع می کردند!
- و در آخر به قول سلطان علی پروین ما ۷۰ درصد راه رو رفتیم، می مونه ۴۰ درصد بقیه!

پ.ن:
۱/ ما منتظر دومیش هستیم هیچ جا نمی ریم، همینجا هستیم!
۲/ حالا دارم برات!
۳/ کل یوم همه چی دست ما بود!
۴/ اُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِا ُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُ اِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُا ِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِ اُاِاُاِاُاِ!

آهنگ بسیار شاد و زیبای هنری با نام خیلی کلیدی

آهنگ بسیار شاد و زیبای هنری با نام خیلی کلیدی با سه کیفیت | Exclusive | 
 
 
خوبه!

ترانه سرا ، آهنگساز و تنظیم کننده : تاده آبولیان




آهنگ با کیفیت MP3 128


خیلی کلیدی

آهنگ با کیفیت OGG 64

خیلی کلیدی

آهنگ با کیفیت WMA 20

خیلی کلیدی


سرور 2

آهنگ با کیفیت MP3 128

خیلی کلیدی

آهنگ جدید و بسیار زیبای گروه ژوان به نام احساس

آهنگ جدید و بسیار زیبای گروه ژوان به نام احساس

(با دو کیفیت متفاوت) 

 

 خوبه! 



ا کیفیت MP3 128        سرور دوم

با کیفیت OGG                سرور دوم

آهنگ جدید و بسیار زیبای مجید اخشابی به نام تلافی

آهنگ جدید و بسیار زیبای مجید اخشابی به نام تلافی

(با دو کیفیت متفاوت) 

 

 بدک نیس! 



ا کیفیت MP3 128        سرور دوم 

با کیفیت OGG                سرور دوم

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای فرنام به نام بی قرار

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای فرنام به نام بی قرار . با 3 کیفیت | Exclusive | 

 

 

بدک نیس! 

 



لینک مستقیم :

آهنگ با کیفیت 128 MP3

بی قرار

آهنگ با کیفیت 64 OGG

بی قرار

آهنگ با کیفیت 20 WMA

بی قرار


لینک غیر مستقیم : Rapidshare

بی قرار

کارت پستال های بسیار زیبای عاشقانه

کارت پستال های بسیار زیبای عاشقانه



ینک مستقیم                سرور اول         سرور دوم        سرور سوم

 

 

ینک غیر مستقیم       Deposit Files     Rapidshare     Megaupload

والپیپرهای بسیار زیبا برای گوشی های موبایل

والپیپرهای بسیار زیبا برای گوشی های موبایل 

 


ینک مستقیم                سرور اول         سرور دوم        سرور سوم


لینک غیر مستقیم       Deposit Files     Rapidshare     Megaupload

کلیپ موزیک ویدئوی جدید و بسیار زیبای نیما علامه به نام سخته

موزیک ویدئوی جدید و بسیار زیبای نیما علامه به نام سخته

(با سه کیفیت متفاوت + فرمت 3GP)



انلود از Rapidshare : بعد از کلیک بر روی لینک در صفحه جدید بر روی گزینه Free کلیک کرده و صبر کنید تا ثانیه شمار به عدد صفر برسد .

با کیفیت بالا [16MB]             [لینک مستقیم]            [Rapidshare]

با کیفیت خوب [8MB]

با کیفیت متوسط [4MB] 

با فرمت 3GP

آلبوم جدید و بسیار زیبای Ebru Gundes به نام Evet

آلبوم جدید و بسیار زیبای Ebru Gundes به نام Evet

(با دو کیفیت متفاوت + دانلود یکجا) 



انلود از Rapidshare : بعد از کلیک بر روی لینک در صفحه جدید بر روی گزینه Free کلیک کرده و صبر کنید تا ثانیه شمار به عدد صفر برسد .

با کیفیت MP3 128                        دانلود یکجا [Rapidshare]

Harika

Olumsuz Asklar

Evcilik Oynayamam

Sadece Sevdim

Evet

Tukenecegiz

Kizil Mavi

Dert Fasli

Evlenirmiydik

Dunya Donuyor 

 

 

 

با کیفیت OGG                                دانلود یکجا [Rapidshare]

Harika

Olumsuz Asklar

Evcilik Oynayamam

Sadece Sevdim

Evet

Tukenecegiz

Kizil Mavi

Dert Fasli

Evlenirmiydik

Dunya Donuyor

آهنگ جدید و زیبا از علی بابایی و میلاد احمدی به نام شب تاریک

آهنگ جدید و فوق العاده زیبا از علی بابایی و میلاد احمدی با همراهی Mian Band  به نام شب تاریک با 3 کیفیت 
 
 
بدک نیس!




آهنگ با کیفیت MP3 128

شب تاریک

آهنگ با کیفیت OGG 64

شب تاریک

آهنگ با کیفیت WMA 20

شب تاریک


سرور 2

آهنگ با کیفیت MP3 128

شب تاریک

آهنگ جدید و بسیار شاد ماندانا 2 با صدای علیرضا فرهمند

آهنگ جدید و بسیار شاد ماندانا 2 با صدای علیرضا فرهمند با 3 کیفیت 
 
آهنگش طنزه انگار :)) بدک نیس!





آهنگ با کیفیت MP3 128

ماندانا 2

آهنگ با کیفیت OGG 64

ماندانا 2

آهنگ با کیفیت WMA 20

ماندانا 2


سرور 2

آهنگ با کیفیت MP3 128

ماندانا 2

دو ترانه جدید و بسیار زیبا از آرمین جهان آرا با نام محاله و لحظه

دو ترانه جدید و بسیار زیبا از آرمین جهان آرا با نام های محاله و لحظه ها با سه کیفیت | Exclusive | 
 
 
آهنگ اولی(محاله) خوبه! دومی به درد نمیخوره!

آهنگ ساز : آدرین جاستیس ، شعر : مژگان صحرا نورد و آرمین جهان آرا




آهنگ با کیفیت MP3 128

محاله

لحظه ها

آهنگ با کیفیت OGG 64

محاله

لحظه ها

آهنگ با کیفیت WMA 20

محاله

لحظه ها


سرور 2


آهنگ با کیفیت MP3 128

محاله

لحظه ها

آهنگ جدید و بسیار زیبای شهرام, بهراد و امیر پیشگام به نام باورم

آهنگ جدید و بسیار زیبای شهرام, بهراد و امیر پیشگام به نام باورم نمیشه با سه کیفیت 
 
آخ جیگرم حال اومد اینو گوش دادم. باحاله!

 

 

با کیفیت MP3 128        سرور دوم 

 

با کیفیت OGG                سرور دوم

 



آهنگ با کیفیت MP3 128

باورم نمیشه

آهنگ با کیفیت OGG 64

باورم نمیشه

آهنگ با کیفیت WMA 20

باورم نمیشه


سرور 2

آهنگ با کیفیت MP3 128

باورم نمیشه

آهنگ جدید و بسیار زیبای امیر تتلو ،طعمه و آرمین 2 AFM به نام رفت

آهنگ جدید و بسیار زیبای امیر تتلو ،طعمه و آرمین 2 AFM به نام رفتی اما تو بدون . با 3 کیفیت  

 

 

باحاله!  

  

 

 

 

با کیفیت MP3 128        سرور دوم 

با کیفیت OGG                سرور دوم



سرور 1

لینک مستقیم :

آهنگ با کیفیت MP3 128

رفتی اما تو بدون

آهنگ با کیفیت OGG 64

رفتی اما تو بدون

آهنگ با کیفیت WMA 20

رفتی اما تو  بدون

سرور 2

لینک مستقیم :

آهنگ با کیفیت 128 MP3

رفتی اما تو بدون

آهنگ با کیفیت 64 OGG

رفتی اما تو بدون

آهنگ با کیفیت 20 WMA

رفتی اما تو بدون


لینک غیر مستقیم : Rapidshare

رفتی اما تو بدون

آهنگ جدید و بسیار زیبا و شاد رامین برجسته به نام مهمونی

آهنگ جدید و بسیار زیبا و شاد رامین برجسته به نام مهمونی با 3 کیفیت 
 
 
باحاله!




آهنگ با کیفیت MP3 128

مهمونی

آهنگ با کیفیت OGG 64

مهمونی

آهنگ با کیفیت WMA 20

مهمونی



سرور 2

آهنگ با کیفیت MP3 128

مهمونی

موضوع انشاء؛ تابستان امسال را چطور گذراندید (طنز)

موضوع انشاء؛ تابستان امسال را چطور گذراندید

به نام خدایی که به ما زبان داد تا دروغ نگوییم. تابستان ۸۷ هم مثل همه سال ها بعد از تعطیل شدن مدارس آغاز شد. بابا همان روز اول گفت که مسافرت نمی ریم چون سهمیه بنزین مان تمام شده است.

این شد که خانه نشین شدیم. در خانه که بودم با حقایق جدیدی آشنا شدم. هر روز مامان از خرید می آمد و از گران شدن لحظه به لحظه کالاها شکایت می کرد. تنها سرگرمی ما تلویزیون بود که روزی دو بار برق می رفت آن هم در زمان های حساس.

تنها خوبی قطعی برق این بود که اداره بابا این ها به خاطر صرفه جویی در مصرف برق زودتر تعطیل می شد.

چند روز اول تابستان بود که پسرعمه این ها برای سه چهار شب مهمان ما شدند. پسرعمم ۲ سالی بود رفته بود خارج و تازه برگشته بود. می گفت اونجا مدرک فوق لیسانس گرفته بود. مامانم گفت عمراً. این وقتی رفت دیپلمش هم بزور گرفت. رفت اونجا ۲ ساله مدرک فوق لیسانس گرفته! بابام قبول نمی کرد. می گفت نه رفته اونجا پسر سر به راهی شده. من قبلاً شنیده بودم هر کی اونجا میره اون راهی کجی هم که بلده گم می کنه.

اواسط تابستان بود که دیدم بابا خیلی خیلی خوشحال است. مامان عصبی شده بود. همش با هم دعوا می کردند. یه بار که خودم را به خواب زده بودم شنیدم که مامان با زن عمو داشت می گفت که با تصویب قانون جدید بابا می تواند با زن همسایه مامان بزرگ این ها که تازه شوهرش را در تصادف از دست داده به راحتی ازدواج کند. مامان می گفت اگه این اتفاق بیفتد یک روز هم در خانه نمی ماند.

اما یک مدت بعد وضعیت به حالت عادی برگشت. یک بار هم در تلویزیون دیدم که یک آقا داشت می گفت که من در جلسه نبودم که این قانون را می خواستند تصویب کنند. منم همیشه وقتی مامان بخاطر خورده شدن کتلت های تو یخچال همه را دعوا می کند می گم من خواب بودم.

امسال یک کار جدید هم انجام دادیم. البته اولش بابا می گفت عمراً. ولی روز آخر دیدم سریع رفت و فرم اطلاعات خانوار را پر کرد و تحویل داد. جالب بود. قبلاً نمی دونستم. بابام ماهی ۲۰۰ هزار تومان درآمد دارد. یعنی حقوق سه ماه بابام میشه شهریه مدرسه من.

