هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.
من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.
از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان! البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است! این بود انشای من
- به نظر من غیرت از همه چی برا مرد مهمتره!! من خودم به شخصه تنها انتظاری از مرد دارم اینه که با غیرت باشه! غیرت برا خانواده یعنی همه چی!
- بله! کاملا موافقم!
- مثلا اگه مرد غیرت تو وجودش باشه میدونه که زن اگه با تاکسی اینور اونور بره ممکنه یه بی ناموس مزاحمش بشه! نتیجه چی میشه؟
- خوب معلوم حاج آقا مرد چشمش کور، دندش نرم، کون کشادش رو جمع و جور میکنه و خودش زنش رو میاره و میبره!
- نه! نگرفتی قضیه رو، مرد برا زنش یه ماشین میخره! البته میدونی که این ماشینهای در پیتی ایرانی که دوزار نمی ارزن! اگه خراب بشه و زن آدم بمونه توی راه اونوقت بازم هر بی ناموسی به بهانه کمک کردن تو تعمیر مزاحم میشه! تو که نمیخوای همچین چیزی بشه! میخوای؟ واقعاً غیرتت قبول میکنه؟
- ای وای حاج اقا! این حرفها چیه؟ یعنی ما بیغیرتیم دیگه؟
- خوب پس موافقی که آدم باید یه ماشین درست و حسابی بخره؟ مثلا ماکسیما یا پروتون ! که خیالش بابت ناموسش راحت باشه؟
- بله! بله! کاملاً موافقم!
- یا مثلا درمورد خونه! یه مرد غیرتش قبول میکنه که هی صابخونه به بهانه اجاره خونه بیاد ناموسشو دید بزنه؟
- خیر حاج آقا ! محاله! غیر ممکنه! چشاش رو در میارم!
- بله! ایول ! خوشم میاد که تو باغی! پس مرد با غیرت چکار میکنه؟
- وا… حاج آقا فکر میکنم مرد با غیرت باید یه خونه بدون مالک اجاره کنه که مالکشم آدم خوبی باشه!
- نه! زیادم تو باغ نیستی! نا امیدم کردی! آدم با غیرت میره و یه خونه میخره! فهمیدی؟ میخره!
- البته یه چیزم بگم! نه از این خونه های فسقلی که با یه چس یخ میکنه و با یه گوز گرم میشه! یه خونه حداقل سه اتاقه که اگه دوستات و فامیل اومدن و زنت خواست پاشو دراز کنه کسی نبیندش! میفهمی؟!
- بله! کاملاً درک میکنم!
- یا مثلا تلفن! فرض کن زنت تو خیابون کار فوری براش پیش میاد…
- صبر کن بقیشو من بگم حاج آقا! چون لابد یه بی ناموس تو صف تلفن عمومی بهش متلک میگه، مرد با غیرت برا زنش موبایل میخره!
- نه جدی جدی داره ازت خوشم میاد! خیلی فهمیده هستی! یواش یواش داری می آیی توی باغ.
- و اما میرسیم به خرید خونه.
- خوب حاج آقا این که دیگه معلوم خرید خونه دیگه کار خانومه.
- نا بابا مثل اینکه تو باز هم گوشی دستت نیست. مرد با غیرت غیرتش قبول میکنه که زنش بلند بشه بره قصابی و گوشت بخره یا بره بقالی و نانوایی نه جدا غیرتش قبول میکنه.
- نه حاج آقا حق با شماست. مرد با غیرت خودش از سرکار که اومد لباسش رو در نمی آره و میره توی صف نونوایی وای میسته و بعدش هم میره قصابی و گوشت میخره و …
- ببخشید حاج آقا میشه من هم یه سوال بپرسم.
- بله پسرم بفرمائید لطفاً. میشه بگید پس خانوم خانوما از صبح تا شب کارشون چیه و زندگی مشترک یعنی چی.
- سوال خوبی پرسیدی پسرم. خوب معلوم. کار خانوم صبح تا شب اینکه که بشینه توی خونه و موهای دست و پاش رو بکنه و حی جلوی آیینه سرخاب سفیداب بماله و منتظر باشه تا شب بشه و شوهرش از سر کار برگرده.
------------------
مرد به زن: عزیزم ممنونم ازت! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!
چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا وجود نداره!
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی میپرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمیام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
بعد از ازدواج :
اگه مردا و زنا نبودن چه اتفاقی می افتاد؟
|
به نظر من اگر مردها نبودند : ۱- زنها توی اتوبوس واحد هر جا میخواستند می نشستند ۲- هیشکی لباس شب و بدن نما و ....نمی خرید ۳- آرایشگاههای زنونه ورشکست میشدند ۴- رفتن به مجالس عروسی و تولد و پارتی کلا" کسل کننده و کار بیخودی بود ۵- هیچ شرکتی تاسیس نمیشد یا اگر هم شده بود شرکا به گیس کشی می افتادن ۶- جالیزهای خیار ٬ بادمجان ٬ کدو حلوائی ٬کدو تنبل !!!!!!! ٬ .... غارت میشدند ۷- فروشگاههای سوسیس و کالباس به عنوان سک.س شاپ تغییر نام میدادند ۸- متخصصین دوخت و دوز بیکار میشدند. حالا اگر زنها نبودن : ۱- کثافت خونه ها رو بر میداشت ۲- هیچ جنگی اتفاق نمی افتاد ۳- فحش خواهر مادر و انواع فحشهای " کش " دار منقرض میشدند ۴- واژه " مکان " تقدس خود را از دست میداد ۵- بازم لوازم آرایش فروشی و آرایشگاهها و ....ورشکست میشدند ۶- روز صنایع دستی پس از تلفیق با هنرهای تجسمی!!! به عنوان روز ملی نامگذاری میشد ۷- وازلین قیمت طلا پیدا میکرد ۸- قروین پایتخت شده و به عنوان استان برتر در زمینه خود کفائی اعلام میشد ۹- دیگه ۹ وجود نداره ....همین دیگه ... هیچ چیز دیگه ای هم اتفاق نمی افتاد |
اگه دو تا مرد طالب یه زن باشن توی مملکتهای مختلف چی به سر این سه نفر میاد؟
توی ژاپن: جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی می کنه بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نیست
توی اسپانیا: مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن
توی انگلستان: دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ء اسب سواری موکول می کنن اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون میشه
توی فرانسه: خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه
توی استرالیا: دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره اونوقت اونکه زنده مونده با خیال راحت به مقصودش می رسه
توی قفقاز: جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره باز اولی همین کار رو می کنه و این ماجرا دائما« تکرار میشه
توی نروژ: معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه پایین و غائله ختم میشه
توی آفریقا: قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن
توی مکزیک: کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک بی شوهر می مونه
توی آمریکا: حل قضیه بستگی به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج می کنه
توی ایران: فقط پول موضوع رو حل می کنه پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به در کنه یا افسردگی می گیره
اسمش مریم بود توی چت با هم اشنا شدیم فهمیدم شوهر داره و دوتا بچه دوقلو بیست وسه سالش بود خیلی ازش خواستم که بهم وب بده اما ینده خدا وب نداشت اینقدر با هم صمیمی شدیم که شماره تماسشو بهم داد دیگه هر روز باهم حرف میزدیم شوهرش توی میدان تره بار یه غرفه داشت صبح زود میرفت ساعت 2یا 3 بعد از ظهر میومد تا اینکه منو دعوت کرد برم پیشش
باورتون نمیشه شب ساعت 10 شب بکوب رفتم تا صبح ساعت530 چند دقیقه بودکه رسیدم میدان 72 تن قم!
