یک روز در رستوران احمد عابدزاده
ستاره شدن سخت است اما نه به سختی درخشیدن و جاودان ماندن در یادها.
دنیای امروز پر از مردمانی است که بر حسب کار، حرفه و هنر خود ستاره هستند اما بسیاری از این ستارگان دیری نمیپاید که افول میکنند و تمام میشوند و دیگر هیچ. گویی که هرگز درخشان نبودهاند اما در این میان هستند کسانی که همواره میمانند حتی اگر روزگاری چند، گذشته باشد و در جایگاه پیشین خود نباشند. ورزش به طور اعم و فوتبال به طور اخص عرصهای است برای ستارهسازی یا قهرمانپروری اما عده کمی از این قهرمانان راه ماندگاری را مییابند.عدهای قهرمانان پوشالی عرصه مستطیل سبز و قهرمانان یکهتاز میدان شایعه وحاشیهسازی میشوند که خود را برای بودن در تیتر مطبوعات به آب و آتش میزنند تا بودنشان را ثابت کنند اما نمیدانند در دل مردم جا گرفتن مانند زیبارویی است که وصالش به این راحتیها میسر نمیشود. چند صباحی هم خوش بر صفحه اول و تیترهای اصلی مینشینند به گمان اینکه معروف هستند و مشهور و محبوب، اما دریغ که شهرت و محبوبیت هیچگاه مترادف یکدیگر نیستند. آنها تا زمانی که بازی میکنند و حاشیه میسازند و آتش شایعات شکل گرفته پیرامون خود را شعلهور میکنند
معروف هستند و به محض اینکه پایشان دیگر یارای دویدن، بازی و هنرنمایی نداشت از صحنه کنار میروند، البته در این میان هستند قهرمانانی که سر به تو دارند و اهل هیچ یک از انواعی که برشمردیم نیستند و با این همه با مردم زلفی هم گره نزدهاند و اما میماند آن نوادری که ذکرشان ابتدای مقال رفت. قهرمانانی پهلوانمنش که راه را از بیراه تمیز دادهاند و در هشتی قلب مردم نشستهاند. آنهایی که حتی پس از اتمام دوران قهرمانی از قلب مردم جدا نشدهاند و یادشان به تاریخ و شاید هم فراموشی سپرده نشده.
گویا عدهای هستند که برای محبوبیت و شهرتشان تاریخ انقضایی لحاظ نشده و بحث امروز و گپ و گفتگوی این شماره مجله اختصاص دارد به یکی از همینها که خوب میشناسیمش. صحبت از احمدرضا عابدزاده است. او که عهد کرده بود از لبخندش پلی بزند به دل مردم و از بازیش حماسهای بسازد برای همیشه ماندن در تاریخچه فوتبال این مرز و بوم. او که حتی در سختترین و ناامیدانهترین لحظات بازیهای حساس لبخندش را فراموش نمیکرد به ما دلگرمی میداد به اینکه در اوج ناامیدی هم امید هست.
حتی اگر بخواهیم هم فراموشمان نمیشود لحظاتی را که برایمان ساخت البته به همراه سایر بازیکنان ایران. مگر میتوان از یاد برد دقایقی را که برای گل نشدن توپهایی که مهاجمان ژاپن بر دروازهاش میریختند بارها و بارها بیهیچ شائبه بدنش را بر تیرهای دروازه کوبید. استرالیا را چه؟ فراموش میشود؟ به یاد داریم که ویرا بعد از بازی با استرالیا گفت: در بازی با استرالیا لطف الهی در دستان چسبناک عابدزاده نمایان شد و به راستی چنین بود. چقدر شنیدم که میگفتند عابدزاده به تنهایی یک تیم است. درون دروازه بود و دلگرمی مدافعان، روحیهدهنده مهاجمان و همه مردمی که چشمانشان به درخشش او دوخته شده بود و قهرمان مگر میتوانست جز خواسته آنها کاری کند. او حتی در شرایط سخت هم باید یک قهرمان میماند؛ قهرمانی که مدام از هر سو تشویق میشود چارهای جز مبارزه ندارد حتی اگر میدان سنگین باشد و حریف قدر. او قهرمان است قهرمان حتی در روزهای ابری و غبارآلود هم قهرمان است و او همیشه چنان میکرد که انتظار میرفت.دوران قهرمانیاش تمام شد مثل همه دیگرانی که روزی ستاره میدانها بودند و روزهایی دیگر به محاق میرفتند. خبر خداحافظیاش از میادین فوتبال بازتاب خوبی نداشت ورزشگاه آزادی برای اینکه عقاب از رفتنش پشیمان شود و باز هم بر دروازه بال بگشاید بارها مملو از صدای جمعیتی بود که میگفتند عقاب آسیا نرو بمون پیش هوادارات، احمدرضا عابدزاده،اگرچه چند بار تاریخ خداحافظیاش تغییر کرد اما سرانجام یک روز او خداحافظی کرد تا مردم باور کنند گاهی واقعیت با آنچه که ما میخواهیم تفاوت دارد و تلخیاش را به ما میچشاند.