ماه رمضان هم داشت می آمد. بابام می گفت که در ماه رمضان برق نمی رود. پسر خاله می گفت عمراً. روز دوم ماه رمضان بود و موقع افطار که برق رفت. تو تلویزیون یک آقا می گفت که ما فقط تضمین می دهیم موقع سحری برق نرود. آن آقا را قبلاً دیده بودم که می گفت ما دیگه خاموشی نخواهیم داشت. اون موقع ازش خیلی خوشم آمده بود ولی حالا… برعکس همه بابام ماه رمضان کیفش کوک شده بود. همیشه دیرتر از همه از خواب بیدار می شد و زود هم به خانه می آمد. یک بار در تلویزیون دیدم که می گفتند اداره جات نیمه تعطیل شدند. ولی به نظرم خیلی بیشتر از این ها تعطیل شده بودند.

علاوه بر این مسائل هر روز گفته می شد که فردا امریکا حمله می کند. مامان برای یک سال غذا انبار کرده بود. بهرحال ما که آمده بودیم امریکا بیاد. بقیه را نمی دونم.

کلک جدید پلیس راه

کلک جدید پلیس راه

قبلاً گفته شد که پلیس های راه ایران کمین می کنند و این کار غیر قانونی است. بلافاصله دستور رسید که پلیس های راه نباید کمین کنند. اما کلک جدید پلیس راه خیلی خیلی جالب است.

در کنار خیابان می ایستند و صندوق عقب یا درب خودرو را باز می کنند. اتومبیل ها به خیال اینکه این ماشین ماشین پلیس نیست، با خیال راحت سبقت می گیرند. اما بعد از نزدیک شدن به پلیس کنار گرفتن همانا و جریمه شدن همان.

بهرحال در هر مسئله ای باید نشان بدهیم ایرانی هستیم.

—————————————–
توضیح تکمیلی؛ معمولاً اگر اتومبیلی در فاصله دور پارک کرده و درب ماشین بسته باشد با احتمال زیاد پلیس است.

ولی زمانی که مثلاً درب صندوقش رو باز کرده یا درهای ماشین باز است ماشین هایی که از دور آنرا می بینند فکر می کنند ماشین پلیس نیست و ماشین شخصی است.

یه کار جدید هم که می کنند اینست که در سربالایی ها می ایستند و سرعت ماشین ها را چک می کنند. اکثر راننده ها انتظار ایستادن ماشین پلیس در بالای سربالایی ها ندارند.

اطلاعات جالبی درباره نام محله های تهران



سید خندان


سید خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است. سیدخندان پیرمردی دانا بوده که پیش گویی‌های او زبانزده مردم در سی یا چهل سال پیش بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است.


فرمانیه


در گذشته املاک زمینهای این منطقه  متعلق به کامران میرزا نایب‌السلطنه بوده است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما  فروخته شده است.


فرحزاد


این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.


شهرک غرب


دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمع های  مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمع های مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجیها بوده است.


آجودانیه


آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا میکند. آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه  بوده،  او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است.


اقدسیه


نام قبلی اقدسیه (تا قبل از 1290 قمری) حصار ملا بوده است. ناصرالدین شاه زمینهای آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.


جماران


زمینهای جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است. برخی از اهالی  معتقدند که در کوههای این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگ‌های بزرگ به دست می آمده ‌است‌، آن‌جا را جمران‌، یعنی محل به‌دست آمدن جمر نامیده‌اند.


پل رومی


پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل می کرده است. عده‌ای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلال‌الدین رومی گرفته‌شده است‌.


جوادیه (در جنوب تهران)


بسیاری از زمینهای جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده است که به نام مسجد فردانش هم معروف است.


داودیه (بین میرداماد و ظفر)


میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش‌، میرزا داودخان‌، خرید و آن را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت‌.


درکه


اگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آنرا مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی «درگ» نامیده می شده است.


دزاشیب (در نزدیکی تجریش)


روایت شده است که  قلعه بزرگی در این منطقه به نام « آشِب » وجود داشته است و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو میگفتند.


زرگنده


احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکه ها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است. در گذشته این منطقه  ییلاق کارکنان روسیه  بوده است.


قلهک


کلمه قلهک از دو کلمه "قله‌" و "ک‌" تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله‌، مخفف کلات به معنای قلعه است‌. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاه‌های لشگرک‌، ونک و شمیران بوده است‌، به آن( قله- هک) گفته شده است‌.


کامرانیه


زمین‌های این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان‌، وزیر امور خارجه‌تعلق داشت، و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه‌، با خرید زمین‌های حصاربوعلی‌، جماران و نیاوران‌، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمین‌ها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید.


محمودیه ( بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)


در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه میگفتند. سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش‌، محمودخان احتشام‌السلطنه‌، محمودیه نامید.


نیاوران


نام قدیم این منطقه گردوی بوده است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا" (حد، عظمت و قدرت‌) ؛"ور" (صاحب‌) و "ان‌" علامت نسبت است و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت‌.


ونک


نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون‌) به نام درخت و حرف (ک)که به صورت صفت ظاهر می‌شود.


یوسف آباد


منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفی‌الممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.


پل چوبی


 قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازه‌ها، دروازه شمیران بود با خندق‌هایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن‌، از پلی چوبی استفاده می‌شد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست‌، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.


شمیران


نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و « ران » به معنای جایگاه است  و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است.


همچنین دلیل دیگر مطرح شده به دلیل وجود قلعه نظامی به آن شمیران می گفتند و همچنین  برخی نیز  معتقدند که‌ یکی از نه ولایت ری را شمع ایران میگفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.


گیشا


نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) میباشد.


منیریه (در جنوب ولیعصر)


منیریه در زمان قاجار یکی از محله های اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامران‌میرزا، یکی از صاحب‌منصبان قاجر، به نام منیر گرفته شده‌است.

کلیپ مصاحبه با گلشیفته فراهانی در هالیوود بدون حجاب

   در پی حضور بدون حجاب گلشیفته فراهانی مقابل دوربین های تلویزیونی در آمریکا ، این بازیگر سینمای ایران اعلام کرد که قصد اقامت در ایالات متحده را دارد. وی در آیین اکران فیلم «مجموعه دروغ‌ها» در نیویورک‌ به خبرنگار «نیویورک دیلی نیوز» گفت: دیگر نمی خواهم فرصت ها را از دست بدهم، من هر چند عاشق ایرانم ولی می خواهم اینجا بمانم. فراهانی در فیلم «مجموعه دروغ ها» با بازیگر مشهور هالیوود «لئوناردو دی‌کاپری» همبازی است. این فیلم در استرالیا،آمریکا، کانادا، کره‌جنوبی،ونزوئلا، روسیه، مصر و لهستان، اسپانیا، فرانسه، سوئد، بلژیک، آلمان، یونان و اتریش بر روی پرده خواهد رفت. فیلم مصاحبه گلشیفته فراهانی با خبرنگاران آمریکایی که در آن بدون روسری و با پیراهن رکابی حضور دارد !!
 
 
 

 

 

 

دانلود کلیپ  1.4MB  

 

برای دانلود ابتدا کلیک راست و سپس save target as رو بزنید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در پی حضور بدون حجاب گلشیفته فراهانی مقابل دوربین های تلویزیونی در آمریکا ، این بازیگر سینمای ایران اعلام کرد که قصد اقامت در ایالات متحده را دارد. وی در آیین اکران فیلم «مجموعه دروغ‌ها» در نیویورک‌ به خبرنگار «نیویورک دیلی نیوز» گفت: دیگر نمی خواهم فرصت ها را از دست بدهم، من هر چند عاشق ایرانم ولی می خواهم اینجا بمانم. فراهانی در فیلم «مجموعه دروغ ها» با بازیگر مشهور هالیوود «لئوناردو دی‌کاپری» همبازی است. این فیلم در استرالیا،آمریکا، کانادا، کره‌جنوبی،ونزوئلا، روسیه، مصر و لهستان، اسپانیا، فرانسه، سوئد، بلژیک، آلمان، یونان و اتریش بر روی پرده خواهد رفت. فیلم مصاحبه گلشیفته فراهانی با خبرنگاران آمریکایی که در آن بدون روسری و با پیراهن رکابی حضور دارد
به حالت دست چپ گلشیفته بیشتر دقت کنید

دانلود چند عکس دیگر  270KB

 

اخباری از ۵۰ سال آینده

فکر میکنید 50 سال آینده چه اخباری سر تیتر روزنامه های ایران خواهد بود؟

.....

......


- رادیو بی بی سی دیشب در تحلیل خبری خود گفت : در حالی که 20 سال است که از تجزیه وفروپاشی آمریکا می گذرد معلوم نیست که مردم ایران چراهنوز مرگ بر آمریکا می گویند

- یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد وی گفت دولت با تدابیر صحیح واصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از 50 سال به 45 تا 40 سال کاهش دهد

- با مسدود شدن سایت قرآن دات کام تعداد سایتهایی که هنوز ف.ی.لتر نشده اند به سه عدد رسید .

- دولت موفق شدنرخ تورم را کاهش دهد وآن را از 63% به 59/5درصد برساند

- یکصدو شصت وسومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصدو سی ودومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود.


- قیمت هر سکه طلا امروز در بازار 60 میلیون تومان کاهش داشت واز

یک میلیاردو دویست میلیون تومان به یک میلیارد وصدو چهل میلیون تومان رسید.



- به علت اتمام ذخایر نفت وگاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایرا ن خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند ..


- فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد در سال جاری عملیات مبارزه با بد حجابی بسیار موفقیت آمیز بود وی ادامه داد در این میان حدود 2500 زن ودختر که فاقد ... بودند مورد ارشاد قرار گرفتند وحدود 200 نفر هم که بدون ... در معابر عمومی ظاهر شده بودندبه مراجع قضایی معرفی شدند .

- رئیس سازمان حمایت از حقوق مردان خواهان نقش ومشارکت بیشتر از سوی مردان در فعالیتهای اجتماعی شد وی گفت در نظام طبیعت اصولا مرد نیز مانند زن حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دارد .

- نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد ودیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند.

- شورای نگهبان 2999 نفر از 3000 کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد به علت برخی مشکلات ونواقص چشم انداز 20 ساله باز هم تمدید شد .

- برای اولین بار در تاریخ ایران یک اصلاح طلب رئیس صدا وسیما شد

-برای اولین بار یک روزنامه از سیاستهای اصول گرایان انتقاد کرد وتوقیف نشد.

- برای اولین بار ایران به دور دوم مسابقات جام جهانی راه یافت

-علی دایی: هنوز قصدی ندارم که از دنیای فوتبال خدا حافظی کنم .

- کنفرانس "بررسی علل عدم محو اسرائیل از صفحه روزگار " با حضور اندیشمندان به زودی بر گزار می گردد .

- قیمت هر کیلو مرغ به هفت میلیون تومان رسید جالب است بدانید در 50 سال قبل مردم با هفت میلیون می توانستند یک اتومبیل بخرند .

- رئیس جمهور گفت: هشتاد سال است که از انقلاب اسلامی می گذرد وحالا وقت آنست که فکری به حال مشکلات ازدواج ومسکن جوانان بکنیم .

