دهه شصت بود و اوج گرمی روابط خانواده ها. در میهمانی هایی که کل فامیل دور هم جمع میشدند،ما کودکان فامیل – که به تعداد زیاد و اکثرن همسن و سال بودیم- در حیاط یا کوچه بازی میکردیم اما اگر هوا خوب نبود صاحب خانه فضای دیگری مثل یکی از اتاق های خانه، حیاط خلوت مسقف یا پارکینگ و امثالهم را در اختیار کودکان فامیل قرار میداد.
در یک میهمانی در منزل عمه ام، خاطرم نیست چه شد که اتاق خواب عمه و شوهرش محل بازی ما مقرر گردید. چندی نگذشت که پسر عموی فضولم از زیر تشک تخت – به زعم خودش- تعدای شکلات خارجی یافت که در واقع بسته های کاندوم بودند. به زحمت بسته ها را باز کردیم و در آن نه شکلات بلکه بادکنک یافتیم. چرب بودن آنها و شکل عجیبشان رغبت به دهان بردن و باد کردنشان را به ما نداد و بجایش به پیشنهاد یکی از بچه ها به سوی دستشویی ای که کنار اتاق خواب قرار داشت رفتیم و کاندوم ها را یک به یک زیر شیر آب گرفته و پر از آب کردیم.
به یکی از بچه ها بادکنک کاندومی نرسید و داد و دعوا راه انداخت و خلاصه ما یکی یک کاندوم به دست – که بعضی شان سنگین بودند و بزحمت حمل میشدند- وارد پذیرایی شدیم که در آن بزرگترها نشسته و احتمالا مشغول بحث داغ سیاسی بودند.
اینکه چطور قضیه رفع و رجوع شد خیلی مهم نیست، مهم سوالی بود که بعدها که بزرگتر شدم در ذهنم نقش بست و هنوز جوابی برایش نیافته ام:
شوهر عمه ام که- بنظر می آید از قبل از انقلاب کاندوم مصرف میکرده!- دارای شش فرزند شد؛ اگر کاندوم مصرف نمی کرد –بقول پدرم- چند تیم فوتبال راه می انداخت!؟………
چند خاطره دیگر نیز هست که تیتر وار خدمتتان عرض میکنم:
…….
بچه که بودم دو خصوصیت داشتم که مادرم را خیلی نگران میکرد: یکی اینکه با انگشتم در فضا می نوشتم و دیگر اینکه روی نوارهای کاست ترانه، سخنرانی های خودم را ضبط میکردم! یادم نیست چه میگفتم، آن نوارها نیز از بین رفته اما مادرم میگوید بیشترش در مورد جنگ و صدام و لزوم پیروزی اسلام بر کفر و اینها بود!
………
دانش آموز مقطع راهنمایی بودم که اولین دستگاه های ویدیوی قاچاق وارد بازار شد. عموی کوچک ترم نخستین عضوی از فامیل بود که آنرا خرید. یادم نمیرود فامیل جمع میشدیم در منزل عمو و فیلم هندی یا ایرانی قدیمی میدیدیم. عمو نیز آن جلو، کنترل به دست مینشست و دو جور سانسور اعمال میکرد: صحنه های رختخوابی را قطع میکرد و جلو میزد و بوسه ها (French kiss) را با دور تند جلو میزد!
علیرغم همه این سانسورها حتی صحنه های رقص های هندی و دور هم چرخیدن هنرپیشگان زن و مرد تا حد مرگ مرا خجالت میداد! اگر یک صحنه بوسه عادی از دست عمویم در میرفت دلم میخواست زمین دهان باز کند و مرا ببلعد آنقدر که شرمگین می شدم!
نویسنده: یوزپلنگ
نظرات خوانندگان وبلاگ:
توی دبیرستانهای نروژ از زمانی که ایدز گسترش پیدا کرده، مدتی بود کاندوم مجانی به دانش آموزان میدادند. بعضی دانش آموزان که برای کاندوم ها استفاده بهینه نداشتند آنها را در روزهای گرم با آب پر میکن و جنگ آبی/کاندومی راه مینداختند.