از اونجا بهش زنگ زدم بهش نگفته بودم ماشین دارم ماشینو یه جای پارک کردم و از من خواست که کنار پارکی که اون نزدیکیها بود وایستم تا بیاد دنبالم چند دقیقه گذشت (اون منو از طریق وبکم دیده بود ولی من حتی یه عکس هم ازش ندیده بودم)دیدم یه خانوم 35 سال به بالا به طرفم میاد با یه قیافه تخمی و هی منو نگاه میکنه رید ه شد تو حالم فکر کردم همینه و بهم دروغ گفته خانوم رسید جلوم گفت ببخشید زیپ شلوارتون بازه و رد شد نگاه کردم دیدم بله خدا رو شکر کردم بعد چند دقیقه دیدم یکی از اون دور میاد....
پ.ن: بد ضدحالی بود میدونم!! منم اینو توی یه سایت خوندم و وقتی دیدم ادامشو ننوشته ضدحال خوردم گفتم شما هم بی نصیب نمونید :)))
50 ساله دیگه رو فرض کنید
اخبار ایران و جهان در رابطه با ایران چطوری میشه؟
برای اینکه به خودتون زور نزنید ما هم کمی به شما کمک می کنیم تا بتونید کمی راحتتر فرض کنید:
* با سلام و صلوات بر محمد وال محمد... (و بعد از قراءت سوره بقره) اخبار امشب را به سمع و نظرتان میرسانیم.
* قیمت هر سکه طلا امروز دربازار با 60 میلیون تومان کاهش به یک میلیارد و چهل میلیون تومان رسید.
* ایران خودرو: هفتادو نهمین مدل پژو با نام پژو ایکس دی اماده عرضه به بازار است که نسبت به مدل قبلی تحول زیادی داشته. طول انتن آن 10 سانتی متر افزایش داشته چراغ ترمز ان هم پررنگتر شده و فقط 45 میلیون تومان گران تر است
* با مسدود شدن سایت قرآن دات کام تعداد سایتهایی که هنوز فیلتر نشده اند به سه عدد رسید.
* برای اولین بار ایران به دور دوم مسابقات جام جهانی راه یافت .علی دایی: هلوز قثد ندالم که از دنیای فوتبال خدا حافثی کنم و شلایط خوبی بل تیم ملی حاکم اثت به قولی.
* دولت موفق شدنرخ تورم را کاهش دهد وآن را از 63% به 62.5 درصد برساند.
* یکصدو شصت وسومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید. در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصدو سی ودومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود .
* به علت اتمام ذخایر نفت وگاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایران خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند.
* یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد. وی گفت دولت با تدابیر صحیح واصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از 50 سال به 45 سال کاهش دهد.
* رئیس سازمان حمایت ازحقوق مردان خواهان نقش ومشارکت بیشتر از سوی مردان در فعالیتهای اجتماعی شد وی گفت در نظام طبیعت اصولا مرد نیز مانند زن حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دارد
* نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد ودیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند.
* شورای نگهبان 2999 نفر از 3000 کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد
* به علت برخی مشکلات و نواقص چشم انداز 20 ساله باز هم تمدید شد .
* قیمت هر کیلو مرغ به هفت میلیون تومان رسید. جالب است بدانید در 50 سال قبل مردم با هفت میلیون میتوانستند یک اتومبیل بخرند.
* روءسای جمهوری اسلامی انگلیس وجمهوری اسلامی آلمان از عمل نشدن وعدم اجرای صحیح اسلام در ایران ابراز نگرانی کردند.
* امسال مراسم سالروز پیروزی انقلاب از 4 ماه به 5ماه افزایش می یابد.
* 70 در صد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند این در حالی است که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد
* از این به بعد صدا وسیما برای انتخاب مجریان زن مسابقه ملکه زیبایی بر گزار می کند.
* نیروگاه اتمی بوشهر به زودی به بهره بر داری می رسد.
* مدیرعامل سایپا: با تکیه به دانش بومی تانک و تراکتور پراید را طراحی کردیم.
*شرکت ایرباس طی شکایتی به سازمان ملل خواستار آزاد سازی هواپیماهایش از دست ایران شد و خاطر نشان کرد که این هواپیماها 70 سال پیش از رده خارج شده.