- به علت مکانیزه شدن کلیه کارها وفعالیتها ساعات کاری باز هم کاهش یافت واز 2 ساعت به یک ساعت وچهل دقیقه در روز رسید .

با کامل شدن سیستم دانلود اجناس از اینترنت آخرین سو پر مارکت در تهران نیز تعطیل شد .

- سازمان هواشناسی اعلام کرد به علت شهاب باران آسمان مسیر زمین - مریخ وبر عکس از امشب به مدت 24 ساعت مسدود می باشد.

- روءسای جمهوری اسلامی انگلیس وجمهوری اسلامی آلمان از عمل نشدن وعدم اجرای صحیح اسلام در ایران ابراز نگرانی کردند .

- عجیب ترین واقعه سیاسی سال: یک اصول گرا با ازدواج دخترش با یک اصلاح طلب موافقت کرد .

- امروزصدا وسیما برای اولین بار خبری در مورد آمریکا پخش کرد که مربوط به جرم وجنایت وفساد در در آن کشور و تحقیر سیاستمداران آمریکایی نبود .

- آگهی استخدام شرکت دام وطیور: به چند نظافتچی فنی با مدرک کارشناسی ارشد نیازمندیم { کسانی که دارای مدرک دکترایند در اولویت می باشند }

- خطیب نماز جمعه تهران گفت : متاسفانه بعد از هشتاد سال که از انقلاب می گذرد همچنان نمی توانیم با آمریکا رابطه دوستی برقرار کنیم به سه دلیل اول اینکه اگر با آمریکا دوست شویم برای شرکت در انتخابات مردم به دهان چه کسی مشت گره کرده بزنند دوم اینکه مردم در تظاهرات مرگ بر چه کسی بگویند سوم اینکه دولت از کار بیکار می شود از همه اینها گذشته مشکل اساسی دیگری هم هست وآن حمایت آمریکا از کودتای 28 مرداد صد سال قبل یعنی 1332است از سویی رئیس مجلس نیز گفته است اگر رابطه ما با آمریکا شکل گیرد اینبار مجبوریم به سفارت انگلیس یا آلمان حمله کنیم!! وی گفت مصیبت این نیست که ما دشمن داشته باشیم بلکه مصیبت روزی است که ما دشمن نداشته باشیم .

- امسال مراسم سالروز پیروزی انقلاب از 4 ماه به 5ماه افزایش می یابد

- 60 در صد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند این در حالی است که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد

- از این به بعد صدا وسیمای ایران برای انتخاب مجریان زن مسابقه ملکه زیبایی بر گزار می کند.

- نیروگاه اتمی بوشهر به زودی به بهره بر داری می رسد.

سرنوشت تلخ یک دختر ایرانی در اروپا

خودش میگوید:"ایرانی ام دیگه، پوستم کلفته! هر کی دیگه جای من بود تا حالا صد دفعه مرده بود!"  

 

مارال یکی از هزاران دختران ایرانی است که در خارج از کشور به عنوان کارگر جن*سی به کار مشغول هستند. به دلیل بحرانهای مداوم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و خانوادگی هرساله از ایران دختران و زنان بسیاری به خارج فرار میکنند. به این گروه باید تعداد دخترانی که به نام ازدواج، کار یا ... توسط خانواده هایشان به فروش میرسند و یا بوسیله باندهای کودک ربا به خارج از کشور آورده میشوند را افزود. بدشانس ترینشان پس از تجاوزهای مکرر، زنده زنده به قاچاقچیان اعضای بدن فروخته میشوند و آنها که زنده میمانند سرنوشت چندان بهتری ندارند.

بسیاری از بازارهای برده فروشی پاکستان و امارات مستقیما به حرمسراها فرستاده میشوند تا به ازدواج با مردانی که جای پدربزرگ آنها را دارند درآیند یا بدست قوادان میافتند و تا زمان زیبایی و جوانی مورد بهره کشی جن*سی قرار میگیرند و پس از آن به کلفتی گمارده میشوند.

در این میان آنها که به کشورهای پیشرفته میآیند اگرچه به دلیل رعایت حقوق انسانی از شرایط ظاهرا بهتری برخوردارند ولی به دلیل نداشتن پول، نبود مدارک اقامت، ندانستن زبان و تنهایی سرگردان می مانند تا دست سرنوشت آنها را به کدام سو پرتاب کند.

چه بازارهای برده فروشی پاکستان، افغانستان یا امارات باشد و چه آژانس های مدرن اینترنتی سرویس های سکسی در کشورهای پیشرفته، همه جا جهانی بی تفاوت است که درآن پا اندازان بین المللی، گروههای خلاف کار و افراد بیرحم در سکوتی همدستانه در کمین نشسته اند. حکایت این دختران، داستان آشنایی است که همه کس میداند، با اینحال ناگفته ها بسیار است. با مارال به گفتگو می نشینیم.  

 

مارال دوست داری داستان زندگی ات رو از کجا شروع کنیم؟ از وقتی ایران بودی؟
آره از اون موقع بهتره. مخصوصا که دلم هم خیلی تنگ شده.، این هفته دوبار خواب ایران رو دیدم. زیباترین خاطراتی که از زندگی ام دارم مال موقعی است که اونجا خونه پدرم بودم. از وقتی یادم میاد با بابام بودم. وقتی از مادرم جدا شد دیگه بخاطر من ازدواج نکرد. میترسید دختر عزیز دردونه ش یه وقت اذیت بشه! ولی مادرم به اجبار ازدواج مجدد کرده بود. اونو کم میدیدم. همیشه گرفتار زندگی و بچه هاش بود.

بابام آدم آرومیه. از اونا که از اداره میآد خونه و شام و چایی و تلویزیون! ماهی یه بارهم با دوستاش دور هم جمع میشدند حرف میزدند، تخته بازی میکردند. تنها کار بدی که در زندگیش انجام میداد فقط سیگارش بود!

من هم واسه خودم آزاد بودم. البته نه اونقدر که شورش رو در بیارم! درسم رو میخوندم، نمره هام همه خوب بود. ولی بقیه اوقات همه ش با دخترهای فامیل و دوستام بودم. پارتی، مهمانی دخترونه، رقص، موزیک، از درودیوار بالا میرفتیم.

ولی بعد که دیپلمم رو گرفتم خونه نشین شدم. یعنی دانشگاه آزاد قبول شدم ولی نتونستم برم. خرجش زیاد میشد و دیگه سالهای آخرحقوق بابام برای خرج خونه کم می اومد چه برسه شهریه دانشگاه آزاد که هر سال بالاتر میرفت. من شرایط رو درک میکردم. توقع مالی چندانی نداشتم ولی عوضش تشنه آزادی بودم. دوست داشتم هرچی دلم میخواد بخندم! باورتون میشه یه دفعه منو به همین جرم تو خیابون گرفتند!

بعدش بردند منکرات خیابان وزرا و بابام رو خواستند تا ولم کردند. ازم تعهد گرفتند! حالا چه برسه با دوستام میخواستیم بریم مسافرت، تو خیابون آهنگ گوش بدیم، حرف بزنیم... نمیشد. همه چیز یواشکی بود. خسته شده بودم.  

 

یعنی دلیل خروجت از ایران بخاطر نداشتن آزادیهای اجتماعی بود؟
هم اون هم بیکاری. تا دیپلم گرفتم رفتم دنبال کار ولی کار کجا بود؟ برای تحصیل کرده ها و متخصص هاش هم کار نبود چه برسد به من! امثال من هزار هزار ریخته بودند. بعد هم هرجا رفتم ازم توقعات نامربوط داشتند!

مثل چی؟ تعریف کن.اولش که تازه دیپلم گرفته بودم دنبال کار روزنامه ها رو ورق میزدم دیدم یه دکتر آگهی داده برای منشی مطب. مال محل خودمون هم بود. فوری تلفن زدم و گفت فردا روز مصاحبه است بروم. فردایش رفتم دیدم حدود 30 تا زن و دختر نشسته اند و دارند پرسشنامه پر میکنند!

یکی هم دادند دست من. غیر از سوالات مربوط به سن و تحصیلات و وضعیت خانوادگی بعضی سوالهای دیگرش نامربوط بود. مثلا در خانه چه لباسی میپوشید یا چه هنرهایی دارید! من هم نوشتم فقط یه کمی ملودیکا میزنم! بعد آقای دکتر آمد برگه های همه را گرفت و گفت بروید بعدا به شما خبر میدهم. فقط مرا نگه داشت. بعد خودش آمد نشست و گفت راستش میون اینهمه زنها و دخترها که دیدی من از تو بیشتر از همه خوشم اومده و میخوام استخدامت کنم. فقط شک دارم که بتوانی از پس همه کارها بر بیایی! گفتم من دختر باهوشی هستم.

از دهسالگی دارم خانه مان را اداره میکنم! هر کاری را برایم توضیح دهید میتونم. گفت وظیفه تو اینجا یکی کارهای مطبه به اضافه کارهای شخصی من مثل ماساژ پا و کمر. بعد گفت پاشو وایسا تا نشونت بدم کجاهام بیشتر درد میگیره! منم بلند شدم و گفتم آقا من برای این کارا اینجا نیومدم! عصبانی اومدم خونه ولی ناامید نشدم و به بابام هم هیچی نگفتم. این بار برای کار به دوست و آشناهام سپردم. یکی یه شرکت خصوصی رو معرفی کرد که منشی میخواست.

آدرس گرفتم و فرداش رفتم. ایندفعه خیالم راحت بود که طرف آشناست و رعایت بعضی مسائل را میکند. در زدم و خود آقای رییس در را باز کرد. تا گفتم سلام و من از طرف فلانی برای کار آمده ام گفت شما از همین حالا با حداکثر حقوق استخدام هستید!

گفتم میشه لطفا بگین کار من اینجا چی هست؟ گفت هیچی! شما فقط تو این شرکت راه برین یا پشت میز بنشینید و جواب تلفن بدهید. من خودم همه کارها رو میکنم!
نیم ساعت هم نگذشته بود که دستور داد ناهار آوردند. بعد در شرکت را قفل کرد و گفت کار دیگه بسه، الان موقع استراحته! وقتی داشتیم غذا میخوردیم برایم شروع به تعریف کرد که با وجود وضعیت خوب مالی و زن و بچه، زندگی اش غم انگیز و خالی است و او نیاز به دختر جوانی دارد که براش درددل کند. بعد یکدفعه گریه کنان به من حمله کرد و گفت که اگر نذارم سرشو رو سینه من بذاره خودشو میکشه! من هم جیغ زدم و فرار کردم. شب همه رو برای بابام تعریف کردم. گفت دخترم فعلا بشین خونه یه لقمه نون هست با هم میخوریم تا بعد ببینیم چی میشه. یکی دوسال خونه نشین بودم تا برای اولین بار در زندگیم عاشق شدم.

من نوزده سالم بود و اون بیست سال. خونوادش وضعشون توپ بود و نمیخواستند اون بره سربازی. یکبار گفت: مارال میخوان منو بفرستند آلمان پیش خاله ام تو هم با من بیا! بیشتر به خاطر اون بود که از ایران اومدم. اون سردنیا هم میخواست باهاش میرفتم.