او خداحافظی کرد از فوتبال، اما از دل مردم هرگز. پس از او دروازهبانان دیگری برای ستاره شدن راه سختتری را باید میرفتند چون محک تجربهشان بس سنگین بود. مردم دروازهبانان را با او مقایسه میکنند و با کوچکترین اشتباه یا لغزشی آه از نهادشان بر میخیزد که هیچ کس عابدزاده نمیشود و البته هنوز هم هیچ کس عابدزاده نشده و این هرگز بدین معنا نخواهد بود که پس از او هیچ دروازهبان خوبی نیامده یا نخواهد آمد.او زمانی هم که در بستر بیماری افتاد بیماریاش را هیچ کس تاب تحمل نداشت مگر نه اینکه عادت کرده بودیم همواره و همیشه قهرمانمان را با لبخندی دلگرمکننده و با صلابت ببینیم و مردمی که بسیار با افتخارآفرینیاش و حماسهسازیاش خندیده بودند. به یکباره همه برای او چشمشان به اشک نشست و آنقدر از ته دل و صادقانه از حضرت باری تعالی سلامتیاش را خواستند که او دوباره برخاست و این برای او پاداش تمام زحماتی بود که صادقانه کشید، با تمام توانش به بهای استخوانهایی که در پایش خرد شده بود، پهلویی که بارها بر تیر دروازهها بوسه زده بود و دستانی که همواره با به آغوش کشیدن توپها شادی را مهمان قلبها میکرد و اما لبخندش که همیشه پیامآور شادی و سرور بود.چندی است که این قهرمان باز هم با مردم است اما در ساحتی دیگر، نه در فوتبال بلکه در رستورانی در خیابان دکتر شریعتی که خود با همان لبخند آشنا و مهربان پذیرای مردم است مردمی که هنوز هم دوستش دارند و اکثر مواقع غذا را بهانه خوبی میدانند برای اینکه در کنارش مرور کنند لحظاتی را که او به آنها هدیه کرد. شبی در فستفود عابدزاده با او به مصاحبه نشستیم، از فوتبال تا به اینجایی که بود سخن گفتیم. پیشتر در زمان اردوی تیم در هتل یا سر تمرین با او گفتگو کرده بودیم. او همان بود با پختگی بیشتر که البته ارمغان گذر زمان است و فراغت بیشتر برای پاسخگویی که هدیه دوری از اردوهای پی در پی فوتبال است و لبخندش همان که میشناختیم. آنچه پیش رویتان قرار گرفته ماحصل گپ و گفت ما با احمدرضا عابدزاده 24 ساله پدر یک دختر وپسراست.
بحث را از شرایط کنونی آغاز میکنیم اقدام شما به راهاندازی یک رستوران از فوتبال تا فستفود به غیر از حرف اول هر دو کلمه (ف) اشتراک دیگری ندارند چرا سراغ این کارآمدید؟
عابدزاده: بعد از اتمام فوتبال دنبال انجام یک کار ساده بودم و تصمیم گرفتم که سراغ این کار بیایم. با چندین نفر هم در این مورد صحبت و مشورت کردم که کامل در جریان چند و چون کار قرار بگیرم. نوع غذا درست کردن و مسائل دیگری که لازم است را در نظر گرفتم و این کار را آغاز کردم.