* دیروز برای اولین بار یکی از خوانندگان این وبلاگ نظر خود را نوشت در این حال تعداد بازدید کنندگان به 2عدد رسید که در 15 سال گذشته بی سابقه بوده.
یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود . سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کار بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) .
خلاصه الهی بمیرم برای ای دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم .... شاهزاده : من زن می خوام ..... مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟......... شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم .....مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟ ....... شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم ......
مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم . خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟
روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم ...( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد ....سیندرلا گفت : سلام....... فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ ...... سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم .......فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ......
سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه........ سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ...... فرشته : خداحافظ .... سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت . زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه نداریم. سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ .... فرشته : بعله می خوره .....سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟....... سیندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟..... سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم...... فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه ، مثل پسرای امروزی . سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم.....فرشته : چرا نمیری؟........
سیندرلا : آبروم می ره....... فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم ....... سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!! شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد .
زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد . سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری ؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........ سیندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه. خلاصه عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط نداره .
همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا ...
سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند
به منظور آشنایی دوستان با آیین نامه راهنمایی و رانندگی یه چند تا از سوالات رو کش رفتم که در اینجا برای شما میزاریم تا حالشو ببرید.
فقط سر امتحان ضایع بازی در نیارید و ما رو یه وقت لو ندید ها... دیگه سفارش نکنم.
2 . از یه خیابان فرعی میخواهید وارد خیابان اصلی شوید. چرا باید بیش از همه مواظب موتورسیکلت سوارها باشید؟
الف ـ چون همینجوری سرشون رو میندازن پایین میان تو تقاطع.
ب ـ چون سهمیه بنزینشون کمتره و گناه دارن.
ج ـ چون خیلی کوچیک هستند و ما ریز می بینیمشون.
د ـ ممکنه موتور پلیس باشه، بعد آب بیار و حوض خالی کن.
3 . در کدام محل است که نباید پارک کنید؟الف ـ پارکینگ عمومی تهرانچی.
ب ـ پارکینگ عمومی بنابی.
ج ـ دم در خونه مادر زن.
د ـپارکینگ عمومی هفت چشمه.
4 . خط ممتد دوگانه به چه معناست؟
الف ـ برای تاکید اینکه دو خط موازی هیچوقت به هم نمیرسن.
ب ـ به معنی اینکه باید این دو خط رو بگیری همینجوری بری .
ج ـ یعنی اینکه دور زدن ممنوع ولی... یه دفعه میتونید دور بزنید که حال همه گرفته بشه.
د ـ یعنی موش تو سوراخ نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت.
5 . وقتی چراغ زرد رو دیدید باید چه کار کنید؟الف ـ اگر حتی 1 ثانیه هم مونده تا چراغ قرمز بشه گازشو بگیرید و برید.
ب ـ اول یواش برید بعد که دیدید کسی حواسش نیست بازم گازش رو بگیرید و برید.
ج ـ یعنی چیزی دیگه به اتمام کارت سوختت نمونده.. براتون متاسفم
د ـ هیچ خطری شما رو تهدید نمیکنه پس با خیال راحت گازتون رو تا ته بگیرید و برید.
۶. به هنگام ترکیدن لاستیک کدام مورد را باید انجام بدید ؟
الف ـ مثل زنها جیغ میکشید و از پنجره میپرید بیرون...
ب ـ خونسردیتون رو حفظ میکنید و بوسیله یه ستون ماشین رو متوقف میکنید( یعنی خودتونو میکوبید به ستون)
ج ـ فرمون رو بچسبید و ول نکنید تا ماشین مثل بچه آدم خودش وایسته.
د ـ چشماتون رو میبندید و به خدا توکل میکنید!
۷. در حال نزدیک شدن به خط کشی عابر پیاده هستید. عابرین منتظرند تا عبور کنند. چه مواردی را باید انجام دهید؟
الف ـ بیخیال عابر بابا....عابر کیلو چنده .بزن برو..
ب ـ با همون سرعت یه دفعه از بغلشون رد میشید تا بترسند و شما حالشو ببرید.
ج ـ اگه دیدید خیلی پررو هستن، میاید پایین و بعد از چند تا ناسزا بارشون کردن، تا جایی که میخورن میزنینشون.
د ـ از کنارشون با سرعت رد میشید و بهشون میگید: ..{....}...!
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
اما داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟
همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بی ام و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی، کنار یک مهمانخانه ایستاد. بدبختانه، کسانی که در آن شهر زندگی میکردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبهها میگذاشتند. وقتی او (گاوچران) نوشیدنیاش را تمام کرد، متوجه شد که اسبش دزدیده شده است.
او به کافه برگشت، و ماهرانه اسلحهاش را در آورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد. او با تعجب و خیلی مقتدرانه فریاد زد: «کدام یک از شما آدمهای بد اسب منو دزدیده؟!؟!» کسی پاسخی نداد. «بسیار خوب، من یک آب جو دیگه میخورم، و تا وقتی آن را تمام میکنم اسبم برنگردد، کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام میدهم! و دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم!»
بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن. آن مرد، بر طبق حرفش، آب جو دیگری نوشید، بیرون رفت، و اسبش به سرجایش برگشته بود. اسبش رو زین کرد و به سمت خارج از شهر رفت. کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید: هی رفیق قبل از اینکه بری بگو، در تگزاس چه اتفاقی افتاد؟ گاوچران برگشت و گفت: مجبور شدم برم خونه!!!!
در جراید آمده است:
◄فروش عروسک گلشیفته فراهانی از فروش عروسکهای دارا و سارا و عروسکهای باربی پیشی گرفت.
◄از گلشیفته فراهانی برای اجرای برنامهی زندهی ماه رمضان سال آینده شبکه سه، دعوت بعمل آمد.
◄آلبوم جدید جواد یساری، با نام «گلشیفته سبزی فروش، بعله» به بازار آمد.
◄ «علی دایی» از گلشیفته فراهانی برای حضور در تیم ملی دعوت کرد.
◄جایزهی صلح نوبل به گلشیفته فراهانی تعلق گرفت.