پدرت اجازه داد؟
معلومه که نه! بابام خیلی دوستم داشت. همه زندگیش بودم. از صبح که بیدار میشد تا شب هزار دفعه قربون صدقه من میرفت. هر چی شعر بود که توش اسم آهو بود برام میخوند! وقتی گفتم میخوام برم خارج رنگش پرید! گفت نه، اینهمه برات زحمت کشیدم تنها کجا تو رو بفرستم، معلوم نیست چی به سرت بیاد!

سه ماه تموم تو خونه مون بساط داشتیم، نصیحت کرد، دعوا کرد، فامیلها و دوستهامو واسطه کرد ولی من پامو کردم توی یک کفش که اینجا آینده ای نیست و باید برم. میدونستم تحمل اشکهای مرا ندارد هر شب با چشمهای قرمز می نشستم جلوش. آخرش یک شب راضی شد و اجازه داد. یه تیکه زمین داشت که برای پیری کوری اش گذاشته بود، اونو فروخت و پولش رو داد که بدم به قاچاق چی که قرار بود من و دوستمو ببره.

شب آخر تا صبح بالای سرم نشست و منو نگاه کرد. هیچوقت مثل موقع خداحافظی نفهمیده بودم چقدر دوستم داره. یک لحظه دست منو ول نمیکرد. داشت می مرد!میگفت دخترم جونم بودی و انگار حالا داری از تنم بیرون میری.
برایت بهترین آرزوها را داشتم ولی زمونه یاری نکرد. از این به بعد هم دیگه من نیستم تو خودت باید مواظب باشی، تو آهوی کوچکم را به خودت و خدا می سپارم. بعد هم که آمدم.

از سفرت بگو.
آخ که چه سفری. من که اولش از خوشحالی هیچی نمی فهمیدم. فکرش رو بکن برای اولین بار با پسری که عاشقش هستی مسافرت کنی! اصلا سختی کوههایی را که باید از آنها بالا و پایین میرفتیم، تاولهای پا، گرسنگی و تشنگی هیچی حالیم نبود. به همین راضی بودم که کنار هم راه میریم. با هم غذا میخوریم. حرف میزنیم...

البته پدرم موقع خداحافظی او را دیده بود و مرا دستش سپرده بود. دوستم هم به من میرسید. نمیگذاشت سختی بکشم. تا با هم بودیم همه چی خوب بود. خطرات رو باهم رد کردیم. اگرچه خیلی بدبختی کشیدیم، فکر کنید پنج شش تا کشورو قاچاقی، نصف راه قایم شده تو ماشین و جاده و نصف راه پیاده و یواشکی از کوه و جنگل و دشت بیایید! تو صربستان که اصلا قاچاقچیه مارو یک هفته تو جنگل زیر بارون نگهداشت و خودش با دوستاش نمیدونم رفتند کجا!

البته بعدش با آب وغذای حسابی اومدند. عوضش روز بعد جون دو نفرمون رو نجات دادند. اونها داشتند تو رودخونه ای که ازش میگذشتیم غرق میشدند. سرعت آب خیلی زیاد بود بردشون! بعدا فهمیدیم که هر هفته یکی دو تا مسافر همونجا غرق میشند! تو بوسنی هم سه روز آب و غذا گیرمون نیومد داشتیم از گرسنگی و تشنگی میمردیم. رسیدیم به یک مزرعه بلال و افتادیم توی بلال ها به گاز زدن و مکیدن شیر بلال ها به جای آب!

سفر زمینی اونهم غیرقانونی خیلی خطرناکه. گروه ما شانس آورد زنده ماند. فقط همین داستان سفر ما خودش یه کتابه! ولی ایتالیا دیگه همه از هم جداشدیم.

چرا؟ دعوایتان شد؟
نه بابا. ایتالیا گیر یه گروه گانگستر افتادیم. قبلا هم در راه چند بار گیر آدمای عوضی افتاده بودیم. ولی قاچاقچی مان با پول یا نمیدانم چه کلکی شرشان را کنده بود. تو ایتالیا نتونست. اونا مسلح بودند. اول پولهامونو گرفتند، بعد مردها رو کتک زدند و از هم جدایمان کردند. نمیدونم دیگه چی به سرش اومد. منو بردند یک خونه پرت خارج از شهر.

اونجا دو ماه زندانی بودم. رییسشون منو برای خودش نگهداشته بود. نمیتونستم با کسی تماس بگیرم . جایی رو بلد نبودم. زبان نمیدانستم. پول نداشتم، هیچ مدرک شناسایی نداشتم. اگر هم فرار میکردم جایی نبود که برم. پلیس منو بلافاصله دستگیر میکرد و دوباره همون کشوهایی رو که اومده بودم زندان به زندان پس می فرستادند تا به ایران برگردانند.

با هزار زحمت توانستم برای یکی از دوستان پدرم که میدونستم تو ایتالیاست تلفن بزنم و آدرس جایی را که بودم بدهم. او همیشه به خانه ما می آمد. میدانستم که گلویش پیش من گیر است. وقتی ازش کمک خواستم میآد و اومد. منو با ماشین سوار کرد وبه یک هتل برد!

البته بعدش با من خیلی دعوا کرد که چرا همینطوری و حساب نشده از ایران راه افتادم اومدم. یکماه بعد خودش مرا قاچاقی به اتریش آورد و توانستم اعلام پناهندگی کنم. بعدش هم مرابه یکی از کمپ های پناهندگی نزدیک وین بردند. یکسال آنجا بودم تا اومدم بیرون.

چرا با پاسپورت و قانونی از کشور خارج نشدی؟ پدرت که اجازه میداد.آره ولی دوستم سرباز بود پاسپورت نداشت. بقیه هم به همچنین چون ما حدود 5 تا مسافر بودیم. البته بابام بیچاره هی میگفت پاسپورت بگیرم ولی اون آقایی که مارو می آورد گفت لازم نیست! پاسپورت ایرانی به درد نمیخوره، جایی که باهاش ویزا نمیدند هیچ، باعث دردسر هم هست، چون اگه شما را پلیس بگیره میفهمه از کجا اومدین و دوباره میفرسته همونجا!

آلمان هم که رسیدید پناهنده می شید دیگه پاس لازم ندارین! بعد هم دولت اونجا خودش همه چی بهتون میده!

از اون پسر دیگه خبر نداری؟ میدونی زنده است یا مرده؟
زنده است. اونا که منو دزدیدند اونو همونوقت ول کردند. یکی از هم سفرهامونو همین جادیدم، گفت بعدش با هم بودند تا خونوادش پول فرستادند و اون از ایتالیا رفت. دنبال من هم گشته بود ولی آخه حیوونکی خودش هم غیر قانونی اونجا بود! کاری از دستش برنمی اومد.

میتونم بپرسم اولین بار کی رابطه جن*سی داشتی؟
وقتی در ترکیه بودیم. اولین شبی که با هم در اتاق هتل خوابیدیم چون قبل از آن همه اش تو کوه و دره بودیم و چند نفردیگه هم باهامون بودند! من با اینکه عاشق دوستم بودم ولی ترجیح میدادم بازم صبر کنیم. میخواستم اول به آلمان برسیم عروسی کنیم.

ولی او میگفت عزیزم آخه چه فرقی میکند! فکر کن ازدواج کردیم اومدیم ماه عسل!من اول یه کم عذاب وجدان داشتم. ولی وقتی تو ایتالیا بهم تجاوز کردند خدا را شکر کردم که دختر نبودم.

چند بار بهت تجاوز شده؟
زیاد! مگه تجاوز چیه؟ وقتیه که باهات کاری رو میکنند که نمیخوای  تجاوزه دیگه. حالا چه دست و پاتو به تخت ببندند، چه باز باشه ولی بهرحال نتونی از خودت دفاع بکنی! میشه دیگه راجع به این موضوع صحبت نکنیم؟

آره ولی میدونی که به عنوان انسان این حق را داری که اجازه ندهی به تو دست بزنند. زن باید با کسی رابطه داشته باشد که خودش میخواهد نه اینکه مجبور باشد.
این قشنگ ترین حرفیه که تو زندگیم شنیدم. اگر اینجور میشد خیلی خوب بود ولی حیف! برای من که فعلا عملی نیست. شاید برای اون دخترایی است که وضعشون خوبه ، نه ما فقیر بیچاره ها! اگرچه اونها رو هم فکر نکنم!

بعد که به اتریش آمدی چکار کردی؟
اول که فرستادنم توی کمپ پناهنده ها. میگفتند این همون کمپیه که زمان نازیها، اسرای یهودی رو توش نگه داری میکردند تا بعد دسته جمعی بفرستند اتاق گاز! اونجا تو ساختمونی بودم که مال ایرانیها، هندیها و افغانیها بود. بین پناهنده های ایرانی همه جور آدمی بود.

از مهندس و دکتر با خانواده هایشان گرفته تا آدمای خلاف. زن با بچه یا زن تنها هم زیاد بود ولی دختر تنها به سن من نبود. اوایل اونجا هرکس به آلمان میرفت مشخصات دوستم را میگفتم تا به او خبر برسد که من کجا هستم. همه اش فکر میکردم که اون میآد و منو از آن جای کثیف وحشتناک نجات میده. اوایل با یکی دو خانواده ایرانی بودم.

ولی بعد اونها رفتند و من تنها شدم و افتادم گیر بچه های ایرانی که هر دقیقه مزاحمم میشدند، شب بالای تختم میآمدند و یا داخل حمامم میشدند. هر چه بهشان میگفتم شما را بخدا من دوست پسر نمیخواهم. ولم کنید! توی سرشان نمیرفت. میان آنها یکی بود که از بقیه بهتر به نظر میرسید. فکر کردم که اگر او را انتخاب کنم بقیه راحتم میگذارند.

همینطور هم شد ولی بعد از دو ماه اون کارش درست شد و رفت و من باز تنها شدم و مزاحمت ها دوباره شروع شد. اینبار وضع بدتر بود چون میگفتند پس اهلش بودی و نمیگفتی! خلاصه مجبور شدم دومی را هم انتخاب کردم و بعد سومی... ولی در عوض دیگر راحتم گذاشتند. بهم کمک میکردند، نوار موسیقی، بلیط قطار یا گاهی حتی پول میدادند.

بقیه زنها و دخترها ی ایرانی هم همین مسائل تو رو داشتند؟
نمیدونم. اگه تنها بودند که حتما داشتند. البته در اتریش دختر و زن تنها زیاد است. آنها که اقامت قانونی دارند یا دانشجویند و ...بهرحال یکجوری با این مسائل برخورد میکنند.

ولی من سنم کم بود، تنها و بدون پول هم تو کمپ افتاده بودم، بدبختی که هم ایران و هم اینجا بلای جانم بود اینکه خوشگل بودم! برای همین بیشتر بهم گیر میدادند. حالا موهایم را کوتاه کرده ام قبلا تا کمرم بود همیشه دورم میریختم.

پدرم هیچوقت نمیگذاشت موهام رو کوتاه کنم. هر کاری میکردم باز از زیر روسری یک کمی اش می اومد بیرون. سرهمون یکذره مو، یک عالمه دردسر داشتیم! فرار کردم اومدم خارج آزاد بشم، نمیدونستم اینجا هم اسیریه!