خیلی از فوتبالیستها در دوران قهرمانی یا بعد از آن به کار دیگری نیز در کنار مشغولیت فوتبال پرداخته یا میپردازند اما اکثر آنها بیشتر از اینکه در شغل جدید کار کنند از اسمشان استفاده میکنند و
خودشان هرازگاهی حضور دارند اما شما خیلی در اینجا فعال هستید و حساس به کار. چرا؟
عابدزاده: چون وقتی قرار بر این است که کاری انجام شود باید کامل صورت پذیرد. بله هزار جور میشود از اسم استفاده کرد اما من این کار را انتخاب کردم و اینجا متعلق به خودم است بنابراین باید به بهترین شکل کارها انجام شود به خاطر همین موضوع روی کارم بسیار حساسم. مردم به خاطر نام من به این رستوران میآیند، تصور کنید که غذای بد به آنان بدهم، آن وقت چه میشود.
شما در بازی هم خیلی جدی بودید با تمام وجود فوتبال بازی میکردید
و الان هم در این کار جدیت دارید این طور جدی بودن در فوتبال امروز که پول مدارشده چه جایگاهی دارد؟
عابدزاده: من اعتقاد دارم که انسان هر کاری را انتخاب میکند و انجام میدهد باید با تمام توانش برای کارش مایه بگذارد و با جدیت به آن بپردازد حالا نوع کار فرقی نمیکند چه فوتبال و چه غیر از آن. من معتقدم که اشکالی ندارد اینکه به یک بازیکن پول خوب بدهیم مهم این است که از او بخواهیم و او خودش هم تلاش کند در ازای آن پول کار انجام دهد. اینکه 300 میلیون تومان با یک بازیکن قرارداد ببندیم بد نیست به شرطی که آن بازیکن وقتی به خانه و ماشین دلخواهش رسید کار کند و اگر نکرد سیستمی حاکم باشد که از مبلغ قرارداد کم شود و در ازای پاسخ نگرفتن مطلوب جریمه شود دیگر این اتفاقات نخواهد افتاد. من اگر یکی از کسانی که اینجا مشغول کارند کارشان را خوب انجام ندهند جریمه میکنم در فوتبال هم همینطوره من اگر مدیرعامل باشگاهی بودم بهترین بازیکنان را دعوت میکردم و با آنها قرارداد میبستم و بهشون میگفتم پول خوب بهتون میدم اما اگر بداخلاق باشی و تو فوتبال رفتار مناسب نداشته باشی و اخطارهای بیجا برای بدرفتاری بگیری درصدی از پولت کم میشه، قرارداد رو اینطوری میبستم و کاری میکردم که فوتبالیست درکنار فوتبال خوب بازی کردن، اخلاق و رفتارش هم خوب باشد و کارش را کامل و به نحواحسن و با جدیت انجام دهد. من در این رستوران هم پول خوب به عنوان حقوق به بچهها میدم اما در کنارش به بقیه مسائل هم توجه میکنم. اگر کسی کارش را خوب انجام نده و من ببینم که مثلا با دستکش کارش را انجام نمیده یا پیشبند نبسته یا رفتارش مناسب نیست، مبلغی از حقوقش کم میکنم.
: این توقعات واقعاغیر از اینکه دغدغهشماست در فوتبال ما وجود دارد یا خیر؟
عابدزاده: زیاد نه، فکر میکنم که از بین رفته. دیگر زیاد به این مسائل توجهی نمیشود. چون بازیکنان به راحتی با یک قرارداد یک BMW میگیرند و سریع به همهچیز میرسند و دیگر کاری به این کارها ندارند، متاسفانه باشگاهها هم کاری نمیکنند.
شما که مدرک مربیگری A آسیا دارید به خاطر همین مسائل موجود در فوتبال است که بهطور
جدی دنبال مربیگری نمیروید؟
عابدزاده: متاسفانه همین مسئله کار کردن را در فوتبال سخت میکند. من هم میخواهم و دوست دارم که کاری برای فوتبال انجام دهم و به سهم خودم کمکی کنم اما به تنهایی که نمیتوان راه به جایی برد من دوست دارم که با چند نفر هم صحبت کنم و چند تا همفکر و هم راه هم پیدا نمایم تا با کمک هم به اندازه خودمان کاری در فوتبال انجام دهیم و انشاءا... مفید واقع شویم اما کی و کجا مشخص نیست.
برخی اعتقاد دارند هر چند سالی یک دروازهبان
شاخص در فوتبال ما چهره میشود و خوب کار میکند و
بعد از آن دوباره فوتبال ما مشکل دروازهبانی پیدا میکند.