◄کارخانهی پشم شتر «قشنگ دره»، از گلشیفته فراهانی برای بازی در آگهی بازرگانی دعوت کرد.
◄گلشیفته فراهانی، دبیر جشنواره فیلم “زن، حیا، سینما” شد.
◄گلشیفته فراهانی: “خواستم نشان بدهم که گیس بریده نیستم و اندازهی دم خر مو دارم.”
◄گلشیفته فراهانی: “یه شب دیکاپریو اومد به خوابم. گفتم بذار دستتو ببوسم.”
◄گلشیفته فراهانی: “دفتر هالییوود را در ایران راه اندازی خواهم کرد.”
◄گلشیفته فراهانی: ” خواستم ایمان مردم را آزمایش کنم.”
◄گلشیفته فراهانی: “شاید در انتخابات شرکت کنم.”
◄گلشیفته فراهانی: “همهاش فیلم بود به خدا. واقعی نبود که.”
◄گلشیفته فراهانی: “اون عکسا را با نرم افزار FIFA 2008 درست کردهاند.”
◄گلشیفته فراهانی: “رفیق بد و ذغال خوب…”
◄گلشیفته فراهانی: “مهم دل است.”
◄گلشیفته فراهانی: “ما هنرمندان، متعلق به همهی مردم هستیم.”
◄گلشیفته فراهانی: “روسریام را شسته بودم، پهن کرده بودم روی بند. هنوز خشک نشده بود.”
◄گلشیفته فراهانی: “از معلم کلاس اولم که مشوقم بود تشکر میکنم.”
◄گلشیفته فراهانی: “کاش «ملاقیپور» زنده بود و این افتخار را میدید.”
◄گلشیفته فراهانی: ” «قلمراد» از من خواستگاری کرده است.”
◄گلشیفته فراهانی: “اقدام من یک فوتینای بزرگ به سانسور بود.”
◄گلشیفته فراهانی: “شاید یک روزنامه و حزب افتتاح کنم.”
◄گلشیفته فراهانی: “سایت «Google» از من بخاطر افزایش سرچ مردم ایران تشکر کرد.”
◄گلشیفته فراهانی: “من گلشیفته فراهانی ۱۸+ سال دارم.”
◄گلشیفته فراهانی: “باید سینمای دینی را تقویت کرد.”
◄گلشیفته فراهانی: “خواستم نشان بدهم که هیچ شامپویی، شامپو تخم مرغیهای داروگر نمیشه.”
◄گلشیفته فراهانی: “این که چیزی نیست. دارم براتون.”
◄گلشیفته فراهانی: “اصلاً به کسی چه مربوط؟“
◄گلشیفته فراهانی: “لیاقتتون همون «حسن گلاب» کچل است.”
◄گلشیفته فراهانی: “اگه میتونی منو بگیر!”
◄گلشیفته فراهانی: “حالا که فهمیدم چهار تا شوید مو، اینقدر توجه مردم را جلب میکنه، میخواهم بروم همه جای بدنم مو بکارم.”
◄گلشیفته فراهانی: “تا وقتی زندهام نمیگذارم مردم با عکس یانگوم حال کنند.”
◄گلشیفته فراهانی: “صد بار به «فرج الله سلحشور» گفتم که اجازه بدهد من نقش زلیخا را بازی کنم؛ ولی قبول نکرد."
1-اگر یک زن سیگار بکشد:
در امریکا به او می گویند :زنیکه سیگاری
در ایران به او می گویند : زنیکه معتاد فاح.شه خیابانی لجن!
و در عربستان او را سنگسار می کنند!
2-اگر یک زن برای برابری حقوق زن و مرد تلاش کند:
در امریکا به او می گویند : فمنیست
در ایران به او می گویند :تهمینه میلانی
و در عربستان او را سنگسار می کنند!
3-اگر یک زن مورد تج.اوز قرار بگیرد :
در امریکا او را به آسایشگاه روانی می برند تا او را به زندگی اجتماعی باز گردانند.
در ایران او را به آسایشگاه روانی می برند و او در آنجا خودکشی می کند!
و در عربستان او را سنگسار می کنند!
4-اگر جسد زنی در یکی از میدان های شهر و درون یک کیسه پلاستیکی پیدا شود:
در امریکا : احتمالاً او یک زن خیابانی و بی خانمان بوده.
در ایران:احتمالاً شوهر غیرتی اش او را کشته
در عربستان: صد در صد بر اثر جراحات وارده ناشی از سنگسار به قتل رسیده است!
5-زنان:
در امریکا اجازه دارند در پزشکی ، حقوق ، مهندسی و ... تحصیل نمایند.
در ایران اجازه دارند در پزشکی ، حقوق ، مهندسی و .... به شرط تفکیک جن*سیتی تحصیل نمایند
در عربستان اجازه دارند از بین بی سوادی و سنگسار یکی را برگزینند!
6-
در امریکا: مادر و پدر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان هستند.
در ایران: مادر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان است.
در عربستان:فرقی نمی کند که مادر مسئول چیست چون در هر صورت سنگسار می گردد.
7- اگر زنی بخواهد از شوهرش جدا شود:
در امریکا:درخواست طلاق می دهد و نیمی از سرمایه شوهرش به او میرسد( زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی:دو هفته)
در ایران:در خواست طلاق می دهد و در صورتی که هیچ ادعایی نسبت به نفقه و مهریه نداشته باشد میتواند از همسرش جدا گردد(زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی: 14 الی 15 سال!)
در عربستان:درخواست طلاق میدهد و شوهرش اجازه دارد او را سنگسار کند
8-یک دختر 18 ساله:
در امریکا نیازی به اجازه کسی برای انجام کارهایش ندارد.
در ایران تنها برای دست شویی رفتن و تنفس نیازی به اجازه کسی ندارد!
در عربستان اصولاً هیچ اجازه ای ندارد!!!
9-تبریک میگم شما پدر شدید.بچتون یه دختره
در امریکا:Oh God Thanks
در ایران: خاک بر سرت حلیمه! بازم دختر زاییدی؟!؟!