تمام مدت در کمپ بودی؟
نه، چند بار که بلیط قطار گیرم اومد رفتم وین را دیدم. فکر میکردم اگر پناهندگی ام قبول شد میرم اونجا کار پیدا می کنم. همونوقت دولت اتریش تصمیم گرفت کمپ ما رو خالی کنه. سیل پناهنده ها به اروپا سرازیر بود و جا نداشتند، در عرض چند روز جواب منفی همه رو دادند دستشون و پناهنده های قبلی را مثل زباله ریختند کنار خیابان.

 همه شوکه شده بودند و توی سرخودشون میزدند! فکر کن خارجی هستی، اقامت نداری در نتیجه اجازه کار نداری، پول هم نداری، آقازاده هم نیستی که با چمدان پر از اسکناس آمده باشی.
 تو کمپ هر کی رو میدیدی صد دلار دویست دلار یا حداکثر هزار دلار ته کیفش قایم کرده بود برای روز مبادا و روزا رو با جیره غذایی همونجا سرمیکرد تا جواب پناهندگیش رو بگیره یا براش پول بفرستند و بره یه جای دیگه.

نمیدانم بقیه با چه معجزه ای خودشون را نجات دادند ولی من نتونستم. فکرم کار نمیکرد. تمام زندگی ام یک کوله پشتی بود با یک برگه پناهندگی که روی آن مهر رد خورده بود.
 همونجا چند ساعت بهت زده ایستادم تا یکی از مامورها آمد و مرا از کمپ بیرون کرد. یکی دلش برایم سوخت و یک بلیط بهم داد.

 سوار قطار شدم و به وین آمدم. شب شده بود و نمیدانستم کجا برم، حتی یک خونه آشنا نبود که درش رو بزنم و کمک بخوام. همینطور بی هدف راه میرفتم. حالا اون وسط مریض هم شده بودم. 40 درجه تب کرده بودم. سرم باد کرده بود و توش فقط یه فکر بود: برگردم ایران! همه نیرویم را جمع کردم و با کارت تلفن نصفه ای که داشتم به بابام زنگ زدم. تا گفت الو به گریه افتادم.

 بیچاره او هم از آنطرف شروع کرد! بهش نگفتم چی شده فقط گفتم میخواهم بیام.

گفت دخترم میدونی که من یک موی تنم راضی به رفتن تو نیود، خودت رفتی. حالا هم هروقت خواستی برگرد.
گوشی را قطع کردم. فکر کردم حالا بخوام برگردم چطور برم؟ نه پاسپورت دارم نه پول بلیط. بعد هم ایران چکار میتونم بکنم؟ صدای پدرم خسته و ناامید بود. بعدا فهمیدم که همونوقت خودش رو هم صاحبخانه جواب کرده بود! دیدم راهی پشت سرم نیست. همانجا بلند شدم و برای اولین بار شروع به کار کردم.

با تب و مریضی؟
آره داشتم از تب میسوختم. تمام پوست بدنم از درد تیر میکشید! مردی که مرا به خانه اش برد بعدش خیلی ناراحت شد. منو برد دکتر و داروهامو خرید. خانه اش بودم تا خوب شدم. بعدا باز هم او را دیدم.

با او نماندی؟
نه. خودش هم نمیخواست. بازرگان بود و دائم میرفت سفر. گفت اگر برای خودت خانه بگیری هر وقت اینجا باشم همدیگرو می بینیم و بهت کمک میکنم. گفتم من مدرک شناسایی ندارم، نمیدونم چطور باید خونه پیدا یا اجاره کنم. همه کارها رو برایم کرد. اجاره دو ماهم را داد. بعد از او باز هم کس دیگری را پیدا کردم. این تنها راهی بود که برای پول درآوردن داشتم.

برای آینده خودت چه فکری میکنی؟ میدانی که هر مهاجر سه گنجینه باخود دارد، Beauty, Bras and Brain )،زیبایی، نیروی کار و قدرت فکر، تو فعلا فقط از زیبایی است که پول در میآوری. نیروهای دیگر هم داری که باید از آنها استفاده کنی.
آره میدونم. یکی دیگر هم بهم گفت همیشه جوون و خوشگل نیستی و این پولها هم همیشه نیست! خودم هم دوست ندارم این کارو بکنم. هیچوقت دوست نداشتم. من همیشه دختر کاری بوده ام، آرزوم این بود که یک کاری داشته باشم که هرروز صبح برم و عصر برگردم. البته بابام همه اش میگه درس بخون. ولی آخه چه جوری؟ با هزار بدبختی رفتم کلاس زبان. اگه بدونین چه جوری و درچه شرایطی زبان خواندم باورتان نمیشود.

 با اینحال از کلاس یک بار هم غیبت نکردم. الان آلمانی میفهمم و حرف میزنم! ولی حالا چه درس و چه کار اول باید اقامت اینجا را بگیرم. اقامت هم یا پول حسابی میخواد و یا ازدواج. بخاطر همین دارم قبول میکنم با یک اتریشی ازدواج کنم. ماه دیگه قرار است برویم ثبت کنیم. بعد هم میخوام برم دوره یکی دوساله یک رشته ای رو ببینم و بعد برم سرکار.

دوستش داری؟
نه بابا! از حالا عزا گرفته ام چه جوری باهاش زندگی کنم! دو سه روزش هم برام سخته چه برسه دو سه سال! اصلا پهلوی هم که راه میرویم به هم نمی آییم! به خودش هم گفتم بخاطر اقامت است و بعد جدا میشویم. گفت برای من فرق نمیکند.

مهم این است که چند سال پیش من هستی! خودم هم فکر کردم حالا که مجبورم این سه سال رو هم تحمل میکنم در عوض مادرم و بچه هایش را یکی یکی می آرم. البته اینجا هم آش دهن سوزی نیست ولی اقلا دیگر کتک نمیخورند!

اینجا تو را میشناسند؟ میدانند چکار میکنی؟
کی ها؟ ایرانی ها که نه زیاد. اوایل که خانه گرفته بودم بچه های ایرانی میآمدند. اینجا اکثرا آواره هستند، جایی رو ندارند برند! من درک میکردم.

می اومدند اولش کلی نصیحت میکردند که ناموست رو حفظ کن و ... بعد چند روز میماندند و هرچی توی خانه بود میخوردند و میرفتند. حالا اینا مهم نبود. همه بدبخت شده ایم دیگه! ولی خونه م رو کرده بودند پاتوق! آدرسم رو که عوض کردم دیگه ندیدمشان!
الان هیچ دوستی ندارم. تنها دوستم بابامه! روزا هر وقت دلم تنگ میشه براش تلفن میزنم، ولی اون بیشتر برام نامه میده. مینویسه دخترم، مراقب خودت باش، سعی کن اصالتت را فراموش نکنی. به جایی برسی و مثل همیشه باعث افتخار من باشی.
همه نامه هایش را دارم... بخدا اینجا  همون جهنمه، اتریش خوبه برای خود اتریشی ها، آلمان بهشته ولی برای آلمانی ها نه برای ما.

وقتی مردانی که با آنها رابطه داری در مورد ملیت ات سوال میکنند چه میگویی؟
نمیدونم هرچی به فکرم برسد میگویم غیر از اینکه ایرانی هستم! دلم نمیخواهد برای آنها اسم کشورم را بیارم آبروش بره. دلیل نمی شه آدم اگه تنشو فروخت، همه چیزای دیگرش رو هم بفروشه ! من یه کم سبزه هستم. بیشتر میگویم ایتالیایی یا اسپانیایی هستم. ولی بعضی هاشون شروع میکنند ایتالیایی حرف زدن و اونوقت تق اش در میآید!


نمی ترسی از اینکه پدرو مادرت بفهمند چکار میکنی؟
نه. پدرم که امکان ندارد بفهمد. تمام دنیا هم برایش قسم بخورند او باور نمیکند، میگوید من دخترخودم را میشناسم! مادرم هم بالاخره خودش زن است. درک می کند!

اگر خواهرهای کوچکترت بخواهند وارد حرفه سکس شوند به آنها چه میگویی؟
هیچوقت نمیگذارم. از یک خانواده یک نفر فدا بشه بسه!

برای خودت هم چنین آرزویی داری؟
معلومه. من هنوز منتظر اون دوستم هستم. .کنار او خوشبخت بودم. آنقدر به هم میآمدیم، عین یک کارت پستال عاشقانه بودیم. حیف تو ایتالیا کیفم رو دزدیدند اگرنه عکس هامونو بهتون نشون میدادم! میخوام بعد که کارم درست شد یه سفر برم آلمان شاید پیداش کنم. به دلم برات شده که یه روزی دوباره نگاهمون به هم میافته.

نمیدونم شما به فال حافظ اعتقاد دارین یا نه. بابام خوب حافظ بلده یه دفعه گفتم تلفنی برام فال گرفت و یه شعرش اومد که دقیقا همینو میگفت! من به خاطر اون شعر از مادرم خواستم یک کتاب حافظ برایم فرستاد.

برای آخرین سوال بگو آیا از اینکه از ایران خارج شدی پشیمان هستی؟
آره، مخصوصا من حساب نشده اومدم. همینجوری عشقی راه افتادم غیر قانونی آمدم. برای همین خیلی سختی کشیدم. میدانید در این مدت چقدر لحظات وحشتناک داشته ام که حاضر بودم نصف عمرم را میدادم در عوض ایران بودم. ولی... .

آرایش یا گریم یا هنر فتوشاپ؟! مجموعه تصاویر متحرک از دختران و پس

آرایش یا گریم یا هنر فتوشاپ؟! مجموعه تصاویر متحرک از دختران و پسران
واقعا تو این دوره زمونه چطور میشه به دخترها اعتماد کرد ؟؟!! 

 







این هم از پسرها !!


واقعا تو این دوره زمونه چطور میشه به پسرها اعتماد کرد ؟؟!!




جغرافیای خانومها (طنز)

خانوم ها در سن هیجده تا بیست و یک سالگی مانند آفریقا یا استرالیا هستند: نیمه کشف شده , وحشی , با زیبایی های افسون کننده ی طبیعی.  

در سن 21 تا سی سالگی مثل آمریکا یا ژاپن هستند: کاملا کشف شده , بسیار توسعه یافته , آماده برای معامله با پول نقد یا اتومبیل
در سن 30 تا سی و پنج سالگی مثل هند یا اسپانیا هستند: بسیار داغ , آسوده خاطر و آرام , آگاه به زیبایی های خود
در سن 35 تا چهل سالگی مثل فرانسه یا آرژانتین هستند: بدین معنا که اگر چه ممکن است در جریان جنگ نیمه ویران شده باشند اما هنوز جاده های بسیاری برای تماشا دارند
در سن 40 تا پنجاه سالگی مثل یوگسلاوی یا عراق هستند: جنگ را باخته اند هنوز گرفتار اشتباهات پیشین اند وبه بازسازی کامل نیاز دارند
در سن 50 تا شصت سالگی مثل روسیه یا کانادا هستند: بسیار پهناور , آرام و مرز ها بدون مرزبان اما سرمای زیاد , خلایق را از آنان میرماند
در سن 60 تا هفتاد سالگی مثل انگلستان یا مغولستان اند: با یک گذشته ی درخشان و بدون آینده
بعد از هفتاد سالگی شبیه آلبانی یا افغانستان اند: همگان میدانند که در کجایند اما هیچکس به سراغشان نمیرود!