بعد از حجازی، شما شاخصترین چهره دروازهبانی
بودید که از ایشان هم جلوتررفتید و بعد از شما هرازگاهی
یک دروازهبان، خوب کار کرد اما این خوب بودن استمرار
نیافت.شما فکر میکنید ما عابدزادهای دیگر در فوتبال ایران خواهیم داشت؟
عابدزاده: من در مورد این موضوع که گفتید هر چند سال یک دروازهبان خوب پیدا میشود، نمیتوانم نظر بدهم چون چیزی قابل پیشبینی نیست یعنی نمیتوان قاطع عنوان کرد که چون چند سال باید بگذرد که یک دروازهبان خوب پیدا شود، پس ما تا چند سال دیگر دروازهبان خوب در تیم نخواهیم داشت. در مورد آقای حجازی هم باید بگویم که کار ایشان بهتر از من بود، ایشان دروازهبان بزرگی بودند.
یک خصوصیت منحصربهفرد شما این بود که برای تیم صرفا یک دروازهبان نبودید بلکه یک روحیهدهنده بسیار خوب وکمک عالی برای مدافعان بودید و ضریب اطمینان مدافعان را بالا میبردید.
عابدزاده: در مورد روحیه دادن و این مسائل باید بگویم که بعضی چیزها ذاتی است. این به خوب دیدن و تمرکز همچنین عادت به دقت در دیدن برمیگردد. من وارد استادیوم که میشدم، همهچیز را کنترل میکردم و زیرنظر داشتم، حتی حواسم به هوادارانی که در قسمتهای مختلف ورزشگاه نشسته بودند، به موقعیتی که مهاجمان در آن قرار داشتند، به مدافعان تیم خودمان، به مهاجمان حریف و به شرایطی که پیش میآمد و تیم نیاز به روحیه داشت، هم بود.
شما در سیزده دربی حضور داشتید. گاه با لباس استقلال و گاه با لباس پرسپولیس. چراهر تیمی که شما در آن حاضر بودید بازنده نشد؟
عابدزاده: خب قطعا دلیل خاصی وجود ندارد. اتفاقی اینگونه شده. فقط همین قدر میدانم هرجا که بودم، نهایت تلاشم را برای اینکه تیم موفق شود و بازنده از میدان خارج نشود، انجام میدادم و خدا را شکر موفق هم میشدم. سهم من همین تلاش بود.
دو رقیب سنتی پرسپولیس و استقلال سالهاست که با هم کری دارند و هر از
چندگاهی وقتی بازیکنی از این تیم به تیم مقابل منتقل میشود و
هواداران تیم قبلی آن بازیکن را مورد غضب قرار میدهند اما شما از استقلال به
پرسپولیس رفتید و در یک دربی همزمان از سوی هواداران دو تیم تشویق
شدید. چرا این قانون در مورد شما اعمال نشد؟
عابدزاده: سعی میکردم حتی اگر اعتراض و گلایهای بود، پیشقدم شوم و از دل هواداران درآورم. سریع به سمت هواداران میرفتم و با دست زدن و پایین آوردن سر، ارادتم را به آنها نشان میدادم. همین مسئله باعث میشد که مورد مهر آنان قرار بگیرم. من مردم را واقعا دوست دارم، برای همه هواداران احترام قائلم و همیشه با احترام و تعظیم به سمت هواداران میرفتم و باعث میشدم که کدورتی به دل نگیرند.
فوتبال سختی زیادی دارد؛ دوری از خانواده و هزاران مشکل دیگر. اصولا آدم وقتی تجربه سختی داشته باشد، دوست ندارد
عزیزترین فرد زندگیاش هم با همان سختی مواجه شود مگر اینکه در کنار آن سختی، جاذبهای وجود داشته باشد که مشکلات
را تحتالشعاع خود قرار دهد. فوتبال برای شما چنین جاذبهای داشت که امیر هم وارد آن شد و الان در منچسترانگلیس دور از شما
روزگار میگذراند؟
عابدزاده: من همهچیز را برای امیر توضیح دادم و میدهم. همه مسائل را برایش شرح دادم اما در نهایت اوست که باید انتخاب کند و سره را از ناسره تشخیص دهد. من انتخاب را به خودش واگذار کردم، او باید دارای تجربه میشد. خودش باید میرفت و دنیا را با تمام امکانات و شرایط ویژهاش میدید تا به این نتیجه برسد که هیچ جا ایران نمیشود و من این وضعیت را سپری کردم، سفرهای زیادی رفتم، امکانات زیاد کشورهای دیگر را دیدم و به این نتیجه رسیدم که به این کشور تعلق خاطر دارم و هیچ جا ایران نمیشود و میخواهم همین جا بمانم. امیر را هم فرستادم تا برود و از امکانات خوب آنجا استفاده کند، دوری را تحمل کند، درس بخواند و فوتبال یاد بگیرد و با تجربهای که به دست میآورد، برای زندگی آیندهاش تصمیم بگیرد. من همهچیز را به او گفتم و در پایان او خود انتخابگر است.