در عربستان: نعم؟البنت؟ لا لا لا! أنا بد بخت! سنک سار یا زنده فی القبر هذه الدختر!
10-زنی به شوهرش خیانت کرد....
در امریکا: طلاق ....
در ایران: فحش، کتک ، اسید ، چاقو ، قتل ناموسی.....
در عربستان: به دلیل دلخراش بودن صحنه ها از بیان آن عاجزیم!
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود.
دختری بود در ولایت غربت که هر چیزی می گفت و هر چیزی می خواست همان موقع اتفاق می افتاد یا آرزویش برآورده می شد. مثلاً اگر می گفت: «الان برق می رود» همان موقع برق می رفت یا اگر می گفت «کاش ملای مکتب مریض شود» همان وقت ملای مکتب مریض می شد.
باری این دختر کم کم بزرگ شد و به سن جوانی رسید. یک روز داشت در خیابان راه می رفت، چشمش افتاد به یک پسری که در زیبایی و ملاحت سر آمد همه جوانان بود. (خوانندگان عزیز، این تعریف و تمجیدها را زیاد جدی نگیرند. بنده نگارنده ـ اگر حمل به تعریف از خود نشود ـ معتقد است حسن و جمالی که خداوند عالمیان به این بنده کمترین عنایت کرده است، صد مرتبه بیشتر از حسن و جمال تمامی جوانان عالم است. با کمال تواضع، بنده نگارنده.) باری تا چشم دختر به جوان افتاد، با خودش گفت: «کاش این پسر، عاشق من شود و به خواستگاریام بیاید.» از آنجا که آن دختر هر آرزویی می کرد، فوراً برآورده می شد، از قضای روزگار، پسر هم فی الفور عاشق دختر شد و همان وسط خیابان آمد به خواستگاری.
دختر گفت:«من حرفی ندارم ولی تو باید اول چند خواسته مرا برآورده کنی.» پسر گفت ای محبوب شیرین کار، شما جان بخواه.» دختر که توی دلش قند آب می شد، گفت: «اول این که باید برایم یک جفت شاخ غول بیاوری.» پسر گفت: «به روی چشم. همین الساعه.» و به راه افتاد دختر در دلش آرزو کرد که «کاش همین الان یک جفت شاخ غول پیدا کند و بیاورد.» هنوز آرزویش را کاملاً نگفته بود که یک دفعه پسر با دو تا شاخ غول برگشت.
دختر گفت: «حالا شرط دوم. و آن اینست که بروی دو تا کاغذ پیدا کنی که وقتی آنها را به هم بمالی، آتش بگیرد.» پسر به راه افتاد و دختر که داشت از شوق و ذوق دیوانه می شد، در دلش آرزو کرد که پسر زودتر آن دو کاغذ را پیدا کند. هنوز مشغول آرزو بود که پسر با دو تا روزنامه «سلام» و «رسالت» برگشت.
دختر که داشت طاقتش طاق می شد و دلش نمی خواست باز هم پسر را جایی بفرستد، این دفعه یک شرط راحت تر گذاشت و گفت: «شرط آخر این است که با کف دستت راه بروی» پسر که در این کارها ورزیده بود و نیازی به آرزوی دختر نداشت، فوری معلق زد و شروع کرد با کفِ دست راه رفتن، در عین حال هر شیرین کاری دیگری هم که بلد بود ضمیمه خواسته دختر کرد.
دختر که از دیدن شیرین کاری پسر، کلی ذوق زده شده بود و غش غش می خندید بنا کرد به تشویق پسر و گفت: «آفرین، هاهاها … خیلی بانمکی … هاهاها … موش بخوردِت… »
هنوز این حرف ها کاملاً از دهن دختر بیرون نیامده بود که یک دفعه، یک موش از گوشه خیابان آمد جلو و پسر را خورد!
ما از این داستان نتیچه می گیریم که آدم باید در وقت شیرین کاری، مواظب موش های کوچه و خیابان باشد!
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونهش نرسید
استاد تورو خدا درکمون کن...
روی عکس ها کلیک کنید تا سایز اصلی نشون داده بشه!
روزی مردی به سفر می رود. و به محض ورود به اتاق خود در هتل، متوجه می شود که آن هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم می گیرد به همسرش ای میلی بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون اینکه متوجه آن شود نامه را می فرستد.
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه بازگشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشد به سراغ کامپیوتر می رود تا ای ـ میلهای خود را چک کند. اما پس از خواندن نخستین نامه غش می کند و بر زمین می افتد. پسر او با هول و هراس به سمت اتاق می دود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
http://jj-dj.blogspot.com
گیرنده: همسر عزیزم
موضوع: من رسیدم
تاریخ: جمعه ۳۰ آبان 8۷
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی. راستش آنها این جا کامپیوتر دارند و هر کسی به این جا می آد می تونه برای عزیزانش نامه بفرسته. من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم. همه چیز برای ورود تو روبه راهه. فردا می بینمت. امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه.
یک پدر : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... امروزه حتی یک الف بچه را هم دیگر نمیشه راضی و قانع کرد ! از بس که مغز آدمو می خوره ! خروار خروار هم که پول جلوش بریزی میگه وظیفه تونه ! تازه میگه تو برام پدری نکردی !
یک فوق لیسانس حقوق : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... دخترم چهارم ابتدایی می خونه و به ما میگه : فکر نکنید من بچه ام و چیزی نمیدونم . اگر بزرگ بشم همه حق و حقوقم رو کامل از شما خواهم گرفت .
http://jj-dj.blogspot.comیک گنده لات : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... آدم حتی نمی تواند پدرش را کتک بزنه !
یک روحانی : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... غیرت و شرف و امانت داری و تعهد و وجدان و صداقت کلا از یادها رفته . حتی توی فیلمها هم از این فضیلت ها خبر نیست .
