قبلا که تصویر امنه بهرامی رو دیده بودم اشک مجال نداد تا در این باره فکر کنم …ما حتی دل این رو نداریم تا به تصویرش نگاه کنیم و دلمون میخواد زود صفحه رو ببندیم و فکر و ذهنمون رو از این موضوع منحرف کنیم و به چیز های زیبا فکر کنیم! قبلا فکر میکردم مرگ فقط برای همسایه است اما ماهم بنوعی همسایه هستیم و ممکنه این اتفاق روزی برای ما هم بیفته!
اینبار هم که بعد از مدتی باز دوباره به تصویرش نگاه کردم گریه امان نداد! ما حتی تصورش رو نمیتونیم بکنیم روزی چهره ما اینطوری بشه و از نعمت بینایی هم محروم بشیم! حتی تصورش هم سرمون رو درد میاره و لرزه به تنمون میندازه! زن یعنی زیبایی … یعنی طراوت … و چشم …چشم یعنی همه چی! میتونی تصور کنی همین امنه قبل از این حادثه بچه های کوچک فامیل رو بغل میکرده و میبوسیده اما الان همون بچه ها با دیدنش جیغ میکشن و ازش فرار میکنن! میتونی تصور کنی حتی نزدیک ترین کسانش ممکنه از همراهی با اون معذب باشن! و اینده امنه … اینده ای که هزار نقشه براش کشیده بود و نقش بر اب شد! ای لعنت به تو ای کسی که این عمل شوم رو انجام دادی … لعنت! کاش امنه رو میکشتی! تو از قاتل بدتری!
و اما امروز عامل این جنایت محکوم به قصاص شده! قصاص یعنی دوتا چشم کور دیگه! من همینطور مردد موندم! اگه عمل قصاص انجام بشه یعنی با اگاهی کامل یه نفر دیگه رو هم بدبخت کردیم و دوتا چشم بینا رو کور کردیم! و اگه انجام نشه پس چطوری بفهمه ندیدن یعنی چی؟ وقتی با این عمل مخالفت میکنی زود میگن اگه روی خواهر خودت اسید پاشیده بود چیکار میکردی؟ و اگه مجازات سختی اعمال نشه بعید نیست این عمل شرم اور و غیر انسانی در جامعه به وفور تکرار بشه! با تمام این احوال من فکر میکنم حکم اسید ریختن در چشمان عامل جنایت انسانی نیست! اگه میشد چشمان عامل جنایت رو در اورد و به جای چشم های امنه پیوند زد من موافق بودم اما اینطوری مخالفم! این یاد داشت اصلا در حمایت عامل جنایت نیست بلکه صرفا اظهار نظری در مورد اینگونه حکم های چشم در برابر چشم یا دست در برابر دست است!