چگونه روشنفکر شویم؟ (طنز)

مواد لازم: شافی کاپ، پیپ، موسیقی کلاسیک، قهوه کلمبیا، کتاب شعر (حتما به زبان فرانسوی)، محاسن (به مقدار کافی)

روش کار: این روش خیلی روش خوبیه به این دلیل که تقریباً همه
دخترا خیلی از پسرای تیریپ روشنفکر خوششون میاد! روشنفکر شدنم خیلی کارسخـتی نیست، کافیه چند تا اسم نویسنده و کارگردانی رو که تا حالا کسی اسمشونو نشنیده حفظ کنین و تو هر جمله ای که میگین، یه دو سه تاشو بندازین.

در ضمن لازمه بزارین یه کم محاسنتون بلند شه‌‌! هم نشونه روشنفکریه، هم می تونین دستاتونو باهاش خشک کنین!

سعی کنین کارایی رو بکنین که بقیه نمی کنن! مثلا بد نیست حداقل روزی ۲ بار بیفتین تو جوب! یا تو در و دیوار بخورین! در هنگام راه رفتن شیلنگ تخته بندازین! اینا خیلی جواب میده و نشون میده شما خیلی کارتون درسته! 

لباس پوشیدنم خیلی مهمه! سعی کنین یه جور لباس بپوشین که همه بگیرن این قضیه رو که شما روشنفکرین! لباسای گشاد، گیوه و کش موی بنفش خیلی به کارتون میاد! 

اما روش صحبت کردن: باید خیلی آروم و نامفهوم صحبت کنین جوری که طرف هیچی از حرفای شما نفهمه و فکر کنه شما خیلی این کاره اید! هر چـــی بتونین بیشتر چرت و پرت سر هم کنین راحت تر کارتون انجام میشه. 

بقیه رو حساب نکنید و فکر کـنید هیشکی بیـشتر از شما نمیدونه! 

به هر گدایی که سر راهتون می بینین حداقل ۵۰۰ تومن کمک کنید. 


سعی کنین حموم نرید! خیلی مهمه این قضیه! هر چی شیپیش تر باشید روشنفکرتر به نظر می رسید!

باید حتما موسیقی کلاسیک گـوش بدین. ‌البته وقتی تو یه جمع روشنفکری هستین! بعد که رفتین خونه می تونین با همون داوود بهبودی حال کنین!

هر رشته ای که تو دانشگاه خوندین رو باید بی خیال شین و به همه بگین که فلسفه خوندین! البته واسه اینکه گندش در نیاد بگین تو یکی از دانشگاه های خارجی!

مثله گاو غذا بخورین! اینم یکی دیگه از کارایی که روشنفکرا می کنن!

خواهرتون رو تو خونه اذیت کنین و هی بهش گیر بدین ولی وقـتی تیریپ روشنفکریه کاری به کارش نداشته باشـین‌‌!

این روشا خیلی جواب میده! من تاحالا خودم چند بار با همین روشا روشـنفکر شدم!

آره داداش من! لپ لپ و آب هندونه رو از برنامه غذاییت حذف کن... تو هم می تونی!

خود آموز شهرنشینی (طنز)

با ما تماس بگیرید!!     


خود آموز شهرنشینی

<فصل آول - آداب زندگی در آپارتمان>

 

۱- یکی از مواردی که در آپارتمان‌نشینی از اهمیت بالایی برخوردار است، ساعت بیدار شدن شماست! حتماْ به یاد داشته باشید که شما این وظیفهء سنگین را بر عهده دارید که هنگام بیدار شدن، تمامی اهالی واحدهای مجاور آپارتمان خود و حتی آپارتمانهای همسایه را هم بیدار کنید!! برای اینکار می‌توانید از یکی از روشهای زیر، و یا حتی ترکیبی از همه یا بعضی از آنها استفاده کنید:

  • سعی کنید برای بیدار شدن، از ساعت‌های شماطه‌دار چکشی استفاده کنید!! برای کارکرد بهتر، ساعت را کنار پنجره یا نزدیک دریچه‌های کولر یا هر راهی که صدای آن به گوش همسایگان برسد، بگذارید و قبل از قطع کردن زنگ ساعت، کمی بیشتر به صدای آن گوش بدهید و روی آن تمرکز کنید!!!
  • به بالکن بروید و دست خود را به میله‌های بالکن بگیرید و بدن خود را کش و قوس بدهید و خمیازه‌ای همراه با نعره بکشید و با صدای بلند به اهالی خانه درباره وضعیت آب و هوا گزارش بدهید!! (این روش برای خانمهایی که شوهر متعصب دارند توصیه نمی‌شود!!)
  • برای رفتن به دستشویی حتماْ بدوید و سعی کنید قدمهای خود را هرچه محکمتر به زمین بکوبید تا هم شما کمی ورزش کرده باشید و هم اینکه اهالی طبقهء پایین، با ریتم صبح و زندگی آشناتر شوند!!
  • درب دستشویی را باز کنید، داخل شوید، کمی از درب فاصله بگیرید، رو به درب بایستید، دستگیره را نگیرید، بلکه دست خود را به قسمت بدنه درب بگیرید، با یک حرکت سریع و محکم و به حرکت ۹۰ درجه‌ای لولا، درب را محکم بکوبید!!! اگر از صدای آن به اندازهء کافی راضی نبودید، می‌توانید عملیات فوق را چندین بار به میزان لازم تکرار کنید!!!
  • (این قسمت هم برای خانمها پیشنهاد نمی‌شود!!!) داخل توالت بهترین مکان برای تمرین آواز است، سعی کنید جدیدترین آهنگهایی را که شنیده‌اید، با صدای بلند و رسا تمرین کنید. البته در زمانهایی که می‌خواهید آوازی از ماتحت خود بخوانید، آواز دهان را قطع کرده، و با فشار بالا، نت‌های آواز ماتحت را اجرا کنید!!! برای تاثیرگذاری بیشتر، دریچهء رو به حیاط خلوت را از قبل باز بگذارید!!!
  • هنگام دست و رو شستن و احیاناْ کارهای شیکی مثل مسواک کردن! ادامهء آواز را از پیش‌درآمد به متن آواز و تصنیف برسانید و بصورت آتونال آواز را ادامه دهید. فراموش نکنید که شدت صوت آواز شما نباید از ۱۱۰ دسی‌بل کمتر باشد! وگرنه آواز را از ابتدا تکرار کنید!!!
  • (در این قسمت قوهء ابتکار زنانه کارایی بیشتری دارد!) هنگام نوش جان کردن صبحانه آخرین فرصت شما برای بیدار کردن همسایگان است! بنا بر موقعیت و خلاقیت خود، بهترین روش را برای این فرصت باقیمانده ابداع کنید!!! مثلاْ اگر کودک نوزاد دارید، از ونگ ونگ وی بعنوان آلارم استفاده نمایید!!!

     

۲- مرحلهء بعدی زندگی در آپارتمان، خروج صبحگاهی از منزل و رفتن به محل کار و درس و غیره می‌باشد، که در بیشتر موارد آقا و فرزندان خانه در آن نقش دارند!!! سعی کنید هنگام خروج، روح زندگی را در اهالی آپارتمان بدمید!!!

  • (برای کسانی که فرزند مدرسه‌ای دارند) حتماْ به فرزندان خود گوشزد کنید که هنگام خروج، درب واحد خودتان را به شدت به هم بزنند!! و سعی کنند برای اطمینان از جا نگذاشتن چیزی، چندین بار به خانه بازگردند و همه چیز را از ابتدا بررسی کنند و مجدداْ درب را به هم بکوبند و به مدرسه بروند! در مورد درب اصلی آپارتمان نیز این فرمول کاربرد دارد!!! و البته به‌ یاد داشته باشید که خود شما نیز می‌توانید از این روش بهره‌مند شوید!
  • (برای کسانی که فرزند بین ۷ تا ۱۲ ساله دارند) از نرده‌های پلکان می‌توان به بهترین نحو در راستای تفریح و شاداب شدن کودکان استفاده کرد! به فرزندان خود بیاموزید که از این تفریح سالم و بدون هزینه به بهترین نحو استفاده کنند و بارها از نرده بعنوان سرسره استفاده کنند!!! حتماْ هم به آنها یادآوری کنید که هیجان خود را با جیغ و فریاد خالی کنند تا هیجان درونیشان به انرژی شادی‌بخش مبدّل گردد!!!
  • (مخصوص آقایان) هنگام خروج از درب اصلی آپارتمان، اگر موردی را که فراموش کرده بودید و هم‌اکنون به یاد آورده‌اید، لزومی به استفاده از آیفون و یا تلفن همراه نیست! به کنار پلکان بروید، نفس خود را صاف کنید، با شدت صدایی که مطمئن باشید از چند طبقه پلکان و درب چندلایهء واحدتان به گوش اهالی منزل می‌رسد، همسرتان را صدا کنید!! این کار را بدون وقفه و البته با افزایش تدریجی صدا، تکرار کنید تا به نتیجه برسید! ادامه صحبتها را نیز هماهنگ با بُرد صدای همسرتان در بالا با همان شدت قبلی پیگیری کنید!!!
  • قبل از خروج، به تابلوی اعلانات آپارتمان نگاهی بیاندازید و سپس با حرکت بیلاخ فارسی یا انگلیسی!!! جواب اعلامیه شارژ یا قبض‌های نصب شده را بدهید!!!
  • (برای کسانی که اتومبیل دارند) پس از روشن کردن اتومبیل، برای گرم شدن موتور آن، پشت سر هم گاز بدهید!!!!!! لوله اگزوز زنبوری برای چنین مواقعی پیشنهاد می‌شود!!! اگر هم منتظر فرزندان یا همسر خود هستید تا آنها را به مقصد برسانید، زیاد منتظر نمانید!!!!! از بوقهای مکرر برای صدا کردن آنها استفاده کنید!!! بهتر است بوقهای HELLA بنزی روی اتومبیل خود نصب کرده باشید تا بهترین نتیجه را حاصل کنید!!!