یک ریش سفید محترم : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... مردم دیگر بزرگ و کوچکی و ادب و حرمت و متانت حالشون نمیشه ! چهار ساعت که با بیماری وبی حالی توی اتوبوس سرپا بمونی کسی نمیگه خرت به چند !
یک خانم پر پرستیژ : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... مردم خیلی به خانم ها بدبینند ! آدم وقتی خوب به خودش می رسه همه متهمش می کنند که فلان کاره است ! اگر هم نرسه می گویند کلثوم ننه از قافله عقب مانده یا خیلی شلخته یا بدقیافه است .
یک معلم : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... امروزه حتی به یک دانش آموز تنبل بی ادب و بی شعور هم نمی شود گفت بالای چشمت ابروست ! فوری سر و کله مامانش پیدا می شود که ای وای دل بچه ام را شکستید و روح ظریف و لطیفش سوزش و ترک برداشته و جریحه دار شده ! یا می گویند : معلومه که اصلا روانشناسی بلد نیستی یا جزء گروه فشار و احزاب خشونت طلبی ؛ بعدش هم اخطار می دهند که اخراجت می کنیم !
http://jj-dj.blogspot.comیک معلم دیگر : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... والله دیگه نمیشه جواب بچه ها رو داد . یه حرفهایی می زنن که فکر می کنم فقهای شورای نگهبان که سهل است ، رئیس سازمان ملل هم نتونه جوابشون کنه ! گاهی یه بچه فسقلی سوالاتی می کنه که گویا قبلا دو سه بار ازدواج کرده و از ریز و درشت مسائل جن*سی متاهل ها و قوانین خانواده و ازدواج و طلاق و کل حقوق مدنی خبر دار است !
یک جوان آماده ازدواج : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... امروزه همه دختر و پسرها همه اموراتشونو به تفریحات تبدیل کردن و نه دوستی شون جدیه ، نه عشقشون ، نه ازدواجشون و نه طلاقشون ؛ همسر مناسب مثل شهاب سنگ کمیاب یا نایاب است ! تازه اونقدر ما را از ازدواج ترسوندن که همه فکر می کنیم ازدواج اول همه بدبختی هاست و همین شهاب سنگ توی ملاجمون خواهد خورد . اما هزار بدبختی و نکبت توی زندگی مجردی هست که هیچ کس نمیتونه اونارو علنی به دیگران بگه و باید با خودش به گور ببره .
http://jj-dj.blogspot.comیک مامور با سابقه نیروی انتظامی : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... دزدها دیگر ماه رمضان و مسجد و مذهبی متدین و فقیر و مستضعف حالشون نمیشه و به صغیر و کبیر و حتی فرش مسجد رحم نمی کنند !
یک ایرانی مجرد مقیم امریکا : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... راستش علت این که من با این سن و سال هنوز ازدواج نکردم اینه که دیدم اگر ازدواج کنم باید همه دوستهای مرد خانمم را هم صد در صد قبول داشته باشم و هیچ اخم و تخمی نکنم .
یک مدیر اداره : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... کارمندا میشینن دور هم همه اش جوک و اس ام اس و بلوتوس می زن یا پشت سر اون یکی کارمندا صفحه میزارن . یک کارمند بی ارزش درجه چهار همه را علاف خودش کرده و هیچ کارش هم نمی شود کرد نه اخراج و نه تنبیه درست و حسابی .
http://jj-dj.blogspot.comیک کارمند اداره : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... هیشکی درست کار نمی کند . در اداره ما اکثر کارمندا یه جورایی دزدن . کارمندا سر ساعت کارت می زنند ولی هیچ وقت توی اتاقاشون نیستن . همه روسا و معاونین سالی دوازده ماه پشت درهای بسته جلسه دارند یا به ماموریت اداری می روند و در دسترس نیستند و وقتی اعتراض می کنی می گویند : مدیریت یعنی کنترل از راه دور یا انجام کار به دست دیگران با روشی هنرمندانه !
یک مدیر آژانس معاملات مسکن : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... قبلا که صاحب خانه ها برای اجاره دادن مسکن می آمدند می گفتند : یک آدم با وجدان با نزاکت با تقوا و مورد اعتماد برایم پیدا کن ؛ اما همین دیروز صاحب خانه ای آمده بود می گفت : من خودم اهل حالم و می نوشم ( البته زهرماری !) کسی برام پیدا کن که اون هم اهل حال باشه و هم مستاجر باشه و هم برام رقاصی کنه !
http://jj-dj.blogspot.comیک راننده اتوبوس : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... یه زمانی یادمه در ولایت ما اگر مش رجب می تونست قبل از ازدواج با نامزدش دو کلوم حرف بزنه ، می گفتند : بابا عجب آدم بی حیاییه ! اما الان من خودم راننده سرویس دخترانه هستم ، کافی است من یک بشکن بزنم دویست تا دختر برام معلق بزنن !
یک راننده تاکسی پنجاه ساله : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... توی تاکسی علنی دختر و پسر با هم کارهای بی ناموسی می کنند که من فکر می کنم توی لندن هم ازین کارها نشه کرد . والله من که روم نمیشه حرفهای اینها را حتی به زنم بازگو کنم .
یک کارمند بازنشسته : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... قبلا اگر بچه ای به دختر مردم بد نگاه می کرد باباش می زد تو گوشش و تا یه هفته توی خونه راهش نمی داد ، الان پدرهایی با سن و سال بالا پسر یا دختر جونشونو می فرستن دنبال یافتن فیلمهای مزخرف یا آدمهای مزخرف ! بعد می نشینند در جمع صمیمی اعضای خانواده از کوچک و بزرگ با همین امور زشت روزگارشونو می گذرانند .