امیر عابدزاده، احمدرضای دیگری خواهد شد؟
عابدزاده: نمیتوان با قاطعیت گفت که اینگونه میشود. بستگی به خودش دارد، باید بسیار تلاش کند تا موفق شود و من فقط میتوانم به اندازه وسعم به او کمک کنم.
راجع به جاذبه فوتبال آنجا نگفتید. جاذبهاش بیشتر از سختیاش بود؟
عابدزاده: نه اصلا، اما امیر خودش دوست داشت و من مخالفت نکردم. او باید میرفت چون فکر میکرد اینطوری موفق میشود. به او یاد دادم برای چیزی که دوست دارد، باید تلاش کند.
جایی نوشته بود که شما بعداز گذراندن دوره بیماریتان،به یک مردمدار مطلق بدل
شدهاید.این را قبول دارید؟
عابدزاده: من همیشه سعی کردهام مردمدار باشم، فقط در برهههای مختلف شکل و شمایل آن تغییر کرده و مردم این را متوجه میشوند. مردم میدانند و میفهمند ارادت کسی را که زمان بازی با تمام وجودش تلاش میکند و از جان مایه میگذارد و برای آنها بازی میکند به خاطر آنها و تیمملی است. بعد از آن هم به فراخور سعی کردهام که با مردم باشم و در کنار آنها. الان فرصت بیشتری دست میدهد برای اینکه با آنها صحبت کنم. زمانی که بازی میکردم، برای اینکه آنها را خوشحال کنم، تلاش میکردم. وقتی هم که بیمار شدم، آنها با همه وجود برای من دعا کردند و خدا هم به خاطر همین اخلاص و صمیمیت و از ته دل خواستن، جواب دعای آنها را داد. زمانی که مردم به رستوران من می آیند همچنان بامهربانی برخورد میکنند
رفتار شما بهتر از قبل شده؟
عابدزاده: خب هر انسانی با گذر زمان پختهتر و افتادهتر میشود. این طبیعی است که انسانها باگذر زمان عوض شوند. سن که بالاتر میرود، حرف زدن، رفتار، فکر کردن و... تغییر میکند.
از این تجربهها چقدر با امیر حرف میزنید که میخواهد جا پای پدربگذارد؟
عابدزاده: او تا به این سن برسد و این تجربهها را بگذراند، سالهای زیادی را باید سپری کند اما من همه اینها را برای او شرح دادهام و همواره به او یادآوری میکنم که با مردم و برای مردم و در بین آنها باش، در حالی که همواره به مردم احترام میگذاری.
اسطوره دستنیافتنی شما؟
عابدزاده: هارالدتونی شوماخر دروازهبان تیم ملی آلمان در دهه هشتاد میلادی.
و در ایران؟
عابدزاده: پروین و مرحوم دهداری را خیلی دوست دارم؛ هم از نظر فنی و هم اخلاقی.
و در پایان بحثی که با رستورانتان شروع شد، با همین موضوع هم تمام کنیم.
شعبه دیگری ندارید یا قصد ندارید شعبه دیگری هم داشته باشید؟
عابدزاده:قبلا در اصفهان شعبه دیگری بود که بنا به دلایلی جمع شد اما چرا نمایندگی خواهیم داشت.
زمانی که احمدرضا عابدزاده در بستر بیماری بود، مادری مانند همه مادران دیگر نگران فرزندش بود. او جلوی در بیمارستان کسری با همه مردم برای به دست آوردن سلامتی دوباره جگرگوشهاش دعا میکرد. مادری که در صحبت با ما میگفت از او راضی است و دعای خیرش همیشه همراه احمدرضا خواهد بود.
حالا مادر احمدرضا عابدزاده به دیار باقی شتافته اما دعای مادر همیشه با پسر خواهد بود؛ چه در زمان حیات و چه در زمان ممات. این عکس یادگاری است از آن مادر فداکار در آن ایام. روحش شاد و یادش گرامی باد.
محبوبه نصیری
مجله خانواده سبز.