 

۳- این مرحله مریوط به کسانی است که کارهای خانه را انجام می‌دهند، که البته اکثر قریب به اتفاق آنها هم خانمها هستند!!:

  • صبحها بعد از بیرون رفتن بقیه اهالی خانه، بهترین زمان برای صحبت با تلفن است! سعی کنید این کار را با بلندترین صدای ممکن انجام دهید!! می‌توانید از گوشی بی‌سیم برای امکان ادامهء مکالمه در تمامی نقاط خانه استفاده کنید!!!
  • بهترین زمان برای سرخ کردن سیر و پیاز و هر چیز بو دار، پیش از ظهر است! زیرا کسی در این زمان آشپزی نمی‌کند و بوی سرخ‌کردنی شما به مشام همگان خواهد رسید!!! سعی کنید برای صرفه جویی در مصرف برق، از وسایل بی‌موردی همچون هود و هواکش استفاده نکنید!!! در عوض کلیه دربهای داخلی ساختمان، مثل درب واحد، درب پاسیو یا حیاط خلوت و غیره را باز کنید!
  • هنگام ظهر برای درست کردن غذا، در صورت کمبود مواد لازم، احتیاجی به خروج از منزل و بوجود آوردن ترافیک شهری نیست!! فقط کافیست به جلوی درب اصلی آپارتمان بروید، زنگ تمامی آیفونها را فشار دهید و تمامی موارد مورد نیاز خود را برای همسایگان Send to all کنید!!!!!
  • (برای کسانی که فرزند مدرسه‌ای دارند) هنگام بازگشت فرزندانتان از مدرسه، برای اینکه مزاحم کار شما نشوند، آنها را به بازی در راهرو یا جلوی درب آپارتمان مجبور کنید!!
  • پس از صرف ناهار بهترین زمان برای چرخ کردن گوشت، آسیاب کردن، جارو کشیدن و کلیهء کارهای پر سروصدا است!!! سعی کنید برای کارهای اینچنین، از دستگاههای قدیمی و سنگین استفاده کنید!! اگر صدای زیاد باعث ناراحتی خود شما می‌شود، می‌توانید از صدای بلند ضبط صوت برای قابل تحمل کردن صداهای خشن استفاده کنید!!!
  • سعی کنید حتماْ روزی یک وعده بدون دلیل به فرزندان خود گیر بدهید و آنها را دعوا کنید و بنا به موقعیت، آنها را کتک بزنید!!! اگر فرزند ندارید، همسرتان بهترین گزینه است!!! و اگر همسرتان نیز در دسترس نبود، یکی از همسایگان می‌تواند گزینه مناسبی برای جایگزینی باشد!!! هنگام دعوا، از جیغ بنفش مایل به سبز استفاده کنید!! و حتماْ چند فحش آبدار زنانه نیز به دعوایتان Attach کنید!!!

 

۴- این مرحله مربوط به آقایان، هنگام بازگشت از محل کار می‌باشد و تا حدود زیادی شبیه مرحلهء ۲ می‌باشد. بنابراین از ذکر دوبارهء آن پرهیز کرده و آنرا به سلیقه و ابتکار خودتان می‌سپاریم!!

 

۵- این مرحله مربوط به زندگی شبانه در آپارتمان است و از اهمیت بالایی برخوردار بوده و در کنکور دارای ضریب ۴ می‌باشد!!! به یاد داشته باشید که زندگی آپارتمان‌نشینی، در شبها و محفل گرم خانواده جریان دارد!!!:

  • برای کسانی که فرزند دارند، اوایل شب بهترین زمان برای بازی گرگم‌به‌هوا و بالابلندی در آپارتمان است! می‌توانید برای هیجان بیشتر از راهروها و حتی پشت‌بام نیز استفاده کنید! بیاد داشته باشید که می‌توان از Play Station نیز برای بازی استفاده کرد، فقط نکته مهم آن اینست که این کار می‌بایست با حداکثر سرو صدا انجام پذیرد!
  • کدامیک از سریالهای تلویزیون را دوست دارید؟!! آیا ماهواره دارید؟! آیا به دیدن شو و فیلم سینمایی و چیزهایی از این دست علاقه دارید؟!!! هرکدام را که دوست داشته باشید فرقی نمی‌کند! فقط سعی کنید حتماْ یک دستگاه سینمای خانگی ۶ باند دالبی بخرید تا از تماشای فیلم و گوش کردن موسیقی نهایت لذت را ببرید! باندها را طوری در اقصی نقاط خانه کار بگذارید تا با اولین فرکانس ارتعاشی از آنها، کل فوندانسیون و تیرآهنهای ساختمان به لرزه درآید!! برای راهنمایی بیشتر در زمینهء چگونگی نصب باندها، با ما تماس بگیرید!!!
  • برای انتقال زباله‌ها به جلوی درب منزل، لازم نیست زحمت زیادی بکشید! خوشبختانه همه آپارتمانها دارای پنجره‌ای رو به کوچه می‌باشند! سیستم Garbage Shooting نیز به همین صورت اختراع شد!!! پنجرهء رو به کوچه را باز کرده و با نشانه‌گیری دقیق، کیسهء زباله را داخل جوی آب و یا جلوی درب ورودی بیاندازید!!! ساعت Shooting هم ابداً مهم نیست! هر وقت حال و حوصله‌اش را داشتید این کار را انجان دهید!! فقط به یک نکتهء مهم حتماْ توجه کنید: زباله‌های گوگولی و خوشایند، مثل زباله‌های پنبه‌ای و خون آلود زنانه! و یا زباله‌های پلاستیکی و لزج مردانه!! را بدون پوشش و در بالاترین قسمت کیسه زباله قرار دهید تا هم گربه‌ها از کیسهء زباله دوری کنند!!! و هم در صورت ترکیدن کیسه، چشم همسایگان به زنانگی خانم خانه و مردانگی و قوّت آقای خانه روشن شود!!!
  • بهترین زمان برای حمام رفتن و یا حتی دوش ساده، آخرین ساعات شب و نیمه شب است! دوش را تا آخرین حد باز کرده و در طی زمانی که در حمام هستید، به یاد مرحوم مغفور الویس پریسلی!! پیش‌درآمد اصفهان را هوار بکشید!!! از بزرگان نقل است که بسیار نیکوست که همهء اهل خانه هر شب به حمام بروند!! فعل آواز برای تک‌تک حمام روندگان!! مستحب کفایی است!!!
  • تا پاسی از نیمه شب به تماشای تلویزیون ادامه دهید و هنگام خواب نیز تلویزیون را خاموش نکنید!!! این کار چند مزیت دارد!!! اول از همه اینکه اگر برنامهء خوبی شروع شد، هر لحظه می‌توانید از آن مطلع شده و برای دیدن آن از خواب برخیزید!!! دوم اینکه فضای خانه سوت و کور نشده و روح زندگی تا صبح در فضای منزل جاری خواهد بود!!! و مهمتر از همه اینکه اگر فرزندی در خانواده باشد، صدای تلویزیون موجب می‌شود تا سروصدای خانم و آقای به گوش فرزند نرسیده و موجبات باز شدن چشم و گوش کودک فراهم نگردد!!
  • (۱۸+) آخرین بخش این فصل، مربوط به سفر آقا و خانم خانه به شهر زیبای سانفرانسیسکو است!! تمام درب و پنجره‌ها را باز بگذارید، روی سفرتان تمرکز داشته باشید، نهایت لذت سفر را با نهایت تن صدای ارعاب آور آقا و جیغ بنفش خانم، به گوش اطافیان برسانید!! از کلمات رکیک با صدای بلند استفاده بهینه کنید!! در حین عمل شنیع سفر!!! دویست مرتبه برای آوردن خوراکی و لوازم سفر و یخ و غیره!!!!! اتاق خواب را ترک و پایکوبان به اقصی نقاط منزل بروید!!! در نهایت یک دوش مجدد برای شما و همسایگان موجب تمدد اعصاب خواهد بود! پس برای رضا خدا، خود و همسایگان، این آخرین کار را نیز به بهترین نحو (که قبلاْ به آن اشاره شد!!!) انجام دهید.


در اینجا فصل اول شهرنشینی به پایان می‌رسد. لازم است نکتهء‌ مهم و اساسی شهرنشینی را آخر فصل به شما متذکر شویم: KLD (کون لق دیگران!!) با بیاد داشتن این اصل اساسی، شما می‌توانید یک شهروند نمونه باشید!!! تا برنامهء بعد، شما را به خاک می‌سپاریم! با ما تماس بگیرید!

(سوگند، مدیر سازمان بهینه‌سازی فرهنگ شهرنشینی!!!)

مصاحبه با یک پسر تن فروش تهرانی

مصاحبه با یک مرد تن فروش تهرانی 

عرفان را در یکی از پارک‌های شمال شهر تهران می‌بینم. پسر 28 ساله‌ای که کتابی از "کافکا" به دست گرفته و مشغول نت برداری از کتاب است. عرفان 5 سال است که به زنانی که مشتری او هستند خدمات جن*سی ارائه می‌دهد. عاشق فلسفه، زن و شغل خود است. به زعم خودش تن فروش حرفه ای و متخصصی است و تفاوت زیادی با نامزد خود دارد که همکار اوست. به نظر او مردی که خدمات جن*سی ارائه می‌دهد خوشبخت‌تر است و مثل زنان روسپی افسرده نمی شود.

گفت و گو با عرفان سلسله مراتب فرودستی و فرادستی زنان و مردان را به خوبی نشان می‌دهد. عرفان شغل خود را تخصص بی نظیری می داند و درآمدی بسیار بالاتراز همکاران زن خود دارد. خود را تحقیر شده نمی‌یابد و زندگی خود را مدرن و توام با خوشبختی می‌داند. 

 

وقتی می خواهم از 5 سال پیش بگوید و اینکه چرا چنین فکری به سرش زد، خیلی ساده می‌گوید: درست مثل همه زنان فاحشه. من از زمان نوجوانی مثل اکثر پسرهای جوان متوجه بودم که برای زنان میانسال جذابیت هایی دارم. آن زمان که شروع به کار حرفه‌ای (به این معنی که بخواهم پولی بابت خدماتم بگیرم)کردم، دانشجوی دانشگاه تهران بودم. چند بار از طرف همکلاسی‌های مسن تر و حتی یکی از اساتید به من پیشنهاد شد که فقط با آنها سکس داشته باشم. و بعد یکی از همان ها بود که به من پول خوبی داد و گفت حاضر است این رابطه را به همین شیوه ادامه دهد. شروع کار از همین روابط جسته گریخته بود. 

 

 

شیوه جذب مشتری عرفان کم کم روشمند می‌شود. او می‌گوید: دو سال بعد از آن که چند مشتری ثابت پیدا کرده بودم خانه ای در شمال شهر اجاره کردم و تردد در شمال شهر من را نسبت به بوق ماشین زنان حساس کرد. با زنها می رفتم و تمام مدت از اینکه مثل بچه نوازشم می کنند و تا 600 هزار تومان برای یک شب به من می دهند احساس غرور می کردم.  

 

او احساس خود را نسبت به زنان اینطور توصیف می کند: اوایل چندان از زنها خوشم نمی‌آمد یعنی فقط به سکس و جنبه های جن*سی زنان فکر می‌کردم. ولی بعد از اینکه این کار را شروع کردم عاشق زنها شدم. موجوداتی بسیار ظریف هستند و پیچیدگی هایی دارند که از کشف آنها در هر زنی لذت می‌برم. زنان میانسالی که مشتری من هستند واقعا ترسناک هستند. وقتی با من حرف می‌زنند از درک آنها و از پیچیدگی دنیای ذهنی آنها وحشت می کنم. ساده ترینشان از بزرگترین مردهایی که می‌شناسم پیچیده تر هستند. من با تک تک مشتریانم عاشقانه می خوابم. 

 

عرفان با وجود اینکه سال‌ها کنار خیابان ایستاده و امروز هم همه مخارج سنگین خود را از همین طریق تامین می کند اما هیچ‌گاه احساس حقارت را در مقابل مشتریانش حس نکرده. وقتی در این مورد خاص صحبت می‌کند نشانی از افسردگی و تحقیر شدگی یک زن روسپی در حرف‌هایش نیست. همانطور که نشانی از آن نگاه اومانیستی و عاشقانه نسبت به زن. می‌گوید: این زنها هستند که به من نیاز دارند. زنانی که می دانم حاضرند به خاطر خدمات من پول زیادی بدهند. بارها در رختخواب امتحانشان کردم. آنها تا 10 برابر توافق اولیه را با کمال میل می‌پذیرند.  

 

در حاشیه همین حرف‌ها همکاران زن خود را سرزنش می‌کند و می‌گوید: زنها بیخود موضوع را برای خودشان نکبت‌بار می‌کنند. البته جامعه هم به این موضوع دامن می‌زند. این یک شغل است مثل همه شغل‌ها. وقتی اینطور به موضوع نگاه کنیم قضیه حل می‌شود. من یک تخصص دارم. بدن و قیافه خوبی دارم، پس از آن استفاده می کنم تا خوب زندگی کنم. هیچ چیز هم نمی‌تواند این کار را برای من قبیح و زشت جلوه دهد. زنان زیادی به خدمات من نیاز دارند و من هم به پول زیادی نیازمندم. پس قضیه ایرادی ندارد. یک معامله عادلانه! 

 


عرفان می گوید زنان روسپی همه زندگی خود را وقف شغل خود و دردسرهایش می کنند در حالی که او به تفریح، موسیقی و مطالعه خود هم می رسد. البته او به این نکته توجه نمی کند که درآمد او قابل مقایسه با زنان روسپی نیست. امنیت او تا این حد در خطر نیست و حس خرسندی او را هیچ یک از زنان همکارش تجربه نمی‌کنند.  

 

در منطقه‌ای که مشتریان عرفان زندگی می کنند، قیمت یک روسپی زن بین 50-150 هزار تومان است در حالی که او برای هر سرویسی که ارائه می‌کند بین 300 تا 600 هزار تومان پول می‌گیرد. این رقم باورنکردنی را می توان با دیدن لباس های مارکدار، ماشین گران‌قیمت و منزل شخصی‌اش حدس زد.  


عرفان می گوید تا وقتی که توان این کار را دارد بی‌هیچ شرمساری این کار را ادامه خواهد داد و :" خدا را چه دیدی شاید با یکی از مشتریانم ازدواج کردم. آنها دوست داشتنی و عاشق شدنی هستند".  

این جمله خداحافظی عرفان است: حالا باور کردی من خوشبخت‌ترین تن‌فروش جهانم!

این یک داستان کوتاه و خیلی عجیب و عبرت آموزه !!حتماً بخونید

مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
-جرج از خانه چه خبر؟
-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بیچاره؟!!پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
-پرخوری قربان!
-پرخوری؟مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-همه اسب های پدرتان مردند قربان!
-چه گفتی؟همه آنها مردند؟
- بله قربان . همه آنها از کار زیادی مردند.
برای چه این قدر کار کردند؟
-برای اینکه آب بیاورند قربان!
-گفتی آب!! آب برای چه؟
-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
-کدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت ! علت آتش سوزی چه بود؟
-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
-گفتی شمع؟ کدام شمع؟
-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان .زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
-کدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
-کدام خبر را؟
-خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید .من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!

سطح اطلاعات مردم انگلستان (واقعی و خنده دار)

 

مطالبی که می خونید مکالمات تلفنی واقعی ضبط شده در  مراکز خدمات مشاوره مایکروسافت در انگلستان هست

.

.

.

مرکز مشاوره : چه نوع کامپیوتری دارید؟

مشتری : یک کامپیوتر سفید...

***

مشتری : سلام، من «سلین» هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم

مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟

مشتری : آره، ولی اون واقعاً گیر کرده

مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می کنم...

مشتری : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درایو ... هنوز روی میزمه .. ببخشید ...

***

مرکز : روی آیکن My Computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.

مشتری : سمت چپ شما یا سمت چپ من؟

***

مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟

مشتری : سلام ... من نمی تونم پرینت کنم.

مرکز : میشه لطفاً روی Start کلیک کنید و ...

مشتری : گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!

****

مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم میگه : «نمی تونم پرینتر رو پیدا کنم» من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم ، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی تونه پیداش کنه...

****

مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم...

مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟

مشتری : نه.

****

مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟

مشتری : یه خرس Teddy که دوست پسرم از سو**پرمارکت برام خریده.

***

مرکز : و الآن F8 رو بزنین.

مشتری : کار نمی کنه.

مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟

مشتری : من کلید F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته...

***

مشتری : کیبورد من دیگه کار نمی کنه.

مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟

مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.

مرکز : کیبوردتون رو بردارید و 10 قدم به عقب برید.

مشتری : باشه.

مرکز : کیبورد با شما اومد؟

مشتری : بله

مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه ای اونجا نیست؟

مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه ... اون یکی کار می کنه!

***

مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست.

مشتری : اون 7 هم با حروف بزرگه؟

***

یک مشتری نمی تونه به اینترنت وصل بشه...

مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟

مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.

مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟

مشتری : پنج تا ستاره.

****|

مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟

مشتری : Netscape

مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.

مشتری : اوه، ببخشید... Internet Explorer

***

مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم. یکی از دوستام یک Screensaver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!

***

مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می تونم کمکتون کنم؟

مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از 4 ساعت برای شما صبر کردم. میشه لطفاً بگید چقدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟

مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟

مشتری : من داشتم توی Word کار می کردم و دکمه Help رو کلیک کردم بیش از 4 ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می کنید؟

***

مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟

مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می نویسم.

مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟

مشتری : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟

عوض شدن دوره زمونه! (طنز)

• گاو ما ما می کرد،
• گوسفند بع بع می کرد،
• سگ واق واق می کرد،
• و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟
• شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.
• او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
• موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
• دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.
• پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
• برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.
• ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.
• اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود.
• الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
• او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.
• او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
• او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد

چت ایرانی (طنز)

چت ایرانی (طنز)

 چت unA new dangerous computer virus that can destroys all your data has just been released . Click here to know how to avoid it : http://mytermex.com?id=pc_protector <<   

دختر: سلام خواهش میکنم! Asl pls  ؟

 

پسر: تهران/وحید/26 و شما؟

 

دختر: تهران/نازنین/22

 

پسر: چه اسم قشنگی! اسم مادربزرگه منم نازنینه!

 

دختر: مرسی! شما مجردین؟

 

پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟

 

دختر: نه منم مجردم! راستی تحصیلاتتون چیه؟

 

پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT دارم!!! شما چی؟

 

دختر: من فارق التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سرین فرانسه هستم.!!!

 

پسر: WOW چه عالی! واقعا از آشناییتون خوشبختم.!

 

دختر: مرسی منم همینطور! راستی شما کجای تهران هستین؟

 

پسر: من بچه تجریشم! شما چی؟

 

دختر: ما هم خونمون اونجاس! شما کجای تجریش میشینید؟

 

پسر: خیابون دربند! شما چی؟

 

دختر: خیابون دربند!؟ کجای خیابون دربند؟

 

پسر: خیابون دربند ، خیابون........کوچه..........پلاک......... ، شما چی؟

 

دختر: اسم فامیلیه شما چیه؟

 

پسر: من؟ حسینی! چطور!؟

 

دختر: چی؟ وحید تویی؟ خجالت نمیکشی چت می کنی؟ تو که گفتی امروز با زنت میخوای بری

قسطای عقب مونده ی خونه رو بدی! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

 

پسر: عمه مولوک شمایین!؟ چرا از اول نگفتین؟ راستش! راستش!

 

دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده..... ، آخه می دونین............

 

دختر: راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟ میدونم به فریده چی بگم!

 

پسر: عمه جان! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین! اگه بفهمه پوستمو میکنه! عوضش منم به عمو فریبز چیزی نمیگم

 

دختر: اوووووووم خب ، باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا !

 

پسر: باشه عمه مولوک بای.......!!!

تبلیغات ایرانسل : با صدای رسا بخونیدش

شونصدمین جشنواره ایرانسل در قلی آباد خرمن دشت. از 1 فروردین لغایت 29 اسفند هر سال ، با خرید هر سیم کارت ایرانسل هفتاد سیم کارت اعتباری جایزه بگیرید. همه روزه از ساعت 1 نصف شب تا 2 ظهر و از 2 ظهر تا 1 نصف شب. شما می توانید با پرداخت سالیانه مفت هزار ریال از کلیه خدمات ایرانسل برخوردار شوید.

- یک بار دیگر، هزارمین جشنواره ایرانسل به مناسبت روز کفتر برگزار می شود. از علاقه مندان به خرید سیم کارت و جمع کردن سیم کارت های خود در کلکسیون دعوت می شود، تا با خرید هر سیم کارت ایرانسل بی نهایت سیم کارت اعتباری ایرانسل در یافت کنند. نگران نباشید ما با استفاده از چند دستگاه کامیون و 10 تن سیم کارت های جایزه را در حیاط خانه تان خالی خواهیم کرد. 

- ایرانسل هدیه می دهد . از کی تا حالا ؟ از وقتی ایرانسل اومده. بزرگترین جشنواره ایرانسل در قاره آفریقا. بدون خرید هیچ گونه سیم کارت جایزه بگیرید. ایرانسل  بگیرید. ایرانسل جایزه می دهد. ایرانسل هدیه می دهد.

- سیم کارت ویژه ایرانسل به مناسبت روز بزرگداشت مقام  خال خالی، عرضه شد. با جایزه گرفتن ده سیم کارت ایرانسل نهصد و پنجاه و هشت سیم کارت ویژه دیگر ایرانسل جایزه بگیرید. سیم کارت های ما را می توانید از آدامس فروش ها، دست فروش ها، و گل فروش های سر چهار راه تهیه کنید.

- با خرید هر سیم کارت ایرانسل شصت دستگاه تلویزیون رنگی، پنجاه خودروی پژو 206 ، 900 فقره وام ازدواج، و هزاران هزار سیم کارت اعتباری دیگر جایزه ببرید.

- سیم کارت یک بار مصرف و بهداشتی ایرانسل به بازار آمد. این سیم کارت ها را بعد از هر بار استفاده بشکنید و دور بریزید. و سیم کارت دیگری با میلیونها جایزه ارزنده و نفیس دیگر جایزه بگیرید.

استخر سیم کارت ایرانسل افتتاح شد. شما می توانید در این استخر که از سیم کارت پر شده است، شنا کنید و به از هر کجا به کجای ایران فقط دقیقه ای هفتصد میلیون تومان تماس بگیرید.
- و باز هم شما می توانید شماره دلخواه خود را انتخاب کنید...

- مهلت جشنواره تمدید شد...

- بیاین هدیه بگیرید...

- جایزه بگیرید...

و سرانجام ایرانسل به عنوان نیکوکارترین خط موبایل لقب نیکیسل را گرفت. چندی بعد این شرکت به دلیل تولید بیش از حد سیم کارت در شرکت خفه شد و ترکید، و سراسر جهان باران سیم کارت بر سر مردم نازل شد!