یک خادم مسجد : اوضاع زمانه خیلی بد شده !... قبلا اگر کسی بالای منبر می نشست اهل خدا و قرآن و احکام شناس بود و سن و سالی داشت و آدم باحالی بود . الان اگر طی نکنند بالای منبر نمی روند .... ماشاء الله همه هم مجتهد شدن . حتی زنان دوره گرد بی سواد که دارن نقش روحانی ها رو بازی می کنن و خیلی راحت و بدون هیچ مطالعه ای در هر مورد فتوا صادر می کنن . مجتهد های بی لباس دو سه شغله هم از با لباسها بیشتر شده . اما اکثرشون توی همین مداحی ها و روضه خوانی ها مجتهد شدن و اصلا روی قم و فیضیه و درس مراجع تقلید را ندیدن و لای تفسیر و فقه و اصول را باز نکردن یا ما حالیمون نمیشه !
حضرت آدم ( ۶۰۰۰ سال قبل ): اوضاع زمانه خیلی بد شده !... وضع و حال مردم و روزگار عوض شده و اکثر افراد بی حال و افسرده شدن و کمتر میشه توی چهره کسی شادی واقعی را مشاهده کرد . (به نقل از متون ادبی از زبان حضرت آدم ؛ استنادش را خدا می داند ) .
نویسندگان کتب اخلاق از هزار سال قبل تا کنون در کتابهای خودشان (بخش امر به معروف و نهی از منکر ): اوضاع زمانه نسبت به سابق خیلی بد شده !... وضع کوچه بازار خیی افتضاح شده . وضع جوانها از دختر و پسر خیلی بد شده . مزاحمت های خیابانی و فسادهای علنی خیلی زیاد شده . فروشندگان به کسی رحم نمی کنند . پولدارها خون فقرا را تو شیشه کردن . دین و معنویت و انصاف بالکل فراموش شده . از عرفا و زهاد بزرگ که دلها را آتش می زدند هیچ خبری نیست . عشق الهی مرده و تنها لاشه اش توی کتابهای ادبی مانده . کمتر ادیبی است که اهل عشق و عرفان الهی باشد .
یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت .
او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که
فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند:
«ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟». این موضوع
برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته. از شما
کمک میخواهم. من را راهنمایی کنید که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعاً جای
تاسف دارد که طوطی های شما چنین عبارتی را بلدند... من یک جفت
طوطی نر در کلیسا دارم . آنها خیلی خوب حرف میزنند و اغلب اوقات
دعا میخوانند. به شما توصیه میکنم طوطیهایتان را مدتی به من
بسپارید. شاید در مجاورت طوطی های من آنها به جای آن عبارت
وحشتناک یاد بگیرند کمی دعا بخوانند .
خانم که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود با کمال میل پذیرفت.
فردای آن روز خانم با قفس طوطی های خود به کلیسا رفت و به اطاق
پشتی نزد کشیش رفت. کشیش در قفس طوطی هایش را باز کرد و
خانم طوطی های ماده را داخل قفس کشیش انداخت .
یکی از طوطی های ماده گفت: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم
خوش بگذرونیم؟
طوطی های نر نگاهی به همدیگر انداختند. سپس یکی به دیگری گفت:
اون کتاب دعا رو بذار کنار. دعاهامون مستجاب شد!!امریکا :
جنس: دختر
مکان: شمال اورگان، غرب ولایات المتحده
سن: بین بیست تا بیست و پنج
تحصیلات: فوق لیسانس رشته زیست شناسی، لیسانس بیوشیمی، دانشجوی دکترای میکروبیولوژی
موضوع پایان نامه: تاثیر میکرو ارگانیک های هوازی در محافظت گیاهان شاخه کریپتوناموس در برابر گرمایش جهانی
یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده روی سینه، پاها باز … در حال فیلمبرداری از تغییرات سبزینه یک گیاه 4.5 سانتی متری در اراضی حفاظت شده نوادا… به مدت 7 ساعت.
فعالیت های اجتماعی: عضو انجمن طرفدارن محیط زیست دختر زیر سی سال غرب آمریکا، عضو گروه حامیان طبیعت وحش اورگان، سخنران اجلاس ماهیانه گروه دانشجویان حافظ محیط زیست، عضو انجمن فارغ التحصیلان ارشد زیر سی سال، صاحب سایت اجتماعی "فمینیست های مذکر گرا" ، شعار نویس گردهمایی های بزرگ کالیفرنیا….
آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: سه سال پیش…وقتی که در اتاق انتظار دفتر یک وکیل زن نشسته بود.
نوع لباس: شلوار جین..کفش کوهنوردی..تی شرت سفید با نوشته Peace Now
نوع آرایش: ترم سوم دانشگاه فهمید مانیکور پدیکور چیست!!
قد: مایکل جکسون منهای 20 سانت
تاثیر وزنی: روی کاپوت بیفتد موتور پایین می آید
تعداد اس ام اس دریافتی: روزی سه تا
موضوع قالب اس ام اس: "رسیدی خونه عزیزم؟"
موضوع جالب روی دست: موی بلند در ناحیه ساعد
موسیقی مورد علاقه: کانتری
بیماری یا نارسایی: عطسه زیاد موقع طلوع آفتاب
محتویات داخل کوله: دستمال کاغذی، گوشی موبایل بلک بری، لپ تاپ، دفتر یادداشت، عینک دودی، دو سه تا خودکار، یک هندبوک رفرنس گیاه شناسی.. بلیط مترو
.......
ایران :
جنس: دختر
مکان: شمال غرب تهران، ایران
سن: بین بیست تا بیست و پنج
تحصیلات: فوق دیپلم برق شاخه الکترونیک ، دانشجوی لیسانس کامپیوتر شاخه نرم افزار
موضع پایان نامه: تاثیر زبان برنامه نویسی C پلاس پلاس بر روابط دختر و پسر
یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده به پشت روی تخت، با خودکار اشعار ترانه جدید امینم روی ساعد دست نوشته می شود
فعالیت های اجتماعی: تجمع در یک 206 با همکلاسی ها و کل کل دست فرمان با پسری که تویوتا کمری دارد
آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: دیشب، ساعت دوازده و نیم…. در خانه دانشجویی دوستان و همین الان
نوع لباس: شلوار پلنگی گشاد، تی شرت مشکی با عکس "50 سنت" ، کتانی به سایز 52
نوع آرایش:
لب : بریتنی
مو: کامرون دیاز
تتو ابرو: آنجلینا جولی
سایه: شقایق فراهانی
سینه: رنه زوئلنگر
قد: یک چهار پایه + 20 سانت
تاثیر وزنی: روی کاپوت ماشین بیفتد…. دوباره بر می گردد بالا!
تعداد اس ام اس دریافتی: روزی 167 تا
موضوع قالب اس ام اس: جغرافیا،فمینیسم، حکومت، لباس، جک، جواهر شناسی، عشق، روابط زن و شوهر، شب، ،سلامت جسمی روحی و کلمات قصار آنتونی رابینز
موضوع جالب روی دست: جای تیغ روی مچ
موسیقی مورد علاقه: هیوی متال
بیماری یا نارسایی: سوء تغذیه، میگرن مزمن، افسردگی شدید، زخم معده، پوکی استخوان، ریزش مو، عرق کف دست، پرخاشگری
محتویات داخل کوله: کبریت، چاقو، ام پی تری پلیر، گیم دستی پلی استیشن، لاک ناخن، استون، رژ، جزوه دانشگاه،مهره مار، یک اتود، سی دی آهنگ های رضا پیشرو و زدبازی، یک بسته اولترا لایت!
۱-دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند.
2-اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده!
3-یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو میکشه.
4-یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون!!!
5-دخترا از پسرا موهاشون کوتاهتره!
6-دخترا می خوان سر پسرا کلاس بزارن اما در نهایت سر خودشون کلاه میره ولی پسرا می خوان سر هر موجود زنده ای که میبینن کلاه بزارن و در نهایت موفق میشن.
7-اگر به یه دختر بگی دوست دارم فکر میکنه تو چقدر خوبی و عاشقت میشه اما اگر به یه پسر بگی دوست دارم فکر میکنه تو چقدر بی جنبه و جوات هستی دست به هر کاری میزنه تا از شرت خلاص شه!
8-نقطه قوت پسرا چشماشونه اما نقطه قوت دخترا چشم و گوش ابرو و دماغ و دهن و .........هست.
9-دخترا با اینکه بیشتر از پسرا قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت میکنن اما خیلی بیشتر از پسرا تصادف میکنن و در هر تصادف رد پای یک دختر به چشم می خوره.
10-دخترا فکر می کنن بهترین راه برای بهترین راه برای داشتن یک رابطه خوب و مداوم صداقت و راستگویی هستش ولی پسرا مطمئن هستند بهترین راه دروغگویی و گرفتن سوتی از طرف مقابله!
11-دختر ها از درس و مدرسه بیزارند ولی پسر ها از درس و مدرسه فراری هستند!
12- پسر ها به هم حسودی نمی کنن اما دخترا به هم حسودی می کنن.
13-اگر برادرتون دوست دختر داشته باشه شما سعی می کنید با اون دختر آشنا بشید ولی اگر خواهرتون دوست پسر داشته باشه شما قسم می خورید! که هم پسره و هم خواهرتون رو سر به نیست کنید.
14-دختر ها زیر بار حرف زور میرن اما پسر ها خودشون حرف زور میزنن
16-اگر یک دختر در یک جمع سوتی بده تا آخر دیگه هیچ حرفی نمیزنه اما پسر ها در یک جمع فقط سوتی میدن!
17-یک دختر اگر 24 ساعت با دوست پسرش صحبت نکنه افسرده میشه اما یک پسر اگر 24 ساعت با دوست دخترش صحبت نکنه با اون یکی دوست دخترش صحبت میکنه.
18-پسر ها میدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین ازش متنفرن ولی دختر ها نمیدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین طرفدارشن!
19-یک دختر اگر با دوست پسرش به هم بزنه دیگه با هیچ پسری دوست نمیشه اما یه پسر اگر با دوست دخترش به هم بزنه با 3-4 تا دختر دیگه دوست میشه!
20-یک دختر اگر توی خیابون پسری ازش بپرسه ساعت چنده میگه:ساعت 7.اما یه پسر اگر یه دختر ازش ساعت بپرسه میگه :ساعت 7 و 2 دقیقه و 24 ثانیه,اینم شماره تلفن من ..... سر ساعت 9 منتظر تماستم!
21-اگر یه دختر به یه پسر نگاه کنه , پسره فکر می کنه که خیلی خوش تیپه ولی اگر یه پسر به یه دختر نگاه کنه دختره فکر میکنه که پسره چقدر بی چشم و رو هستش!
22-دختر ترشیده میشه اما پسر نه!!!!
شباهتشون:هیچ کدومشون نفهمیدن که این 15 نداشت!!!
و در آخر
پ.ن: بعد از خوندن این مطلب پسرا اول 2 دقیقه فکر میکنن تا مفهوم مطلب رو بفهمند و چون بعد از دو دقیقه نمی فهمند می زنن زیر خنده و میگن خیلی باحال بود اما دخترا بعد از خوندن این مطلب 2 ساعت حرص می خورن و فکر میکنن به شخصیت دخترای ایرونی توهین شده و در نهایت چون مفهوم این مطلب رو نفهمیدن به نویسنده اش میل میزنن و فحش میدن!!!
نتیجه اخلاقی: هیچوقت موبایلتونو جایی جا نذارین!!!
یه شب خانم خونه به خونه بر نمیگرده و تا صبح پیداش نمیشه!!
من خیلی خوشحال بودم!
خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟
۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز
۲- توی ماهیتابه روغن میریزن
۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن
آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟
۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
۴- توی ماهیتابه روغن میریزن
۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
۷- چند تا فحش میدن
۸- دنبال کبریت میگردن
۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!
۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
۱۸- دنبال نمکدون میگردن
۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن
۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن
۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
۳۵- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
۳۶- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن
۳۷- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
۳۸- روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
۳۹- چند تا فحش میدن و بلند میشن
۴۰- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
۴۱- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
۴۲- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
۴۳- با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
۴۴- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
۴۵- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن